کد خبر: ۱۸۳۶۵۸
تاریخ انتشار:

جانب هنجاری تلقی اسلامی از آزادی


به گزارش بولتن نیوز،جانب هنجاری بحث دربارة آزادی، آزادی را نه از منظر هستی‌شناختی و نه به عنوان یك واقعیت (Fact) بلكه به عنوان یك «ارزش» مورد مطالعه قرار می‌دهد و الزامات و توصیه‌های برخاسته از این ارزش را در نحوة شكل‌دهی و ساماندهی شبكه روابط و مناسبات حاكم بر جامعه مورد بررسی قرار می‌دهد.
مقاله حاضر نشان می‌دهد كه اوّلاً: تلقی اسلامی از آزادی دارای چه مبانی و مؤلفه‌هایی است و با دیگر تلقی‌های كلان موجود از آزادی چه نسبتی برقرار می‌كند و ثانیاً: اقتضائات و الزامات كلان و اصلی برخاسته از این تلقی در ساماندهی «جامعه اسلامی» چه می‌باشد.
مقاله بر آن است كه نگاه خاص اسلام به انسان و تصویری كه از ارتباط میان انسان و خدا و نیز غایات و فضایل و خیرات انسانی ارایه می‌دهد موجب آن است كه آزادی در مراتبی به عنوان یك «حق» نشأت گرفته از اختیار و انتخابگری انسان مطرح شود و در مراتبی به عنوان یك «ارزش فی‌نفسه» كه مستلزم «خودشكوفایی معنوی» انسان و به فعلیت رسیدن اهداف و غایات «من فطری» آدمی است، به رسمیت شناخته شود. پذیرش آزادی به عنوان یك حق و یك ارزش فی‌نفسه موجب آن است كه «دولت اسلامی» به عنوان مقدمه تكوین «جامعه اسلامی» مكلّف به نهادسازی‌ها و فرهنگ‌سازی‌های لازم جهت صیانت و بسط تلقی اسلامی از آزادی باشد.

كلمات كلیدی: آزادی منفی ـ آزادی مثبت حداقلی ـ آزادی مثبت حداكثری ـ من طبعی ـ من فطری ـ جانب هنجاری آزادی ـ دولت اسلامی ـ جامعه اسلامی.

1ـ پیش درآمد
بحث دربارة آزادی دست كم در سه محور اصلی امكان‌پذیر است. در محور نخست آزادی از منظر هستی‌شناختی مورد مطالعه قرار می‌گیرد. پرسش اصلی در این منظر آن است كه آیا برای انسان حقیقتاً چیزی به نام آزادی و اختیار وجود دارد؟
تمامی مدافعان جبرگرایی از جبر زیست‌شناختی و ژنتیكی گرفته تا جبر اجتماعی و محیطی و تا جبر فلسفی و جبر الهی (كه وجود علم پیشین الهی به افعال انسان را مانع پذیرش اختیار و آزادی آدمی می‌داند) همگی وجود چیزی به نام آزادی و اختیار در انسان را انكار می‌كنند پس در اینجا اصل هست و وجود آزادی محلّ بحث قرار می-گیرد.
در محور دوّم، آزادی فردی به عنوان یك «واقعیت» (fact) مورد مطالعه قرار می‌گیرد. روشن است كه افراد در جوامع مختلف در ساحت‌های متفاوت حیات فردی و اجتماعی به درجات متفاوتی از آزادی عمل و قدرت انتخاب و اختیار برخوردارند. هرگونه مطالعه و تحقیق میدانی و تجربی دربارة میزان، نحوه و عرصه‌ها و ساحت‌های وجود و ظهور آزادی‌های فردی در یك جامعه، آزادی را به عنوان یك «واقعیت» مورد بررسی قرار داده است. این زاویه از بحث حتی می‌تواند رنگ تاریخی و باستان‌شناسانه به خود بگیرد مثلاً وضعیت آزادی در یك مقطع از تاریخ یك ملت و جامعه مورد بحث و بررسی باشد.
منظر سوّم بحث دربارة آزادی، آن را نه به عنوان یك واقعیت بلكه به عنوان یك «ارزش» كه باید در سطح اجتماع مورد صیانت و حمایت قرار گیرد تلقی می‌كند. این زاویه از بحث دربارة آزادی كه از آن به جانب «هنجاری» بحث از آزادی یاد می‌كنم، محور مقالة حاضر را تشكیل می‌دهد كه در طی آن نشان داده خواهد شد كه پذیرش آزادی به مثابه یك ارزش چه توصیه‌ها و الزاماتی را در پی خواهد داشت و چه نقشی در سامان حیات جمعی و تكوین جامعه اسلامی ایفاء خواهد كرد. واضح است كه تلقی‌های مختلف از آزادی می‌تواند آثار و پیامدهای متفاوتی در عرصه سامان حیات اجتماعی داشته باشد. و از آنجا كه مقاله حاضر متمركز بر تلقی اسلامی از آزادی است، لازم است كه ضمن طبقه‌بندی تلقی‌های مهم و اساسی از آزادی معیّن شود كه مبانی و عناصر دخیل در تلقی اسلامی از آزادی كدام است و نیز این تصور از آزادی جزء كدام دسته از تلقی‌های موجود قرار می‌گیرد؟
در پایان مقاله به این نكته نیز خواهیم پرداخت كه اقتضائات و لوازم پذیرش تلقی اسلامی از آزادی به مثابه یكی از فضایل و ارزش‌های جامعه اسلامی چه خواهد بود و این تلقی از آزادی چه بازتابی در نحوة سامان حیات جمعی مسلمین در پی خواهد داشت.

2ـ جانب هنجاری آزادی و سامان حیات اجتماعی
پهنة اجتماع عرصه گسترده‌ای از انواع و اقسام دغدغه‌ها است كه برخی به كاركردهای نهاد حكومت باز می‌گردد و برخی نتیجه تعاملات و مناسبات حاكم میان آحاد جامعه در عرصه‌های مختلف حیات جمعی است، سیاست‌گذاری و برنامه‌ریزی، وضع قوانین و مقررات، سیستم قضایی و كیفری و مانند آن از دغدغه‌های انحصاری نهاد دولت و حكومت است و روابط اقتصادی‌، فرهنگ و هنر‌، آموزش و پرورش، ارتباطات و اطلاع‌رسانی، پژوهش و تولید علم و فكر، تحزّب و سیاست‌ورزی از زمره دغدغه‌ها و عرصه‌هایی است كه هم نهاد دولت و هم فعالیت‌های فردی و مدنی در آن ایفای نقش می‌نمایند.
