اميني در اين گفت و گو به چند و چون مطالعه مردم سالاري ديني پرداخته وفرايند صورت بخشيدن به مردم سالاري ديني به عنوان يك نظريه را تبيين كرده است.به عبارتي ديگر، مسأله اصلي اين گفت وگو، نه در توضيح مضامين مرتبط با مردم سالاري ديني بلكه در تبيين شيوه نيل به آن، به مثابه يك نظريه و نحوه مطالعه آن قرار گرفته است]:
صدرا: مسئله اساسي در صورت بندي بحث مردم سالاري ديني را چه مي دانيد؟
اميني: بحث مردم سالاري ديني، بحثي درون حوزه علوم انساني است. بحث ها در علوم انساني زماني جدي مي شوند كه در چارچوب يك «نظريه» صورت بندي شوند. در واقع شاخص مهم علوم انسانی، برخورداری از تئوری و نظریه است. به این ترتیب زمانی ما علوم انسانی داریم که نظریه داشته باشیم. بدون نظریه، حتی اگر ده ها دانشکده علوم انسانی و ده ها مجله علمی و پژوهشی داشته باشیم، علوم انسانی نخواهیم داشت. بسیاری از کسانی که در کشور ما در عداد بزرگان علوم انسانی به حساب می آیند در پاسخ به این پرسش که نظریه نهایی شما چیست و سازمان نظری اندیشه ی شما کدام است سکوت خواهند کرد. تحول در علوم انسانی یعنی برخورداری از نظریه. در شرايط فقدان نظريه، در شرايط «ما قبل علوم انساني» هستيم. تکرار سخنان هابز، مارکس و لاک و... كه به ایجاد علوم انسانی منجر نمی شود. به هر حال می خواهم بگویم مساله ما «نظریه پردازی» است؛ یعنی علوم انسانی قرین با نظریه پردازی است.اگرصدها سال هم شما بیایید و از فلاسفه و اندیشمندان نقل قول کنید این رویکرد به علوم انسانی ختم نمی شود. تحول در علوم انسانی یعنی برخورداری از نظریه. بنابراين مهمترين مسأله در بحث مردم سالاري ديني، صورت بندي آن در چارچوب يك نظريه يا نظريه هاي مردم سالاري ديني است.
صدرا: براي شكل دادن مردم سالاري ديني در چارچوب نظريه، چه رويكرد يا روش شناسي را مي توان مورد توجه قرار داد؟
اميني: به نظر می رسد که نظریه پردازی دو محور و مؤلفه اصلی دارد: محور نخست، طرح مساله و پرسش است؛ به هر شکل شما در فرایند نظریه پردازی درگیر یک مساله و پرسش می شوید. این شروع نظریه پردازی است. محور دوم پاسخی است که به این پرسش و پدیده ارائه می دهید. زماني كه اين پاسخ به صورت يك نظام مفهومي ارائه بشود، صورت نظريه را پيدا مي كند و در مقام نقد و توجه به پرسش هاي تازه، ترميم و توسعه پيدا مي كند. بنابراين روشن ساختن پرسش هايي كه پاسخ به آنها به ساخت يك نظريه يا نظريه هايي گوناگون درباره مردم سالاري ديني منجر مي شود، مسأله مهمي است.
صدرا: پيش از پرسش درباره سوالاتي كه پاسخ به آنها به بحث مردم سالاري ديني، صورت نظريه مي دهد، مي خواهم اين پرسش را مطرح كنم كه براي نظريه پردازي، مي توان سطوحي در نظر گرفت؟
اميني: براي نظريه، ما سه صورت می توانیم داشته باشیم: یک نوع از نظریه پردازی، نظریه پردازی «فلسفی» است. این نوع نظریه پردازی، آن نظریه پردازی است که سوال در آن جنبه عینی ندارد؛ به زبان دیگر، مساله در این نوع از نظریه پردازی، عینی و انضمامی نیست؛ زمانمند و مکانمند نیست و به جغرافیای ویژه ای ارجاع ندارد. چنین نظریه ای در هر زمان و مکانی قابل طرح و بهره گیری است. پاسخ به پرسش های فلسفی هم تئوریک است و جنبه انضمامی و عینی ندارد. ما در مدینه فاضله افلاطون شاهد این نوع از نظریه پردازی هستیم. در مدینه فاضله افلاطون پرسش این است که نظم سیاسی مطلوب چیست؟ این سوال را هم امروز می توانیم مطرح کنیم و هم آینده می توان نسبت به طرح آن اقدام کرد. پرسش از ویژگی های یک جامعه مطلوب این گونه است؟ پاسخ نیز، همچون پرسش، به زمان و مکانی ویژه ارجاع ندارد.
