به گزارش بولتن نيوز به نقل از وطن امروز ، عامر عبدالمنعم تحلیلگر و کارشناس برجسته مصری در مقالهای با عنوان « 22
دلیل برای فروپاشی قریبالوقوع آمریکا» به بررسی وضعیت دولت آمريكا پرداخته
و با ارائه شاخصههایی بر سقوط این ابرقدرت در آیندهای نزدیک تأکید
میکند. این مقاله که کمی قبل از آغاز بیداری اسلامی در جهان عرب و نیز
رسواییهای امنیتی آمریکا در پی افشاگریهای ادوارد اسنودن درباره جاسوسی
آژانس امنیت ملی آمریکا از ارتباطات الکترونیکی برخی کشورهای جهان، تالیف
شده است، همانطور که خود نویسنده میگوید با جنجالها و واکنشهای محافل
سیاسی بویژه در آمریکا همراه شد.
***
مرگ آمریکا واقعیت دارد؛ این دولت جنگطلب هم اکنون لحظات پایانی و
سقوط خود را سپری میکند و به مانند یک گاو قربانی شده صدای دردآلودی از
خود درمیآورد و با دست و پاهای خود ضرباتی ناامیدانه به چپ و راست میزند
تا اینچنین اطرافیانش را بترساند. شاید آنان كه با چشمان بسته به آن نزدیك
میشوند، اینگونه احساس كنند که این گاو ضرباتی قوی دارد اما آنان كه در
فاصله دورتری از این زخمدیده ایستادهاند، پایانش را نزدیك دیده و حالات
کنونیاش را نشانی از مرگ میدانند. در مقاله قبلی خود با عنوان «آمریكا
مُرد» به دنبال كشف یك حقیقت برای ملت خود بودم كه به سبب ابهامآفرینی
رسانهها و جنجال تبلیغاتی، نگاهها از این حقیقت که همانا افول آمریكا و
پایان امپراتوری شرور آن است، دور ماند. این مقاله من مانند شوتی زیبا
دروازه فروپاشی بت را هدف قرار داد و عکسالعمل زودهنگام طرف دیگر را
برانگیخت. جوابیه فرماندهی مركزی ایالات متحده آمریكا به این مقاله
غیرمعمول بود و باعث تعجبم شد؛ به نظر میرسد آمريكا تاب آن را ندارد که
كسی دست روی حقیقتی كه متوجه ایشان است بگذارد زیرا گشودن چنین بابی شورش
در منطقه علیه هیمنه آمریكا را تسریع و آمریكا را وادار به خروج از كشورهای
منطقه میکند تا باقیمانده دستان خونآلودش را از جهان اسلام خارج کند تا
بدین ترتیب آمریكا به خود مشغول شود و زخمهای خود را درمان كند و آن سوی
اقیانوس سر به لاك خود فرو برد، به منافع فرزندان خود بیندیشد و به فراهم
کردن آموزش و سلامت شهروندان خود بپردازد. طول عمر آمریكا فقط بسته به
میزان شیر و خونی است كه حاكمان عرب و مسلمان تقدیم آن میکنند؛ اگر
خدمتهای این اعراب كه آن را از ملت خود دریغ كردند، نبود، بزرگی آمریكا و
رژیم صهیونیستی تا زمان حاضر ادامه نمییافت اما حكمت خداوند بود كه آمریكا
باقی بماند و به دست ملت مستضعف عراق و افغانستان نابود شود. افغانستان
فقیرترین كشور اسلامی است كه اتحاد جماهیر شوروی را ساقط كرد و امروز همین
كشور آمریكا را در هلمند و قندهار شكست داده است. این اتفاق در زمانی روی
داد كه استخوانهای ارتش آمریكا در فلوجه و الانبار به دست ملتی كه بیش از
یك دهه است از محاصره رنج میبرد شکسته شد تا بدین ترتیب شکست قدرت نظامی