بحث در جانب هنجاری آزادی، در واقع، پرسش از چگونگی و نحوة حضور مؤثر «آزادی» به عنوان یك ارزش و آرمان و هدف اجتماعی در سامان و شكل‌دهی این دغدغه‌های اجتماعی است. پذیرش آزادی به عنوان یك ارزش و فضیلت اجتماعی طبعاً توصیه‌ها و الزاماتی را در نحوة سامان این مناسبات و ساختارهای اجتماعی در پی خواهد داشت، همانطور كه پذیرش «عدالت» به عنوان یك ارزش و فضیلت اجتماعی توصیه‌ها و الزاماتی را متوجه كاركردها و خدمات دولت و نهادهای مختلف حاكمیت می‌كند و حضوری مؤثر برای آن در عرصه‌های مختلفی از روابط اجتماعی قابل تصوّر است، آزادی نیز به مثابه یك ارزش و غایت اجتماعی می‌تواند در شكل‌دهی دغدغه‌های اجتماعی سهیم باشد و به وجهی در عرصه‌های مختلف روابط اجتماعی مورد تشویق و صیانت قرار گرفته و از مبانی و محورهای اثر بخش در صورتبندی مناسبات اجتماعی محسوب شود و ارزشی تلقی شود كه هنجارها و توصیه‌ها و الزاماتی را در عرصه حیات جمعی تولید می‌نماید.
به نظر می‌رسد كه میزان و نحوة حضور «آزادی» در عرصه‌های مختلف حیات جمعی در گرو دو امر مهم است نخست آنكه آزادی را چه بدانیم و جه تعریف و تلقی‌ای از آن داشته باشیم و دوّم آنكه در مجموعه و شبكه فضائل و خیرات اجتماعی چه جایگاه و منزلتی برای آزادی در نظر گیریم. آیا آن را برترین و بنیادی‌ترین فضیلت و ارزش اجتماعی بدانیم یا آنكه آن را یكی از ارزش‌ها در عرض سایرین دانسته و حتی برخی ارزش‌ها را از آن برتر و بالاتر بدانیم.
تصورات مختلف از آزادی در فلسفه‌ها و مكاتب مختلف بازتاب مستقیمی در تمایز و تفاوت كاركرد جانب هنجاری آزادی خواهد داشت.
پیش از ترسیم محتوای تلقی اسلامی از آزادی كه محور بحث در مقاله حاضر است لازم است مروری اجمالی بر اصلی‌ترین تعاریف و تلقی‌ها از آزادی داشته باشیم.

3ـ سه تلقی كلان از آزادی
دیدگاه‌ها و تصورات مختلفی از آزادی وجود دارد كه آنها را می‌توان در سه تصور و تلقی عمده دسته‌بندی كرد.
الف) آزادی منفی (Negative freedom): جریان اصلی لیبرالیسم از لیبرال‌های كلاسیك گرفته تا اختیارگرایان معاصر (Libertarians) همگی وفادار به این تلقی از آزادی هستند كه آزادی فردی را برترین ارزش اجتماعی دانسته و آن را به فقدان اجبار و عدم مانع‌تراشی فیزیكی و قانونی در راه انتخاب‌های فردی تعریف می‌كند. در واقع، آزادی منفی عبارت از آن است كه فرد در صورتی حقیقتاً آزاد است كه بدون مداخله بیرونی (اشخاص یا دولت‌ها) بتواند به دنبال تصمیمات و انتخاب‌های خود حركت كند. سرّ «منفی» خواندن این تصور از آزادی آن است كه مدافعان آن، آزادی را نه براساس مفاهیم مثبت و ایجابی بلكه براساس مفاهیم سلبی نظیر «فقدان اجبار»، «عدم مداخله بیرونی»، «عدم موانع فیزیكی و قانونی» تعریف می‌كنند. به همین دلیل است كه آیزایا برلین آن را «آزادی از» (freedom from) یعنی رهایی از موانع و اجبار و مداخله بیرونی می‌نامد.
این تلقی از آزادی نقش عظیمی در شكل‌دهی مناسبات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی جوامع لیبرال دموكرات غربی ایفاء كرده است. زیرا از نظر لیبرال‌ها، آزادی «ارزش نهایی» (Ultimate value) و بنیادی‌ترین ارزش اجتماعی است كه به بهانة هیچ ارزش دیگری نمی‌توان آن را محدود كرد. تنها در صورت تزاحم آزادی فردی با آزادی دیگران می‌توان آزادی را محدود ساخت.
واضح است كه در پس اعتناء و اهتمام به آزادی منفی، خود شكوفایی فردی (Self - realization) نهفته است. اما تصور خام مدافعان آزادی منفی از خود شكوفایی فردی آن را در حد فقدان موانع بیرونی خلاصه می‌كند و وجود عناصر درونی و دیگر موانع احتمالی خود شكوفایی را كه از جنس اجبار و مداخله بیرونی نیست، نادیده می‌گیرد. چارلز تیلور بر آن است كه این تلّقی خام از آزادی صرفاً محصول تأملات فردی چند متفكر اولیه لیبرال نیست بلكه عوامل و علل مستقلی نظیر غلبة روح ماده‌گرایی (ماتریالیسم)، ضدّیت با متافیزیك و سلطة تجربه‌گرایی و علوم تجربی در بسط و گسترش این تلقی از آزادی سهیم بوده است.
نكته بسیار مهم و اساسی در بحث ما (جانب هنجاری آزادی) آن است كه نقشی كه مدافعان آزادی منفی برای آزادی در زندگی اجتماعی بشر قائلند ، از باب «ارزش ابزاری» (Instrumental value) دانستن آزادی است نه آنكه آزادی، ارزشی فی‌نفسه و عینی داشته باشد. توضیح آنكه یكی از بحث‌های مهم درباره آزادی آن است كه اساساً چرا «آزادی» یك ارزش است؟ یعنی حقیقتاً چه چیزی «آزادی» را ارزشمند می‌كند و آزادی چه كمال و فایده‌ای را متوجه حیات بشری می‌نماید؟
بسیاری از لیبرال‌ها در پاسخ به این پرسش به هیچ وجه بر ارزش ذاتی داشتن آزادی و یا اینكه آزادی منجر به تحقق كمالات و یا ارزش‌های اخلاقی و انسانی خاصی می‌شود، اصرار نمی‌ورزند بلكه تنها از این جهت بر ارزش بودن آزادی استدلال می‌شود كه آزادی منفی فرصتی برای هر فرد فراهم می‌آورد كه تلقی خود از زندگی خوب و خودشكوفایی فردی را آن‌گونه كه خود تصور می‌كند، دنبال نماید. یعنی آزادی منفی صرفاً یك وسیله و ابزار است كه دست فرد را برای آنچه می‌خواهد انجام دهد، باز می‌گذارد نه آنكه آزادی خود مستبطن ارزشی و كمالی باشد و یا مقدمة كمال و ارزشی اخلاقی و یا ذاتی قرار گیرد.
