در بخشهای قبلی این مقاله، پیدایش نفت در خاورمیانه و فراز و نشیبهای آن و نیز تأثیر نفت بر دولتها و نحوه مواجهه بریتانیا و آمریکا با مسئله نفت در خاورمیانه مد نظر قرار گرفت؛ اکنون نقش نفت در حفظ انسجام دولتهای منطقه و تعریف حدود مرزی در خاورمیانه مورد بررسی قرار میگیرد.
امروزه وقتی به نقشه جغرافیایی منطقه خاورمیانه نگاه میکنیم، میبینیم که نفت تأثیر اندکی بر تعیین مرزها و ساختارهای دولتی درون حوزههای تحت قیمومت فرانسه (یعنی سوریه و لبنان) یا بخش مدیترانهای تحت قیمومت بریتانیا (یعنی اردن و فلسطین) داشته است. اما از طرف دیگر، نفت تأثیر بنیادیای بر شکلگیری مرزها و موجودیت مستقل دیگر دولتها در خاورمیانه داشته است.
اقدام بریتانیا در راستای توقف توسعهطلبی عربستان سعودی به سمت شمال (یعنی عراق) و شرق (یعنی شیخنشینهای عربی)، بهوضوح بهمنظور تقسیمبندی چندگانهی منطقه، ایجاد دولتهای رقیب و جلوگیری از تمرکز قدرت و منابع در دستان یک دولت منفرد صورت گرفت. (در واقع همان استراتژی قدیمی تفرقه بینداز و حکومت کن در این مورد به کار گرفته شد.) این امر تنها با در نظر گرفتن منافع نفتی و نیاز به حفظ کنترل بر منابع نفت از طریق ایجاد تنوع و رقابت، قابل درک است. شاید بدون وجود نفت در منطقه، نقشه سیاسی کشورهای حوزه خلیج به طریق دیگری ترسیم میشد، اما اکنون اکثر مورخان در این مورد توافق دارند که در صورت نبود نفت، بقای کشورهای امارات متحده عربی، قطر، بحرین و حتی کویت، بهعنوان موجودیتهای سیاسی مستقل نامحتمل میبود.
حتی میتوان گفت که بقای عربستان سعودی نیز وابسته به وجود نفت بوده است. دولت سوم عربستان سعودی که توسط شاهزاده عبدالعزیز پایهگذاری شد، احتمالاً نمیتوانست تنها با پشتوانه درآمدهای حاصل از سفرهای زیارتی حجاج و دریافت مالیات از مردمِ بهشدت فقیر عربستان، دوام یابد. در واقع، این نفت بود که انسجام دولت سعودی را امکانپذیر ساخت و منابع مالی کافی بهمنظور پیشبردن یک دولت بوروکراتیک مدرن و پر کردن خزانه خالی آن را فراهم آورد.
بهطور مشابه، این نفت بود که توسعه ساختارهای دولت مدرن در امارات را امکانپذیر ساخت؛ امری که بدون وجود نفت شاید برای آنها قابل تصور هم نبود. در خارج حوزه خلیج فارس نیز، لیبی مطمئناً دارای وضعیت مشابهی بوده است.
بهطور خلاصه، نفت سبب انسجام دولتها و در برخی موارد ظهور دولتهای مستقلی- که در غیر این صورت به راحتی محو شده بودند- در کنار دولتهای با قدمتی نظیر دولت مصر و نیز دولتهای تحت سلطه فرانسه نظیر دولتهای الجزایر، تونس و تا حدودی سوریه و لبنان، شده است. این دوگانگی میان دولتهای قدیمی و دولتهای جدید که عمدتاً با دوگانهی کشورهای واجد نفت و کشورهای فاقد نفت متناظر است، یکی از ابعاد اساسی روابط منطقهای و بینالمللی در خاورمیانه بوده است.
بهعلاوه، نفت از این لحاظ که غالباً سبب اجماع و نه تفرقه، مرکزگرایی و نه تمرکززدایی شده، ابزاری در خدمت انسجام بخشیدن به دولتهای منطقه خاورمیانه بوده است. چنین امری در سایر نقاط جهان روی نداده است. اما با وجود اینکه نفت در خاورمیانه در برخی موارد تنها امتیاز انحصاری یک منطقه- در کشورهایی که انسجام ملی ضعیف و ائتلافهای منطقهای قوی بوده- محسوب میشده است، هیچ گرایش جداییطلبانه مشهودی ظهور نکرده است. عربستان سعودی را میتوان بهعنوان واضح ترین نمونه مدنظر قرار داد. در این کشور، نفت عمدتاً در مناطق شرقی یافت شد که فاصله بسیاری از مرکز سنتی فرهنگی و سیاسی- در حجاز- و نیز مرکز سیاسی و اجرایی جدید در ریاض، دارد. اما سنت خودمختاری در میان بادیهنشینان الاحساء در شرق وجود نداشت و آنها از ابتدا حامی خاندان آلسعود بودند.
