به گزارش وبلاگستان
بولتن نیوز، شبکه
وبلاگی استان کردستان نوشت:
حضرت زینب(س) در سال ششم هجری در خانه ی بزرگ مرد تاریخ، حضرت علی(ع) و
برترین و شریفترین زنان جهان فاطمه ی زهرا(س) دیده به جهان گشود. وی شخصیتی
است ویژه که در خاندان شریف نبوی رشد یافت و جامع صفات نیک و پسندیده و
افتخار تاریخ گردید. بعد از ولادتش رسول خدا(ص) از فاطمه(س) درخواست نمود
فرزندش را نزد وی بیاورد. پیامبر(ص) نوزاد را به سینه چسبانید و با صدای
بلند گریست، طوری که اشک از گونه های مبارکش سرازیر گشت. حضرت فاطمه(س)
فرمود: «پدر جان، خدا هیچگاه چشمانتان را گریان نکند این گریه برای چیست؟»
پیامبر(ص) فرمود: «دخترم، او به بلاهایی گرفتار اید و با مصیبتها و
دشواریهای جان کاهی مواجه میشود. ای پاره ی تنم هرکس بر او و مصیبتش بگرید،
پاداشش همانند کسی خواهد بود که بر دو برادر او گریه کند.»
در بعضی منابع تاریخی آمده است: تا چند روز پس از تولد، حضرت زینب(س) نامی
نداشت و وقتی حضرت فاطمه(س) از امیرالمؤمنین(ع) علت تأخیر آن را خواست،
امام فرمود: «منتظر هستم تا رسول خدا(ص) نامش را برگزیند.» و پس از این
جریان پیامبر(ص) به فرمان خدا نام زینب را برای فرزند فاطمه(س) برگزید.کنیه
ی حضرت زینب(س) را ام کلثوم و ام الحسن گفتهاند که بعضاً با نام خواهرش
حضرت ام کلثوم(س) نوعی تشابه به وجود آورده است. دختر امیرالمؤمنین(ع) چون
به سن رشد رسید، عبدالله بن جعفر بن ابی طالب وی را به همسری برگزید. وی از
تولد یافتگان حبشه و کسی است که پیامبر درباره اش دعای خیر فرمود. همه ی
نویسندگانِ سیره، او را به بزرگواری، عزت نفس و بخشش فراوان ستودهاند. حضرت
زینب(س) از عبدالله صاحب فرزندانی شد از جمله سه پسر و یک دختر معروف است
پسران او عون و محمد در کربلا در رکاب امام حسین(ع) جهاد کردند و به شهادت
رسیدند.
در محضر رسول اکرم(ص)
حضرت زینب(س) عالیترین درسهای زندگی را در دامان پدر و مادر آموخت و دانش،
بزرگ منشی، عقلانیت و تکریم شخصیت را از محضر جد گرامیش کسب نمود.
نوازشهای پدرانه و عاطفی پیامبر(ص) نه تنها متوجه حسنین(ع) میگردید بلکه
دختران فاطمه(س) نیز از آن بهرهمند میشدند. خصوصاً حضرت زینب(س) که از قدرت
تفکر و اندیش ی بالایی برخوردار بود و در عین کودکی خصلت های والایی داشت.
همگام با ولآیت
مردم کوفه پس از شهادت امام علی(ع)، با امام حسن(ع) بیعت نمودند اما دیری
نپایید که عهد خود را شکستند و از فرمان آن حضرت سرپیچی نمودند. فرماندهان
لشکرش با وعده های معاویه به وی خیانت نموده، تنهایش گذاشتند و سرانجام آن
حضرت ناچار شد با معاویه پیمان صلح ببندد و در این میان از زخم زبان و
شماتت دشمنان دوستنما بسیار رنجیده خاطر گردد. در این شرایط، حضرت زینب(س)
به همراه برادرش امام حسن(ع) و دیگر علویان، از کوفه به سوی مدینه بازگشتند
و در رکاب آن حضرت با صبر و مقاومت، مدافع ارزشهای دینی و دستآوردهای
رسالت رسول خدا(ص) بودند.احترام و محبت خاص حضرت زینب(س) به امام مجتبی(ع)
از دو جهت قابل تأمل است. ابتدا اینکه آن حضرت برادر بزرگتر و محل اتکاء
زینب(س) پس از امیرالمؤمنین(ع) و به منزلهی پدرش بود و دیگر آنکه وی امام
زمانش به حساب میآمد و تبعیت از آن حضرت را بر خویش واجب میدانست.