ب) آزادی مثبت حداقلی : برخی منتقدان آزادی منفی بر این نكته مهم تفظّن یافتند كه گرچه خود شكوفایی فردی نیازمند رفع موانع است امّا موانع پیش‌روی آدمی در راه وصول به تمنیّات و غایات و خیرات خویش تنها در «موانع بیرونی» خلاصه نمی‌شود بلكه گاه «موانع درونی» نظیر جهل، ترس درونی، سوء‌آگاهی و گاه موانعی از غیر جنس اجبار و مداخله اشخاص و گروه‌ها، نظیر فقر و بیكاری مانع تحقق خود شكوفایی و ارضاء خواسته‌ها و اهداف می‌گردند. بنابراین یك انسان زمانی حقیقتاً آزاد است كه نه تنها موانع بیرونی سد راه خوشكوفایی فردی نبوده و موجبات عدم تحقق آرمان‌ها و غایات و اهداف فردی وی را فراهم نیاورند بلكه موانع از غیر جنس اجبار، نظیر جهل و فقر و سوء‌آگاهی نیز برطرف شده باشند. از این‌رو آزادی را نمی‌توان صرفاً با مضمونی منفی از قبیل «فقدان اجبار» تعریف كرد بلكه آزاد بودن براساس مضمونی مثبت (positive) كه عبارت از فراهم بودن امكانات و شرایط وصول به هدف و غایت است، تعریف می‌شود كه مستلزم نفی موانع درونی و بیرونی، اعم از اجبار فیزیكی و قانونی و موانع از غیر جنس اجبار است، به همین سبب آیزایا برلین آن را «آزادی برای» (Freedom to) اصطلاح می‌كند كه حاكی از فراهم بودن شرایط برای وصول به غایت و هدفی خاص باشد.
آزادی مثبت، آزادی را بر اساس امكان «خودشكوفایی» و «خود تحقق‌بخشی» تصویر می‌كند و در هر جامعه‌ای كه شرایط و مقدمات برای اینكه آحاد جامعه بتوانند به خودشكوفایی فردی برسند، فراهم باشد‌، آن جامعه و افراد آن برخوردار از آزادی خواهند بود.
در اینجا پرسش مهم و اساسی آن است كه آیا تعریف معیّنی از «خودشكوفایی» و «خود تحقق بخشی» وجود دارد؟ آیا غایات و اهداف و خیرات معیّن و خاصی درون مایة خودشكوفایی آدمی را رقم می‌زند به گونه‌ای كه تحقق و عینیّت بخشیدن به غیر این غایات و خیرات «خودشكوفایی» و «خود تحقق بخشی» محسوب نشود؟
آزادی مثبت حداقلی بر اساس این دیدگاه شكل گرفته است كه برای انسان و زندگی مطلوب انسانی و خودشكوفایی فردی هیچ فردی هیچ غایت و ارزش و خیرات معین و از پیش مشخص شده‌ای وجود ندارد بلكه هر كس می‌تواند با انتخاب فردی خود، غایات و ارزش‌ها و خیرات زندگی خویش را مشخص كند و در جهت تحقق و عینیّت بخشیدن به آنها در زندگی خود حركت و تلاش كند بنابراین، فرد زمانی آزاد است كه موانعی درونی و بیرونی برای وصول وی به خیرات و اهداف و غایاتی كه خودش تشخیص داده و معیّن كرده است وجود نداشته باشد.
تلقی حداقلی از آزادی مثبت هیچ توصیه و تجویز خاصی نسبت به خیرات و غایات و ارزش‌های انسانی ندارد بلكه تأكید آن بر لزوم فراهم بودن فرصت‌ها، امكانات، شرایط برای عینیّت بخشیدن و تحقق اهداف و غایات و خیرات فردی است. به تعبیر دیگر، تأكید تلقی حداقلی از آزادی مثبت بر «اسباب» است نه بر «اهداف» و از این رو امر تشخیص غایات و اهداف و خیرات را به خود افراد وا می‌نهد . همچنان كه این تلقی بر انسان‌شناسی فلسفی و جامع خاصی اصرار نمی‌ورزد تا در نتیجة آن به تعیین نظام ارزشی معین و خیرات و غایات خاصی برای انسان مجبور گردد.
ج) آزادی مثبت حداكثری : این تلقی از آزادی نیز مانند تلقی مثبت حداقلی تحلیل مدافعین آزادی منفی را ناقص و ناكافی دانسته و بر نقش عوامل دیگر- غیر از اجبار فیزیكی و حقوقی بیرونی- بر آزادی اصرار می‌ورزد و بر آن است كه آزادی حقیقی در شرایطی فراهم می‌آید كه كلیه موانع بیرونی و درونی خودشكوفایی فردی برطرف شده باشد، نقطه اصلی افتراق تلقی حداكثری از آزادی مثبت از آزادی مثبت حداقلی آن است كه این تصور از آزادی بر آن است كه انسان دارای غایات و خیرات معیّنی است كه بدون وصول به آنها شكوفایی و كمال آدمی محقق نمی‌شود. بنابراین تصور خاصی از اینكه خودشكوفایی واقعاً چیست، وجود دارد همچنان كه انسان دارای خیرات و غایات و ارزش‌های معیّنی است كه وصول به آنها تحقق بخش زندگی مطلوب انسانی است.
تلقی حداكثری از آزادی مثبت معمولاً از دو ناحیه مورد اعتراض لیبرال‌ها و مدافعان آزادی منفی قرار گرفته است. از نظر آنان این تلقی از آزادی هم «تناقض نمون» (Paradoxical) و هم «خطرناك» است. وجه تناقض نمون بودن آن است كه به منظور صیانت از آزادی- تمهید شرایط خودشكوفایی فردی اعمال فشار و اجبار را موجّه می‌كند حال آنكه آزادی با اعمال اجبار و فشار ناسازگار است. وجه خطرناك بودن این تلقی از آزادی آن است كه به گروهی از افراد كه تصور می‌كنند خیر واقعی و غایات حقیقی حیات آدمی را می‌شناسند این اجازه را می‌دهد كه ارزش‌ها و تصورات خویش از زندگی خوب را به اسم آزادی بر دیگران تحمیل كنند .
نگارنده بر آن است كه تلقی اسلامی از آزادی با آزادی مثبت حداكثری قرابت و همسازی دارد و دو اشكال فوق با تقریری كه از آزادی از منظر اسلام ارائه خواهیم كرد، وارد نمی‌باشد كه شرح آن پس از تبیین تصویر اسلامی از آزادی و ضمن بحث از اقتضائات این تلقی از آزادی خواهد آمد.

4ـ آزادی از منظر اسلامی
پیش از ارائه هرگونه تحلیل و تبیین مفهومی از آزادی از دیدگاه اسلامی تذكر این نكته لازم است كه بر خلاف بسیاری از فروعات فقهی، آزادی از آن دسته مسائل و موضوعاتی نیست كه با مراجعه مستقیم به چند آیه و روایت بتوان دیدگاه اسلام در آن باره را ایضاح كرد. به لحاظ روش‌شناسی، بحث از آزادی از منظر اسلام بایستی با مراجعه مستقیم به منابع نقلی اسلام ـ آیات و روایات ـ از یك سو و مراجعة به مبانی هستی‌شناختی، انسان‌شناختی و ارزش‌شناختی اسلامی، از سوی دیگر انجام پذیرد.
