به گزارش بولتن نیوز به نقل از پترونت: ایران ماههاست که نمیتواند از حق مشروع و طبیعی خود برای فروش آزادانه و کامل نفت خام تولیدیاش استفاده کند؛ این امر از یک سو باعث فشارهایی به بازار جهانی نفت شده و از سوی دیگر مشکلاتی برای اقتصاد این کشور ایجاد کرده است. قصدمان در این یادداشت بررسی گزینهها و احتمالات گوناگونیست که هر کدام ممکن است در آینده میانمدت باعث تغییر این وضعیت ناپایدار شوند. در ادامه بحث ابتدا مقدمه و تاریخچهای از مشکل را بیان، سپس بازیگران مختلف در این بازی ژئوپولتیک را با ذکر انگیزهها و نقشهای احتمالی، معرفی و در نهایت سناریوهای محتمل برای تغییر وضعیت را شناسایی میکنیم.
منازعه ایران و غرب (به صورت مشخص ایالات متحده و اتحادیه اروپا) بر سر مسائل هستهای ایران باعث وضع تحریمهایی یکجانبه و نامتعارف از سوی آمریکا و اتحادیه اروپا بر صنعت نفت این کشور نفتخیز در دو سال گذشته شد و فروش محصولات نفتی این کشور را به طرز شدیدی کاهش داد. جدای از مباحث مربوط به مسائل هستهای و مشروع نبودن تحریمهای اعمالشده- که خود بحثی مجزا و مفصل دارد- باید روند بازار جهانی نفت در این مدت را مورد بررسی قرار دهیم تا با تکیه بر آن بتوانیم آینده احتمالی را پیشبینی کنیم.
خروج ناگهانی حداقل نصف ظرفیت تولیدی نفت خام ایران از بازار، در ابتدا هرچند که شوکی بزرگ برای مصرفکنندگان جهانی این کالا به حساب میآمد اما با همکاری سایر کشورهای نفتخیزِ متحد با غرب، به نوعی مدیریت و کنترل شد؛ در ادامه نیز با تطابق تدریجی بازار با این غیب شدن ناگهانی، سطح عرضه و تقاضا به صورتی مصنوعی به تعادلی ناپایدار نزدیک شد که ما دقیقاً از لحاظ زمانی در آن نقطه قرار گرفتهایم. اما این تعادل شکننده به هیچ وجه نمیتواند تضمینی برای ادامه بیدردسر این وضعیت در بازار جهانی، هم برای تولیدکنندگان و هم برای مصرفکنندگانِ نفت به حساب آید. البته نباید از نظر دور داشت که حذف نفت ایران از بازارها، تأثیرات خود را بر بالا ماندن قیمتها داشته است و بسیاری از کارشناسان پیشبینی کردهاند که با ورود نفت ایران به بازارها، حتی قیمتها تا 20 دلار به ازای هر بشکه نیز کاهش خواهد یافت.
بگذارید در ادامه، برای روشنتر شدن بحث به صورت مشخص و تفکیکشده، انگیزهها، محرکها و عوامل بازدارنده بازیگران اصلی این بازیِ ژئوپولتیک را به اختصار بررسی کنیم. در ابتدا به ایران میپردازیم: ایران که یکی از بزرگترین مخازن سوختهای فسیلی جهان به حساب میآید، همواره نقشی تأثیرگذار در عرضه و تقاضای جهانی محصولات هیدروکربنی داشته است. اما این کشور در سی سال گذشته با وقوع انقلابی استقلالخواهانه به طرز موثری دیگر متحد دنیای غرب به حساب نمیآید. البته غرب هم در این مدت هیچگاه نخواسته بود به صورت کامل خود را از نفت ایران محروم کند. با این وجود مناقشه هستهای باعث شد تا غرب بنا به دلایل و اغراضی که فعلاً مورد بحث ما نیست، دست به تحریم گسترده صنعت نفت ایران بزند. این تحریمها که از لحاظ حقوقی هم پایه مستحکمی در عرف بینالمللی ندارد، توانسته است اقتصاد ایران را با مشکلاتی مواجه کند؛ اما طبیعیست که سیستم سیاسی ایران هیچگاه صرفاً به دلیل این مشکلات دست به آشتی همهجانبه و عدول از مواضع خود خصوصاً در بحث برنامه هستهای نخواهد زد؛ در ایران نهایتاً ادامه مذاکرات با غرب و چانهزنی برای حل منطقی این مشکلات و پیگیری برنامه اقتصاد منهای نفت، در دستور کار قرار خواهد گرفت و این سادهانگاری کشندهایست اگر فرض شود تحریمها با ایران همان کاری را خواهد کرد که با لیبیِ قذافی قبلاً کرده بود. به خصوص وقتی بدانیم که ایران از نیاز کشورهای آسیایی به محصولات نفتی خود آگاه است و در ضمن از حمایتِ در لفافه روسیه و چین به عنوان دو غول نوظهور در عرصه سیاست و اقتصاد جهانی هم برخوردار است.
