تاریخ ایرانی: ساعت ۱۲:۳۰ ظهر جمعه ۲۲ نوامبر ۱۹۶۳ (اول آذر ۱۳۴۲)، دالاس تگزاس؛ جان اف. کندی، سی و پنجمین و جوانترین رئیسجمهور ایالات متحده آمریکا وقتی با همسرش ژاکلین، سوار ماشین لیموزین روباز بود، ترور شد و درگذشت.
ساعاتی بعد «لی هاروی اسوالد» ۲۴ ساله، به جرم قتل یک افسر پلیس دالاس بازداشت شد و شب هنگام به عنوان قاتل رئیسجمهور آمریکا معرفی شد. اسوالد دو روز بعد در ایستگاه پلیس دالاس توسط «جک رابی» به قتل رسید.
در نیم قرن اخیر، تحلیلهای بسیاری درباره عوامل پشت پرده و اصلی ترور کندی منتشر شده و از سیا، موساد و کا. گ. ب تا مافیا، فیدل کاسترو و حتی لیندون جانسون (معاون کندی که جانشینش شد)، همواره در فهرست مظنونان احتمالی قتل رئیسجمهور محبوب آمریکا بودهاند. طبق نظرسنجی اخیر موسسه گالوپ، ۶۱ درصد از آمریکاییها معتقدند لی هاروی اسوالد در دالاس تنها نبوده و اشخاص دیگری علاوه بر او در توطئه ترور نقش داشتهاند. گرچه کمیسیون وارن، که توسط دولت برای تحقیق درباره ترور تشکیل شد، تنها اسوالد را در این زمینه مقصر دانست اما امروز ۱۳ درصد مردم آمریکا مافیا، ۱۳ درصد دولت فدرال آمریکا، ۷ درصد سیا، ۵ درصد فیدل کاسترو و ۵ درصد هم گروههایی که با سیاستهای کندی مخالف بودهاند را در این ترور دخیل میدانند. این درحالی است که ۴۰ درصد از مردم آمریکا اسم فرد یا گروهی را نمیبرند و از اینکه چه کسی در این ترور نقش داشته است، اطلاعی ندارند.
در پنجاهمین سالگرد ترور جان اف. کندی، «تاریخ ایرانی» در این صفحه ویژه به بررسی آخرین تحلیلها و پژوهشها درباره این ترور، عوامل، انگیزهها و پیامدهای آن و نیز ترجمه مقالات منتشر شده در روزهای اخیر میپردازد.
یک مرد، یک راز
روزنامه ایندیپندنت/ نویسنده: پروفسور مارک وایت/ ترجمه: مجتبا پورمحسن
علیرغم احترامی که آمریکاییهای آفریقاییتبار برای جان اف کندی قائل بودند، گذر لایحه حقوق مدنی او برای پایان دادن به تفکیک نژادی در جنوب، هوش لیندون جانسون را نیاز داشت تا کنگره را برای تصویب آن قانع کند. به علاوه کندی دستور اشغال خلیج خوکها را داد، تلاشی بیثمر در استفاده از مهاجران کوبایی برای شعلهور کردن یک شورش علیه فیدل کاسترو. و او درگیری در ویتنام را تشدید کرده و تعداد نیروهای نظامی آمریکا در آنجا را از ۶۰۰ نفر به ۱۶ هزار نفر افزایش داده بود.
پس چرا آمریکاییها هنوز کندی را تحسین میکنند؟ پاسخ بخشی از این سوال، تراژدی مرگ او – یک رئیسجمهور جوان با خشونتی وحشتناک کشته میشود- و همینطور نیاز جمعی برای به نیکی یاد کردن از اوست. اما تداوم این احترام به کندی اساساً بیشتر به خاطر قدرت تصویری است که در طول زندگیاش شکل گرفت. هیچ رئیسجمهوری در دو سوی اقیانوس اطلس (آمریکا و اروپا) به محبوبیت کندی نزدیک نشده است. باراک اوباما برای مدت کوتاهی در سال ۲۰۰۸ با پیام مشابهی به مردم امید داد، اما خیلی زود رنگ باخت. در بریتانیا محبوبیت تونی بلر زیاد بود، اما خیلی ریشهدار نبود. در روسیه تقلید خامدستانهای از یک رهبر قهرمان به نظر میرسید. اما در مورد کندی ثابت شده که تصویر شکل گرفته خالص و در بلندمدت موفق بوده است.