به سخن دیگر، مفهوم آزادی، حدود و ثغور آن و جایگاه آن در نظام ارزشی اسلام و هر آنچه تلقی جامع از آزادی از منظر اسلامی را رقم می‌زند به صرف مراجعه مستقیم به «نطق» ادلة معتبر نقلی موجود مربوط به آزادی و مدالیل زبانی این ادله فراچنگ نمی‌آید بلكه افزون بر آن لازم است كه اقتضائات و لوازم برخی مبانی فلسفی و ارزشی مربوط به انسان، رابطه انسان و خدا و فضایل و خیرات زندگی جمعی مورد مداقّه قرار گرفته، انعكاس و بازتاب آنها در مقولة آزادی كاویده شود. تنها در این صورت است كه تلقی فراهم آمده دربارة آزادی هم محصول مراجعه به ادله نقلی و هم همسو و سازگار با دیگر مبانی پذیرفته شدة اسلامی در عرصه‌های مربوطه خواهد بود.
طبیعی است كه در فضای محدود یك مقاله مجال كافی برای ورود تفصیلی در این بحث فراهم نیست و تنها می‌توان به برخی از این منابع و مبانی اثرگذار در تكوین تلقی اسلامی از آزادی اشاره داشت. اشاره به تعدادی از این مبانی وجه تمایز تلقی اسلامی از آزادی را از دیگر نگاه‌ها آشكار خواهد كرد.
1ـ به نظر می‌رسد كه در فضای تفكر اسلامی كه توحید به جمیع اقسام آن سنگ زیرین و ركن اساسی همه آموزه‌ها و تصورات اصیل و اساسی اسلامی است، ترسیم درست رابطة انسان و خدا نقش مهمی در تصویر مقوله آزادی انسان از منظر اسلامی بر عهده دارد. كاملاً بر خلاف نگرش‌های مدرن به آزادی به ویژه در جوامع لیبرال دموكرات كه بر اساس استقلال و خودمختاری و «خود آئینی» (Self - autonomy) بشر شكل گرفته است، در جهان‌بینی و انسان‌شناسی اسلامی، رابطة انسان و خداوند بر محور «عبودیت» تعریف می‌شود . همانطور كه انسان به لحاظ وجودی و هستی‌شناختی مانند دیگر موجودات عالم، استقلال وجودی نداشته و مخلوق و وابسته و نیازمند به كمال مطلق و قیّوم عالم است، در چگونه زیستن و تنظیم انواع ارتباطات خویش، به خود وانهاده و مستقل و خود مختار نیست. عبودیت یعنی همنوایی با نظام تشریع الهی و حركت اختیاری و آگاهانه انسان در مسیر كمال معنوی و اخلاقی كه خطوط اصلی آن توسط وحی و عقل و فطرت انسانی قابل تشخیص است.
2ـ در تفكر اسلامی، انسان علت غایی خلقت آسمان و زمین معرفی شده است و خدای تعالی آنچه در آسمان‌ها و زمین است را در خدمت آدمی و مسخّر وی قرار داده است.
«هو الّذی خلق لكم ما فی الارض جمیعاً» ، «ألم تروا أنّ الله سخّر لكم ما فی السموات و ما فی الارض و أسبغ علیكم نعمه ظاهرةً و باطنةً»
در قرآن كریم، انسان به عنوان موجودی كه مورد تكریم عام الهی قرار گرفته و در مقامی برتر از بسیاری از موجودات الهی است، معرفی گردیده است.
«و لقد كرّمنا بنی آدم و حملنا هم فی البرّ و البحر و رزقناهم من الطّیّبات و فضلّناهم علی كثیر ممّن خلقنا تفضیلاً» .
3ـ انسان به عنوان موجودی انتخاب‌گر و صاحب اراده در برابر خداوند پاسخگو و مسئول است و بایستی در مقابل بهره‌مندی از تكریم الهی و برخورداری از نعمت‌های بیكران و صاحب اراده بودن و توانایی تسخیر و به خدمت گرفتن اعضاء و قوای خویش و موجودات و مخلوقات زمینی بار مسئولیت اعمال و انتخاب‌های خود را بر دوش كشد.
«فو ربّك لنسئلنّهم أجمعین عمّا كانوا یعملون» .
«فلنسئلنّ الّذین ارسل الیهم و لنسئلنّ المرسلین» .
«ثمّ لتسئلنّ یومئذ عن النعیم» .
«وقفواهم أنّهم مسئولون».
4ـ از آیات و روایات اسلامی چنین استفاده می‌شود كه انسان دارای دو ساحت و منزلت متمایز است كه از آن به «فطرت» و «طبع» یاد می‌شود. ذات و سرشت انسان كانون گرایش‌ها و انگیزه‌های متنوع و گاه متضاد مادّی و معنوی است. همانگونه كه فطرت الهی و اخلاقی بشر امری ذاتی و غیراكتسابی است ، غرایز و امیال طبیعی نظیر شهوت و غضب نیز اموری ذاتی و غیر اكتسابی هستند. این دو ساحت وجودی مشمول قضاوت و داوری ارزشی متفاوتی می‌شوند. فطرت موضوع داوری ارزشی مثبت است و نیك‌سرشتی و وجوه كمالی و خیرطلبانة بشر منسوب به جنبة فطری آدمی است و طبع و طبیعت بشری كه خاستگاه أمیال و شهوات و غرایز طبیعی وی است معمولاً محور داوری‌های منفی ارزشی است زیرا فزون‌خواهی و سلطه‌طلبی و طغیان و بدخواهی و شرارت‌های بشر از این جنبة آدمی سرچشمه می‌گیرد.
در انسان‌شناسی اسلامی نیكی و بدی آدمی در گرو آن است كه در قلمرو وجودی بشر كدامیك از این دو جنبه سیطره یابد و كدامیك مغفول و مستور شود. بنابراین آدمی می‌توان «انسان فطری» و یا «انسان طبعی» باشد. انسان طبعی كسی است كه امیال حیوانی و طبع فزون طلب در وجود او حاكمیت و سلطه یافته است. انسان مادام كه در بند طبع و تابع شهوات و غضب است و فطرت الهی و اخلاقی خویش را مستور كرده است، جز به طغیان و سركشی و استثمار و به خدمت گرفتن دیگران نمی‌اندیشد .
انسان فطری كسی است كه در جهت رشد و بالندگی جهات فطری خویش كوشیده است و امیال و شهوات و غرایز طبیعی خویش را تحت سیطره و سلطة عقل و فطرت شكوفای خود قرار داده است. قرآن شریف تأكید دارد كه سعادت و رستگاری آدمی در گرو شكوفا سازی فطرت حق‌شناس و اخلاقی بشر و شقاوت آدمی وابسته به مغفول نهادن فطرت و سیطره «من طبعی» انسان است:
«قد افلح من زكّیها و قد خاب من دسّیها»
تفكیك ساحت طبع از ساحت فطرت و لزوم تفوق و سیادت جانب فطرت بر جانب طبع آدمی از مبانی بسیار مهم انسان‌شناختی در گشودن فضای طرح «آزادی معنوی» در كنار آزادی‌های شناخته شدة اجتماعی است كه شرح آن به زودی خواهد آمد.