شکل دوم نظریه پردازی، جنسي «اندیشه ای» دارد. تفاوتی میان نظریه پردازی فلسفی و اندیشه ای می گذاریم. در این نوع (نظریه پردازی اندیشه ای)، سوال انضمامی است و مساله عینی است؛ اما پاسخ تئوریک و فارغ از زمان و مکانی خاص است. به زبان دیگر پرسش به مباحث زمانه مربوط است و سوال از زمانه برخواسته است اما پاسخ، نظری و فارغ از زمان و مکانی خاص است و با شرایط جغرافیایی کاری ندارد. مثال این وضعیت را باید در آن تلاشی دید که علامه نائینی در کتاب «تنبیه الامه و تنزیه المله» انجام می دهند. یک مساله ای نائینی دارد به نام پارلمان و مشروطیت. مساله جدید و مساله زمانه است. صد سال قبل از نائینی اصلاً چنین چیزی میان فقها وجود نداشته است، پاسخی که نائینی به این مساله می دهد از سنخ اندیشه ای است. تلاش می کند یک پاسخ تئوریک به مساله زمانه خود بدهد.
شکل سوم، جنبه «جامعه شناختی» دارد که در آن، هم پرسش و هم پاسخ معطوف به زمانه است. نظریه هایی که بعد جامعه شناسانه دارند ذیل چنین رویکردی طرح می شوند. مثلاً اگر به حوزه علوم سیاسی نگاهي كنيم خواهیم دید که بسیاری از مباحث جامعه شناسی سیاسی اینگونه است. در این جا هم پرسش ها عینی و انضمامی است و هم پاسخ ها متکی به داده های انضمامی و عینی ارائه می شود. یعنی قطع نظر از آن زمینه های انضمامی نمی-توان پاسخ داد. مثلاً این پرسش که مشارکت در انتخابات اخیر ایران چگونه بوده است و بر اساس کدام مدل می توان آن را مطالعه کرد از این سنخ است. طبعاً پاسخ به این پرسش نیز معطوف به زمان و مکانی ویژه است.
صدرا: وضعیت نظریه مردم سالاري دینی چگونه است؟
اميني: مساله ی مردم سالاري دینی از جنس و نوع دوم است و اندیشه ای است. مساله ای به نام جمهوریت و مردم سالاري پیش روی ما قرار گرفته است که حاصل زمانه است؛ اما پاسخ ما می تواند تئوریک و نظری باشد.
صدرا: سئوالات اصلي كه پاسخ به آنها منجر به صورت بندي نظريه يا نظريه هايي درباره مردم سالاري ديني مي شود، كدام است؟
اميني: در فهم نظریه اي مردم سالاري دینی ابتدا باید سوال های خود را منقح سازیم؛ یعنی باید دریابیم که به چه سوالات اصلی باید پاسخ داد. یک دسته از پرسش ها، سوالات بنیادین و اساسی هستند.
پرسش های بنیادین حول سه مفهوم شکل می گیرد. به نظر مي رسد هر نظريه درباره مردم سالاري ديني به این سوالات بنیادین بايد جواب دهد.
یکی از این پرسش هاي بنيادين مساله ی «مشروعیت» است. باید بگوید که چه تلقی از مشروعیت دارد؟ مسئله مشروعيت، يك پرسش بنيادين براي هر گونه نظم سياسي است. یک نظریه پرداز در خصوص مردم سالاري دینی باید به این پرسش، پاسخ بدهد. باید دقت نمود که سوال از مشروعیت، ناظر به مساله ی حکومت است نه حاکم. در پرسش های مشروعیت معمولاً منشا پیدایش حکومت را مطرح می کنند اما پرسش درباره مشروعيت يك حكومت را نبايد به اين پرسش محدود كرد.
پرسش دیگر، پرسش از تلقی ما از «دین» است؛ یعنی ما چه تلقی از دین داریم. اگر تلقی ما از دین، فردی و نگاه ما به دین محدود به حوزه آخرت باشد در اینصورت؛ مردم سالاری، حداكثر مردم سالاری دینداران می شود نه مرم سالاری دینی. وقتی بحث تلقی از دین پیش می آید سوالاتی از این سنخ مطرح می شود که فرایند فهم دین به چه صورت است؟ منطق فهم دین چگونه است؟ آیا دین مرجعیت دارد یا نه؟ اگر دین مرجعیت دارد حدود و ثغور آن تا کجا امتداد می یابد؟ در منطق فهم دین آیا شما متن محور هستید یا نه؟
به نظر بنده هر نظریه و اندیشه سیاسی برای مطرح شدن در ایران، باید تکلیف خود را با دین مشخص سازد. ای بسا در برخی محافل و مكاتب فكري و نظري این مبحث تا این میزان مهم جلوه نکند؛ اما در ایران هر اندیشه سیاسی برای طرح موفقیت آمیز باید نسبت خود را با دین تقریر نماید.
سومین پرسش، پرسش از «دموکراســی و مردم سالاري» است. تلقی ما از مردم سالاري و دموکراسی چیست؟ در ارتباط با این پرسش نیز سوالات دیگری طرح می شود؛ از جمله این پرسش ها آن است که دموکراسی چگونه و به چه معنا مدنظر ما است؟ آیا ما آن را در قامت روش می شناسیم یا به مثابه ارزش از آن یاد می کنیم، آیا برای ما دموکراسی به معنای فلسفه ی زندگی است یا آن را اندیش های محض به حساب می آوریم.این سه پرسش (مشروعیت، دین و مردم سالاري)، سوالات بنیادی و اساسی است.