همراز حماسه ی حسینی
عشق و محبت حضرت زینب(س) به ذات احدیت، اوج ایثار و فداکاری وی را به
نمایش گذارد و در همین راستا، ولآیت امام حسین(ع) قلب خواهر را از مهر و
عاطفه لبریز کرد و او را مطیع محض حق و حقیقت نمود.تعلق خاطر این خواهر و
برادر در خلال شواهد تاریخی و حتی دورانی که حضرت زینب(س) همسر عبدالله بن
جعفر شده و زندگی مشترک تشکیل داده بود به خوبی نمایان است. در تاریخ چنین
درجهای از محبت بین یک خواهر و برادر کمتر دیده شده که البته دلیل آن واضح
است؛ آن دو بزرگوار، عارف به کمال، عظمت و جلالت قدر و شأن یکدیگر بودند.
به گونه ای که زینب(س) برادرش را سرور جوانان اهل بهشت و ریحانهی رسول
خدا(ص) میدانست امام حسین(ع) برایش یکی از شخصیتهای مطرح در «آیه ی تطهیر»،
«آیه ی مباهله» و «سوره ی هل اتی» و مهمتر از همه امام منصوب از جانب خدا و
پیامبرص) و به نص صریح قرآن بود. حضرت امام حسین(ع) نیز خواهرش را به
حقیقت شناخته و به کمالات و فضائل و ویژگی هایش آشنایی کامل داشت و روح
بلندش را مخزن اسرار الهی و حافظ اصل نبوت و ولآیت میدانست.در تاریخ آمده
است، روزی حضرت امام حسین(ع) مشغول تلاوت قرآن بود که خواهرش بر وی وارد
شد. امام در حالی که قرآن را به دست گرفته بود به احترام وی از جا برخاست.
ویژگیهای شخصیتی وعلمی حضرت زینب:
حضرت زینب(س) دو عنصر عمده شخصیتی داشتند: یکی بحث ایمان و تقوای ایشان و
یکی بحث علم و دانش ایشان بود که در حقیقت علم و ایمان این شخصیت دینی و
مذهبی ایشان را ساخت.در کنار این دو عنصر ، عنصر انقلابی گری این حضرت بود
که در داستان کربلا، خودش را متجلی کرد و حضرت زینب(س) به عنوان قهرمان در
میان زنان در طول تاریخ همچنان باقی ماند و زنان از او الگوگیری می کنند.
خطبه حضرت زینب(س) در مجلس یزید یکی از برجسته ترین سخنرانیهای تاریخ بشریت
است و با اینکه ایشان در کنار سرهای بریده و اجساد بستگانشان بودند ولی
در دفاع از حقانیت آن سخنرانی را ایراد کردند که همچنان به یادگار باقی
مانده است.
نام حضرت زینب(س) را که دختر امام علی(ع) است جبرئیل گذاشت. یعنی حضرت
فاطمه (س) از حضرت علی (ع) درخواست کرد که این نامگذاری را انجام دهد در
تاریخ آمده که حضرت علی(ع) گفتند من در نامگذاری از پیامبر (ص) سبقت نمی
گیرم. آن زمان پیامبر(س) در سفر بود حضرت علی(ع) گفتند که صبر می کنیم
پیامبر از سفر برگردد و خبر تولد این دختر را به پیامبر(ص) دادندو پیامبر
هم فرمودند من در نامگذاری از خدای خویش سبقت نمی گیرم که جبرئیل نازل شد و
گفت نام این دختر را زینب بگذار که در لوح محفوظ الهی هم ثبت شد.