5ـ یكی از مبانی بسیار مهم اسلامی كه به بحث آزادی ارتباط وثیقی پیدا می‌كند، پذیرش وجود غایات و خیرات مشترك برای آدمیان است. امروزه پرسش‌های مهمی پیرامون وجود ارزش‌های مشترك انسانی، امكان شناخت و معرفت نسبت به این گونه ارزش‌ها و خیرات در گرفته است و از قضا برخی مدافعان جدی لیبرالیسم و آزادی‌های فردی خاستگاه و مبنای توجیه تصور لیبرالی از آزادی را در پاسخ منفی به این پرسش‌ها جستجو می‌كنند، پذیرش نهیلیسم و شكاكیت اخلاقی و یا نسبی‌گرایی ارزشی و اخلاقی و عدم اعتقاد به وجود خیرات و غایات معین و مشترك برای بشر زمینة مساعدی را برای اعتقاد به وانهادگی بشر و عاری كردن عرصة عمومی و حیات اجتماعی و سیاسی بشر از دخالت مقوله‌هایی نظیر اخلاق، مذهب و هرگونه نظام ارزشی مبتنی بر تصور خاصی از خیر و سعادت بشر فراهم می-آورد. نزد بسیاری، لیبرالیسم و تأكید بر آزادی منفی پاسخی مناسب به خلأ اخلاقی و دامن گستر شدن شكاكیت معرفت‌شناختی در حوزة ارزش‌ها و خیرات است. برای نمونه بوروس آكرمن در كتاب «عدالت اجتماعی و دولت لیبرال» تردید و شكاكیت نسبت به وجود هر معنای متعالی و شكاكیت لیبرالی رایكی از چهار راه‌های منتهی به لیبرالیسم می‌شمارد و در دفاع از این شكاكیت می‌نویسد:
«امّا آیا ما می‌توانیم چیزی راجع به خوبی و خیر (good) بدانیم؟ مطمئناً همة ما باورهایی در این زمینه داریم: امّا آیا چنین نیست كه این باورها صرفاً لاف زنی هر كس راجع به معرفت و دانش وی راجع به این موضوع است؟... حقیقت سخت این است كه هیچ معنای اخلاقی‌ای در بطن دنیای ما وجود ندارد»
مراجعه به منابع دینی ما نشان می‌دهد كه كاملاً در نقطه مقابل این دیدگاه شكاكانه، اسلام بر وجود فضایل مشترك انسانی، غایات و اهداف مشخص برای آدمیان و ارزش و خیرات خاصی كه سعادت و كمال آدمی را رقم می‌زنند، تأكید دارد به‌گونه‌ای كه تغییر و تنوع قالب‌ها و أشكال زندگی آدمیان در طول گذر زمان در ماهیت این غایات و خیرات و ارزش‌ها تغییری ایجاد نمی‌كند. این بحث كه به مباحث مهمی همچون تصویر كمال و سعادت انسان در اسلام، «نظریه اسلامی خیر» و فهرست فضائل جامعه سیاسی از منظر اسلام مربوط می‌شود ، عمیق و دامن گستر است امّا اجمال بحث آن است كه مؤلفه‌ها و شاخص‌های انسان كمال یافتة اسلامی و جامعة مطلوب از نظر اسلام معیّن و مشخص است و عناصر نظام ارزشی و آنچه خیر و خوبی‌های حیات بشری را تشكیل می‌دهد و اهداف و غایات زندگی بشر را ترسیم می‌كند به روشنی از منابع معرفتی اسلام قابل اصطیاد و فهرست كردن است.
6ـ از روایات وارده دربارة حریت و آزادی در منابع اسلامی چنین استفاده می‌شود كه جنبه‌ای از آزادی كه از آن به «آزادی معنوی» تعبیر می‌كنیم، به خودی خود یك «ارزش» و امر مطلوب است و به آن فراتر از صرف یك «ابزار» برای وصول به ارزش و مطلوب دیگر نگاه شده است. به سخن دیگر، در این منابع نفس آزادی و رهایی از قید شهوات و آلودگی‌های درونی امری ارزشمند و مطلوب تلقی شده است:
«من ترك الشهوات كان حرّا»
«العبد حرّ ما قنع و الحرّ عبد ما طمع»
«طهّروا انفسكم من دنس الشهوات تدركوا رفیع الدرجات»
روایت أخیر به ضمیمه آیه 9 سورة حشر «و من یوق شحّ نفسه فاولئك هم المفلحون» به خوبی نشان می‌دهد كه آزادی از قیود شهوات و نفسانیات ارزش استقلالی داشته و مایة فلاح و رستگاری بشر است.
به گمان نگارنده همین شش مبنایی كه به اختصار مورد اشاره قرار گرفت گرچه تمام مبانی و معارف دخیل در ترسیم تلقی اسلامی از آزادی را در بر ندارد امّا محتوا و درون مایة لازم جهت تبیین عناصر و خطوط اصلی تلقی اسلامی از آزادی را در اختیار می‌نهد. سیمای مبحث آزادی در چارچوب تفكر اسلامی را در قالب گزاره‌های ذیل به اجمال می‌توان ترسیم كرد:
الف ) آزادی و آزاد بودن با بقاء اختیار و انتخاب‌گری آدمی در آمیخته است. هر آنچه كه سالب اختیار فرد باشد و قدرت انتخاب را از او محدود و یا مرتفع كند حریّت و آزادی او را محدود و یا كاملاً از بین می‌برد حتی اگر این عدم بقاء انتخابگری و اختیار ناشی از تبعیّت بی چون و چرا و كوركورانه از شخصی دیگر باشد. علی(ع) تبعیّت بنده وار از شخص دیگر را ناسازگار با آزادگی‌ای می‌داند كه خداوند به بشر هدیه كرده است:
«لا تكن عبد غیرك و قد جعلك الله حرّا»
ب) آزادی افزون بر عنصر اختیار با مقولة فراهم بودن امكانات و شرایط نیز مربوط است. هرگونه اجبار و مانع بیرونی از آنجا كه محدود كننده اعمال اختیار و انتخاب‌گری آدمی را در پی دارد سلب كننده آزادی او است همچنان كه فقدان شرایط و امكانات برای عده‌ای از افراد موجب محرومیت آنان از وصول به خواسته‌ها و اهدافشان می‌شود پس آنان برای رسیدن به برخی غایات و اهداف و نیازهای خویش حقیقتاً آزاد نیستند هر چند مانع و اجبار بیرونی سد راه ایشان نشده است. بنابراین آنچه «آزادی منفی» خوانده می‌شود از مصایق آزادی است گرچه تمام حقیقت آزادی را بر ملا نمی‌كند. به سخن دیگر، آزادی شئوون عرصه‌های گسترده‌ای دارد و «آزادی منفی» یا فقدان اجبار و مانع بیرونی، تنها یكی از شئون و حیثیت‌های آزاد بودن را بیان می‌كند.
