"دربند" می توانست فیلمی بسیار مهم و بزرگ باشد، اگر تنها یک دهۀ پیش ساخته می شد. درحقیقت این فیلم پیشرفت های یک دهۀ اخیر سینمای ایران را (لااقل به لحاظ مفهومی، موضوعی و اشکال روایی) نادیده می گیرد و صرفاً خلاقیت ها و پیشروی هایی نسبت به سینمای دهۀ 70 و 80 ایران بروز می دهد.
گروه فرهنگی - سید علیرضا کیانپور:
بیش از یک دهه از ساخته شدن"نفس عمیق" می گذرد. فیلمی که برخلاف تصور
بسیاری از سینمایی ها، نخستین فیلمِ فیلمساز جوانش پرویزشهبازی نیست، اما
شهبازی را به یکی از نخستین و موفق ترین سینماگران نسل سوم سینمای ایران
تبدیل کرده است و فصلی جدید در سینمای اجتماعی ایران گشوده که سرلوحۀ
بسیاری از فیلم های پس از خود قرار گرفت و با محورّیت قراردادن جوانان و
مشکلات و دغدغه های آنان ساخته می شوند و به روی پردۀ نقره ای می روند.
به
گزارش
بولتن نیوز، فیلمی که سیمرغ بهترین فیلمنامۀ جشنوارۀ فجر سال81 را
برای کارگردانش، پرویزشهبازی به همراه آورد. فیلمسازی که سینما را با
فیلمنامه نویسی آغاز کرده بود و همچون بسیاری از کارگردانان هم نسلش علاوه
بر کارگردانی آثارش بر روی تدوین و مسائل فنی تر سینما و فیلم هایش نیز
تسلط داشت و در این زمینه ها(درآثار خودش و دیگران) دست به تجربیاتی نیز
زد. تا آن جا که اساساً آغاز کارش در سینما با نوشتنِ فیلمنامۀ فیلم
موفق"بادکنک سفید" (اولین اثر بلند سینمایی جعفرپناهی) رقم خورد و فعالیت
فیلم نامه نویسی برای دیگران را در سال های بعدتر نیز ادامه داد و حدود
2سال پس از موفقیت نسبی ای که با "نفس عمیق"کسب کرد، فیلمنامۀ "به آهستگی"
را نوشت که به زعم بسیاری از صاحب نظران، مهم ترین و بهترین فیلم
مازیارمیری است.
با این همه شهبازی پس از سکوتی هفت ساله پس از"نفس
عمیق"اش در سال81 فیلمی به مراتب پخته تر، با موضوعی متفاوت از آن چه از او
انتظار می رفت را کارگردانی کرد. "عیار14" درامی پلیسی با یک لوکیشن محوری
و عمیقاً وابسته به فضا و اتمسفرِ صحنه بود که با فیلمنامه ای قدرتمند،
بازی های پخته و تاثیرگذار(به خصوص بازی محمدرضا فروتن درنقش فرید) و
استفادۀ بجا و هنرمندانه از زیباییِ طبیعت زمستانی، سینمایی تمام عیار را
به رخ کشید و این سکوت طولانی در فیلمسازی را به خوبی و با منطقی
هنرمندانه توجیه نمود. "عیار14"که می توان به درستی آن را بهترین فیلم
کارنامۀ پرویزشهبازی دانست، کمتر از دیگر آثار این فیلمساز مورد توجه قرار
گرفت و به قولی به جز هیات دواران جشنوارۀ بیست وهفتم فجر و تعدادی منتقد و
بخش کوچکی از مخاطبان سینما، نظر کسی را جلب نکرد. شهبازی پس از"عیار14"
در روال کمّی فیلمسازی اش تغییری ایجاد نکرد و باز سرحوصله و پس از چندین
سال فیلم پنجم و آخرش را نوشت و ساخت و روی پردۀ سینماها آورد.
"دربند"
داستان دختر دانشجویی به نام نازنین(با بازی نازنین بیاتی) است که پس از
کسب رتبۀ15 درکنکور سراسری، برای ادامه تحصیل در رشتۀ پزشکی به تهران آمده
و با دختری ناشناسی به نام سحر(با بازی پگاه آهنگرانی) آشنا و به راحتی با
او هم خانه میشود و آشنایی با این دختر ناشناس او را وارد مسیر جدید و
ناآشنایی در زندگی اش می کند و دراین مسیر با افراد و اتفاق هایی درگیر می
شود، که تا به حال در طول زندگیش تجربه نکرده است. با این همه "دربند" به
هیچ وجه صرفاً دربند روایت داستان زندگی نازنین نمی ماند و با نمایش تعدادی
جوان با شخصیت ها و جایگاه اجتماعی متفاوت سعی دارد، روایتی نزدیک به
واقعیت از جامعۀ جوان معاصرش ارائه دهد و جالب آن که خالق این روایت پیش از
هرچیز خود را متعهد به قضاوت نکردن دربارۀ روایت و اخلاقیات و انگیزه های
درونی آدم های این روایت می داند و سعی دارد با نمایش جزئیات شخصیتی و ریزه
کاری های عناصر روایی داستان از قضاوت اخلاقی مستقیم طفره رفته و این
مسئولیت را تماماً بردوش مخاطب وابنهد.