ایالات متحده: انگیزه اصلی آمریکا برای فشار بر ایران هیچ وقت برنامه هستهای این کشور نبوده و نیست. به خصوص وقتی به مواردی مثل پاکستان هستهای و کنار آمدن راحت آمریکا با آن توجه داشته باشیم. ایالات متحده بیش از هر چیزی سعی در جلوگیری از شکلگیری مجدد بلوک شرق (البته این بار در قالبی غیرکمونیستی) دارد. امری که میتواند در میانمدت آن را با موفقیت مدیریت کند اما در آینده کمی طولانیتر غیرقابل حصول به نظر میرسد. علاوه بر این مصارف داخلی پروپاگاندای خطرِ ایرانِ هستهای برای انتخاباتهای مختلف و جلب رضایت نخبهگانِ سیاسی-اقتصادیِ وابسته به اسرائیل نیز میتواند انگیزههای دیگر این کشور برای فشار به ایران باشد. البته خوشخیالیهای مرتبط با استخراج نفت و گاز شیل و اعتمادبهنفسی که اخیراً با افزایش تولید داخلی نفت در آمریکا شکل گرفته نیز میتواند در وقوع این ماجراجویی در مورد نقت ایران موثر بوده باشد.
روسیه: این کشور میخواهد قدرت سیاسی- اقتصادیِ اتحاد جماهیر شوروی را به هر طریق احیا کند. به همین خاطر نیز ناچار است از یک سمت با آمریکا و اتحادیه اروپا ناسازگار باشد و از سمت دیگر متحدانی در سایر نقاط برای خود دست و پا کند. طبیعتاً آسیا میتواند متحد قابل اعتمادی برای این کشور باشد، به خصوص اقتصاد هیولاواری مثل چین؛ البته کشورهای کوچکتری نظیر ایران نیز میتوانند متحدان مهمی برای این کشور فرض شوند.
روسیه در سالهای اخیر تولید نفت، گاز و میعانات گازیِ خود را به شدت افزایش داده و در این زمینه نیز یکی از کلیدیترین کشورهای جهان است. بنابراین به صورت منطقی باید از تحریم نفتی ایران خوشحال باشد، زیرا با افزایش قیمت نفت از لحاظ اقتصادی منتفع خواهد شد، اما ماجرا به همین سادگی نیست: چراکه این مسئله از لحاظ سیاسی باعث ضعیف شدن متحدان این کشور میشود. از یک سمت اقتصاد ایران با کمبود عایدات نفتی با مشکل مواجه میشود و از سمت دیگر چین به عنوان مشتری نفت ایران، باید نفت گرانتری خریداری کند، آنهم نفتی که منفعت آن به جیب متحدان آمریکا (خصوصاً عربستان سعودی) میرود و این طبیعتاً خوشایند روسیه نمیتواند باشد. روسیهای که سودای ابرقدرت شدن را در سر میپروراند، نمیتواند فقط به منافع زودگذرِ اقتصادی خود فکر کند. اما فعلاً آنقدر هم قدرت ندارد که یکتنه در برابر آمریکا بایستد. روسیه به سالهای پیشِ رو فکر میکند.
