به گزارش بولتن نيوز،با سید علی فاطمی در پیاده روی از نجف تا کربلا آشنا شدم. اربعین بود و رفته بودیم برای فیلمسازی. بعد از چندین ماه، غروب روز تشییع جنازه شهید هادی باغبانی دیدمش. در یک جلسه رسمی که تعدادی از مستندسازان ترتیب داده بودند. از سوریه گفت و هادی و بغض کرد. بعد از جلسه سئوال کردم در سوریه زندگی دایر است گفت هادی شهید شد که بگوید زندگی دایر است. با این عبارت جرقه یک گفتگو خورد. قرار و مدارمان را گذاشتیم و آمد دفتر روزنامه آنچه در روزنامه گذشت را می خوانید، اما دلم نمی آید نگویم که وقتی از ویرانی حرم حضرت زینب می گفت بغض کرد و وقتی از غیرت مدافعان حرم می گفت، اشک ... سید علی فاطمی انگشتری دارد از سنگفرش حرم حضرت زینب که رویش نوشته "کلنا عباسک یا زینب"
برای شروع از هادی باغبانی بگو، چه شد که آمد و وارد این جریان شد؟
هادی باغبانی نمیدانم که چطور آمد، اما وقتی آمد خیلی صاف و ساده آمد و قرار شد که بریم به عنوان تصویر بردار، چون شرایط آنجا حکم میکند که کسی که می خواهد برود یک وضع خاصی داشته باشد، تعریف کارها و مسئولیتها فرق میکند با وضعیت عادی فیلمسازی، یک وقت تو یک گروهی و اکیپی راه میا ندازی اول نیازها را میسنجی، کارگردان میخواهد، صدابردار میخواهد، تصویربردار میخواهد، هر کدام از اینها دستیار میخواهند و... اکیپ شلوغ میشود. در شرایط عادی برای این شلوغی تمهید می اندیشند هزینه در نظر میگیرند و میروند و خوب و بد را سرهم می کنند. ولی شرایط جنگی به طور عام و شرایط سوریه به صورت خاص اجازه شلوغی نمیدهد. نمی توانی یک گروه بزرگ را راه بندازی، بنابراین کسانی که میروند باید ارتش یک نفره باشند. هادی "کارگردان تصویربرداری" بود که این قابلیت را داشت می فهمید سوژه چیست، می فهمید موضوع چیست، به دوربین و تشکیلات آن مسلط بود. قاب و زاویه نور را درک میکرد. میشد که یک نفری برود یک جایی یک کاری را پوشش دهد و با محتوایی که قابل خروجی گرفتن باشد برگردد. روزی که قرار شد با ما بیاید بلافاصله وسایل را تحویل گرفت. دوربین جدید گرفته بودیم، هندیکم کوچک که لرزه گیر قوی داشت و جدید بود. آمد زودتر بگیرد که باطرز کارش آشنا شود. وسواس داشت که سریع یاد بگیرد. دوربین را گرفت و رفت. فرداش آمد گفت سید زیر و بمش را درآوردم.
اولین آشنایی شما چه مدت پیش بود ؟
شاید 2 ماه و نیم پیش. که بعد، یک سفره یک ماهه با هم رفتیم. برگشتیم و بعد من گرفتار شدم ، سفر بعدی را نرفتم و هادی رفت و دیگر از همان جا هم رفت.
تاکید کردی به اینکه در فیلمسازی تسلط داشت. این بحث انجا اینطور است که فقط می خواهند یک سری تصویر گرفته شود یا دید هنرمندانه و تکنیک هم اهمیت دارد ؟
قطعا باید فراتر از ثبت تصویر باشد اگر نه دوربین کم نیست. تعداد زیادی آمدهاند آنجا با انواع اقسام دوبینها، اداره سیاسی ارتش سوریه، روابط عمومی دفاع وطنی و خیلی های دیگر هستند که تصویر میگیرند و لیکن تصاویری که میگیرند نهایتا برای گزارش خوب است. یعنی در یک گزارش خبری در اخبار فلان شب پخش شود و یک قسمت از این را هم نشان دهد. ولی مستند به معنای خاصش نیست. یعنی اینکه روایتی داشته باشد، استناد درستی داشته باشد، واقعیت را آنطور که هست بیان کند و تلاش کند به اینکه واقیعتی که بیان میکند گوشهای از حقیقت را نشان دهد. چون حقیقت محیط بر واقعیت است. ما هر کاری کنیم از چند زاویه دیده میشود. مستند اقتضائات خاص خودش را دارد. تو باید به درک کلی از ماجرا رسیده باشی، باید بدانی که چه می خواهی بگویی. باید بدانی که این اتفاق کجا دارد میافتد. شرایط محیطی را بشناسی، شرایط منطقهای آدمها و فرهنگشان را بشناسی و بدانی برای که تولید میکنی، جامعه مخاطبت را بشناسی و اینکه در جامعه مخاطبت روی چه کسی میخواهی تاثیر بگذاری. اگر اینطور نباشد اصلن این اتفاق شکل نمیگیرد. یعنی اگر ندانی برای چه کسی فیلم میگیری و واقعیت را به چه کسی میخواهی نشان دهی چیزی میگیری که مخاطب ارتباط درستی با آن برقرار نمیکند. هادی هم از این قاعده مستثنی نبود درک کاملی از ماجرا داشت تحقیق زیادی کرده بود روی سوریه و با جزئیات آشنا بود. اخبار را پیگیری میکرد. اگر دید هنری نداشته باشی نهایتا دکمه ان و اف و رک و پوز دوربین را میزنی و سر لنز را میگیری طرف سوژه و این اصلن کافی نیست.