پیامبر (ص) زینب را بوسیدند و در آن هنگام پیامبر(ص) فرمود همه امت من
باید به دختران احترام بگذارند یعنی پیامبر احترام ویژه ای برای دختران
قائل شد. حضرت زینب(س) وقتی به سن ازدواج رسید با عبدالله بن جعفر په پسر
عموی ایشان بود و 5 سال بزرگتر از حضرت زینب بود ازدواج کردند. اینها
خصوصیاتی است که برای حضرت زینب (س) ذکر شده و این روز را روز منسوب به
زنان و روز پرستار نامیدند. برای اینکه زنان مسلمان و آزادی خواه و انقلابی
از آن حضرت الهام بگیرند و سعی کنند هم در بعد علم و عمل و هم در بعد
انقلابی گری از آن حضرت الگوگیری کنند.
حضرت زینب(س) در واقعه کربلا حضور داشتند به عنوان یکی از راویان آن
حادثه بودند و سنگینی مصیبت را تحمل کردند و پیام کربلا را با سخنرانیهایی
که ایراد کردند انتقال دادند که در تاریخ ثبت است و به آیندگان رساندند،
لذا از این جهت است که می گویند کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود.یعنی
اگر حضرت زینب(س) روشنگری نمی کردند پیام کربلا در کربلا باقی می ماند و
از بین می رفت. به هر حال حضرت زینب(س) یک پیام آور زن از انقلاب کربلا
هستند. عبادت ایشان حتی در واقعه کربلا ترک نشد و در عاشورا نماز شب
خواندند. اینها همه از ویژگیهای شخصیتی ایشان است.
زمان جدایی
پس از آنکه اصحاب و یاران امام، یکی پس از دیگری شهید شدند، نوبت به مردان
علوی و وابستگان امام(ع) رسید. علی اکبر فرزند شجاع امام که شبیهترین
افراد از حیث اخلاق و رفتار به پیامبر(ص) بود در کارزاری سنگین دعوت حق را
لبیک گفت. شهادت وی برای عمهاش بسیار سخت و طاقتفرسا بود، طوری که خود را
بر جسم مطهر او انداخت و بر سوگش گریست. امام حسین(ع) آن حضرت را از علی
اکبر(ع) جدا ساخت و به خیمه باز گرداند. عون و جعفر، پسران حضرت زینب در
حالی که رجز حماسی میخواندند قدم به صحنهی جنگ گذاشتند. عون در معرفی خود
چنین گفت: اگر مرا نمیشناسید، بدانید من از نسل جعفرم، شهید راستینی که در
بهشت میدرخشد همو که با باله ای سبز پرواز میکند و همین افتخار ما را کفآیت
خواهد کرد. شهادت دو فرزند برومند حضرت زینب او را اندوهناک و متأثر نمود.
اما هرگز داغ دل و عواطف مادریش را بروز نداد و با صبر و استقامت در جهت
حمآیت از امام ایستاد تا برای لحظه ای نیز خاطر امام را مکدّر و خجل نبیند.
او نه تنها در این برهه بلکه در شهادت برادرش عباس و برادرزادگانش _ که
کافی بود هر کدام یک انسان عادی را دچار تزلزل و جزع و فزع نماید - زبان به
شکوه نگشود. چنان تحمل پیشه کرد و شکسته دلی و حزن خویش را مدبرانه مدیریت
نمود که خللی در تصمیم، برنامه و هدف امام پیش نیاید. او تابع امامش بود
که میفرمود: «اصبری و احتسبی فیما اصابک؛ ای نفس صبر کن و هر مصیبتی بر سرت
اید در نزد خدا محاسبه کن.»
در شهر بی وفایان
کوفه مرکز حکومت امام علی(ع) و جایگاه رهبری ایشان بود و در همان دوران،
حضرت زینب کبرا(س) در این شهر در اوج عزت و شکوه زندگی میکرد و خانه اش محل
مراجعه ی زنان بسیاری بود که با مشاوره و ارشادش درس ایمان و زندگی
میگرفتند و به این مصاحبت و مباحثه افتخار میکردند. اهالی این سرزمین، پیرو
ولآیت امیر المؤمنین(ع) و محب اهل بیت(ع) بودند و بیشترین تأثیر را از
رفتار و کردار و شیوه ی حکومتی آن حضرت(ع) فرا گرفتند. اما چه اتفاقی افتاد
که بعد از بیست سال وضعیت آن شهر چنان دچار گسیختگی، رخوت، تناقض و بی
وفایی گشت که ناگوارترین حادثهی تاریخ به واسطه ی سستی آنان رقم خورد؟!
البته نباید از نظر دور داشت که کوفه با به قدرت رسیدن «ابن زیاد» با
اختناق، خوف و ترور قرین شد و هزاران مأمور و جاسوس هر نوع حرکتی در سطح
شهر و خانه ها را گزارش میدادند و در این میان بسیاری از دوستداران و
پیروان امیرالمؤمنین(ع) دستگیر و زندانی شدند و مجالی برایشان حاصل نشد تا
به کاروان امام حسین(ع) ملحق شوند. علاوه بر این، کسانی بودند که از ترس
حکومت و حفظ جانشان در خانه ها پنهان و یا به سهل انگاری و بی وفایی نسبت
به نمایندهی امام حسین(ع)- مسلم بن عقیل- دچار شدند و فقط معدود افرادی به
طور مخفیانه توانستند خود را به قافله ی امام رسانده و او را یاری کنند و
به فیض شهادت نائل شوند.
نکتهی مهم و تأسف بار اینکه در پی شهادت فرزند پیامبر(ص) دنیاپرستان طماع و
بردگان دین فروش، اهل بیت(ص) او را اسیر کرده به کوفه آوردند. شهری که
یادگارهای زیادی از دوران ولآیت امیرالمؤمنین(ع) با خود داشت، اکنون پذیرای
دختر والاتبارش گردیده بود. کوفه زینب را خوب میشناخت. زنانی که در آن روز
سی سال بیشتر نداشتند و حشمت او را در دیدهی مسلمانان و عزتش را در چشم
پدر دیده بودند، حال شاهد بودند که او بدون یار و یاور، سوار بر مرکبی بی
جهاز و بدون هیچ احترامی همراه با سرهای بریده و بر سر نیزه شدهی عزیزانش،
با نان و خرما مورد ترحم واقع میشود. اینجا بود که دختر امیرالمؤمنین(ع)
فرمود: ای مردم صدقه بر ما حرام است و مردم کمکم فهمیدند چه جنآیتی رخ داده
و چه عزیزی در خون تپیده و به چه خسارتی مبتلا شدهاند.
به دنبال این شرمساری حضرت زینب(س) با کمال وقار و در حالی که بر احساسات
خود مسلط بود، شجاعانه لب به سخن گشود و خطبه ای فصیح ایراد نمود. شاید تا
آن زمان به دلیل نجابت و صیانت از دید نامحرمان چنین سخن نگفته بود. بشیر
بن خزیم اسدی گوید: «زینب(س) دختر علی(ع) را در آن روز دیدم، به خدا سوگند
زن با حیایی که تا آن روز سخنورتر از او ندیدم. گویی کلمات از زبان گویای
امیرالمؤمنین(ع) جاری بود. او به مردمی که همهمه میکردند و می گریستند
اشاره کرد و فرمود: ساکت شوید! ناگهان نفسها در سینه ها حبس شد و زنگ شتران
از صدا افتاد.» راوی این خطبه از کسانی بود که حضرت علی(ع) را از نزدیک
دیده و سخنرانیهای آن حضرت را شنیده بود.
در شرایطی که مأموران و مزدوران اموی سعی در کنترل اوضاع و فضای شهر
داشتند تا صدایی از گلو برنیاید و کسی اعتراضی نکند حضرت زینب با تصرف
ولایی خویش در انسانها، حیوانات و حتی جمادات، نفسها را در سینه حبس و زنگ
شتران را از حرکت باز داشت و خطبهاش را با حمد و سپاس الهی و درود بر
پیامبر خدا(ص) و خاندان پاکش آغاز کرد. و با بیان عبارت «یا اهل الکوفه، یا
اهل الخَتلِ و الغَدر» تأثیرگذارترین جمله را برای بیداری وجدانهای به
خواب رفته به کار برد تا خود را بشناسند و صورت خود را بخراشند که اهل
وقاحت و رسوائی اند، دورو و تملق گویند و در مقابل دشمن خوار و ذلیلند.
«الا و هل فیک الّا الصَّلف النطف؟ و الصَّدر اشنف؟ و ملق الاِماء؟ و غمز
الاعداء.» آن حضرت فرمود: «چه بد توشه ای برای آخرت خود فرستادید! توشه ای
که همان خشم و سخط خداست و در عذاب جاویدان خواهید بود.» آری، لکه ی ننگی
بر دامان خویش نهاده بودند که به گفته ی آن حضرت با هیچ عملی پاک نمیشد و
آن قتل سلاله نبوی بود. حسین(ع) کسی نبود که شما او را نشناسید زیرا
پیامبر(ص) فرمود: «سید شباب اهل الجنه».
حضرت در ادامه با اشاره به خصوصیات منحصر به فرد امام فرمود: «او پناه
مومنان فریادرس در بلاها، مشعل فروزانِ استدلال شما بر حق و حقیقت و یاور
شما در قحطی و خشکسالی بود.» سپس از آن مردم برائت جست «الاساء ما تزرون و
بُعداً لکم و سحقاً و ... چه بار بدی بر دوش خود گذاشتید پس رحمت خدا از
شما دور و دورتر باد، چونکه جگری از رسول خدا دریدهاید و زنان و دختران با
عفت و نجیبی از خاندانش را به کوچه و بازار کشاندهاید.» در بعضی اقوال آمده
است دشمن از رسایی و بیداری کلام حضرت و نگرانی از شورش مردمی که کمکم از
حوادث آگاه میشدند تصمیم گرفت با آوردن سر مبارک امام(ع) کلام خواهرش را
قطع نماید. و در آن موقع زینب(س) با چنین اشعار سوزناکی مردم را به حیرت و
گریه انداخت «ای هلال ماه نو که تا به سر حد کمال رسید خسوف او را غافلگیر
کرد و غروب نمود. ای پاره ی قلبم، هرگز گمان نمیکردم دست تقدیر چنین
سرنوشتی را برای من رقم زده باشد.»