این اصالت چندوجهی تصویر کندی است که باعث قدرتش شده است. او در دو دههٔ قبل از ریاستجمهوریاش، به کمک پدرش، جوزف پی. کندی، ایدههایی را دربارهٔ خودش در ذهن مردم جا انداخته است. کارزار ریاستجمهوری و روز افتتاح ستاد انتخاباتی کندی، دو ایدهٔ دیگر را نیز اضافه کرد. مشکل کمپین او که بر این واقعیت استوار بود که تا به حال هیچ فرد کاتولیک به عنوان رئیسجمهور انتخاب نشده بود، اگرچه برای کندی مشکلی سیاسی بود، اما باعث شد به او به چشم یک مرد متعهد نگریسته شود. شکوه روز افتتاح ستاد انتخاباتی کندی و حضور ژاکلین همچون یک شاهزاده، سبب شد که ایدهٔ کندی، سلطنتی – و کندیها، خانواده سلطنتی آمریکا به نظر برسند.
توجه رسانهها به همسر و فرزندانش و همچنین برادرش، رابرت کندی به عنوان دادستان کل، ایدهٔ جیافکی به عنوان یک نماد خانوادگی را تقویت کرد. مریلین مونرو برای او آهنگ «تولدت مبارک» را در مدیسن اسکور ارک نیویورک خواند. رویدادهای مشهور کاخ سفید را ژاکلین کندی سازماندهی میکرد؛ از جمله کنسرتی که نوازنده ویولنسل، پابلو کازالز اجرا کرد، کندی را به عنوان مردی فرهیخته و فرهنگدوست مطرح کرد.
یک نکته حیاتی دیگر هم بود: نقشی که ژاکلین کندی ایفا کرد. با
وجود وحشت قتل همسرش که به احتمال قوی لی هاروی اسوالد مرتکباش شده بود، و
علیرغم تئوریهای توطئه فراوان، او توانست انرژیاش را معطوف این کند که
آمریکاییها چطور همسرش را به خاطر میسپارند. او با نگرانی از قضاوت
پژوهشگران درباره ریاستجمهوری جان اف کندی، به دنبال آن بود که از راز مرگ
همسرش برای مقابله با تاریخ استفاده کند. بنابراین او تصمیم گرفت خاکسپاری
کندی در کنار لینکلن انجام شود و از این طریق بزرگی و شهادت همسرش را
همسنگ رئیسجمهوری نشان دهد که هم بزرگ بود و هم شهید. از دههٔ ۱۹۷۰،
مجموعهای از افشاگریها درباره زندگی شخصی کندی، نام نیک او را در معرض
خطر لکهدار شدن قرار داده است. این افشاگریها نشان داده که او مردی
زنباره بود که مواد مخدر مصرف میکرد و به معامله با مافیا متهم شده بود.
اینها موضوعات کماهمیتی نیستند. اینها بالقوه میتوانستند مقام
ریاستجمهوری او را ساقط کنند. اما نتایج نظرسنجیها نشان میدهد که این
افشاگریهای شخصی نتوانسته از احترامی که مردم آمریکا برای کندی قائل
هستند، اندکی بکاهد.