روی دو تا مطلب تاکید کردی این که بدانی چه میخواهی بگویی و بدانی برای که میخواهی بگویی؟ آن چیزی که قرار است در جریان سوریه گفته شود چیست و آن کسی که قرار است این گفته هارا ببیند و بشنود کیست؟
اتفاقی که در سوریه در حال وقوع است در تاریخ بشر بیسابقه اگر نباشد کم سابقه است. و من به شخصه معتقدم این یکی از نقاط عطف تاریخ بشر هست و خواهد بود. آنجا رویارویی تمام خیر و تمام شر در حال شکل گیری است.
پس مستقیما از سوریه شروع کنیم که اصلن چطور شد که سوریه به هم ریخت؟
بعد از ماجراهای خاورمیانه اتفاق افتاد. تفاوت و شباهتش با چیزی که بیداری اسلامی یا بهار عربی اسم گزاری شده بسیار کلیدی است. در بررسی اتفاقات خاورمیانه میبینیم، بیشتر حرکت ها و خیزش ها از پایتخت شروع شد. نسل جوان و قشر متوسط جامعه شروع کردند. بیشتر پایه ریزی روی شبکههای اجتماعی و فضای مجازی مثل فیس بوک و توییتر بود. خیلی زیاد وابسته به ابزارهای ارتباطی مسالمت امیز بود. با دست و شعر و سوت و گل و نهایتا سنگ و چوب پیش رفت. اما سوریه بسیار متفاوت بود. سوریه از حاشیه ها شروع شد. با کشتار ارتشیها و مردم شروع شد. بعدا فیلم هایش درآمد. در درعا از یک ضلع سومی، هم به مردم تظاهر کننده و هم به ارتشی ها شلیک میکنند. به شدت رسانه ها هجمه بیسابقه کردند روی این قضیه. رسانههای نظام سلطه برنامهریزی خیلی گستردهای کردند که از قبل شکل گرفته بود. من در بازار حمیدیه دمشق با کاسبی صحبت کردم که گفت یک سال قبل از شروع ناآرامی ها یکنفر آمد و به من 2 میلیون قطعه پرچم قدیم سوریه را سفارش داد. همین پرچمی که الان شورشیها و تروریستها به عنوان ارتش آزاد استفاده میکنند. این یک نکته انحرافی مضحک هم دارد. اینها پرچم را برای سوریه آزاد به کار میبرند در حالیکه این پرچم را که قسمت بالا سبز و در وسط سه ستاره قرمز دارد، فرانسویها برای سوریهای که مستعمره شان بود طراحی کرده بودند. پرچم سوریه استقلال یافته همین است که الان پرچم سوریه است. این، ذات استعماری آنها را نشان میدهد . دور نشوم ازبحث، کاسب گفت قیمت خوبی هم به من پیشنهاد دادند اما من ترسیدم و اینکار را نکردم. از سوی دیگر می بینیم 2 ماه قبل از اولین راه پیمایی که ظاهرا مسالمت آمیز بود کمپهای پناهندگان سوری در انطاکیهی ترکیه برپا شده بود و بین 15 تا 20 هزار نفر آمادگی پذیرایی داشت. قبل تر از آن ترکیه بعد از سرنگونی قذافی اعلام کرد که انقلابیون زخمی و آسیب دیدهی لیبیایی را به رایگان درمان میکند. کشتی، کشتی کماندوهای القاعده را از لیبی، تونس، شمال افریقا،بعضی کشورهای عربی مثل یمن و نقاط دیگر آوردند در ترکیه جمع کردند. آن هم در انطاکیه که نزدیک شهر حلب است نقطه مرزی است که از قدیم هم مورد مناقشه این دو کشور بوده است. مصاحبه ای با یک خانم فعال زنان چپ سوسیالیست ترک داشتم. ساکن انطاکیه بود. گفت یک هفته یا دو هفته قبل از راهپیماییهای سوریه این ها غیبشان زد. قبلش اینها در شهر میگشتند و شهر را برای خانواده ها ناامن کرده بودند. میگفت: از یکی شان سئوال کردم تو چرا اینجا هستی گفت زخمی شدهام آمده ام برای درمان، بعد انگشت شستش را نشان داد که یک چسب زخم زده بود. بعد از مدتی اینها غیبشان زد و بعد سوریه