ارتش آمریکا آخرین برگ از سقوط این امپراتوری را ورق زند. جوابیه مرکز
فرماندهی ایالات متحده آمریکا به مقاله «آمریکا مرد» را میتوان به 2 بخش
تقسیم کرد: اول تکرار ادعاهای این دولت مبنی بر تلاش برای آباد کردن این دو
کشور اشغالشده و برقراری دولتی باثبات! بخش دوم تلاش برای اثبات حیات
آمریکا و سلامتی آن. اما این دیدگاه فرماندهی مرکزی ایالات متحده نمیتواند
احدی در جهان اسلام را متقاعد سازد؛ این ادعاها تکرار لفاظیهای دولت بوش
است، گویا فرماندهی آمریکا در دنیایی جدا از دیگران سیر میکند. در جوابیه
آمریکا اینگونه آمده است: «این جنگها انتخاب ما نبوده و ایالات متحده
ناچار به دفاع از خود شده.» كه البته این یك مغلطه بزرگ است و با نظر باراك
اوباما، رئیسجمهوری آمریكا تناقض دارد؛ اوباما جنگ افغانستان را متفاوت
از عراق دانسته و آن را اینگونه توصیف میكند: «جنگی ابلهانه، جنگی
عجولانه، جنگی كه به جای منطق متكی بر احساسات است و به جای تكیه بر اصول
مبتنی بر انگیزههای سیاسی است.» به دلیل همین موضع اوباما نسبت به این
جنگ، مردم آمریكا وی را انتخاب و جورج بوش را لعن کردند. رئیسجمهور پیشین
آمریكا نتوانست از دلیل خود مبنی بر آغاز جنگ دفاع كند؛ وی در كنار جان مك
كین، نامزد انتخاباتی حزب خود نیز حاضر نشد تا مبادا تأثیر منفی بر رقابت
انتخاباتیاش داشته باشد. اگر همانگونه كه به نظر بازهای دولت آمریکا، جنگ
افغانستان یك ضرورت برای دستیابی به اسامه بن لادن بود، پس جنگ عراق برای
چه صورت گرفت؟ آیا صدام ارتباطی با القاعده داشت؟ آیا صدام در حمله به
برجهای تجارت جهانی نقشی داشت؟ سلاحهای كشتار جمعی كه بهانه راهاندازی
جنگ بود، كجاست؟ در اینجا لازم است به طرح قرن آمریكا برای سلطه بر جهان
اشاره كرد. در اینجا طرح و برنامههایی وجود دارد كه مربوط به پیش از جنگ
است، هیچ چیز تصادفی نیست، صحبت پیرامون دلایل دیگر توجیهاتی نادرست است.
اگر اسامه بنلادن متهم است، آیا این مساله به آمریكا این مجوز را میدهد
بدون تحقیق یا محاکمه، به افغانستان حمله و شهرها را تخریب کند؟ اگر
اطلاعاتی وجود دارد كه روند اتهام را تغییر میدهد، چرا دادگاهی ویژه اسامه
بن لادن برگزار نشد؟ نكته دوم این پاسخ حاكی از آن است كه «حضور آمریكا در
این دو كشور تنها منحصر به هدفگیری تندروها بوده است.» ما سوال میكنیم:
آیا موشكها و بمبهای كور، فرقی میان تندرو و غیرتندرو قائلند؟ آیا بمبی
كه «فرش»(؟!) نام دارد و هر موجود زنده پیرامونش را هلاك میكند،
افراطیها را از بقیه جدا میکند؟ آیا بمبهایی كه توسط هواپیماهای بدون
سرنشین شلیک میشوند، میان قربانیان فرقی قائلند؟ اگر هم منظور شما از
تـندروها، طالبان و القاعده است، آیا تمام كسانی را كه در افغانستان کشتید،
از تندروها بودند؟ یا آنكه بنا بر مدارك ویكیلیكس درباره این جنایات،
شهروندان افغان را به نابودی كشاندید. تندروهای عراق كجا هستند؟ بیش از یك
میلیون عراقی را به قتل رساندید، صدها هزار نفر را شكنجه كردید و در حق