نمونه دیگر امارات متحده عربی است. در این مورد، منابع نفتی عمدتاً در ابوظبی متمرکز شده و مرکز سیاسی و مرکز نفتی در یک مکان قرار دارد. با این وجود، در منطقه نفتخیز گرایشی نسبت جداییطلبی بروز نکرد، چراکه این منطقه مرکز سلطه نیز بود. عدم ورود بحرین و قطر به پروژه امارات متحده عربی را نیز میتوان با توجه به منابع نسبتاً غنی آنها تبیین کرد، چراکه عدم پذیرش هژمونیِ ابوظبی را برای آنها امکانپذیر ساخت و به این ترتیب استقلال آنها را درپی داشت.
در لیبی، نفت عمدتاً در صحرای سرت و در میان سه منطقهی با قدمت این کشور یعنی طرابلس، فزان و برقه قرار داشت و همین امر مانع پروژههای تجزیهطلبی میشد. در عراق نیز، کردها مدعی کنترل بر ذخایر نفت کرکوک بودهاند، اما با این وجود جداییطلبی آنها اختلافات بلندمدتی را درپی داشته و تنها خودمختاری نسبی را برای آنها به ارمغان آورده است. در واقع، نفت در مناطق مختلف عراق بهخصوص در شمال و جنوب وجود دارد، اما مرکز کشور نیز واجد ذخایر نفت است و همین امر از بروز گرایشهای جداییطلبانه جلوگیری میکرد. با این وجود، پس از حمله نظامی ایالات متحده به عراق در سال 2003، نیروهای مرکزگریز قدرتمندی در این کشور بروز کرد و کنترل بر منابع نفت به یکی از مسائل عمده در این کشور بدل شد.
نهایتاً، نفت عامل تأثیرگذاری در تعریف مرزها و پذیرش میانجیگری قدرتهای بینالمللی در موارد اختلافبرانگیز بوده است. در واقع، امکان وجود نفت در یک منطقه، یکی از انگیزههای اتخاذ مواضع جدیتر در مذاکرات مربوط مسائل مرزی و نیز عامل دستیابی سریعتر به راهحل آن مسائل بوده است. برای نمونه در حوزه خلیج فارس (اختلافات بین بحرین و قطر؛ اختلافات بین قطر، امارات متحده عربی و عربستان سعودی؛ اختلافات بین عربستان سعودی و یمن و غیره) و نیز در دیگر مناطق (برای مثال بین لیبی و تونس) شاهد تأثیرگذاری امر مزبور بودهایم. با این حال، مشکل میادین نفتی مرزی (برای نمونه در مرز ایران و قطر؛ عراق و کویت؛ لیبی و الجزایر) برطرف نشده است و در اکثر موارد بهرهبرداری از چنین میادینی توسط دو طرف صورت میگیرد. به این ترتیب، «مناطق بیطرفی» بین کویت و عربستان سعودی و عراق و عربستان سعودی تعیین شده است که نشاندهنده اهمیت تقسیمبندی شفاف حوزههای مشترک در میان این کشورها است.
به هر حال، تاکنون آتش اختلافات بالقوه بر سر سهم طرفین از میادین مشترک شعلهور نشده و نهایتاً رقابت بر سر توسعه سریع بخش تحت کنترل توسط هر یک از دو طرف تشدید شده است. در مقابل، اختلافات مرزی متعدد دیگری که به نفت مربوط نبوده نیز حل نشده، چراکه در غیاب نفت، هیچیک از طرفین تمایل چندانی به حل آنها نداشته است. در چنین موارد میتوان گفت که نفت نهتنها سبب تشدید اختلافات نشده است، بلکه بهمثابهی یک ضدگرایش در دستیابی به راهحلی مسالمتآمیز در رابطه با اختلافات مرزی عمل کرده است.
در بخش بعدی، نقش نفت در روابط بینالمللی دولتهای منطقه خاورمیانه مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
منبع: پترونت
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com