"دربند"
را می توان فیلمی دربارۀ تهران دانست و شخصیت نازنین را درحکم چشمی برای
شهبازی که با آن به تهران وارد می شود، به دنبال خانه ای برای اقامت در این
کلانشهر مخوف می گردد، جاگیرمی شود و با تهرانی های دیگری که معلوم نیست
هرکدامشان کی آمده اند و کی از این تهران ترسناک درمی روند، زندگی اش را
آغاز می کند و درگیر مناسبات و دردسرهای زندگی تهرانی ها می شود. واژۀ
"دربند" با آن که بنابر اظهارنظر خود شهبازی تنها به همان تفرجگاهی در شمال تهران ارجاع دارد و مفهوم خاص دیگری ندارد، بار استعاری و معنایی چندلایه و عمیقی دارد و تاویل درست این واژه،
برای فهم معنای درست فیلم ضروری است. در جایی از فیلم مستقیماً توسط آدم
های فیلم به کاربرده می شود و در جایی دیگر به طور ضمنی مورد اشاره قرار می
گیرد. جایی از فیلم آدم های فیلم برای به زبان نیاوردن کلمۀ زندان از آن
استفاده می کنند؛ می خواهند نگویند که دوستشان(سحر) زندانی است، پس می
گویند سحر "دربند" است؛ اما صحبت از"دربند"حتی پیش از اتفاق غیرمترقبۀ
زندانی شدن سحر نیز بارها به میان می آید و ازقضا در معنایی کاملاً متفاوت
از معنای زندان.
سحر و دوستانش یا بهتر است بگوییم همۀ آدم
های"دربند"(مگر نازنین) اهل دربند رفتن، شب نشینی، قلیان کشیدن و تفریحاتی
از این دست اند. اهل جگرکی اند و لفاظی. آن ها کمتر کاری انجام می دهند و
بیشتر حرف می زنند. با کلمات از وجود هم لذت می برند و با هم دشمنی می
کنند. معمولاً اسم مستعاری دارند که بیش از آن که وجهی با شخصیت شان داشته
باشد، واژه ایست خوش آوا که صرفاً به راحتی در زبان می چرخد. تاکید شهبازی
بر توخالی بودن شخصیت های فیلم با تاکید بر وراجی و لفاظی شان به جای
عملگرایی را می شود در انتخاب شغل شخصیت هایش نیز ردیابی کرد. بهرنگ(یکی از
دوستان سحر) در یک بنگاه معاملات ملکی کار می کند و در جایی از فیلم علناً
به این موضوع که از حرف زدن پول درمی آورد، اشاره می کند. خود سحر فروشندۀ
یک مغازۀ عطرفروشی است و بنابه آن چه فیلم از شغلش نمایش می دهد، او نیز
باید از طریق شیرین زبانی مشتری را به خریدکردن کالایی خوشبوتر متقاعدکند.
همین که او عطر می فروشد(کالایی که قابل لمس کردن نیست) نیز چرخۀ استعاره
های معنایی فیلم را کامل می کند. سحر باید بهتر حرف بزند تا مشتریانش بیشتر
از او عطر بخرند. حرف های زیادی که معنای چندانی را منتقل نمی کنند. در
مهمانی های هرشبی شان نیز با همین شلوغ کاری و وراجی ها خوش می گذرانند.
فضایی که شهبازی از این مهمانی ها تصویر کرده، فضایی است شلوغ و پُرهمهمه
که در آن تمرکزی روی هیچ چیزی وجود ندارد. حتی کسی به موسیقی گوش نمی دهد.
موسیقی هایی(اتفاقاً) با ترانۀ فارسی که به هیچ وجه،نه برای مخاطب فیلم و
نه برای حاضرین در مهمانی قابل شنیدن نیست. قلیان کشیدن یکی دیگر تفریحات
ثابت و هرشبی این جمع است. عنصری بسیار مهم در فیلم که رشته های گوناگون
معنایی فیلم را به هم گره می زند. ازیک سو بر تفننی و غیرجدی بودن موقعیت
کلّی تاکید می گذارد و از سویی دیگر به وجه تکرای و اعتیادآمیز بودن این
وضعیت اشاره دارد و درنهایت این رشته ها را باز با "دربند" و بارمعنایی
متبادر از آن درهم می تند. فارغ از این ها دودِ قلیان شباهتی ذاتی به
استعارۀ عطر دارد: هردو معطرند. هردو غیرقابل لمس اند. عطر به شکلی غیراصیل
به خوشبوتر شدن و زیبایی ظاهر می انجامد و دودقلیان به شکلی کاذب، آرامش و
راحتی روان را نوید می دهد.