شهروندان مرتكب جنایت شدید، زندانیان مرد و زن را به زشتترین شكل، شكنجه
کردید و زندان «ابوغریب» خود شاهدی بر این فاجعه انسانی است. زندان
گوانتانامو نیز به همین شكل. ناتوانی از توجیه جنگ عراق، نویسنده جواب را
بر آن داشت با تمركز روی مساله افغانستان سخن از دستاوردهایی خیالی زده و
با سرعت از مساله عراق بگذرد. نكته سوم این جوابیه فرماندهی مرکزی ایالات
متحده این است كه «عقبنشینی آمریكا از عراق مبتنی بر امضای یك تفاهمنامه
امنیتی با عراق بود.» نویسنده این جوابیه معتقد است «واگذاری مأموریتهای
امنیتی به عراقیها و پایبندی آمریكا به این مساله دلیل پیروزی این كشور بر
خشونت تندروهاست.» به عبارت دیگر، عقبنشینی نیروهای آمریكایی به دلیل
حملات مقاومت و شكست ارتش آمریكا نیست كه البته این سخن از منطق و واقعیت
به دور است؛ این تفاهمنامه وسیلهای برای حفظ آبروی نیروهای آمریكایی بود و
تصمیم عقبنشینی كه پیش از اوباما در زمان بوش اتخاذ شد، بعد از آن صورت
گرفت كه عراق به گورستان سربازان آمریكایی تبدیل شده بود و یكسوم تجهیزات
آمریكایی به دست نیروهای مقاومت عراق از بین رفته بود. نکته چهارم این است؛
زمانی كه در این جوابیه سخن از افغانستان میشود، از افزایش نفرات نیروهای
آمریكایی و تشدید تلاش برای آموزش نیروهای افغان- با افتخار- یاد میشود و
اینگونه برداشت میشود كه آلمان، انگلیس و جمهوری چك اعلام افزایش نیرو
كردهاند که البته این درست نیست. اوباما بارها اعلام كرده بود، آغاز
واگذاری ماموریتهای امنیتی به نیروهای افغان در نیمه سال 2011 انجام خواهد
شد و این جوابیه معتقد بود این مطلب دلالت بر پیروزی است و نه شكست!
(هرچند این طرح اوباما با تاخیر انجام شد.) متعجبم از این مساله که فرار
كردن چگونه میتواند پیروزی باشد؟ این تناقض برای چیست؟ اعزام نیروهای
بیشتر و سخن از عقبنشینی، نشانه اشتباهات و سردرگمیهای ناشی از خسارتهای
واقعی است كه نمیتوان آنها را نادیده گرفت. نکته پنجم این است که
مغالطهكاریهای فرماندهی مركزی ایالات متحده در جوابیه مقاله مذکور این
است كه آنها سعی دارند اینگونه القا كنند كه ارتش آمریكا، ایالات متحده را
ترك و برای بازسازی عراق و افغانستان فداكاری كرد! به گونهای كه دم از
«اجرای طرحهای عمرانی مانند ساخت مدارس، بیمارستانها، نیروگاههای برق،
راه و... در عراق و افغانستان میزنند» گویی شرایط زندگی را برای شهروندان
این دو كشور بهتر کردهاند. این سخن کاخ سفید نیازی به شرح و توضیح ندارد؛
عراق بعد از حمله اشغالگران به ویرانهای تبدیل شده و شبكههای ماهوارهای
این مصیبت و رنج را به تصویر میكشند و در افغانستاني كه این جوابیه ادعا
میکند ارائه خدمات بهداشتی در آن از 8 درصد مردم در سال 2002، هماكنون به
بیش از 83 درصد رسیده است چنينچيزي صحت ندارد؛ زیرا نیروهای آمریكایی و
نیروهای وابسته به ناتو تنها بر كمتر از 20درصد سرزمینهای افغانستان تسلط
