تحولات چند هفته اخیردر رابطه ایران با غرب در نوع خود در تاریخ پس از انقلاب اسلامی کم نظیر است سرانجام پس از 35سال، ملاقات وزیرخارجه دو کشوروتماس تلفنی سران ایران و آمریکا عملی شد که نشان از تحولات آتی در این زمینه دارد.اما نکته مهم دراین مساله است که دوطرف ازمذاکره و گفتگوچه برداشت وچه انتظاری دارند؟برای پاسخ به این پرسش ذکریک مقدمه ضروری است،هرچند تکراری باشد. وآن،این نکته است که،توجه داشته باشیم اختلاف دو واحد سیاسی بنام جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا از جنس اختلافات معمول بین دو کشور نیست بلکه این اختلاف و نزاع، ریشه ای و ماهوی و اساسی است. به عبارت بهترریشه نزاع دو کشور را باید درنوع نگرش دو حکومت به«هستی»و«جهان»و«انسان» و جایگاه خدا در نظام هستی جستجوکرد. البته نمادهای این اختلاف در مسایل قابل لمس تری مانند انرژی هسته ای وحقوق بشر،تحریمها و...آشکار میشود.غربیها تا قبل از انقلاب اسلامی با پدیده ای این چنینی رویارو نبوده اند وازآنجا که برای آنها این شکل از اختلاف تازگی داشت راه برخورد با آن را همان راههای معمول برخورد با دیگر واحد های سیاسی جستجو میکردند.راههای مثل جنگ، تحریم و...اما تحولات اخیر، نوعی خوشبینی ایجاد کرده که گویا قرار است مشکل به صورت ریشه ای و برای همیشه بر طرف شود.این در حالی است که ایران و آمریکا هریک برداشت خاص خود را از «صلح»و«مصالحه»دارند.اگر صلح و مصالحه را به عنوان «نبود جنگ» معنی کنیم.نبود جنگ یا پایان جنگ و خصومت ممکن است به دو صورت رخ دهد
1-یکی از طرفین از لحاظ نظامی شکست بخورد،یا حتی بدون شکست نظامی ازهمه حقوق وادعا های خود صرف نظرکند و صحنه را به رقیب وا گذارد. بدیهی است در چنین وضعی جنگ نامفهوم است و آرامش بر قرارمی شود.مثلا صهیو نیستها در رابطه با فلسطین، از صلح چنین بر داشتی دارند. آنها بر این باورند که اگر کسی ادعای سرزمین غصب شده را نکند؛آوارگان به فکر بازگشت نباشند،اعراب داخل اسراییل نیزبه عنوان شهروند درجه دوم اسراییل سر به کار خویش داشته باشند مشکل پایان یافته تلقی خواهد شد و صلح!بر قرار شده است.
2-حالت دوم و بر داشت دوم از صلح، این است که هر یک از طرفین به حق خود قانع شود واختلاف را با مذاکره -ضمن به رسمیت شناختن حقوق طرف مقابل-حل کنند و به اصطلاح سیاسی بازی «برد،باخت»رابه بازی«برد، برد» تبدیل کنند.به عنوان مثال؛ دو واحد سیاسی هنگامی صلح واقعی خواهند داشت که هریک حق حاکمیت مطلق خود را در همه ابعاد داخلی و خارجی حفظ کنند و اگر اختلاف ارضی دارند با توافق مرزها را مشخص کنند و هر یک به پشت مرزهای خود عقب نشینی کنند؛ نه اینکه یکی در دیگری مستهلک شود ویا از همه خواسته های به حق ومشروع خود دست بردارد که صلح نوعاول بوجود آید.
هردو حالت فوق، ممکن است به پایان خصومت ورفع جنگ منجر شوند-که البته حالت اول چون صلح واقعی نیست نقش آتش زیر خاکستر را بازی خواهد کرد-بنا براین درحالت پیش آمده بین ایران و آمریکا نیز به نظر می رسد آمریکایی ها به بر داشت اول نزدیکترند.آنها انتظار دارند که چیزی را که در 35سال گذشته با جنگ و تحریم و...نتوانسته اند کسب کنند؛اکنون با مذاکره به دست بیاورند. ظاهرا برداشت غرب، این است که باید با ایران «صحبت»کنیم و«گفتگو»کنیم تا ایران را قانع کنیم تا آنچه ما می خواهیم بپذیرد. به عبارت بهتر،آنها تا کنون از«مذاکره»-که درادبیات سیاسی آمریکا برای طرفهای برابربا آمریکا بکار میرود-سخنی نگفته اند.ادبیات مقامات غربی نشان میدهد ، تصور آنها این است که فشارهای چند جانبه تاثیرگذاشته و مذاکرات، فصل میوه چینی است.
در ایران نیزبرخی تصور خاص خود را دارند و بر این باورند که غرب به این نتیجه رسیده که فشارها و تحریمها بی تاثیراست واکنون راه تعامل در پیش گرفته ودر مذاکرات بر روی جزئیات توافق خواهد شد و مشکل پایان خواهد یافت.البته گفتنی است که غرب پس از نشست استانبول در فروردین 1391 از قطع مطلق غنی سازی حرف نمی زند و به طور ضمنی غنی سازی 5در صد را به عنوان یک واقعیت پذیرفته است؛ این مساله، گمانه پذیرش حق ایران توسط غرب را تقویت میکند. اما از آنجا که دیوار بی اعتمادی بین طرفین بلند است وهمانگونه که درابتدای این یاد داشت گفته شد اختلاف دو کشور اختلاف ریشه ای و اساسی است نباید از این نکته غافل بود که غرب بسیار مایل است آنچه را با جنگ و خصومت به دست نیاورده با سیاست و دیپلماسی به دست بیاورد. زیرا جنگ ادامه سیاست است و سیاست جنگ است،اما با ابزار دیگر.از این رو به نظر میرسد راه دشوار وطولانی در پیش است که هشیاری عدم ذوق زدگی و متانت و بردباری را طلب میکند.
* دانشگاه بو علی سینا