با
این همه، آن چه"دربند" را به فیلمی مهم درچندسال گذشته تبدیل کرده که به
زعم بسیاری آبروی جشنوارۀ فجر اخیر را خریده است، فارغ از چندلایگی مفهومی
اثر به مسائل فرمی و ساختاری آن نیز مرتبط است. تیتراژ ابتدایی فیلم از
نقطۀ دید فرید آغاز می شود که درجاده¬ای خارج از تهران(جادۀ شمال) حرکت می
کند و آهنگ معروف"کت استونس"(Cat Stevens: Father and Son) از ضبط ماشینش
به گوش می رسد. این نما ادامه می یابد تا این که تلفن همراهش زنگ خورده و
فرید دورزده، به تهران باز می گردد و فیلم آغاز می شود. درپایان فیلم پس از
آن که نازنین از ماشین فرید(که همان موسیقی در آن پخش می شود) پیاده می
شود، باز فرید دور می زند و این بار این دورزدن، فیلم و زندگی فرید را
پایان می دهد. فرید(با بازی فریدالدین سماواتی)
با حضوری کمرنگ تنها در چندسکانس، شخصیتی محوری در"دربند" است و موسیقی
کت-استیونس(پدر و پسر) که برخلاف باقی موسیقی های فارسی فیلم، به زبانی
بیگانه(انگلیسی) شنیده می شود، بار مهمی از معنای فیلم را بر دوش داشته و
بازگوکنندۀ رابطۀ بحرانی پدر و پسرِ زارعی در فیلم است. زارعیِ پدر، تاجری
است در بازار که بنا به مناسبات داستانی فیلم موجب گرفتاری سحر و متعاقباً
نازنین می شود و زارعیِ پسر(فرید) که با رفتاری نامتعارف و نامعقول
تصویرشده و با قرص ها و آرام بخش هایی که درطول فیلم مصرف می کند، توجیه،
عاشق نازنین می شود، گویا خسته از زندگی شهری، به دنبال آینده ای آرام تر و
بهتر، در وجود این دختر شهرستانی می گردد. حال آن که پایانی نافرجام و نا
به هنگام و تیره زندگیِ پررنجش را رقم می زند.
نکتۀ
قابل اشارۀ دیگر در"دربند" بازی یکدست و روان بازیگران این فیلم است که
دیالوگ های روان و موقعیت پردازی های اصولی و فکرشدۀ فیلمنامۀ شهبازی نیز
به بهترشدن و باورپذیرترشدن آن یاری رسانده است. با این همه شاید مهمترین
نکتۀ فرمی"دربند"را باید درتقطیع(دکوپاژ) آن جستجو کرد. نکته ای که
احتمالاً سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی دورۀ اخیر جشنوارۀ فجر را نیز برای
شهبازی به همراه آورده است. پلان های حساب شده(هم به لحاظ اندازۀ قاب و هم
به لحاظ تقطیع) روایت بصری فیلم را به هماهنگی و یکدستیِ قابل قبولی
رسانده و کلاس فیلم را به این لحاظ در سطح بالایی تعریف کرده است و کار خوب
هومن بهمنش فیلمبردار جوان فیلم سینمایی"دربند" نیز در به ثمر نشستن این
مهم، به هیچ وجه قابل چشم پوشی نیست.
با
این همه "دربند" در مقایسه با دو اثر پیشینِ شهبازی اثری قوی تر و پیشرو
نیست و این اتفاق شاید بیش از هرچیز به دلیل موضوع بیش از حد کلیشه ای فیلم
باشد. "دربند"می توانست فیلمی بسیار مهم و بزرگ باشد، اگر تنها یک دهۀ پیش
ساخته می شد. درحقیقت این فیلم پیشرفت های یک دهۀ اخیر سینمای ایران را
(لااقل به لحاظ مفهومی، موضوعی و اشکال روایی) نادیده می گیرد و صرفاً
خلاقیت ها و پیشروی هایی نسبت به سینمای دهۀ 70 و 80 ایران بروز می دهد.
باید بگوییم شهبازی که در سال81 با "نفس عمیق" بیش از هرچیز جسارتش را به
رخ سینمای ما کشانده بود و خود را به عنوان سینماگری جسور و پیشرو شناسانده
بود، با ساختن فیلمی کالت برای مخاطب دهۀ80 سینمای ایران، سلیقۀ گروهی از
مخاطبان سینما را درگیر خود کرده و این شیوه را در فیلم بزرگ "عیار14"
درسال87 نیز هم چنان پی گرفته و حتی عمیق تر از آن نیز ادامه داده بود. اما
واقعیت این است که او و فیلم جدیدش "دربند" حالا پس از 4سال، دیگر حرف
تازه ای برای این مخاطب خاص که گونه ای از سینمای ایران را با فیلم های
شهبازی برشناخته و برمی شناسد، ندارد و شهبازیِ خلاق و جسور دیروز سینمای
ایران، امروز در"دربند" صرفاً با روایت داستانی تکراری اما به شیوۀ شخصی می
خواهد فیلمی جدید را به سینمای کشور ارائه دهد.