دارند و به عبارت دقیقتر تنها بر مراكز استانها تسلط دارند. نتایج
انتخابات اخیر كه در 20 درصد از این بخشها برگزار شد و تنها 10 درصد مردم
افغانستان در آن شركت كردند موید این واقعیت است؛ پس چگونه ممكن است به بیش
از 83 درصد مردم افغانستان خدماترسانی شده باشد؟! روزنامه انگلیسی
«ایندیپندنت» اعلام كرد: استعفای ژنرال استانلی مك كریستال، فرمانده پیشین
نیروهای آتلانتیك شمالی و ارتش آمریكا در افغانستان در پی ارزیابیهای غلط
وی از حملات نظامی افغانستان بود كه چند روز پیش از استعفای خود آن را به
وزرای دفاع كشورهای عضو ناتو ارائه كرده بود. این ژنرال آمریکایی ارزیابی
مهمی درباره جنگ منتشر کرد و افزایش تمرد نرم و انعطافپذیر در این جنگ را
برجسته کرد اما تحقق هرگونه پیشرفتی را طی چند ماه آینده بعید دانست.
براساس این ارزیابیهای مككریستال، تنها 5 منطقه از مجموع 116 منطقه
افغانستان جزو مناطق امن ثبت شدهاند در حالیکه سایر مناطق از ناامنی رنج
میبرند. همچنین 40 منطقه دیگر «خطرناک» یا «بسیار ناامن» توصیف شده است،
به عبارتی بیش از نیم میلیون سرباز آمریكایی و افغان تحت امر نیروهای
اشغالی تنها بر 5 منطقه تسلط دارند و طالبان بر 111منطقه دیگر حكومت
میكند، پس با این اوصاف نیروهای آمریکایی چگونه میتوانند به 83 درصد مردم
افغانستان خدماترسانی کنند. جوابیه کاخ سفید اینگونه پنداشته است كه ارتش
آمریكا «با ارائه مراقبتهای بهداشتی توانسته میانگین مرگ و میر كودكان
تازه متولد شده و زیر 5 سال را کاهش دهد و تنها در سال 2008 توانسته است از
8500 کودک مراقبت کند.» واقعا ارائه این برنامهها توسط یونیسف نیازمند
حضور 150 هزار سرباز در این کشور است؟ با این وجود، گزارشهای بینالمللی و
مطالبی كه روزانه در رسانههای آمریکایی و غربی درباره اوضاع بهداشتی در
این دو کشور منتشر میشود، این ادعاها را رد میکند؛ به عنوان نمونه سازمان
بهداشت جهانی، پیشتر اعلام كرده وبا در پایتخت افغانستان منتشر شده است.
افغانستان یكی از 4 كشوری است كه با وجود ریشهكنی فلج اطفال در سرتاسر
جهان، همچنان از این بیماری رنج میبرد؛ فلج اطفال از بیماریهای عفونی است
كه میتواند منجر به مرگ شود؛ كسانی كه واكسینه نشوند به این بیماری مبتلا
شده و هیچ درمانی نیز ندارد. براساس گزارش سال 2008 كمیساریای مستقل حقوق
بشر در افغانستان، با وجود كمك 35 میلیارد دلاری كشورهای خارجی به
افغانستان از زمان اشغال این كشور در سال 2001، حدود 600هزار كودك خیابانی
به دلیل شدت جنگ و فساد از حمایت و مراقبت محروم شدهاند. نباید فراموش
كنیم که شمار افرادی که توسط نیروهای آمریکایی و همپیمانانشان در افغانستان
به قتل رسیدند، بیشتر از یک میلیون نفر است.
اگر از افغانستان بگذریم و در موضوع عراق تاملی کنیم میبینیم اوضاع
سلامت و بهداشت در سراسر این کشور بویژه در فلوجه به دلیل استفاده از چندین
تن اورانیوم غنیشده و گسترش سرطان، نقص نوزادان و جنینها، شایعتر است.