اتحادیه اروپا: کشورهای اروپایی حالا سالهاست که تنها زائده و نوچه امپریالیسم آمریکا به حساب میآیند. این اتحادیه به عنوان مصرفکننده صرف نفت (بدون تولید این محصول، البته اگر از افسانه نفت و گاز شیل بگذریم) مطمئناً از تحریم نفتی ایران متضرر میشود اما وابستگی غیرقابل تصور این کشورها به اقتصادِ مادر، یعنی امپریالیسمِ مالیِ آمریکا (منظور در اینجا صرفاً کشوری به نام آمریکا نیست، ما بیشتر سرمایهداریِ مالیِ مستقر در آمریکای شمالی را مدنظر قرار دادهیم)، توانایی انتقاد از این سیاستهای غیرمعقول را از آنها گرفته است. نباید از نظر دور داشت که سیستم سرمایهداریِ مالی حاکم بر دنیای غرب این روزها علاوه بر این که کمکم دارد توانایی تفکر منطقی و سیاستورزی معقولانه خود را از دست میدهد، از لحاظ دموکراتیک نیز در حال فاصلهگیری از مواضع ادعایی خود است: بله، اتحادیه اروپا امروز مستعمره تعدادی شرکت چندملیتی و سیستم سیاسی حاکم بر آمریکاست.
چین: دنیا دیگر به رشد اقتصادی سرسامآور چین عادت کرده است. این رشد اگر به سادگی هم به دست آمده باشد، تداوماش اما کار نفسگیریست. طبیعتاً برای حفظ این رشد، چین باید روز به روز مصرف انرژی را بالاتر برد و همواره در پی منابعِ ارزانتر باشد. بنابراین نیازی به گفتن نیست که چین در حال حاضر از تحریم ایران چقدر ناخشنود است. از بعد اقتصادی نیز که بگذریم، چین و متحدش یعنی روسیه با افکار توسعهطلبانه خود از لحاظ سیاسی هیچ وقت نمیتوانند زورگویی به یکی از کشورهای نزدیک به خود را تا ابد تحمل کنند.
ارتجاعِ نفتی خاورمیانه با میانداری عربستان: هیچ کشوری به اندازه عربستان از تحریم نفت ایران منتفع نشد. این کشور برای خوشآیند غرب در ابتدا کمال همکاری با این کشورها برای تحریم ایران و در عین حال ایجاد نشدن شوک قیمت در بازار نفت را به انجام رساند و در ادامه نیز با حداکثرسازی سطح تولید خود از یک طرف بازار را متعادل نگاه داشت و از سمت دیگر سود کلانی از این ماجرا به جیب زد. اما عربستان هم با مشکلات قابل توجهی روبروست: از یک سمت منابع نفتی این کشور پیر و فرسوده شدهاند و فرایند تولیدش قطعاً در سالهای آینده با اختلالات جدی مواجه خواهد شد و از سمت دیگر با آتشافروزی در خاورمیانه عاقبت روزی آتش به کاشانه ارتجاعی خود نیز خواهد زد. الیگارشی ارتجاعی عربستان این روزها با دلارهای حاصل از تحریم ایران، سوریه را به صحنه نبرد خونینی بدل کرده و عراق را نیز به شدت ناامن کردهاند. اما هیچ دلیلی وجود ندارد که خود این کشور با مردمِ ناراضیاش در حکم جزیره ثبات خاورمیانه باقی بماند.
سناریوهای احتمالی:
با ذکر این مقدمات، در نظر ما چند سناریو به شرح ذیل در مورد پرونده ورودِ مجدد نفت ایران به بازار جهانی در آینده میانمدت محتمل است:
سناریوی الف: ایران از مواضع خود کوتاه میآید و غرب هم تحریمها را برمیدارد. این سناریو به هیچ وجه منطقی نیست. چون نه ایران به سادگی از مواضع خود عدول میکند و نه هدف واقعی آمریکا از این بازی وادار کردن ایران به حذف برنامه هستهای خود است (بلکه هدف آمریکا تغییر نقشهی سیاسی خاور میانه و در قلب آن، ایران است). از طرفی دیگر نقش ارتجاع نفتی را در سنگاندازی در مسیر توافقی اینچنینی هم به هیچ روی نباید دستکم گرفت. شاهد نزدیک این ماجرا هم اجیر شدن فرانسه به دست عربستان در مذاکرات مربوط به توافق اولیه در چند ماه گذشته و سنگاندازی این کشور در مسیر توافق بین ایران و غرب است.