پروندهٔ جان اف کندی هیچگاه بسته نخواهد شد
روزنامه ایندیپندنت/ نویسنده: روپرت کورنول/ ترجمه: مهرناز زاوه
اکثر آمریکاییها بر این باورند که قاتل جان اف کندی به تنهایی عمل نکرده است. اما پنجاه سال از آن زمان گذشته، شاهدان عینی دارند میمیرند، حافظهها ضعیف شدهاند و حقیقت مثل همیشه در هالهای از ابهام است. نیمی از قرن گذشته، تنها تعریفی از این ضربهٔ روحی دستهجمعی دوران انفجار جمعیت باقی میماند: کجا بودی زمانی که شنیدی رئیسجمهور جوان آمریکا، کسی که امیدهای فراوانی به او بود، در دالاس ترور شده؟ اما امروز سوال دیگری، حتی با سماجت بیشتری بر جای مانده: آیا حقیقتاً لی هاروی اسوالد این کار را به تنهایی انجام داده است؟
از آن سالها به بعد، سوای این واقعیت غیرقابل انکار که کندی و اسوالد هر دو کشته شدهاند، هیچ جنبهٔ دیگری از این پرونده بدون سوال باقی نمانده است. گلولههای شلیکشده چند تا بودند، از کجا و توسط چه کسی شلیک شدند، کالبدشکافی، فیلم و نوارهای صوتی ترور، اینکه آیا روی شواهد سرپوش گذاشته شده یا جعلی هستند و آیا شاهدان به شکل حساب شده، نادیده گرفته شدهاند؟ در واقع پنجاه سال تغییر و تحول در علت این توطئه سبب میشود هرکدام از اینها قابلیت داشتن تاریخچهای جداگانه باشند.
با این حساب، چه کسی متهم به این قتل است؟ نقش مظنونین متغیر و وسیع است. از اتحاد شوروی و فیدل کاسترو تا کوباییهای ضد کاستروی تبعید شده، از ادارات دولتی مثل سیا و افبیآی تا مافیا و جنایتکاران سازمانیافته، از ارتش و مجموعهٔ صنعتی آمریکا تا افرادی که شاید از کندی متنفر بودند. از سرپرست افبیآی، جی ادگار هوور تا معاون رئیسجمهور، لیندون جانسون.
اولین پیشتازان اتحاد شوروی و کوبای فیدل کاسترو بودند. نه تنها به این خاطر که اسوالد آنجا پناهنده شده بود، بلکه با این فرض که کرملین تشنهٔ گرفتن انتقام تحقیرشدنش در بحران موشکی کوبا بود. همینطور کاسترو، او داشت تلاشهای سیا برای کشتنش را تلافی میکرد. اما هیچکدام از این فرضها منطقی نبودند. افشای این جنایت، انتقام و کینهٔ وحشتناکی را از سوی واشنگتن در پی میآورد.
سپس نگاهها معطوف سازمان اطلاعاتی آمریکا شد. گفته میشد، سیا از غفلت کندی در عملیات سال ۱۹۶۱ خلیج خوکها بسیار خشمگین بود و نگران از اینکه عملیات گروههای شبه نظامیاش خراب شود. آیا هوور، رئیس مشهور افبیآی، از رئیسجمهور جوان و دخالت برادرش، رابرت که بعداً دادستان کل آمریکا شد، نفرت نداشت؟ اخیراً تاکید دوباره متوجه کوبا شد، به تبعیدیهای مخالف کاسترو که اعتقاد داشتند جان اف کندی به آنها در خلیج خوکها خیانت کرده است. گفته میشد که آنها با همدستی مافیا که به خاطر سختگیری بابی کندی نسبت به جرایم سازمان یافته به خشم آمده بودند و مشتاق دستیابی مجدد به تجارت پرمنفعت قمارخانهها در کوبای پیش از انقلاب بودند، کندی را ترور کردند.
بعضیها پشت تئوری الیور استون در فیلم جی. اف. کی میایستند، اینکه صاحبان منافع صنایع دفاعی قدرتمند داخلی با این هشدار که کندی، آمریکا را از جنگ ویتنام بیرون خواهد کشید و در نتیجه تجارت پرمنفعت آنها را در آینده کساد خواهد کرد، پشت طرح ترور کندی بودند. در این روند، جانسون از آنها حمایت میکرد. در این منطق خام، چه کسی سود میبرد؟ لیندون بی. جانسون آنجا بود. روابط او با کندی هرگز خوب نبود، گفته میشد که او در صورت پیروزی مجدد جی. اف. کی در انتخابات سال ۱۹۶۴، از دولت کنار گذاشته میشد؛ اما اگر کندی زودتر حذف میشد، میراث کاخ سفید به چه کسی میرسید؟
شاید متقاعدکنندهترین احتمال، ارتباطات سیا با سام جیانکانا، کارلوس مارسلو و سانتو ترافیکنتی - روسای مافیا که قبلاً به کوبا فرار کرده بودند - باشد که دشمن مشترکی نسبت به کاسترو داشتند. فرانک راگانو، وکیل ترافیکنتی که حالا دیگر زنده نیست، در خاطراتش حتی مدعی شد که رئیس مافیا به او گفته بود که مافیا کندی را ترور کرد، اما اشتباه کرد: «ما باید به جای جک، بابی کندی را میکشتیم.»