اینها شماری از آماری است كه حجم فاجعه را نشان میدهد. مطالعات
اپیدمیولوژیک و میدانی سلامت که توسط برخی سازمانهای دولتی انجام شد، نشان
میدهد فلوجه، در مقایسه با پیامدهای ناشی از دو بمب اتمی آمریكایی منفجر
شده در هیروشیما و ناكازاكی در سال 1945، شاهد میانگین بالاتری از سرطان
بوده است. نیروهای آمریکایی و ناتو یک میلیون و سیصد هزار عراقی را به قتل
رساندند. 3 میلیون پناهنده عراقی در خارج از این كشور حضور دارند. 2 میلیون
آواره خانههای خود را در عراق ترك كردند. این جوابیه تلاش میکند تا
اینگونه القا کند که نیروهای آمریکایی بعد از آنکه مسؤولیت خود را نسبت به
بازسازی و استقرار امنيت در عراق و افغانستان به خوبی انجام دادند، از این
کشورها عقبنشینی میکنند و واگذاری قدرت به دولتهای محلی در راستای تکمیل
این روند صورت میگیرد! از دیگر آمار و ارقام عجیب جوابیه فرماندهی مركزی
ایالات متحده آمریكا، بحث مربوط به اقتصاد افغانستان است که اینگونه
پنداشته شده كه این آمار در سال 2008 تا 2009، صددرصد افزایش داشته است.
مشخص نیست این رشد چگونه محقق شده، در حالی كه مقامات آمریکایی بویژه
اوباما شبانهروز درباره فساد دولت حامد كرزی و اطرافیان آن در افغانستان،
سخن میگویند؛ از طرفی نیز كرزی بر فساد آمریكاییها تاكید دارد كه مدعی
است آنها سهچهارم كمكهای صورت گرفته به افغانستان را به سرقت میبرند. در
كنفرانس اخیر كمككنندگان به افغانستان كه پیشتر در كابل برگزار شده بود،
دو طرف یكدیگر را متهم به سرقت این كمكها کردند تا جایی كه قرار شد اموال
مسروقه میان دو طرف متهم به فساد تقسیم شود!!
فروپاشی آمریکا
مساله فروپاشی و سقوط امپراتوری آمریکا موضوع بحث متفکران و
استراتژیستها در آمریکا و سراسر جهان با تمام زبانهاست. کسانی که درصدد
دستیابی به انبوه اطلاعات در اینباره هستند، کافی است در گوگل سرچ کنند تا
به صدها هزار عنوان پیرامون این موضوع دست یابند. بنابر احتمالات متفکران
اقتصادی غرب، سقوط قریبالوقوع امپراتوری آمریکا و انزوایش در عرصه
بینالمللی، بسیار سریعتر از آنچه تصور میکنیم، اتفاق خواهد افتاد و
همانطور که جورج بوش اعلام کرد زمان آن سال 2025 نخواهد بود؛ در آن روز ملت
آمریکا خواهان جدایی از نفت و جایگزینی آن با انرژی دیگری هستند، در آن
روز قدرتی خارج از سلطه آمریکا بر خاورمیانه حکومت خواهد کرد. در اینجا
برای آنکه گفتهام درباره فروپاشی قریبالوقوع آمریکا تایید شود، شاخصهای
را در 3 حیطه باید ارزیابی کرد: فروپاشی اقتصادی، شکست نظامی و افول سیاسی و
فرهنگی. اقتصاد یکی از عوامل سقوط امپراتوریهای گذشته بوده است. زمانیکه
اتحاد جماهیر شوروی تجزیه و دچار فروپاشی شد، بهرغم شکستش در افغانستان
اما از لحاظ نظامی ضعیف نبود بلکه به دلیل سایش نابودکننده اقتصاد و نیز
انبوه بدهیها دچار فروپاشی شد. منظور ما از سقوط، عقبگرد آمریکا به قرون
وسطی نیست بلکه به کشوری تبدیل خواهد شد که در مرزهای خود زندگی میکند.