آتش گرفت. الان ارتش سوریه از 27 کشور اسیر دارد. چچن، داغستان، یمن، لیبی، تونس، الجزایر، هلند، امریکا، و... عموما تحت لوای جبهه النصره القاعده آموزش میبینند، تخصص پیدا میکنند مثل تخریب، تک تیرانداز، مواد شیمیایی و میآیند در جبهه النصره سازماندهی میشوند و در نقاط مختلف جا میگیرند و میجنگند . هر کسی را در طرف مقابل ببینند میکشند. من تصویر دارم از خانهای در حمص که روی دیوارهایش بعد از تخریب نوشته بودند: حلال لنا نسائکم حلال لنا اولادکم حلال لنا اموالکم به اذن الله من جانب شیخ عرعور مع تهیات. دیدم در حلب روی دیوار مدرسه ای نوشته بود الامه یرید الخلافه الاسلامیه. این ها خیلی بلند الله اکبر میگویند، ریش هایشان را خیلی بلند میکنند، سبیلهایشان را می تراشند، پیشانیهایشان رد سجده دارد، سعی میکنند قبل از ظهر عملیات انجام دهند که اگر کشته شدند ناهار را با رسول الله در بهشت بخورند. کارت شناساییشان یک چیزهایی است به اسم "جواز السفر الی الجنه" یعنی پاسپورت بهشت. صفحه اول اسم و مشخصات و رده و دسته و گردان و گروهان دارد. صفحات بعدی یک سری چهارخانه خالی است مثل صفحه انتخابات در شناسنامه که به ازاء هر عملیاتی، هر آدم کشی و هر کار درخشانی یک مهر میخورد و هر مهرش یک حوری است هر صفحه یک طبقه در بهشت است و برایشان 72 حوری در نظر گرفته شده. حماقت اینها از خرخره هم رد شده. تک تیراندازی را گرفته بودند حوالی حلب بازجویی کرده بودند این یک زن حامله را کشته بود گفته بودند تو فاصلهت کم بود میدیدی که این زن حامله ست چرازن حامله را کشتی؟ گفته بود به من گفتهاند هر کس از اینجا رد شد دشمن رسول الله است و باید کشته شود.
اینها مدعی هستند جنگ سوریه مذهبی است. اوضاع شیعه و سنی آنجا به چه شکل است ؟
اصلن در سوریه بد است از یکی بپرسی که دینت چیست میگویند سوری هستم مال فلان روستا فخرشان به روستایی بودنشان است. یک گروه 5 نفره در یک منطقهای از من محافظت میکردند که هیچکدامشان با هم مذهب مشترک نداشتند. ارتشی که الان می جنگد همه دینی در آن هست.
یعنی به خاطر اختلاف مذهبی شان بیشتر روی مسائل ملی تاکید میکنند؟
بله. اما اختلاف مذهبی نمیشود گفت، بلکه تفاوت مذهبی است. بیشتر خودشان را عرب سوری میدانند. جیش العرب السوری جمهوریه العربیه السوری، همه تشکلهایشان اسمش هر چه که هست آخرش عربی سوری دارد.
به هر حال روی این قضیه مانور زیادی می کنند!
یک دروغی بزرگی که این ها میگویند و دامن میزنند این است که ما با رافضیها سر جنگ داریم و میخواهیم رافضیها را از بین ببریم و این جنگی که در سوریه اتفاق میافتد جنگ شیعه و سنی است. یک شبکهای راه انداختند و بالایش نوشتهاند، دم السنی واحد، خون سنی یکی است به شدت تاکید می کنند که، ببینید ایران شیعه است و دارد به سوریه کمک می کند، حزب الله هم که به سوریه کمک می کند شیعه است، سوریه هم دولتش شیعه است، حالا ما باید شیعه را از بین ببریم، اینها دارند مسلمانان را میکشند و از این حرفها. ولی واقعیت را که میبینی تعداد اهل سنت و ادیان و مذاهب دیگر که به دست مسلحین تروریست در سوریه کشته شدند اگر از شیعه ها بیشتر نباشد کمتر نیست. تعداد زیادی از کودکان اهل سنت توسط سلفی ها سر بریده شده اند.