صدرا: پرسش ها در سطوح بعد چگونه خواهد بود؟
اميني: در سطح بعد، پرسش های مهم دیگر مطرح می شود. اين پرسش را مي توان به عنوان «خصوصيات مردم سالاري ديني» تقرير كرد:
پرسش اول آن است که مردم سالاری دینی در «کدام جامعه» امکان استقرار دارد؟ به زبان دیگر آیا مردم سالاري دینی در همه ی جوامع ممکن است و یا جوامع ویژهای ظرف اجتماعی مردم سالاري دینی هستند.
پرسش دوم آن است که در مردم سالاري دینی «چگونه» حکومت مي شود؟ و نحوه حکومت کردن را چه چیزی مشخص می کند. فرایندها و قانون به عنوان عناصر پایه ای یک نظم سیاسی مطرح هستند، حال باید پرسید که منبع قانون در این نظام حکومتی چیست؟ و این منبع چگونه فهمیده می شود؟
سومین پرسش آن است که در مردم سالاری دینی «چه کسانی» حکومت می کنند؟ به زبان دیگر چه کسانی امکان یا شرایط قرار گرفتن در مناصب حکومتی را در مردم سالاری دینی دارند؟
یک پرسش بینابینی هم مطرح می شود که باید به آن نیز پرداخته شود: غایت نظم سیاسی در مردم سالاري دینی چیست؟ از این پرسش ها که عبور نماییم به مبحث شاخص ها می رسیم.
صدرا: پرسش ها در سطح شاخص ها براي مردم سالاري ديني چيست؟
اميني: ذیل این بحث نیز چندین مبحث مطرح است. یکی مسئله «مشارکت در قدرت» است. در نظریه ای که در خصوص مردم سالاري دینی ارائه می دهیم باید به مقوله مشارکت بپردازیم. اگر مدل مشارکت، جمهوری است آیا شرایطی برای آن وجود دارد یا نه؟ این شرایط برای انتخاب کنندگان و انتخاب شوندگان در مردم سالاري دینی چگونه است و از چه قرار است. آیا باب آن بر روی همه باز است یا حضور در آن تابع شرایطی خاص و ویژه است؟ چه فرایندهایی برای مشارکت در قدرت مورد قبول است؟
پس از پرسش از چند و چون مشارکت به پرسش از نحوه «توزیع قدرت» می رسیم. پرسش آن است که مطابق نظریه مردم سالاري دینی، توزیع قدرت چگونه است و مطابق کدام الگو تحقق می یابد؟ نسبت توزیع قدرت با ارکان و مناسبات دیگر چگونه است؟
سومین پرسش آن است که بحث «نقد و نظارت» بر قدرت یا بر ساختار سیاسی و حاکمان چگونه تحقق می یابد؟ اگر به حق نظارت در این نظریه قائل هستیم کدام فرایندها آن را محقق می سازند؟ پرسش چهارم، بحث برکناری و عزل از قدرت است. آیا اگر مردم حاکمانی را نخواستند امکان عزل از قدرت برای ایشان وجود دارد یا نه؟ و سازوكار آن چگونه است يا چگونه مي تواند باشد؟
صدرا: آیا چارچوب نظری ما سلسله پرسش های ما را شکل نمی دهد؟ آیا این پرسش ها را باید در نظام معرفت شناسی خاصی مشاهده کرد یا پرسش ها قابل تطبیق بر همه نظامات معرفتی هستند؟
اميني: می توانیم بگوییم که این یک شکل برای تبیین مساله مردم سالاري دینی است و ممکن است به طرق دیگر نیز این مهم مطرح شود، به این ترتیب همه امکان های طرح نظریه را به این شکل محدود نمی کنیم. تأكيدم بيشتر بر اين است كه اگر پرسش ها را منقح و شفاف كنيم، فرايند صورت بخشيدن به مردم سالاري ديني به عنوان يك نظريه را روش مند كرده ايم.
صدرا: با اين اوصاف بين نظريه پردازي براي مردم سالاري ديني و تحول در علوم انساني نسبتي وجود دارد؟
اميني: یکی از عرصه های علوم انسانی که ما در آن ما قدری کار کرده ایم و تا حدی در آن حرف متمایزی برای دیگران داریم مبحث مردم سالاري دینی است. همایش های متعددی در مورد مردم سالاری دینی برگزار شده و کتابها و مقالات مختلفی در این خصوص چاپ شده است. مردم سالاري دینی نظریه مادر است و سایر بخش های علوم اسلامی را هم درگیر بحث های خود می کند. مردم سالاري دینی یکی از مهمترین تکیه گاه های ما برای تحول در علوم انسانی است. بسیاری از بزرگان ما در این حوزه، فعالیت هایی عرضه كرده اند. اما نقطه ثقل در بحث هاي مردم سالاري ديني را مشخصاً در اندیشه حضرت امام (ره)، قانون اساسي و آيت الله خامنه اي به عنوان رفرنس هاي اصلي باید مطالعه کرد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com