این کشور همانند انگلیس، فرانسه و روسیه دولتی قوی باقی خواهد ماند اما طمع
توسعهطلبی و استعمارگری آن بر جهان پایان مییابد.
شاخصهای اقتصادی فروپاشی آمریکا
كساني كه اوضاع اقتصادي آمريكا را دنبال میكنند، دریافتهاند بازيابی
سلامت آمريكا تنها يك سراب است و اين كشور بسیار به ورشکستگی نزديك شده
است. میتوان 22 دليل بر فروپاشی قريبالوقوع آمريكا عنوان کرد از جمله: 1-
افزايش بیسابقه كسری بودجه [امری که ماه گذشته دولت فدرال این کشور را به
مدت 17 روز به تعطیلی کشاند.] 2- افزايش كسری شاخص بازرگانی به دليل
افزايش واردات از خارج و بازگشت صادرات آمريكايی. 3- افزایش سقف بدهیهای
عمومی آمریکا؛ كارشناسان بر اين مطلب تأكيد دارند كه ميزان بدهیهای
آمريكا كه هر روز 4/1 ميليارد دلار و هر دقيقه حدود يك ميليون دلار افزايش
میيابد، مانند يك بمب ساعتی است كه ممكن است هر لحظه منفجر شود. 4- چين به
تنهايی با در اختیار داشتن حدود يكتريليون دلار از اسناد خزانه و اوراق
بدهیهای آمريكا، هر زمان كه بخواهد از اين اسناد خلاص شود، قادر است
اقتصاد آمريكا را فلج کند. 5- گزارش كميته مشترك اقتصادی وابسته به كنگره
آمريكا اعلام كرد هزينههای دو جنگ طی سالهای 2002 و 2008، بر خلاف
برآورد 50 تا 60 ميليارد دلاری دولت بوش، به حدود 6/1 تريليون دلار رسيد.
در آينده نيز هزينههای اقتصادي به مراتب بيشتر از اين خواهد بود چرا كه
بنا بر پيشبينيها هزينه اين دو جنگ در فاصله سالهای 2003 و 2017، به 5/3
تريليون دلار خواهد رسيد، به عبارتي هر خانوار معمولی آمريكايی متحمل
هزينهای حدود 46400 دلار خواهد شد. 6- افزايش هزينه جنگ عراق و افغانستان
به 4/6 تريليون دلار. 7- از حقايق ثبت شده در كنگره، آن است كه جنگ براي
آمريكا ماهانه 80 ميليارد دلار هزينه دارد و از طرفی هزينه اعزام سربازان
به منطقه به 5/2 ميليارد دلار رسيده است. هزينه پرتاب بمبها و موشكها
حدود 10 تا 15 هزار دلار در ساعت است و هزينه راهاندازی هر يك ناو
هواپيمابر، روزانه 3 ميليون دلار است. 8- افزايش بودجه دفاعی تا سال 2012
فشار زيادی را بر بودجه عمومي ايالات متحده تحميل کرده است. [از سال 2012
کنگره به منظور حل بحران بدهی و کاهش کسری بودجه آمریکا، کاهش بودجه
پنتاگون را تصویب کرد.] 9- وزارت بازرگانی آمريكا بر خلاف وعدههای داده
شده از سوی دولت، بر كاهش رشد توليد ناخالص داخلی و كاهش تقاضای محصولات
غير دفاعی آمريكا در بازار جهانی تأكيد دارد كه اين مساله كشور را به سمت
ورشكستگي سوق میدهد. 10- نوسان بازار سهام آمريكا، عدم اعتماد به اين
بازار و نيز فرار سرمايهگذارهای خارجی از اين كشور؛ به اعتبار بینالمللی
آمریکا ضربه زده است. 11- تعطيلی دهها هزار كارخانه و شركت آمريكايی و
اخراج كارگران آنها. 12- ورشكستگی بيش از 200 بانك آمريكايی و در آستانه