ج) زمانی كه گفته می‌شود «من حقیقتاً آزادم» یعنی شرایط و امكانات برای اینكه به خواسته‌ام برسم یا اهداف و غایاتم را تحقق بخشم فراهم است و مانع و رادعی بر سر راه فعلیت بخشیدن به اهداف و اغراضم وجود ندارد.
بحث مهم و اساسی آن است كه در گزارة فوق این «من» كدام من است، من طبیعی یا من فطری یا هر دوی آنها؟ به سخن دیگر، فراهم بودن شرایط و فقدان موانع برای خودشكوفایی و فعلیت بخشیدن استعدادها و خواسته‌ها و اهداف و غایات كدامین «من» معیار و سنجة آزاد بودن حقیقی آدمی است؟
در وهلة اولی به نظر می‌رسد كه هر دوی این «من»ها موضوع طرح بحث آزادی هستند. كسی كه به مانع و اجبار بیرونی و یا فقر و عدم فراهم بودن شرایط نتواند بسیاری از غرایز و امیال طبیعی خویش را ارضاء كند طبعاً فردی آزاد نخواهد بود. امّا مشكل در جایی است كه میان ارضاء غایات و نیازهای این دو «من» تزاحم و ناسازگاری باشد به این معنا كه تحقق بخشیدن و شكوفایی قابلیت‌ها و استعدادها و غایات یكی از آنها به قیمت عدم فعلیت و عدم شكوفایی من دیگر باشد، برای نمونه گشودن مجال واسع برای فربهی «من طبعی» خودشكوفایی «من فطری» را به محاق می-برد.
با توجه به مبانی انسان‌شناختی اسلامی و تفوق من علوی و فطری انسان بر من طبیعی، آزادی حقیقی انسان بایستی بر محوریت من فطری تعریف شود و خودشكوفایی و فراهم بودن شرایط و امكانات برای فعلیت بخشیدن به اهداف و غایات و استعدادهای من علوی و فطری آدمی باید مدنظر قرار گیرد. آنچه «آزادی معنوی» خوانده می‌شود در حقیقت آزاد بودن من علوی و فطری آدمی در خودشكوفایی و وصول به غایات خویش است.
د) آزادی به جمیع مراتب آن چه آزادی منفی و جه آزادی معنوی امر مطلوب و ارزشمندی است امّا تفاوت در منشأ و خاستگاه ارزش‌مندی آزادی است. از آنجا كه وجود مانع و اجبار بیرونی و یا تبعیت و تقلید كور و برده‌وار از دیگری، اختیار و قدرت انتخاب‌گری فرد را كه «حق طبیعی» او است سلب می‌كند، امری نامطلوب است بنابراین رهایی و آزادی از این موانع بیرونی و یا رهایی از قید تقلید و سست ارادگی از آن جهت ارزش‌مند است كه موجب بقاء و احیاء حق طبیعی انسان می‌گردد. اختیار و ارادة آزاد در آدمی گرچه یك حق است امّا یك «ارزش» ذاتی و فی‌نفسه نیست. مطلوبیت این معنا از آزادی ـ آزادی منفی ـ درست مانند مطلوبیت بقاء و صیانت از هر حق طبیعی دیگر آدمی است.
اینكه «آزادی منفی» یك ارزش فی‌نفسه نیست به دلیل آن است كه رهایی از اجبار و مانع بیرونی لزوماً فرد را به تحقق و فعلیت بخشیدن یك امر مطلوب و خیر و ارزش‌مند منتهی نمی‌كند. چه بسا فرد آزاد از قیود و موانع بیرونی، این اختیار و آزادی را در راه تحقق یك هدف و غایت ناپسند و غیر اخلاقی بكار بندد. پس «ارزشمندی تبعی» یا «ارزش بودن ابزاری» آزادی منفی بستگی به ارزش‌مندی غایت و هدفی دارد كه آزادی در خدمت تحقق آن قرار می‌گیرد و صرف نظر از آن غایت، آزادی منفی به خودی خود تداعی كننده یك «حق طبیعی» است نه یك ارزش و مطلوب نفسی.
امّا «آزادی معنوی» كه بر محور خود شكوفایی من علوی و فطری و وصول به غایات و خیرات متعالی انسانی تعریف می‌شود، ارزشمندی و مطلوبیت فی‌نفسه دارد زیرا فرد آزاد حقیقی بنا به این تعریف فردی است كه خیرات و كمالات انسانی را محقق ساخته است و از قیود نفسانیات و شهوات و غرایز رها گشته و حیاتی معقول، با معنویت و توأم با فلاح و رستگاری را تجربه كرده است. بنابراین از آنجا كه این آزادی توأم با فعلیت خیرات و كمالاتی است كه ارزش فی‌نفسه دارند پس آزادی معنوی خود یك ارزش و مطلوب فی نفسه و غیر ابزاری است.
هـ )آزادی به جمیع اقسام و صور آن‌، چه در سیمای یك حق طبیعی برای انسان و چه در سیمای یك ارزش، دارای جانب هنجاری است به این معنا كه مبدأ و خاستگاه الزامات و توصیه‌هایی است كه رعایت آنها صیانت بخش آزادی و تضمین كننده و حامی تحقق آن است.
آنجا كه آزادی به عنوان یك ارزش مطرح می‌شود، در واقع ، الزامات و توصیه‌های برآمدة از آن متوجه خیرات و غایاتی است كه فعلیت بخش آزادی معنوی هستند و آنجا كه آزادی در سیمای «حق» جلوه می‌كند، الزامات و توصیه‌های مربوطه در واقع ، بر شمردن لوازم «حق آزادی» است. حق داشتن صاحبان حق، معمولاً مستلزم الزامات و وظایفی برای دیگران است.
و) در تلقی اسلامی از آزادی، اختیار و آزادی فردی هر مسلمان مقیّد و محدود به چارچوب شریعت است زیرا رهایی و آزادی بشر در طول پذیرش ولایت الهی و حق ربوبیّت پروردگار تعریف می‌شود. بنابراین بر خلاف تلقی لیبرالی از آزادی كه آن را برترین ارزش دانسته و بر آن است كه با هیچ ارزش دیگری نمی‌توان آزادی‌های فردی را محدود كرد و فقط آزادی را در شرایط به خطر افتادن آزادی دیگران می‌توان مقیّد ساخت، در تفكر اسلامی حدود الهی و قوانین شریعت حدود و قلمرو آزادی فردی یك مسلمان را می‌تواند مقیّد كند. مقیّد و محدود كردن در اینجا حقیقتاً از جنس رهاسازی و تمهید و تسهیل وصول انسان به آزادی حقیقی است.
سرّ این نكته آن است كه در اندیشه اسلامی انسان موجودی خود مختار و خود آئین تصور نمی‌شود بلكه عبودیّت و مسئولیت داشتن او در برابر پروردگار از اجزاء بنیادین انسان‌شناسی اسلامی محسوب می‌شود.