با علم به انکه این ها سنی هستند؟
با علم به اینکه اینها سنی هستند و با هدف تحریک احساسات اهل سنت جهان که بگویند این ها را دولت کشت. دولت شیعه است پس باید شیعهها را بکشیم. وزارت اعلام سوریه فیلمهایی را در اختیار ما قرار داد که یک گروه وارد روستایی میشوند که تازه به تصرف تروریست ها در آمده. اهالی روستا را جمع کردند. یک عده نشستند، یک عده سرپا، همه ترسیده بودند. 3 نفر را از اینها جدا می کنند و جلوی چشم بقیه اینها را میکشند بعد جنازه هار ا جا به جا میکنند و یکی از آنها دوربینش را در میآورد، یک دوربین غیر حرفهای و شروع می کند فیلم گرفتن و می گوید الله ااکبر الله اکبر تک تیراندازان ارتش جنایتکار بشار اسد یک خانواده روستایی را در فلان جا به قتل رساندند. بعد از ظهر این فیلم از شبکه الجزیره پخش میشود. فردا این گروه توسط ارتش اسیر می شود و این فیلم از موبایل آن ها در میآید یعنی جایی که چیزی ندارند، خودشان میروند آدم میکشند فیلم میگیرند و می فرستند برای شبکه های مختلف و یا اینترنت. آن طرف فاجعه الحوله که در موردش کلا سکوت شد، یه موقعی بلوا کردند بعد سازمان ملل کمیته حقیقت یاب فرستاد، آمدند دیدند نه واقعا هیچ جور نمی شود به ارتش چسباند، کلا در موردش سکوت شد. بیست و چند بچه را ذبح کرده بودند با کارد سرشان را بریده بودند که مثلا بگویند ارتش خیلی جنایتکار است. این دروغ رسانهای و دروغ عقیدتی که سعی می کند جنگ سوریه را جنگ مذهبی بین شیعه و سنی نشان دهد خیلی خطرناک است. من در سیده زینب در مربع امن حوالی حرم عمه بزرگ، خانواده های سنی را مصاحبه گرفتم که پناه آوردند. خانوادههای سنی ساکن روستاهای مختلف غوطه شرقی به مربع امن حرم حضرت زینب پناه آوردند از دست ترویستهای سلفی که ادعا میکنند که سنی هستن و برای حفاظت از سنیها آمدهاند. باید این لکه ننگ از دامان اهل سنت زدوده شود. این ها با استفاده از توان رسانه ای العربیه، الجزیره، بیبیسی، سیانان و تمام غولهای رسانه ای نظام سلطه دارند این جنگ را جنگ شیعه و سنی معرفی میکنند که اینطور نیست. "نبل" و "الزهرا" یک سال و چند ماه محاصره کامل است. این دو شهر فاصله کمی با هم دارند و از معدود شهرهایی هستند که ساکنینش شیعه اثنی عشری هستند الان مجموعا حدود 60 هزار نفر در این شهرها ماندهاند. اینها از همان اول از خودشان محافظت کردند. خندق کندند دور شهر. الان هم هیچی برای خوردن ندارند یعنی قحطی است به زحمت غذا به آنها می رسد بوسیله هلیکوپتر های ارتش اما مقتدرانه دارند از شهرشان دفاع میکنند.
یعنی ارتش حضور ندارد که کمکی به آنها کند؟
بین حلب تا نبل 60 کیلومتر جاده است که بخش زیادی از آن و روستاهای اطرافش تحت تصرف تروریستهاست چون خیلی نزدیک به مرز ترکیه است القاعده حضور قوی دارد و به شدت تغذیه میشود و کشتار مردم برایشان اهمیت دارد. روزی نیست که بی هدف و کور به این دو شهر خمپاره و موشک شلیک نشود و اینها را به خاک و خون نکشند. اما نکته اینکه از بسیاری روستاهای سنی نشین اطراف نبل و الزهرا فرار کردند و به اینها پناه آوردند. اگر جنگ شیعه و سنی بود که سنی به شیعه پناه نمیآورد و یک جاهایی بالعکس، شیعه ها نمیرفتند به سنیها پنا ببرند. اینها یک مشت تکفیری هستند که هرکس را که جلو راهشان باشد میکشند. شهر که در اختیار اینهاست، میگویند آزاد شد. اما آزاد نیست چون شهر را وقتی تصرف میکنند هر موجودی که در شهر باشد دستگیر میکنند میآورند در ساختمانهای چند طبقه، اینها را در طبقات بالا سکونت می دهند، خودشان می روند طبقات زیر که ارتش نه می تواند با توپ بزند نه می تواند بمباران کند نه هیچ کار دیگر. فکر کردید برای چه بزرگترین ارتش عربی انقدر کند عمل می کند؟
یعنی در چنین موقعیتهایی ارتش کوتاه میآید و درگیر نمی شود؟
مردم خودش است آن سرباز که نمیتواند روی مردم خودش گلوله ببندد. هر دروغی که گفتند نباید باور کرد. در حمص از مدرسهای تصویر گرفتم که به تارگی آزاد شده. مذبحه و سلاخخانه بود. یکی از آزمایشگاهایش از خون فرش شده بود. روزی چند نفر را در آنجا تجاوز میکردند و بعد سلاخی میکردند بعد تصویر میگرفتند که بگویند ارتش بوده.