تعجبی ندارد که ۷۰ درصد آمریکاییها اعتقاد دارند که اسوالد به تنهایی عمل نکرد. به همین نسبت سخت است که بتوان باور کرد در نظامی باز مثل آمریکا شواهد یک نقشه تا حالا آشکار نشده باشد؛ در صورت صحت بعضی از فرضهای ادعا شده از سوی طرفداران تئوری توطئه، میبایست دهها و شاید صدها نفر در جریان اطلاعات مخفی بوده باشند و عین حال در این پنجاه سال هیچ کس زبان نگشوده است؟
امسال در پنجاهمین سالمرگ جی.
اف. کی نیز هیچ کس کاملاً مطمئن نیست که چرا لی هاروی اسوالد تصمیم گرفت
رئیسجمهور آمریکا را به قتل برساند. اگرچه احتمال قوی این است که اسوالد
به تنهایی دست به این کار زد، اما هیچ کس برای همیشه اطمینان پیدا نخواهد
کرد.
چرا آمریکاییها پس از ۵۰ سال کندی را فراموش نکردند؟
مجله فوربس/ نویسنده: آلیس جورج
۲۲ نوامبر ۱۹۶۳ همانند دیگر روزها آغاز شد، ولی آنچه که پیش آمد در روح آمریکاییها حک شد، تصاویری سیاه و سفید آغشته به احساسات که در ذهن میلیونها آمریکایی باقی مانده است. برای کسانی که سنشان اجازه میدهد، آن روز در خاطرهشان جایگاهی دارد - روزی که کندی مرد- و روزی که گلولهای، آمریکای قرن بیستم را از هم درید. خبر ناگهان، بدون هیچ پیشزمینهای سر رسید. شلیک گلولهها در دالاس، خوشنودی و خودبرتربینی ملی آمریکاییها را متلاشی کرده بود. مردی که در جعبههای کارتن پناه گرفته بود، با تفنگی که توسط پست سفارش داده بود به رهبر برگزیدهٔ آمریکا، سردمدار دموکراسی جهان، حمله کرد. آمریکاییها به سمت تلویزیونهایشان دویدند تا آخرین اخبار را دریافت کنند و برای رئیسجمهورشان عزاداری کنند. بسیاری از آنها به مقایسه با قتل آبراهام لینکلن پرداختند. اما تعداد کمی از آنها رئیسجمهور جیمز گارفیلد و ویلیام مککینلی را به خاطر آوردند که هر دوشان جان خود را با شلیک گلوله از دست داده بودند؛ بسیاری از آمریکاییها در سال ۱۹۶۳ انتظار داشتند که مرگ کندی نیز همچون دیگران از خاطرهٔ آمریکا پاک شود. با این وجود، پنجاه سال از آن روز پاییزی آفتابی دالاس میگذرد و هنوز آمریکاییهای زیادی یاد جوانترین رئیسجمهور کشورشان را گرامی میدارند. گارفیلد یا مککینلی هرگز نتوانستند در خاطرهٔ آمریکاییها نقش ببندند.
به دلایل مختلفی، جی اف کی با گذشت پنجاه سال از مرگش همچنان شخصیتی زنده است. شاید مهمترین چیزی که به «زندگی پس از مرگ» او در فرهنگ آمریکایی کمک کرد رسانهٔ تازه تولد یافتهٔ تلویزیون بود. کندی نخستین رئیسجمهوری بود که کنفرانسهای خبری زنده در تلویزیون اجرا کرد و پس از آن، آمریکاییها با فردی که در کاخ سفید اقامت گزیده بود احساس نزدیکی میکردند. هنگام مرگش نیز تلویزیون حضور داشت. حضوری که هیچ رسانهٔ دیگری نمیتوانست با آن رقابت کند. سه کانال تلویزیونی با پوشش خبری بدون وقفهشان آخر هفتهای سرشار از تصاویر ماندگار پدید آوردند که در اذهان باقی ماند: تقلای گزارشگران در لحظات اولیه برای به دست آوردن اطلاعات، آشفتگی و شلوغی اطراف لی هاروی اسوالد که پس از انجام قتل به ادارات مختلف پلیس در دالاس منتقل میشد، طبلهای آرام، اسب بدون سوار، بیوهای شجاع، کودکی که برای تابوت پدرش دست تکان میداد و باقی تصاویر. تلویزیون به مردم پیوست تا در عزاداری آنها شرکت کند و روزهای غرق در هراس و حیرتی که قتل در پی داشت را از سر بگذرانند و دو روز پس از قتل رئیسجمهور میلیونها آمریکایی سراسیمه و حیرتزده کشته شدن قاتل کندی را به صورت زنده در تلویزیون دیدند. تنها یک هفتهٔ قبل از آن، همهٔ این اتفاقات غیرقابل تصور بودند.
وحشت سیاهپوستان از ترور کندی
روزنامه گاردین/ نویسنده: کندیس الن
قتل جان اف کندی در نوامبر ۱۹۶۳ سیاهپوستان آمریکایی را به وحشت انداخت، بسیاری میترسیدند که قتل او عقبگردی فاجعهآمیز برای جنبشهای برابری مدنی محسوب شود، ولی آیا میتوان گفت که این اتفاق آغاز تغییرات بود؟... دوران ترسناکی بود. سیزده ماه پیش از آن در زمان بحران موشکی کوبا، ما به پدرها و مادرهایمان پناه میبردیم و به صفحهٔ سیاه و سفید تلویزیونهایمان خیره میشدیم که آدمکهای آن از تهدیدات نابودکنندهٔ هستهای میان خروشچف و کندی سخن میراندند و در تحلیل مسائل نمیتوانستند ترس خود را پنهان کنند. اگرچه که من در حومهٔ کنتیکت از این بحرانها به طور نسبی دور بودم ولی به عنوان یک کودک سیاهپوست اضطرابهایی مزمن و همیشگی در من وجود داشتند؛ اضطراب کتک زدنها، بمبگذاریها و حملهٔ سگها، قتل فعال جنبش مدنی مدگار اورز، کشته شدن چهار دختر کوچک و بسیاری دیگر، فریاد «کاکا سیاه» و صلیبهای سوخته، تمام این نفرتهای وحشیانه و ترسناکی که متوجه سیاهپوستان بود (واژهای که ما و آنها استفاده میکردیم و در حقیقت از واژهٔ رنگینپوست استخراج شده بود) فقط به این خاطر که ما نیز میخواستیم همهٔ آنچه که سفیدپوستان میتوانستند انجام دهند را انجام دهیم...
اگر آن مردم دیوانه و سرشار از نفرت میتوانستند رئیسجمهور آمریکا را به قتل برسانند پس هیچ کس دیگری در امان نبود. بزرگترها برایمان پاسخی نداشتند.
... برای بسیاری از دوستان سفیدپوست من، آنچه که در پی آمد وحشتی بود بیدرنگ و غمی عمیق برای مرگ امید و از دست دادن آیندهای روشن- یا هر چیز دیگری- چیزهایی محکم و استوار ولی غیرشفاف. در خانهٔ ما، همانند خانهٔ بسیاری دیگر از آفریقایی –آمریکاییها، ترس واضحتر و مشخصتر بود: آیا رئیسجمهور به خاطر دفاع از جنبش حقوق مدنی توسط نژادپرستانی خشمگین به قتل رسیده است؟ و اگر اینطور است بر سر جنبش ما چه خواهد آمد؟
روزنامه هافینگتن پست/ نویسنده: برنیس ای. کینگ (دختر مارتین لوتر کینگ)
در ۲۲ نوامبر سال ۱۹۶۳ من کودکی هشت ماهه بودم و کوچکتر از آنکه بتوانم عظمت تراژدیای که رخ داد را درک کنم، روزی که ملت از اشک و اندوه لبریز شد. اما دربارهٔ تاثیر ترور کندی در روند تغییر تاریخ آمریکا بسیار مطالعه کردهام. در واقع اکثر نویسندگان بر این عقیده هستند که آمریکا هرگز آن خوشبینی و خوشدلی که زادهٔ دولت کندی بود را بازنیافت.
اگرچه کودک بودم اما میدانستم که این تراژدی بر خانوادهٔ ما نیز تاثیر گذاشته است. مادرم در بخشی تکاندهنده از کتابش «زندگی من با مارتین لوتر کینگ» اینگونه مینویسد: در ۲۲ نوامبر ۱۹۶۳ مارتین طبقهٔ بالا بود و به کارهایش مشغول بود. تلویزیون نیز در پسزمینه روشن بود... مارتین من را صدا زد: «کُری، میگویند رئیسجمهور تیر خورده - شاید مرده باشد.» من از پلهها به سمت مارتین دویدم، نشسته بودیم و دعا میکردیم که جان کندی نمیرد. ما به یک تراژدی ملی فکر میکردیم و مهمتر از آن تاثیری که مرگ او میتوانست بر جنبش سیاهپوستان داشته باشد. ما احساس میکردیم که کندی از دوستداران جنبش است و در کنار او جنبش میتواند به پیش رود. تلویزیون را تماشا و برایش دعا میکردیم.
چندی بعد اعلام کردند که رئیسجمهور مرده است. مارتین در تمام این مدت بسیار ساکت بود. بالاخره گفت: «این همان چیزی است که برای من هم اتفاق خواهد افتاد. همیشه به تو گفتهام این جامعه بیمار است.» نمیتوانستم حرفی بزنم. هیچ واژهای پیدا نمیکردم تا همسرم را آرام کنم. نمیتوانستم بگویم: «برای تو چنین اتفاقی نخواهد افتاد.» احساس میکردم که حق با اوست. سکوت رنجآور و دردناکی بود. به او نزدیک شدم و دستانش را در دست گرفتم. هرگز به اندازهٔ شنیدن خبر کشته شدن رئیسجمهور متأثر نشده بودم. حتی هنگامی که خبر رسید مارتین در هارلم چاقو خورده است.
جان کندی به ما بسیار محبت کرده بود، احساس میکردیم که میتوانیم به دوستی او تکیه کنیم، در عین حال او رئیسجمهور ما بود. همهٔ خانوادهٔ ما چنین احساسی داشتند؛ بعدازظهر آن روز بچهها از مدرسه به خانه بازگشتند، یوکی از پلهها بالا دوید و فریاد زد: «مادر! مادر!» پدرش که از کنار او میگذشت گفت: «چی شده یوکی؟» او برای پاسخ دادن از حرکت نایستاد و به سمت من دوید: «مادر، رئیسجمهور کندی را کشتند، او به هیچ کسی بدی نکرده بود.» سپس ادامه داد «آه مادر! حالا دیگر هیچوقت آزادیمان را به دست نخواهیم آورد.» او را در آغوش کشیدم و به اتاق مهمان بردم، مارتی و دکستر دو ساله نیز به دنبال ما آمدند. همه نشستند و من گفتم: «یولاندا، میدانم که چه حسی داری. همهٔ ما این حس را داریم. این یک تراژدی وحشتناک است، ولی ما آزادیمان را به دست خواهیم آورد. خدا وجود دارد و او از ما حفاظت خواهد کرد. پس نگران نباش، ما آزادیمان را به دست میآوریم.»... ماهها بعد که من و مارتین موقعیت را بررسی میکردیم به این نتیجه رسیدیم که رئیسجمهور کندی برای تصویب قانون حقوق مدنی مخالفان زیادی در کنگره داشت. اما مرگ او چنان تاثیری در ملت گذاشت که تصمیم گرفتند این قانون را برای ادای احترام به او، تصویب کنند.
... به گذشته مینگرم و به یاد میآورم که پس از قتل پدرم در ۴ آوریل ۱۹۶۸ سناتور رابرت اف. کندی و همسرش برای تسلیتگویی به خانهٔ ما در آتلانتا آمدند. تنها دو ماه پس از آن بود که مادرم برای عرض تسلیت به دیدار خانم کندی رفت. پس از قتل سناتور کندی رابطهٔ عمیقتری میان خانوادهٔ ما و کندی شکل گرفت.
من مرگ کندی را دیدم
یک شاهد عینی پس از پنجاه سال داستان ترور جان اف کندی را بازگو
میکند. در چند فریم از فیلم هشت میلیمتری مشهوری که آبراهام زپرودر از
ترور کندی ثبت کرده است، تصویر نامشخصی از یک پدر، مادر و کودکی به چشم
میخورد که از پشت اتومبیل رئیسجمهور شاهد تیر خوردن او بودند. این کودک
جف فرانزن نام دارد. او ۵۶ سال دارد، مدیر موسسه املاک است و در ویرجینیای
شمالی زندگی میکند که روایت خود را از روز ترور کندی برای نخستین بار در
مجلهٔ Slate بازگو کرده است: «... پدر دالاس را خوب
میشناخت، ما را به دفتری برد که قبلا در آنجا کار کرده بود. به افبیآی
تلفن زد و آنها نزد ما آمدند تا چند سؤال بپرسند. پدرم همیشه داستانی را
تعریف میکرد که یک مأمور افبیآی از من پرسید: کسی را با تفنگ دیدی؟ و من
پاسخ دادم: "بله، آدمهای زیادی را با تفنگ دیدم!" منظور من پلیسهایی
بودند که در اطرافمان به این سو و آنسو میدویدند. ما اسوالد [ضارب کندی]
را ندیدیم. وقتی به خانه برگشتیم خیلی ناراحت بودیم. همهمان ساکت بودیم،
انگار در خانهٔ ما کسی مرده بود.»
ارتباط گروه واکر با ترور کندی
Slate / نویسنده: ربهکا آنیون
روز ۲۲ نوامبر ۱۹۶۳، پیش از ورود جان اف کندی به دالاس، ۵ هزار نسخه آگهی با مضمون «تحت تعقیب به جرم خیانت» در شهر توزیع شده بود که کندی را به دروغگویی دربارهٔ مسایل خانوادگی، سهلانگاری در برابر کمونیسم و منصوب کردن ضد کاتولیکها به سمتهای دولتی متهم میکرد... ژنرال ادوین ا. واکر، اهل تگزاس که در جنگ جهانی دوم و جنگ کره خدمت کرده بود از سمت نظامی خود در سال ۱۹۶۱ مجبور به استعفا شد، زیرا تحقیقاتی که به دستور کندی انجام گرفته بود، نشان میدادند که او از قانون Hatch که طبق آن کارمندان فدرال در حین انجام وظیفه از فعالیتهای سیاسی منع میشوند، سرپیچی کرده است. پس از آن، واکر به دالاس رفت و رهبری فعالیتهای سیاسی راستگرایان در شهر را به عهده گرفت... گروه واکر که تهیه و پخش این آگهیها را برعهده داشتند پس از ترور کندی مورد سوءظن قرار گرفتند ولی از هرگونه اتهامی تبرئه شدند. اما تصادف عجیبی اتفاق افتاد. در ۱۰ آوریل ۱۹۶۳، واکر در اتاق کارش نشسته بود که گلولهای از بیرون به سمتش شلیک شد و با فاصلهٔ کمی از کنار سرش گذشت. بنابر شهادت مارینا اسوالد، لی هاروی اسوالد ماهها پیش از آنکه نقشهٔ قتل رئیسجمهور را اجرا کند، این نقشه را طراحی و اجرا کرده بود.