ز) در نظام ارزشی اسلام گرچه آزادی یك ارزش ابزاری و یا فی‌نفسه (در آزادی معنوی) محسوب می‌شود اما هرگز به عنوان بالاترین و برترین فضیلت و ارزش اجتماعی و فردی تلّقی نمی‌شود.
ح) واژه آزادی و آزاد گاه وصف به حال شرایط و امكانات است به لحاظ فراهم بودن شرایط جهت انجام حركت‌ها و افعال ارادی و غیر اجباری و گاه وصف به حال تحقق و فعلیت افعال ارادی و انتخابی است، درست مانند وصف عدالت و عادلانه بودن؛ زمانی كه جامعه به عدالت موصوف می‌شود یا شرایطی خاصی را شرایطی عادلانه می‌خوانیم، در واقع ، به برقراری شرایط و امكانات جهت فعلیّت امور عادلانه (از توزیع ثروت باشد تا وضع قوانین و یا بهره‌مندی از خدمات) نظر داریم و زمانی كه فردی را به عادل بودن موصوف می‌كنیم در واقع به فعلیت و تحقق ویژگی خاصی ـ نه فراهم بودن امكانات و شرایط ـ در او اشاره می‌كنیم. در مورد آزادی نیز زمانی كه فرد یا جامعه را به وصف آزاد بودن و برخوردار از آزادی موصوف می‌كنیم باید به این تفاوت توجه داشته باشیم. «جامعه آزاد» جامعه‌ای است كه در آن شرایط و امكانات جهت حركت آگاهانه و ارادی افراد به سوی تحقق بخشیدن استعدادها و تمایلات و خواسته‌های معقول و مشروع آنان فراهم باشد. «فرد آزاد» گاه به معنای آن است كه این فرد در شرایطی آزاد از وجود قیود و موانع درونی و برونی جهت تحقق و ارضاء نیازها و خواسته‌هایش به سر می‌برد و گاه به معنای آن است كه آن فرد موفق شده است كه با انتخاب و ارادة خویش استعدادها و اهداف و غایات خویش را محقق سازد. در آزادی معنوی به كاربری دوم واژة آزادی التفات است زیرا فرد واصل به آزادی معنوی كسی است كه به سعی و انتخاب و ارادة آگاهانه خویش كمالات و غایاتی متعالی را فعلیت بخشیده است و از قیودی نظیر پیروی شهوات و شرك و نفاق و خودخواهی رها شده است.
در تلقی اسلامی از آزادی ، آزادی به مثابة حق و آزادی به مثابه ارزش، ایجاب می‌كند كه از طرفی فرد و جامه به لحاظ فراهم بودن شرایط و امكانات برای پی‌جویی كمال اختیاری بشر، آزاد باشد و هم آحاد جامعه به آزادی حقیقی برسند یعنی با انتخاب‌های درست استعدادها و قابلیت‌های من علوی و فطری خویش را فعلیّت بخشند و از همه پلیدی‌ها و آلودگی‌ها رها شوند.
ط) پذیرش آزادی معنوی به عنوان مرتبة عالی آزادی حقیقی در اسلام موجب آن است كه تلقی اسلامی از آزادی از زمرة نظریه‌های موافع «آزادی مثبت حداكثری» طبقه‌بندی شود زیرا این تلقی از آزادی برای آدمی و زندگی فردی و اجتماعی وی خیرات و غایات و كمالات معیّنی را تصور می‌كند و تكثرگرایی در ماهیت «زندگی خوب» و سعادت و خیر بشری را مردود می‌داند.
در اینجا این پرسش مهم رخ می‌نماید كه آیا این تلقی حداكثری از آزادی مثبت كه در اندیشه اسلامی متبلور است‌، در نهایت، منتهی به تحمیل سبك زندگی خاصی بر مردم و سلب آزادی‌های فردی آنان به اسم حمایت از آزادی و زندگی خوب و سعادتمند نخواهد شد؟ پاسخ به این پرسش در گرو تبیین دقیق اقتضائات و لوازم جانب هنجاری تلقی اسلامی از آزادی است. به دیگر سخن ، باید روشن شود كه پذیرش آزادی به مثابة یكی از ارزش‌های بشری و اجتماعی چه توصیه‌ها و الزاماتی را در پی خواهد داشت و آیا از جملة این الزامات و توصیه‌ها‌، محدود كردن و حذف آزادی‌های فردی است؟

5ـ اقتضائات جانب هنجاری تلقی اسلامی از آزادی
گفته آمد كه جانب هنجاری بحث دربارة آزادی از یك سو آن را به مثابة یك «ارزش» ـ خواه ابزاری و خواه فی نفسه ـ می‌نگرد و از سوی دیگر الزامات و توصیه‌های برخاسته از دل این ارزش را در حوزة عمومی و حیات جمعی مورد بررسی قرار می‌دهد. این نكته نیز مورد اشاره قرار گرفت كه تلقی‌های مختلف از آزادی بازتاب‌های متفاوتی در نحوة سامان‌دهی حیات جمعی و مناسبات اجتماعی در پی دارند و مبنا قراردادن تلقی لیبرالی از آزادی در سامان شبكه روابط یك جامعه لیبرال آثار و نتایجی متفاوت با پذیرش تلقی اسلامی از آزادی به عنوان یكی از ارزش‌های پایه جهت پی‌ریزی جامعه اسلامی، در پی خواهد داشت. در اینجا سعی بر آن است كه به اختصار به برخی اقتضائات و لوازم اصلی و كلان پذیرش تلقی اسلامی از آزادی به مثابه یكی از ارزش‌ها و فضایل جامعه اسلامی اشاره شود.
1ـ تشكیل «دولت اسلامی» و اسلامی بودن نهادهای مختلف حاكمیت و قدرت سیاسی شرط لازم و مقدمه‌ای ضروری جهت تكوین «جامعه اسلامی» است. از سوی دیگر جامعة اسلامی زمانی شكل می‌گیرد كه شبكه روابط اجتماعی و ساختارهای كلان جامعه براساس اصول و ارزش‌های اسلامی شكل بگیرد. بنابراین، پذیرش آزادی به مثابه یكی از ارزش‌های دخیل در تكوین جامعه اسلامی و مناسبات آن، در درجة اوّل اقتضاء می‌كند كه در عرصه حاكمیت و مقولة دولت، نهادهای لازم جهت صیانت و حفظ و بسط و گسترش این ارزش ـ آزادی ـ محقّق شود.
با توجه به اینكه در تقریر نظریة اسلامی آزادی به این امر مهم اشاره داشتیم كه آزادی در مراتب و عرصه‌هایی در قالب «حق» نشأت گرفته از اختیار و ارادة آدمی ظهور می‌كند و در مراتبی در قالب یك «ارزش فی‌نفسه» نشأت گرفته از غایات و كمالات من واقعی آدمی، از این رو در عرصه نهادسازی حكومتی برای صیانت و بسط آزادی باید نهادهای متناسب با هر دو جلوة آزادی محقّق شود، به این معنا كه در درون حاكمیت نهادهای نظارتی جهت حمایت و صیانت از اقسام آزادی‌های فردی احداث شود و به موازات نهادهای نظارتی، نهادهای قضایی لازم جهت برخورد قضایی با متخلفان و متعدیان به آزادی‌های مشروع و قانونی افراد تأسیس شود.