این خشونت دلیلش چیست؟ اینکه بگویند ارتش این کارها را کرده یا ایجاد رعب و وحشت کنند؟
وقتی تو کسی را می بینی که جلوی دوربین میآید یک جنازه را مثله میکند جگرش را در میآورد و میخورد این چه هست غیر از قساوت و حیوانیت؟! عمدتا جنازههایی را که به دستشان میافتد تکه تکه میکنند یک خوی وحشیگری عجیب غریبی دارند از حالت انسانیشان خارج شدهاند. اگر نه تو نمی توانی یک بچه 3 -4 ساله را سر ببری.
این جنایتها چه تأثیری ایجاد کرده در افکار عمومی؟!
همین حماقتی که اینها انجام دادند اثر معکوس داشت. اگر میخواستند رعب و وحشت ایجاد کنند بر عکس باعث ایجاد اتحاد و همدلی شده، تکلیف همه روشن شده، حتی انجمن های حقوق بشر غربی که از ابتدای ماجرا دولت بشار را میکوبیدند وقتی این فیلم جگر خوردن را دیدند صدایشان در آمد. مقالات متعددی نوشتند، کمپینهای متعددی راه انداختند مبنی بر اینکه ما داریم از چه کسی دفاع میکنیم؟! ما میخواهیم یک دولت مقتدر پا برجای محلی را، با یک ثبات بسیار خوب برداریم و یک عده آدمخوار را بیاوریم روی کار. اینکه حتی برای امنیت اسرائیل هم بد است. ما داریم یک عده آدم خوار را مسلط می کنیم به یک سرزمین بزرگ با یک زرادخانه عظیم، در همسایگی اسرائیل. الان خودشان ماندهاند در این قضیه.
نقش رسانههای همسو با مقاومت در موضوع سوریه چگونه است؟
وظیفه رسانه انعکاس حقیقت است. انعکاس حقیقت از طریق نمایش واقعیت. هیج رسانهای برای قسم حضرت عباس کار نمیکند و هر رسانهای دنبال منافع خودش است. معدود رسانههایی هستند بین چند هزار شبکه که همسو با محور مقاومت کار میکنند. اینها ماجرای سوریه را پوشش خبری میدهند. المیادین، المنار، العالم نماینده دارند. صدا و سیمای جمهوری اسلامی نماینده دارد که در مناطق مختلف حضور پیدا می کنند، خبرهای مختلف را انعکاس می دهند روسیه هم همینطور، آرتی آنجا نماینده دارد. چندین گروه خبری دارند به صورت مدام تصویر میگیرند و مخابره میکنند منتهی تقریبا بخش غالب متریال خبری است. یعنی اینکه یک گزارشگری میرود با یک میکروفن میایستد وسط خیابانی رو به دوربین می گوید خیابان پشت سر من فلان خیابان است و امروز آزاد شد. این استناد خبری بسیار خوبی دارد کسی که آن خیابان را بشناسد خاطر جمع میشود که آن خیابان آزاد شده است. اتفاقا سوریه نماد کم ندارد. میدان مرجه، میدان اموی، میدان ساعت، مسجد فلان و کلیسا فلان کم ندارد که آدمهای زیادی آنها را بشناسند و بشود صحت سنجی کرد. شما کافی است یک فریم آن را فریز کنی و در گوگل ایمیجز سرچ کنی نشان میدهد کجای سوریه است این اتفاق میافتد و لازم است بیفتد.
کار مستند سازان که در خبررسانی خلاصه نمی شود!
بله. مستند سازی بخشی از رسانه است اما کاری که ما انتخاب کردیم این است که بیشتر از خبر به مردم بدهیم. یک مقدار آگاهی هم قاطی کنیم که اصلن چه شد که جنگ شد و این جنگ به اینجا کشیده شد و این خیابان تصرف شد و حالا ارتش رفته آزاد کرده. تصویر درستی مردم دنیا از وضعیت سوریه ندارند. هر چقدر هم که اخبار نگاه کنند از هر کدام از رسانهها باز متوجه نمیشوند. یک تصوری که از نگاه کردن اخبار به وجود میآید این است که کلا همه حیات در سوریه متوقف شده و همه دارند همدیگر را میکشند در صورتیکه اینطور نیست...
البته تا الان همه تصویرهایی که شما دادی هم همین بود یعنی اینکه فقط دارند یکدیگر را میکشند.
