تصویری که در سه ماه اخیر از بحران اوکراین به وسیله رسانههای جریان اصلی به مردم دنیا ارائه شده است، تصویری جعلی و دروغین است. این رسانهها در بازنمایی واقعیت به شکلی کاملاً جانبدارانه تمام منازعات بینالمللی را به مواجهه دو جبهه خیر و شرِ مطلق فروکاهیده و عموماً کشورهای متبوع خود را در جبهه خیر مطلق قرار میدهند؛ این اصل اولیه در مورد بحران اخیر اوکراین نیز به شدت مورد استفاده قرار گرفت.
طبق روایت اصلی ارائه شده، امروز مردم اوکراین دو دستهاند: اکثریتی پیشرو، متمدن، آزادیخواه و طرفدار دموکراسی که در کیف و غرب این کشور زندگی میکنند و از قضا طرفدار اتحادیهاروپا هستند؛ و اقلیتی روستبار که در شرق و جنوب این کشور زندگی میکنند و هیچ اهمیتی هم برای ارزشهای انسانی قائل نیستند. در مورد سیاستمدارن این کشور هم این تقسیمبندی کاملاً قابل استفاده بوده و استفاده میشود: «دولت قبل دیکتاتور مسلک و طرفدار روسیه بود اما دولت فعلی را انسانهای شجاعِ طرفدار دموکراسی با حمایت تودههای مردم تشکیل دادهاند.»
اما این تصویر به وضوح دروغین است. نه مردم شرق اوکراین آنقدر عقبمانده است و نه غرب آن آنقدر ترقیخواه و پیشرو. دانستن اینکه عمده صنعت اوکراین در مناطق شرقی واقع شده و بیشتر زمینهای حاصلخیز در مناطق غربی، شاید ذهنیت منسجم حاصل از تبلیغات رسانهایمان را بهم بریزد. هر کسی که تنها چند واحد جامعهشناسی گذرانده باشد میتواند این سخن را تأیید کند که تمدن مبتنی بر کشاورزی معمولاً تمدنی واپسگراتر و متمایل به پذیرش دیکتاتوریست و این مناطق شهری و صنعتی بودهاند که در طول دو قرن اخیر تمام آن چیزی که امروز به آن دموکراسی و جامعهمدنی میگوییم را پدید آوردهاند؛ حال چگونه غربِ کشاورز اوکراین آزادیخواهتر از شرقِ صنعتی آن شده، مسئلهایست که باید جوابی منطقی برای آن یافت.
اوکراین در منطقه اوراسیا پیونددهنده انرژی مناطق شمالی اروپا به مناطق غربی این قاره است و علاوه بر آن انبار غله و گندم اروپا و جماهیرِ حاصل از فروپاشی شوروی در منطقه به حساب میآید. کشاورزی شکوفا و موقعیت ژئوپولتیک بسیار حساس، باعث شده است که این کشور همیشه میدان منازعه قدرتهای بزرگ شرقی و غربی باشد. منازعه اخیر نیز در پرتو درک این موقعیت پیچیده کاملاً توجیهپذیر است. اوکراین برای اروپا باید به هر طریق کشوری دوست و متحد باشد تا به این طریق صنعت کشاورزی عظیم آن همواره در دسترس غرب باشد و برای روسیه هم اوکراین به عنوان کشوری با فرهنگ مشترک و سرزمینی که به صورت سنتی قلمرو نفوذ سیاسی این کشور بوده و پل ارتباط اقتصادی با اروپا نیز برای آن به حساب میآید، با هیچ منطقی نباید در دستان سیاستمدران غرب قرار بگیرد.
پیش از این در سلسله مقالاتی که در تارنمای پترونت منتشر کردهایم به صورت مفصل در مورد اهداف امپریالیستی روسیه جدید و جاهطلبیهای پوتین، گفتهایم و اینجا نیازی نمیبینیم ایدههای گذشتهمان را دوباره تکرار کنیم، اما در هر صورت به عنوان ناظر بیطرف و منصف باید قبول کرد در دنیایی که متأسفانه یا شوربختانه، همچنان زور نظامی و سلطه اقتصادی تکلیف تمام امور را در آن مشخص میکند -و به سلطه به عنوان هنجاری اخلاقی نگریسته میشود- باید به روسیه نیز حق داد تا چنگ و دندان خود را به دنیای قرن بیست و یکمی ما نشان دهد. هرچند که به وجود آمدن یک قدرت سلطهجوی دیگر امری خوشایند برای هیچ انسان آزاداندیشی نیست اما در این مورد، با آنان که با بهانهها و استدلالات مضحکِ خود، دخالتهای قهرآمیز آمریکا در افغانستان و عراق و لیبی و یوگوسلاوی و آمریکای جنوبی و جنوب شرق آسیا را توجیه میکنند فقط یک سخن باقی میماند: اگر زورِ زیاد استفاده از آن را مشروع میکند، پس به اقدامات نظامی روسیه در اوکراین هم احترام بگذارید، چون منطق ذهن ما انسانها نمیتواند معیارهای دوگانه را در خود جذب کند و همچنان به فعالیت خود ادامه دهد!
و اما اوکراین: این کشور بیشتر از آن که یک منطقه سیاسی و اقتصادی مهم برای دو طرف منازعه باشد (که البته هست)، بیشتر به یک مفهوم نمادین بدل شده است؛ ما در سراشیب تغییر و پوستاندازی دنیای پس از قرن بیستممان قرار داریم؛ جایی که قدرتهای جدید، هم باید به صورت عینی خود را ثابت کنند و هم به صورت ذهنی، انسانهای نسل جدید را زیر سیطره خود بگیرند. اتحادیه اروپا و آمریکا علاوه بر اقدامات نظامی و اقتصادی خود در جای جای کره خاکی، باید به صورت نمادین نشان دهند که هنوز موقع آن نرسیده است که از سریر قدرت امپریالیستی به پایین کشیده شوند و روسیه و بلوک نوپدید شرق نیز باید به همین نحو برای همه به اثبات برسانند که توانایی ابرقدرت شدن را دارند. اوکراین در حال حاضر، نقطه جوش این ملغمه شاخ و شانهکشیِ نمادین است. برایِ روسیه البته اوکراین هم نقطه یک خیز امپریالیستیست و هم نقطهای که در آن باید در مقام یک مدافع ظاهر شود و نگذارد تا اتحادیه اروپا پا را از گلیم خود فراتر گذارد.
کشورهای مرکزی اتحادیه اروپا سالهاست که دارند به حساب کشورهای پیرامونی نظیرِ اروپای شرقی، یونان و اسپانیا، اقتصادهای خود را همچنان شکوفا نگه میدارند؛ از آنجاییکه حوزه استحفاظی اقتصاد اروپای غربی روز به روز و در پی اعمال سیاستهای مخرب بانک جهانی و صتدوق بینالمللی پول در کشورهای مختلف به علت ایجاد نارضایتیهای شدید در میان مردم و همچنین ناکارآمدی اقتصادی این سیاستها و مضمحل شدن توان اقتصادی این کشورها، کوچک و کوچکتر میشود، سیاستگذارن اقتصادی این اتحادیه مجبورند به مرزهای دوردستتر نگاه کنند تا بلکه با استفاده از هژمونی فرهنگی خود در این سالها، با استفاده از یک گروه الیت دستپروده، کشورهایی نظیر اوکراین را مجبور به در پیشگرفتن سیاستهای ضدمردمی و ریاضتی کنند تا با ریاضتکشی مردمان این نواحی، رشد اقتصادی خود را چند سال دیگر نیز تضمین کنند. در این میان تنها چیزی هم که اهمیت ندارد، آینده اقتصاد این کشورها و حرفهای خندهداری نظیرِ آزادی و دموکراسیست. در مورد اوکراین، منبع عظیم غله و ظرفیت کشاورزی بزرگمقیاس این کشور در کنار گلوگاه انرژی بودن آن و همچنین ارزش نمادینی که فتح آن برای اروپا دارد، همه چیز را از منظر اروپاییان اجتنابناپذیرتر کرده است.