گوهر افشانی افشاگر
یزید مجلسی با حضور شخصیت های مهم لشکری و کشوری تشکیل داد و مأموران
نظامی را به محافظت گمارد. آن وجود ناپاک و خیانتکار با ورود اسیران آل
محمد(ص) نسبت به اسلام و مقدسات به بدترین وجه توهین نمود و باورها و
ارزشهای دینی را به استهزاء گرفت. او با بازماندگان کاروان کربلا از روی
تحقیر سخن گفت و در حالی که متکبرانه شراب مینوشید نسبت به سر مقدس امام
حسین(ع) که در مقابلش نهاده بود بی ادبی میکرد و با چوبدستی خویش بر لب و
دهان مبارک آن عزیز میزد. برخی شامیان نیز که با تبلیغات مسموم امویان چهره
ای منفی از خاندان رسول خدا(ص) در ذهن داشتند با حضور در این مجلس و
مشاهده ی حرکات و رفتارهای یزید اظهار خوشحالی میکردند. حضرت زینب(س) بار
دیگر فرصت را غنیمت شمرد و با آنکه جایگاهش بالاتر و والاتر از آن مجلس
آلوده بود و جانش نیز در معرض خطر قرار میگرفت از جا برخاست و پس از حمد
پروردگار و درود بر جدّ مکرمش خودبزرگبینی یزید را نکوهش کرد و فرمود: «حال
که ما را مغلوب و پیروزی را از آن خود میدانی گمان داری نزد خدا ارج و
منزلتی نداریم!» آن حضرت با زیر سؤال بردن اصل و نسب یزید به او یادآور شد
که خاندانت در روز فتح مکه تحت سلطه ی سربازان جدّ ما رسول خدا(ص) بودند،
ولی آن حضرت به سبب بزرگواریش آنان را آزاد کرد. به نظر میرسد حضرت از بیان
جمله ی یابن الطلقاء دو هدف داشته یکی بیان سوابق و گذشتهی شرم آور خاندان
یزید که همیشه علیه اسلام موضع میگرفتند و دیگر آنکه به او بفهماند ایا
انصاف بود که در جواب آن نیکیها که جد ما درباره اجداد تو انجام داد
اینگونه پاسخ گویی؟!
پاکدامنی، حجاب و اعتقاد به ارزشها از اهداف اساسی بانوی پاکی چون حضرت
زینب(س) است. آن حضرت ضمن اعتراض به رفتار مغرضانه ی لشکریان یزید بیان
کرد: «تحذیرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا، قد هتکت ستورهنّ
و ابَدیتَ وُ جوهَنن... . [این عادلانه است] که زنان و کنیزان خود را پشت
پرده جای دهی و دختران پیامبر اسلام را به اسیری ببری و بگردانی، در حالی
که حجابشان را هتک کردی و چهره هایشان را نمایاندی ... .»
حضرت در ادامه ی خطبه ی خویش عمل زشت یزید را مقطعی و زودگذر ندانسته که
با یک عذرخواهی بتوان از آن گذشت پس فرمود: «لعمری لقد نکات القرحه و
استاصلت الشافه، با رأفتک دهم سید شباب اهل الجنه و ابن یعسوب الدین و شمس
آل عبدالمطلب... به جانم سوگند با ریختن خون سرور جوانان بهشت و فرزند
یعسوب الدین – علی(ع)- و خورشید تابان خاندان عبدالمطلب، نیشتر به زخم زدی و
رگ و ریشه را قطع کردی.» دختر امیرالمؤمنین(ع) عاقبت کار یزید را یادآور
شد و فرمود: «روزی خواهد آمد که آرزو کنی کاش دستت خشک شده بود و این عمل
را انجام نمیدادی و مادرت هرگز به تو باردار نمیشد.» سپس آن حضرت با دلی
سوخته و خسته از مصیبتهای پی در پی و هتک حرمتها، زبان به نفرین گشود و
عرضه داشت« ... اللهم خذ بحقنا و انتقم من ظالمنا و احلل غضبک علی من سفک
دمائنا و نقضَ ذمارنا و قتل حماتنا و هتک عنّا سد و لنا...؛ خدایا داد ما
را بستان و انتقام ما را از ظالمان بگیر و خشم خود را نصیب کسانی ساز که
خون ما را ریختند و پیمان ما را نگاه نداشتند و پیشنییان و یاران ما را
کشتند و پردهی حرمت ما را دریدند.» آن حضرت با قاطعیتی علی وار و مقاومتی
بی نظیر و شجاعتی فاطمی در مقابل تمام مقامات حاضر در مجلس به مشروعیت
نداشتن حکومت یزید تصریح کرد و با لحنی تحقیرآمیز کلامی گهربار و ارزشمند
بر زبان جاری کرد «...و ما استضعاری قدرک. و لا استعظامی تقریعک توهماً...