ورشكستگی بودن 500 بانک دیگر؛ سقوط بانكها موجب میشود كشور در همه
زمينههای اقتصادی به طور كامل فلج شود. 13- كاهش ارزش دلار در برابر دیگر
پولهای رايج. اين كاهش مستمر قيمت دلار اعتماد در سرمايهگذاری بويژه روی
اسناد دولت آمريكا و بازار پولی اين كشور را از بين میبرد. 14- گرایش
سرمايهگذاران به خريد طلا به جای سرمايهگذاری روی دلار. 15- در
ردهبندیهای نيوزويك درباره بهترين كشورها در جهان، آمريكا از رتبه نخست
ميان 100 كشور جهان در سال 2000 به رتبه 11 در سال 2010 نزول کرد و این
نزول همچنان ادامه دارد. 16- طی نيمقرن، ميانگين فقر در آمريكا به
بالاترين سطح خود رسيده است. 17- شمار شهروندان محروم از بهداشت از 3/46
ميليون در سال 2008 به 7/50 ميليون در سال 2009 افزايش يافته، این آمار
برابر حدود 7/16 درصد كل شهروندان ايالات متحده است. 18- در حال حاضر بیش
از 10 ميليون آمريكايی از بيمه بيكاری استفاده میكنند و این آمار سالانه
افزایش مییابد. 19- بيش از 41 ميليون آمريكايی از كوپن غذا استفاده
میكنند. طی دسامبر 2007 تا ژوئن 2010، شمار آمريكايیهايی كه به برنامه
كوپن غذا اضافه شدهاند، به 55 درصد رسیده است. 20- بنا بر گزارش تیم نظارت
سنای آمريكا وابسته به برنامه وزارت بازرگانی، بيش از 6 ميليون خانواده
آمريكايی اقساط بانکی خود را به مدت دو ماه يا بيشتر دیر پرداخت میکنند.
21- ميزان بيكاری در ايالات متحده به دليل كاهش ميانگين رشد و تعطيلی بيشتر
كارخانهها و انتقال برخی كارخانهها به كشورهای آسيايي و نيز تراکم اجناس
ارزان چينی در بازار آمريكا، افزايش يافته است. 22- كاهش میزان تحصيل در
آمريكا بويژه در زمينه آموزش عالی. اوباما در اين راستا اعلام كرد: تعداد
محصلان در اين سطح از آموزش از ميان شهروندان ما به سختی 50 درصد است، اين
در حالی است كه شمار افرادی كه در دوره دبيرستان ترك تحصيل میكنند
بالاترين ميزان در ميان كشورهای صنعتی است و همزمان نيمی از دانشجويانی كه
تحصيلات دانشگاهی خود را آغاز میكنند، به طور کامل آن را به پايان
نمیرسانند. اينها بارزترين شاخصههایی بود كه بر این واقعیت که ايالات
متحده با سرعت به سمت فروپاشی پيش میرود، صحه میگذارد. آمريكا سقوط خواهد
كرد همانگونه كه امپراتوریهای ديگر سقوط كردند، تومار اين امپراتوری نيز
در هم پيچيده خواهد شد و ديگر ستونی براي آن باقي نخواهد ماند و به خاطر
جنايتهای ضد بشری اين امپراتوری كسی بر آن نخواهد گريست.
به اطلاعتون برسونم بدهی برای یک کشور پیشرفته به معنی اقتصاد بیمار نیست .برای یک کشوری مثل آمریکا بدهی زیاد یک برتری و اعتبار آمریکا به حساب می آید.چون این بدهی ها در اثر سرمایه گذاریهای بلندمدت و ماندگار صورت گرفته است.اما برای ایران بدهی زیاد ناشی از مدیریت غلط منابع می باشد.
باتشکر