2ـ تمهید شرایط جهت تحقق و فعلیت آزادی‌های معنوی و رفع موانع فعلیت بخشیدن به غایات اخلاقی و فضایل معنوی از اقتضائات جدی اهتمام به تلقی اسلامی از آزادی است.
بر خلاف پیش داوری شایع میان مخالفان آزادی مثبت كه معمولاً توجه به خیرات و ارزش‌های اخلاقی و معنوی در مفهوم آزادی را زمینه‌ساز دخالت جابرانه حكومت در حریم خصوصی و سلب آزادی‌های فردی افراد می‌دانند، نقش حاكمیت و دولت اسلامی در خودشكوفایی معنوی و استقرار ارزش‌ها و غایات اخلاقی و معنوی در جامعه اسلامی- مراتب عالی آزادی و رهایی انسان- هرگز در قالب اجبار فیزیكی و سلب یا محدودیت اختیار و اراده افراد ظهور و بروز پیدا نمی‌كند، بلكه اساساً وصول به آزادی‌های معنوی حركتی ارادی و آگاهانه است كه تنها از طریق عزم و ارادة جدی و انتخاب آگاهانه فرد میسر است. رسالت و وظیفه دولت اسلامی فراهم آوردن شرایط و تمهید مقدمات جهت تسهیل چنین حركت ارادی و انتخاب‌گرانه است. در جامعه اسلامی باید شرایط به گونه‌ای فراهم شود كه اخلاقی زیستن و در جستجوی فضایل بودن و تقویت و ارتقاء معنویت اسلامی در محیط جمعی و حریم خصوصی برای افرادی كه چنین تمایلات و عزمی می‌دارند، آسان و دست‌یافتنی باشد و شرایط و موقعیت مناسبات اجتماعی به گونه‌ای نباشد كه عملاً مانعی جدی فرا روی افراد برای اخلاقی زیستن و خودشكوفایی معنوی داشتن فراهم آورد.
پذیرش تلقی اسلامی از آزادی به عنوان یك ارزش و هنجار مبنایی اقتضاء می‌كند كه دولت اسلامی در عرصه‌های مختلف تقنین، سیاست‌گذاری، تصمیم‌گیری، برنامه‌ریزی و ارائه خدمات‌، صیانت از آزادی‌های حقوقی و معنوی را در كنار دیگر ارزش‌های بنیادین نظیر عدالت مدنظر داشته باشد به‌گونه‌ای كه در این جامعه عبودیت و اخلاق و خودشكوفایی معنوی تسهیل و تمهید شود تا اراده‌های سمت و سو گرفته به سوی آزاد شدن حقیقی و رستگاری و فلاح با موانع درونی و بیرونی كمتری مواجه شوند.
3ـ تكوین جامعه اسلامی و شكل‌گیری مناسبات و ساختارهای كلان جامعه بر اساس اصول و ارزش‌های اسلامی گرچه تا حد قابل توجهی وامدار تكوین «دولت اسلامی» و شكل‌گیری نهادها و فعالیت‌ها و كاركردهای دولت بر طبق ضوابط و ارزش‌های اسلامی است امّا از نقش مهم و اساسی آحاد جامعه در پایه‌ریزی جامعه اسلامی نباید غافل بود بدین جهت نقش «فرهنگ‌سازی» در تحقق آزادی اسلامی آشكار می‌شود. احترام به آزادی‌های فردی افراد و باور و تمایل نسبت به كسب حریت واقعی و بسط و تعمیق اعتقاد به ارزشی بودن آزادی و خیرات و غایات انسانی همگی اموری است كه نیازمند فرهنگ‌سازی است. در این فرهنگ‌سازی هم دولت و هم نهادهای مدنی و هم آحاد فرهیخته جامعه اثرگذار خواهند بود.
4ـ جمع میان «حق» دانستن آزادی و «ارزش» بودن آن در قالب «آزادی معنوی» در تلقی اسلامی از آزادی موجب آن است كه مبنا قرار گرفتن شریعت الهی و اخلاق اسلامی در نظام تقنینی و حقوقی جامعه اسلامی منافاتی یا اهتمام به آزادی‌های فردی نداشته باشد بلكه توجه عمیق به مضمون «آزادی» از منظر اسلامی چنین وابستگی و پیوستگی میان نظام حقوقی و حدود الهی و اخلاق و غایات و خیرات و فضایل انسانی را الزامی می‌كند. درست بر خلاف تلقی لیبرالی از آزادی كه آزادی را در صرف رهایی از قیود و اجب

ارهای بیرونی تحدید می‌كند، این موانع بیرونی آزادی شامل موانع فیزیكی و حقوقی می‌شود از این رو دخالت هرگونه تلقی جامع از اخلاق و مذهب و یا تصویر ویژه از خیرات و غایات انسانی- تصویر معنوی و اخلاقی از زندگی خوب و سعادت بشری- در نظام حقوقی و تقنینی را محدود كردن آزادی فردی می‌دانند. تلقی اسلامی از آزادی شریعت و اخلاق اسلامی و حضور آن در عرصه تقنین و نظام حقوقی جامعه را در مسیر تسهیل و هموار ساختن وصول به آزادی حقیقی انسان ارزیابی می‌كند.
در پایان مقال یادآور می‌شود كه آنچه در جانب هنجاری آزادی از منظر اسلام گفته آمد همة مباحث قابل طرح در این زمینه را پوشش نمی‌دهد و میدان وسیع‌تری از بحث و مداقه پیش روی ما است برای نمونه، بحث در نسبت میان ارزش‌ها و فضایل مختلف جامعه اسلامی و چگونگی حل تزاحم احتمالی میان اقتضائات و الزامات برخاسته از این ارزش‌های مبنایی ـ مثلاً تزاحم میان اقتضائات عدالت و آزادی ـ در ساماندهی مناسبات اجتماعی بحث قابل توجهی است كه در این مقاله به آن پرداخت نشد. همچنان كه بر شمردن اقتضائات هنجاری و توصیه‌ای تلقی اسلامی از آزادی به چهار مورد كلان فوق محدود و منحصر نمی‌شود و با نگاهی تفصیلی‌تر و جزئی‌نگر می‌توان علاوه بر چهار اقتضاء اصلی و كلان فوق الزامات دیگری نیز برای نقش آفرینی تلقی اسلامی از آزادی در ابعاد مختلف جامعه اسلامی بر شمرد و لوازم و آثار آن را در هر ساحت و عرصه خاص ـ مثلاً اقتصاد یا سیاست و یا نظام آموزش ـ از عرصه‌های حیات اجتماعی بررسی كرد.

*هیأت علمی دانشگاه باقرالعلوم(ع)

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین