ما معتقدیم عدم توفیق ما به دلیل عدول از ارزشها و آرمانهایی است که به عنوان اصولگرایی به آن معتقد بودیم. مثلا اگر ما به اسلام و ولایت فقیه معتقد هستیم، قاعدتا رئیسجمهور ما نباید 11روز خانهنشینی داشته باشد
گروه فرهنگی بولتن نیوز: مجله همشهری ماه با محمد کاظم انبارلویی، دبیر سیاسی حزب موتلفه اسلامی درباره آرایش سیاسی بعد از انتخابات، دلایل افول بخت و ستاره طیف سنتی و حزب موتلفه اسلامی و برنامههای آینده پیش روی این حزب انجام داده است.
به گزارش
بولتن نیوز، در این گفتگو انبارلویی با گشادهرویی برخی نقدها به حزب موتلفه و اصولگرایی سنتی را وارد دانست و از ضرورت بازخوانی گفتمانی سخن گفت.
در ادامه مشروح این گفتگو را از نظر می گذرانیم:
به نظر شما آرایش نیروهای سیاسی بعد از انتخابات ریاستجمهوری دچار تغییرات اساسی شده است؟
روحانی اصلاح طلب نبود
از انتخابات سال 1384 که دو جریان سیاسی کشور پذیرفتند در قالب تکثر سیاسی رقابتها را سامان دهند، رقابتهای دو ضلعی تبدیل به 8 ضلعی شد. 4 ضلع در جریان اصولگرا و 4 ضلع در جریان اصلاحطلب. در سال 88 این 8 ضلع به 4 ضلع فروکاهیده شد. جریان اصولگرا به همگرایی رسید اما جریان اصلاحطلب دو نامزد مشخص داشت، آقای محسن رضایی هم ظاهرش نشان میداد که مستقل است.
در انتخابات سال 92 این تکثر در جریان اصولگرا ادامه یافت، در حالی که اصلاحطلبان به همگرایی رسیدند. البته آقای روحانی را نمیتوان نامزد اصلاحطلبان دانست. اما اتفاقی در جریان اصلاحطلب افتاده بود؛ بدین صورت که در جریان آشوبهای سال 88 آنها مسیر افراط را پیمودند و سرشان به صخره مقاومت مردم و اقتدار نظام خورد. آنها از آن راه برگشتند و همین اعتدال را در برابر افراط انتخاب کردند.
اصولگرایان دچار تشتت هستند برای اینکه از تغییر مواضع خجالت نکشند، این افراط را به رقیب خودشان نسبت دادند، در حالی که رقیب آنها افراطی نداشت. الان میشود گفت جریان خوشخیم اصلاحات به اعتدال پیوسته و در برابر نظام و مردم شمشیر و سپر انداخته و نظام هم از این استقبال کرده است.
جریان اصولگرا به دلیل اینکه هر کدام از طیفهایش فکر میکردند در بین مردم پایگاه دارند و به همگرایی نرسیدند، در انتخابات 92 با اقبال مردمی مواجه نشد. حالا اگر دولت جدید در مرز اعتدال حرکت کند معلوم میشود پدیده و یک جریان است. اگر متمایل به اصلاحطلبان شود معلوم میشود یک نسخه جدیدی از اصلاحطلبان است و اگر به اصولگرایان برگردد هم معلوم میشود که اعتدالی وجود ندارد.
به هر حال الان اصولگرایان دچار تشتت هستند، دارای مشکلات؛ ولی در انتخابات مجلس دهم خودشان را پیدا خواهند کرد. هر چند فعلا این تکثر ادامه دارد. صحبتهایی میشود که این وضعیت قابل ادامه نیست و ممکن است مثل سال 88 به یک آگاهی برسند که زیر پرچم اصولگرایان به همگرایی برسند. چون اختلافات آنها مبنایی نیست.
گفته میشد که آرای احمدینژاد عمدتا در حاشیهها و شهرهای کوچک و مناطق محروم است، اما روحانی رای نسبتا یکدستی در همه کشور داشت؛ یعنی در همان مناطق محروم و حاشیهای هم باز آرای روحانی بیشتر بود. شما میفرمایید که سرمایه اجتماعی اصولگرایان یا احمدینژاد در سبد رای رقیب آنها رفت؟
رای خاتمی به جیب احمدی نژاد رفت
سرمایه اجتماعی هر جریان سیاسی نسبتی دارد با تلاشهای آنها برای مردم و قدرت پاسخگویی به مطالبات مردم. کارهایی که در دولت نهم و دهم انجام گرفته به حساب لیدر سیاسی ریخته میشود. اگر آن لیدر قدرت صیانت از این سرمایه را نداشته باشد، یا هدر میرود یا میرود به حساب رقیب.
مثلا در دوره اصلاحات رای خاتمی چرا در سال 84 رفت در جیب احمدینژاد؟ ما اصولگرایان با سرمایه اجتماعی موجود نمیتوانستیم پیروز شویم. نیاز به بازتولید گفتمان خودمان داشتیم. به اصلاح سازمان اصولگرایی نیاز داشتیم که صورت نگرفت. ممکن است حریف هم تلاش نکند « زلف آشفته تو موجب جمعیت ماست».
ممکن است همین آشفتگی ما باعث پیروزی رقیب شود یا برعکسش اتفاقی که در انتخابات شوراهای دوم افتاد که اصلاحطلبان با چندین لیست آمدند و ما هم کاری نکردیم اما پیروز شدیم. هر چه ما این رقابتها را به صورت آنتوگونیستی و آشتیناپذیری دربیاوریم به نفع جریانها و نظام نیست. ما باید خیلی راحت در انتخابات شرکت کنیم. تلاش خودمان را بکنیم و بعد اگر هم شکست خوردیم ادب و دموکراسی را بپذیریم.
من فکر میکنم دو جریان تجربیات خوبی کسب کردهاند که در انتخابات بعدی به صورتهای دیگر ظهور خواهد کرد.
طیف سنتی و حزب موتلفه در سالهای اخیر میدانداری سابق خود در جناح اصولگرا را ندارد و جای خود را به گروههای تازهتری داده است. در این سالها شکستهایی را هم تجربه کرده است؛ از سال 84 گرفته تا انتخابات مجلس نهم و انتخابات اخیر. در جلسههای ارزیابی موتلفه خودتان چه نقدهایی را وارد میدانید؟
حزب موتلفه اسلامی در انتخابات اخیر دو رویکرد داشت؛ یکی همگرایی در جریان اصولگرا و تلاش برای وحدت آنها و دیگری رویکردی بود که میگفت موتلفه با سابقه 50 ساله فعالیت سیاسی نبایست برود با دیگر گروهها همراه شود. تناقض بین این دو راهبرد هم به حزب آسیب زد، هم به جریان اصولگرایی.
ما نباید آهنگ همگرایی در جریان اصولگرایی را رها میکردیم. این تجربه را در دو انتخابات اخیر بهدست آوردیم که وقتی بحث منافع جریان و جناح مطرح است، نباید نگاه اصلی ما به درون حزب باشد. این نگاه باعث شد سازمان اصولگرایی در تصمیمگیریها متزلزل شود و گروههای مرجع کاریزما و مرجعیت خود را از دست بدهند.
این به عنوان یک تجربه است. حزب باید به جوان کردن کادرهای خود همت بگمارد که الان این کار را کرده، البته در بدنه و نه در راس. در برنامه 20ساله خود بحث نو کردن گفتمان و گفتمانسازی در کشور را نیز در دستور کار دارد. اگر این تلاشها صورت بگیرد، میشود عدم توفیق در گذشته را جبران کرد.
از زمانی که من یادم هست، هرگاه بحث درباره حزب موتلفه بوده، حرف از این بوده که حزب سنتیها و سنوسالدارها و از سوی اعضای مرکزی موتلفه هم گفته میشد که نوگرایی و جوانگرایی در حال انجام است. فکر نمیکنید این نوگراییهایی که صورت گرفته صرفا منحصر در سن و سال اعضا آن هم در کادرهای میانی بوده و همزمان به لحاظ گفتمانی و توجه به مطالبات مردمی نوسازی انجام نگرفته است؟ اصلا این عنوان سنتی که برای شما به کار میرود، بخشی از آن متوجه سنتی بودن گفتمانها و ایدههای شماست، نه سابقه طولانی حزب یا سن و سال اعضا. شما نمیتوانید با طبقات متوسط جدید ارتباط برقرار کنید و به مطالبات آنها توجه ندارید.
یک حزب باید برای آینده برنامه داشته باشد و آنچه درباره جوان کردن کادرها گفته میشود، به این معنا نیست که هیچ نگاهی به نو کردن گفتمان نباشد. این بحث در انتخابات کنگره سال گذشته مطرح شد ولی کادرهای جوان نتوانستند اعضا را در سراسر کشور متقاعد کنند که تحول اینچنین صورت بگیرد.
همچنانکه فرمودید جوان کردن کادر فقط شرط نیست و تولید گفتمان جدید و پدیداری فرهنگ حزبی جدید مهم است. همه رضایت دادند فعلا همین ترکیب که هست با یک تغییراتی به قوت خودش باقی باشد. در احزاب دنیا هم جوانگرایی به آن معنا مطرح نیست. هر کس بتواند گفتمان نویی بیاورد و مخاطبانی پیدا کند نان همان گفتمانش را میخورد.
ولی درباره طبقه متوسط جدید باید گفت که این طبقه اصلا مخاطب ما نیستند. اینها مخاطب جریانی هستند که مدرنیسم را تبلیغ و ترویج میکند. ما اساسا با مبانی مدرنیسم مسئله داریم. تمایل جریان رقیب ما به فرهنگ آمریکایی و سکولاریسم هم باعث شده که آنها پاسخگوی طبقه متوسط جدید باشند.
طبقه جدید طبقهای نیستند که ما بتوانیم با آنها ارتباط داشته باشیم. البته میتوانیم با آنها گفتوگو کنیم برای تغییر فرهنگشان. رقیب ما دارد با بحثهایی همچون آزادی ماهواره و سکولاریسم مطالبات آنها را پاسخ میدهد. ما با طبقهای کار داریم که اکثریت جامعه هستند و با اصول و مبانی نظام و مذهب آشنا هستند.
مذهب را روبنا و صرفا در حوزه خصوصی نمیدانند. گاهی در غلبه گفتمانیمان از طبقه متوسط جدید هم سربازگیری داریم اما اینکه ما بخواهیم به آنها پاسخ مثبت بدهیم و مطالباتشان را جواب بدهیم، نه، این کار را نمیکنیم. اصلا برخی مطالبات آنها را نامشروع میدانیم. ما براساس احکام و اصول اسلامی حرکت میکنیم و کاری هم نداریم که رایآور هست یا نیست.
من فکر کنم در این وجه تمایزتان با جریان رقیب و در خصوص مشخصههای طبقه متوسط جدید خیلی صفر و صدی نگاه کردید یا حداقل اینکه منظور من از طبقه متوسط جدید این نبود که این طبقه کسانی هستند که مثلا همه المانهای زندگیشان سکولاریسم یا ماهواره است. منظور من بیشتر متوجه این بود که شما به مطالباتی مثل آزادیهای مدنی، تغییر و تحولخواهی و گروههای غیررسمی ( ان جی او) خیلی بها نمیدهید. این نقدها را آقای مطهری هم خیلی به اصولگرایان وارد کرده است. کما اینکه اگر همین جریانهایی که الان هستند را مدنظر داشته باشیم، اینها هم آنگونه که شما فرمودید به نظر نمیرسند که دنبال سکولاریسم باشند.
دولت احمدینژاد در اواخر خود در پی این سیاست برآمد که با طبقه جدید ارتباط بگیرد. این اواخر تاکید احمدینژاد روی اومانیسم و انسان و ایرانیت بود. این رویکرد فوقالعاده اشتباهی است. ما باید خودمان باشیم. نقش خودمان را بازی کنیم. ما نمیتوانیم نقشی را بازی کنیم که به قیافهمان نمیآید.
نمیشود ریش گذاشت کراوات هم زد! میخواهم بگویم که رویکرد ما به طبقه متوسط رویکرد امر به معروف و نهی از منکر است. ما به هیچوجه آموزههای غلطی را که در طبقه متوسط شهری ایجاد شده به رسمیت نمیشناسیم و مغایر با آموزههای دینی میدانیم. آنجا که مغایر میدانیم را برادرانه میگوییم. اما اینکه گفتید رقیب اینطوری نبوده، چرا اینطوری بوده است. در دوران اصلاحات هزاران مطلب در رسانهها منتشر شد درباره جدایی دین از سیاست.
حتی رساله جمهوریخواهی اکبر گنجی که نوشته شد و اصل را بر جمهوریت گذاشت و حذف اسلامیت، پاسخ به همین نوع مطالبات طبقه متوسط جدید بود. الان البته اینها در تبلیغ و ترویجشان تجدیدنظر کردهاند. این را هم قبول دارم که ما هم در تبلیغ و ترویج خودمان یک تجدیدنظری باید بکنیم.
اینکه میگویم باید بازسازی در تولید گفتمان و تجدیدنظر در گذشته داشته باشیم، به خاطر همین است. ما نمیتوانیم با ادبیات 10سال پیش گفتمانمان را ترویج کنیم. اما اینکه در این ترویج بخواهیم از اصولمان عدول کنیم، نه، چون اصلا جواب نمیدهد. کسی از ما قبول نمیکند که ادای آنها را دربیاوریم.
معطوف به انتخابات مجلس آینده آیا در حزب تصمیم گرفتهاید که کدام رویکرد را پیش ببرید؛ همگرایی یا حضور مستقل؟
میتوان به وحدت و همگرایی دست پیدا کرد. گفتوگوهای مقدماتی شکل گرفته و ممکن است تا وقت انتخابات ادامه پیدا کند تا بتوانیم یک لیست مشترک برای تهران و شهرهای بزرگ داشته باشیم. مجلس آینده آوردگاه جدید استعداد گفتمانی ما خواهد بود.
مشخصههای بازخوانی گفتمانی یا نوسازی گفتمانی که اشاره فرمودید چیست؟
ما معتقدیم عدم توفیق ما به دلیل عدول از ارزشها و آرمانهایی است که به عنوان اصولگرایی به آن معتقد بودیم. مثلا اگر ما به اسلام و ولایت فقیه معتقد هستیم، قاعدتا رئیسجمهور ما نباید 11روز خانهنشینی داشته باشد، یا اگر اعتقاد به رهبری داریم قوا باید تعامل مثبت با هم داشته باشند ولی ما دیدیم که شکاف بین قوا داشتیم.
شکاف بین دولت و رهبری داشتیم. در عمل به قانون مشکل داشتیم. اداره کشور پیچیدگیهای خاص خودش را دارد. تنش و اختلاف بین نیروهای زیرمجموعه طبیعی است. منتها مدیریت این وضعیت از لحاظ همگرایی خیلی مهم است. در دولت اول احمدینژاد از این بابت موفق بودیم ولی در دولت دوم این توفیق را از دست دادیم.
هنر جریان ما باید این باشد که از این چالشها عبور کنیم. در بازخوانی گفتمان قرار شده که همه اینها را ببینیم.