من مقام و منزلت تو را خوار و کوچک و سرکوب و توبیخ تو را بزرگ و لازم
میشمارم.» سپس با بزرگواری و عزت نفس از شرافت و نسب خویش گفت: و «...
فوالله الذی شرّفنا بالوحی و الکتاب و النبوه و الانتخاب، لا تدرک امرنا و
لا تبلغ غآیتنا و لا تمحو ذکرَنا و لا یرحضُ عنک عارها... به خدایی که ما
را به وحی و قرآن و پیغمبری و برگزیدگی شرافت بخشید به خواستهی خود نخواهی
رسید و نمیتوانی نام و یاد ما را بزدایی و از این عار و ننگ تبرئه نخواهی
شد.»
به سوی شهر پیامبر
از زمانی که حضرت زینب(س) تحت فشار ظالمان جسم مطهر برادر و بستگانش را در
دشت نینوا تنها گذاشت تا لحظه ی بازگشت به مدینه، دلش سخت در گرو ملاقات
دوبارهی آن عزیزان می تپید. بدین سبب در مسیر بازگشت کاروان از شام به
مدینه از راهنما خواستند آنان را از جانب کربلا ببرد تا به زیارت شهیدان،
قلب خویش را تسلی بخشند. با تحقیق این امر و رسیدن قافله به مشهد شهیدان،
حضرت زینب با کوهی از اندوه و مصیبت و درد فراق، قبر برادر را در آغوش گرفت
و با نالههای «وا اخاه» دلهای داغدیده را با خود همنوا کرد و صدای عزایشان
به آسمان بلند شد. او با ندبه هایش به برادر عرض کرد: «زینب همانگونه بود
که تو خواستی و خدایش فرمان داده بود». آری، آن حضرت به مدد الهی و استقامت
و ایمانش نگذاشت خونِ به ناحق ریختهی سید آل عبا(ع) و فرزند مادرش، بیاثر و
مکتوم بماند. افزون بر این، وجدانهای غفلت زده را بیدار و دلهای منحرف را
به سوی حق متمایل ساخت و ماهیت ناثواب خاندان ابوسفیان را برملا نمود و با
این رشادتها و جان فشانیها نهضت کربلا را کامل کرد.
بنا بر اقوال تاریخی پس از سه روز عزاداری در کربلا حضرت زینب همراه امام
سجاد(ع) و دیگر کاروانیان به سوی مدینه جایگاه رسول خدا(ص) بازگشت. بانوی
رسالت که چندین ماه پیش در کمال عزت و احترام همراه برادران و مردان هاشمی
از این دیار رفته بود در حالی بازگشت که جز برادرزادهاش هیچ محرمی و مردی
با او نبود. آن حضرت همراه تنی چند از زنان بنی هاشم سوی مسجد پیامبر(ص)
شتافت و وقتی بدانجا رسید دست به در گرفت و ندا داد یا جداه من خبر ماتم
حسین(ع) را برآیت آورده ام. تاکنون هر کجا زینب(س) قصد عزاداری داشت دشمن
مانعش میشد. اما اینجا موطن امن او و شهر جدش رسول خدا(ص) بود. از این جهت
همراه با زنان بنی هاشم به سوگ نشست و با بیان مصیبتهای کربلا، کوفه و شام،
اهالی مدینه را مطلع نمود. تا جایی که اگر هنوز افرادی دل با بنی امیه
داشتند، از اقدامات و روشنگریهای این بانو تحت تأثیر قرار گرفته، مهرشان به
نفرت مبدل گشت. در تاریخ آمده، عبدالله بن جعفر همسر زینب در خانه اش از
عزاداران حسینی و فرزندانش استقبال میکرد و میگفت: «سپاس خدای را که مرا
عزادار حسین قرار داد. اگر چه نبودم تا با دو دست خود او را یاری کنم، دو
پسرم وی را با جان خود یاری نموده اند.»
خیلی خوب بود ولی یک کم طولانی بود!
سایت استان بوشهر از سایت شما یگ ذره کامل تر بود!