از همه این مسائل هم که بگذریم ظاهراً بنا بر آمار اداره انرژی ایالات متحده، اوکراین چهارمین ذخیره برزرگ گاز شیل اروپا را باحجم تخمینی 3 هزار میلیارد فوت مکعب، در خود جای داده؛ که این مهم به تنهایی انگیزه بزرگی برای فتح اوکراین توسط اتحادیه اروپا به شمار میآید؛ دقیقاً همان انگیزه و همان منطقی که مداخلات بشردوستانه در خاورمیانه و آفریقای شمالی را برای غرب مشروع میکند...
دولت جدید و غیرانتخابی اوکراین در روزهای اخیر قراردادی با شورون در مورد اکتشاف و استخراج گاز شیل امضاء کرده است. البته این اولین قرارداد از این نوع نیست، یاناکوویچ، رئیسجمهور انتخابی اما مخلوع اوکراین نیز در سال گذشته دو قرارداد با شل و شورون برای استخراج گاز شیل به امضاء رسانده بود. اما عدم امضاء تفاهمنامه میان اوکراین و اتحادیه اروپا و گرایش دولت ساقطشده اوکراین به روسیه باعث شد تا هم این قراردادها از اعتبار بیافتند (چرا که تأمین گاز ارزان توسط روسیه، تولید گاز شیل را امری جنونآمیز میکرد) و هم دولت او دولت مستعجل شود. البته اینجا باید متذکر شد که گسترش صنعت گاز شیل در اوکراین تهدیدی جدی برای اراضی کشاورزی حاصلخیز این کشور و همچنین زنجیره غذایی دنیا به حساب میآید که هیچ وقت نباید انتظار داشت، سیاستمداران مؤمن به نظریات اقتصادی صندوق بینالمللی پول نسبت به آن کمترین حساسیتی داشته باشند!
در هفته گذشته مکاتبات الکترونیک یکی از سران مخالف دولت سابق اوکراین، مبنی بر ارتباط گسترده امنیتیِ الیت سرکرده مخالفان میدان استقلال کیف با غرب، منتشر شد، که نمایانگر خودجوش نبودن اعتراضات در اوکراین است. از آن گذشته دو نکته دیگر نیز در مورد مبارزات در ظاهر آزادیخواهانه مردم کیف شایان ذکر است: اول اینکه گرایشات راست افراطی و نئوفاشیستی نقشی مهم در حوادث میدان استقلال داشتهاند و خطر احیاء فاشیسم در اروپا به واسطه حکومت جدید اوکراین را کاملاً جدی کردهاند؛ کافیست به اقدام اخیر دولت جدید در ممنوعیت استفاده از زبان روسی به عنوان زبان دوم این کشور که اقلیت بزرگ روستبار دارد، نگاه کنیم تا پتانسیل خطرناک آن را دستکم نگیریم. و نکته دوم هم اینکه مدل جدید ساقط کردن دولتهایی که متهم به استبداد هستند، یعنی کودتا علیه یک دولت منتخب نظیر حوادث مصر و زندانی شدن محمد مرسی و حوادث اوکراین، اولاً بهذات غیردموکراتیک و در تناقض با اهدافِ ادعایی معترضین است و در ثانی این مدل، یکی از بهترین مدلها در جنبشهای اجتماعی برای استفاده عوامل فرصتطلب داخلی جهت سوءاستفاده از پتاسیل مردم و همچنین حکومتهای سرمایهداری مرکز برای استیلا بر کشورهاییست که به دنبال آزادی مدنی هستند؛ آزادیای که این کشورها غالباً نه تنها آن را به دست نمیآورند که در ادامه حتا معیشت خود را نیز برای ادامه حیات اقتصادهای بحرانزده غرب از دست خواهند داد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com