سناریوی ب: ایران کوتاه نمیآید و غرب نیز تحریمها را برنمیدارد. این سناریو محتمل است اما احتمال آن ضعیف است. چراکه از یک طرف چین برای تداوم رشد خود به نفت ایران و ارزان شدن بهای جهانی انرژی نیازمند است و از طرف دیگر اتحادیه اروپا نیز از بحرانِ حالا دیگر مزمن شده سال 2008 هنوز رهایی نیافته و از آن گذشته هر آن، احتمال پدیدار شدن بحرانی عمیقتر از بحران سال 2008 نیز وجود دارد (دلایلمان برای وقوع این بحران احتمالی را در جایی دیگر گفتهایم)؛ این وضعیت به هیچ وجه وضعیت مناسبی برای سختگیری بر ایران به حساب نمیآید، اما سماجتِ غیرعقلانی آمریکا و اسرائیل و قدرت چانهزنی نسبتاً ضعیف چین و روسیه فعلی، ممکن است این سناریو را در آینده به تاریخِ واقعی بدل کند.
سناریوی ج: ایران نسبتاً نرمش نشان میدهد اما غرب به تعهدات خود عمل نمیکند و تحریمها پابرجا باقی میمانند. همانطور که قبلاً اشاره کردیم هدف اصلی آمریکا بیش از آن که نگرانی از برنامه هستهای ایران باشد چیزهای دیگری نظیر پروپاگاندای سیاسی، جلوگیری از شکلگیری یک بلوک قدرتمند اقتصادی-سیاسی با محوریت روسیه و چین و شاید هم به رخ کشاندن قدرت خود در عرصه جهانی باشد، آن هم در زمانی که این کشور دیگر یک قدرتِ مطلق نیست و یا سالهای آخر ابرقدرت بودن را سپری میکند. اما در هر صورت محتمل به نظر میرسد که حتی با وجود نرمش ایران بنا به شرایط اقتصادی، باز هم غرب دست از سنگاندازی خود برندارد. خصوصاً اینکه اتحادیه اروپا توان مقابله با هسته مرکزی قدرتِ سرمایهداری غرب را ندارد و ارتجاعِ عرب هم همواره برای حفظ منافع حاصل از تحریمهای خود آماده خوش رقصی برای غرب است.
سناریوی د: ایران در موضع اصلی خود انعطاف عمدهای به خرج نمیدهد اما مذاکرات را پیگیری میکند و در نتیجهی چانهزنیهای چین و روسیه و همچنین اضطرار غرب در عدم توانایی حفظ وضعیت فعلی بازار نفت، تحریمها برداشته یا به عبارتی واقعبینانهتر، از شدت آنها کاسته میشود. این سناریو علیرغم خوشبینانه بودن، امکان عملیاتی شدن دارد. چرا که وضعیت بازار هر آن ممکن است با وقوع یک اتفاق به حدی بحرانی شود که غرب هیچ چارهای به جز پذیرش ورود دوباره ایران به بازار جهانی نفت را نداشته باشد.
سناریوی ه: ایران بر مواضع خود ایستادگی میکند، غرب هم کوتاه نمیآید، اما به علت بحران یا وقوع یک جنگ (مثلاً گسترش بحران سوریه به عراق) و یا هر شوکی که قیمت نفت را با جهش مواجه کند- کشورهای آسیایی تحریمهای آمریکا را نادیده میگیرند. احتمال این که چین و هند علیرغم تهدیدهای آمریکا، بنا به ضرورت ناچار شوند سطح واردات خود از ایران را افزایش دهند هم احتمالیست که باید آن را جدی گرفت. چرا که آنها بر اساس اصل هزینه- فایده در حال حاضر تن به تحریمها دادهاند؛ بدیهیست وقتی که پذیرفتن تحریمها هزینه بیشتری نسبت به فایده آن داشته باشد، این کشورها هم در تصمیمات خود بازنگری خواهند کرد.
در نهایت باید امیدوار بود که بهترین سناریوی ممکن یعنی سناریوی «د» در عمل اتفاق بیافتد اما ناگفته نماند که سیاستگذاران باید خود را برای هر کدام از سناریوهای فوق آماده کنند.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com