دکتر جهانشاه صالح، رئیس دانشگاه تهران: حیف از این مرد شرافتمند و مبارز که کشته شد.
وابسته مطبوعاتی سفارت آمریکا: از دولت و مردم ایران به واسطه این همدردی تشکر میکنم. (متن کامل)
کتاب مأمور سابق سیا: قاتل کندی دولت کوبا را در جریان کارهایش میگذاشت.
اسوالد به چند دیپلمات کوبایی گفته بود که قصد دارد کندی را بکُشد. (متن کامل)
کتاب «جاسوس بینظیر» معتقد است قاتل کندی توسط هواداران استالین هدایت میشد.
کندی به احتمال زیاد قربانی عناصر خودسر در درون کاگب شده بود. (متن کامل)
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
کندی یک مبارز مردمی بود و این موضوع باب میل دولت سایه امریکا نبود.
حضرت آیت الله آقای سید عبدالکریم کشمیری می فرمودند: شخصی از اهل علم که مورد وثوق بودند نقل کردند، روزی در مدرسه ی فیضیه ی قم با عده ای از علما و دوستان نشسته بودیم که ناگهان آقای مجتهدی با یک هیبت و وقار خاصی وارد شدند و در کنار ما نشستند، هنوز چند دقیقه ای بیشتر نگذشته بود که ناگهان رنگ رخسارشان برافروخته شد و به زبان ترکی پی در پی فرمودند: «وُور» (بزن) و در مرتبه ی سوم فرمودند: «دِنَن یا علی وُور» آنگاه سکوت نمودند. چند لحظه بعد که به حالت عادی بازگشتند، از ایشان پرسیدم چه اتفاقی افتاد؟! و با چه کسی صحبت می کردید؟!
فرمودند: دیدم در آمریکا شخصی می خواهد رئیس جمهور آمریکا جان اف کندی را ترور کند، ولی می ترسد و دستش می لرزد، دو مرتبه به او گفتم بزن ولی باز می ترسید، در مرتبه ی سوم به او گفتم بگو "یا علی" و بزن، او هم گفت: یاعلی و کندی را کشت. همه ی رفقا گفتند: آقا این چه حرفی است! فیضیّه کجا!؟ آمریکا کجا؟!
آقای مجتهدی فرمودند: بله آقا جان شما رادیو را روشن کنید تا خبر کشته شدن کندی را بشنوید. پس از حدود نیم ساعت که رادیو را روشن کردیم، درکمال تعجب شنیدیم که جان اف کندی به طور مرموزی ترور شد.
حضرت آیت الله کشمیری می فرمودند: بنده این ماجرا را از آقای مجتهدی سوال کردم و ایشان تایید نمودند. همچنین آقای مجتهدی این قضیه را برای عده ای از جمله حجت الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ علیرضا گل محمدی وآقایان چای چی و قریشی و جمعی دیگر از دوستان نقل کرده اند. ناگفته نماند که در اواخر سال 1378 ه.ش از تلوزیون اعلام شد که فرزند و همسر کندی در یک سانحه هوایی کشته شدند و رئیس جمهور آمریکا (کلینتون) در این رابطه ی بررسی پرونده قتل جان اف کندی پرداخته و گفت خیلی مایلم بدانم کندی چه طور ترور شده است و تا کنون قتل جان کندی مرموز باقی مانده است.
منبع: کتاب لاله ای از ملکوت سیری در زندگی عارف بالله و عاشق دلسوخته اهل بیت علیهم السلام آقای حاج شیخ جعفر مجتهدی.
ترور جان اف کندی در ساعت ۱۲:۳۰ جمعه ۲۲ نوامبر سال ۱۹۶۳ صورت گرفت که برار با ساعت ۲۲:۰۰ جمعه ۱ آذر سال ۱۳۴۲ بود عملا حوزه علمیه ساعت ۲۲ بسته میباشد.
أین عماررررر؟؟؟؟؟؟؟
تحقیق کنید بعدا انتشار کنید چشمتون روی دنیا امروز دو برار دیروز باز کنید.