بله ولی زندگی هم هست. آن آدم ها که مورد هجوم تروریست ها قرارگرفتهاند زندگی دارند. ما میخواهیم بگوییم نیروی دفاع اهل سنت یا مسیحی یا دروزی یا علوی که داوطلبانه آمده ثبت نام کرده و در ساختار دفاع وطنی رفته، آموزش دیده، اسلحه گرفته و آمده ایستاده پشت خاکریز و از محله خودش دفاع میکند، شیفتش که تمام میشود میآید پیش خانواده خودش ناهار میخورد. سردش که میشود از خانه خودش پتو میآورد میپیچد دور خودش. اصلن میخواهیم همین زندگی را تصویر کنیم. ما همه حرفمان همین است که آنطرف خط از حداقل 27 کشور آمدهاند فقط آدم میکشند. شیعه، سنی و مسیحی برایشان فرقی نمیکند اما این طرف خط یک سری آدم هستند که خودش و زنش و 3 -4 تا بچه به نوبت سر کوچه میایستند پشت 4 تا کیسه شنی که خودشان گذاشتهاند و گاهی تیر در میکنند که؛ هوی! در این محله هنوز آدم زنده هست و شما نمیتوانید بیایید جلو. من همه هنرم این است که این را تصویر کنم که کلاش میاندازد سر دوشش میرود پستش را می دهد بعد سر راه نان میخرد میرود خانه ناهارش را با مادر و خواهر و خانوادش میبینید 10 نفر مجبورند در یک خانه30- 20 متری زندگی کنند. پناهنده شدهاند به سیده زینب، به حرم، به نبل، به ریف دمشق، به حمص، به هزار و یک جای دیگر. فرار کردند از دست تکفیری ها شیعه و سنی و دروزی و مسیحی همه از جاهاییکه آنها غالب شدند فرار کردند. حالا از همین جایی که ساکن هستند دفاع میکنند و خیلی سرزنده و جانانه هم دفاع میکنند.
اساس اتفاقی که برای مستند ساز می افتد در این فضاست؟
برای من در این فضاست شاید کسای دیگه چیز دیگه ای مد نظر داشته باشند. من می خواستم این را تصویر کنم بعضی ممکن است به چیزهای دیگر بپردازند من و هادی می خواستیم این واقعیت را به تصویر بکشیم.
در یک یادداشت تصویری داده بودی از اینکه هادی داشت از یک دختر بچه ای در مدرسه متروک فیلم میگرفت...
بله. فراش مدرسه مانده در مدرسه و زندگی میکند. داشته حیاط مدرسه را جارو میکرده. خیلی ها اینطور هستند. یک سری مشاغل هست که در هر شرایطی همه آدم ها همه جای دنیا به آن نیاز دارند. همه آدمها در هر حالتی نان می خورند خیلی عجیب نیست که در جنگ کارش را ادامه دهد یا قصابی همینطور ولی اینکه یک گل فروشی باز باشد و گلدانهایش را هرروز مرتب کند. گلهایش را پیرایش کند و در مغازهاش را آبپاشی کند و گلدان بفروشد یا یک نجار یا یک خیاط کارش را ادامه دهد. این ها یک کم تکان دهنده است که کسی هم خیلی به آن فکر نمیکند. من دنبال این چیز ها هستم. اینکه زندگی واقعا جریان دارد.
اخبار شهادت هادی که منتشر شد در فضای مجازی یک سری آمدند نوشتند که چرا رفت؟ می ماند در مملکت خودش و کار میکرد. چه میشود که هادی با وجود داشتن یک بچه میرود آنجا فیلم بسازد؟ می توانست بماند اینجا لای زرورق و کارش را کند مثل خیلی های دیگر. فقط در پاسخ وارد شعار نشویم.
نه من اصلن شعاری نیستم. هادی مطلقا نگاه تکلیفی داشت. مطلقا وظیفه خودش می دانست که بیاید و این کار را انجام دهد. فقط هادی نبود همین الان هم دوستان زیادی هستند. ما مدتهاست که میرویم و بچههایی که خبر دارند خیلی ها دلشان می خواهد بیایند. اوضاع آنجا هم طوری نیست که بگویند جاه طلبی وادارت کرده بروی. دنبال اسم بودن هادی را وادار کرده که برود. حالا یک جایی باشد که یک پولی باشد، خبری باشد، شام و ناهاری باشد، جایزه ای بدهند، سکه بدهند، تقدیری کنند، به ریاستی برسی اصلن این خبرا نیست. عمده بچه هایی که میروند سوریه گمنام میروند برخی حتی اسمشان را در تیتراژ فیلم ها نمیزنند هادی آمده بود که واقعیتها را تصویر کند. در برخوردهایی که داشت به این نتیجه رسیده بود که اینجا نیاز دارد. تکلیف را درک کرده بود که الان که می تواند برود باید برود و این واقعیت را ثبت کند و به این روش به مردم جهان عرضه کند تا به این شکل آگاهی ایجاد کند و این آگاهی باعث اعتلای حق شود.
رسانه های غربی چه می کنند در ماجرای سوریه ؟
کار غربیها که یک چیز عجیبیست. معتقدم بعدها ماجرای سوریه در کتابهای درسی تاریخ و نظامی خواهد آمد. در دانشکدههای رسانه تدریس خواهد شد. اتفاقاتی که در سوریه افتاد یک مدل عحیب غریبی است که الان ما چون داخلش هستیم درکی نداریم. العربیه 3 دقیقه قبل از انفجار در میدان مرجه خبر انفجار را منتشر کرد. اخبارگوی العربیه گفت دقایقی پیش یک بمب در "میدان مرجع" منفجر شد. وقتی خبر را میگفت هنوز بمب منفجر نشده بود 3 دقیقه بعد ترکید. من در خیابان "کفرسوسه" دمشق بودم که تلویزیون الجزیره مباشر اعلام کرد، الان در خیابان کفرسوسه دمشق تظاهرات است. من از بالکن بیرون را نگاه کردم دیدم خبری نیست و آرام است. آنها خیلی خوب دروغ میگویند ما خیلی بد راست میگوییم.
رسانه های غربی بر اساس منافع کشورهای سلطهگر فعالیت می کنند. چرا موقیعت سوریه برای کشورهایی مثل آمریکا انقدر اهمیت دارد؟
نظام سلطه تا اواسط دهه 80 با یک فاصله خیلی زیادی از همه کشورها جلو بود. خصوصا امریکا در راس نظام سلطه از کشورهای دیگر پیش میرفت. بعد به انتها رسید. یعنی توان بشر فعلا به آخر رسیده است. یعنی قویترین بمب را درست کرد قوی ترین ماشین را ساخت و بعد سرعت رشدش کند شد. از آنطرف کشورهای دیگر که رقیبش بودند فاصله شان کم شد این کم شدن فاصله منافع طرف را به خطر میاندازد. در گزارش "2025" که برآیند 16 اتاق امنیتی آمریکاست گفته شد در سال 2025 امریکا ابرقدرت اول جهان نخواهد بود و ابرقدرت تبدیل خواهد شد به چین، روسیه، هند و ایران. با این حساب هزینه گزافی که امریکا در جاهایی مثل افغانستان وعراق میدهد توجیه میشود. این حضور نظامی برای تثبیت قدرت اقتصادی و برتری اقتصادی است یک نقشهای چیدند که قبلا به آن میگفتند بیگ برژنسکی، بعد بوش پدر گفت نظم نوین جهانی، بوش پسر در سال 2003 گفت پروژه خاورمیانه بزرگ. میگویند باید از مراکش تا سینک کیانگ یک منطقه آشوب دائم ایجاد کنیم. یعنی تمام جهان را به آشوب بکشیم و جهان را به 600-700 کشور تبدیل کنیم. نمونه ها را هم به وضوح میبینیم، لیبی به غیر از بنغازی و طرابلس برگشته به ماقبل عصر حجر، کلاشینکف هم دستشان است. مصر چند پاره میشود، تونس هم همینطور، عراق 3 تکه شد، افغانستان 4 تکه شد، پاکستان 4 تکه و ایران هم 9 تکه می شود، ترکیه هم به قسمت ترک نشین و کرد نشین تقسیم می شود. برای همه برنامه دارند و مشخص است چرا این اتفاق می افتد. به خاطر اینکه هیچ دولت و حکومت و نظام یکپارچهی مستقل و منسجمی باقی نماند تا قدرت این را داشته باشد که بتواند در مقابل نظام سلطه بایستد. کاری که الان ایران می کند. نظام جمهوری اسلامی ایران آخرین مانع در خاورمیانه برای تحقق این نقشه است. تنها نظامی در منطقه است که انسجام دارد قدرت نظامی زیادی دارد. قدرت بزرگ اقتصادی دارد. مردمش همراهش هستند و میتواند برای خودش تصمیم بگیرد. جمهوری اسلامی ایران میتواند تصمیم بگیرد که نفتش را به چه کسی بفروشد. ممکن است خیلی ها نخرند اما اگر بخواهند بخرند ممکن است ایران نفروشد. اسلحه هم همینطور. ما به سی و چند کشور اسلحه صادر میکنیم زرادخانه بزرگی داریم که توان موشکی زیادی دارد. توان استراتژیک بالایی داریم که توازن منطقه را به ضرر آمریکا به هم زده و این اعصابش را خرد کرده است. حضور نظامی یک بخشی از مدل اقتصادی است. ایالات متحده 1300 پایگاه نظامی بیرون از کشور خودش دارد. 1 میلیون سرباز امریکایی بیرون از امریکا حضور دارند که در کمتر از 24 ساعت در هر نقطه جهان می توانند عملیات نظامی کنند اینهمه هزینه برای چیست؟ یک دلیلی دارد. یک پولی میدهد که چیزی به دست بیاورد موارد متعددی است از سوابقش که مناطقی که دولتهای محلی و منطقهای برخلاف میل و خواست بانکهای آمریکایی و سناتورهای آمریکایی عمل کردند ارتش امریکا وارد عمل شده حالا از این حد ساده که یک ناو آمده کنار ساحل آن کشور تا آنجا که آمده آن کشور را تصرف کرده، به پاناما حمله کرد. دولت شیلی را سرنگون کرد. در ایران علیه مصدق کودتا کرد که تازگی ها رسما به آن اعتراف کرده. این حضور نظامی ضامن برتری اقتصادی است برتری اقتصادی مردم امریکا نه، برتری اقتصادی نخبگان امریکا به هزینه و از جیب مردم امریکا. هزینه حضور نظامی را صندوق فدرال آمریکا میپردازد سودش را بانک های وال اسریت میبرند. شرکت هلیبرتن- تکساکو- یونوکل – شورون، شرکتهایی هستند که سود می برند. مدیر عامل شرکت نفتی یونوکل در 1998 آمد در کنگره امریکا گفت؛ آقایان دولت کنونی افغانستان برای منافع شرکت من مفید نیست لطفا چاره ای بیاندیشید. بعد از آن سعی کردند با طالبان افغانستان دیپلماسی برقرار کنند به نتیجه نرسیدند سال 2001 حمله کردند. اما ایران میگوید زیر بار حرف زور نمیروم اینجا نمینشینم آنجا مینشینم از این راه نمیروم از راه دیگری میروم. حالا سوریه شده کمر محور مقاومت. محور مقاومت یعنی ایران، سوریه، حزب الله. دفعه پیش میخواستند به ایران حمله کنند همه چیز شبیه وقتی بود که میخواستد به عراق حمله کنند و افغانستان. خبرها را رفتند، نقشه را تحلیل کردند، هواپیماها از کجا بلند می شوند، کجا سوختگیری میکنند. فردو را میزنند قم را میزنند، پارچین را میزنند، فلان فرودگاه را می زنند. تا 12 ساعت قبل از حمله همه ساعت هار ا کوک کرده بودند که حمله می شود. اینها در ایران بازتابی نداشت آب از آب تکان نخورد اما در دنیا همه آماده بودند 12 ساعت قبل از زمانی که تعیین کرده بودند سید حسن نصرالله گفت: اگر یک گلوله به ایران شلیک کنید اسرائیل را به آتش میکشم. همه چیز تمام شد. همه شان دنده عقب رفتند. الفین و سته (2006) را دیده بودند. در سی و سه روز حزب الله لبنان هیمنه اسرائیل را شکست.70 شهید هم بیشتر نداد کمر این محور سوریه بود. ته ماجرا اینها می خواهند سوریه را ساقط کنند پل ایران و حزب الله را از بین ببرند. بعد حزب الله را کارش را یکسره کنند. اسرائیل اگر 2 ساعت از حملات موشکی حزب الله احساس امنیت کند خاک ایران را شخم میزند. مرحوم امام یک چیزی گذاشته انجا که هیچکس هیچکارش نمی تواند کند. به خودمان آمدند تعرض کنند که آن شد که دیدیم. افسانه اسرائیل هم بعد از 50 سال توسط حزب الله شکست. مردم جهان دیدند که سرباز اسرائیل هم از ترس خودش را خراب می کند. 8 کماندوی حزب الله 45 تانک اسرائیلی را زدند. تانکی که اسمش را گذاشته بودند مرکابا یعنی ارابه خدا .. حالا میخواهند این کمر را قیچی کنند بعد از سوریه حزب الله و بعد هم بیایند سراغ ایران. ایران را که بیاندازند جهان را برای همیشه رسما تصرف کردهاند . لندن نقطه کور ندارد یعنی هیچ جای لندن شما از دید پلیس مخفی نیستید. تمام جهان را می خواهند اینطور بسازند. الان نبرد سوریه است که تعیین می کند این اتفاق بیفتد یا نیفتد. این که می گویم نقطه عطف تاریخ است همین جاست که جهان به سمت خیر و شر برود الان جنگ ما در حیاط سوریه است چنین نقشهایی را برای روسیه و چین هم دارند روسیه و چین خون ما را می مکند نفت ما را مفت می خرند جنس های بنجلشان را به ما میدهند اما همین محور را باید حفظ کنیم چرا که هر چه باشد از وضعیتی که الان عراق و افغانستان دارند که بهتر است، نیست؟!
نقش و جایگاه ایران را در سوریه چطور ارزیابی می کنی؟
برخلاف عراق که گورستان امریکا شده بود و بعضی ها فکر می کنند سوریه برای ایران مثل عراق برای امریکاست و ایران می رود در انجا و سرافکنده برمیگردد حضور امریکا در عراق یک بازی دو سر باخت بود برای آمریکا و حضور ایران در سوریه دو سر برد است. هر یک روز ماندن امریکا در عراق شکست بود و هر روز ماندن بشار اسد سر مسندش یک روز پیروزی است. نفوذی که برای ایران در منطقه خاورمیانه ایجاد شد. بی سابقه است. باید سرمان را بالا بگیریم . قدر این شیعه و شیعه گری را باید دانست نمی توانی نگویی به وضوح حق و باطل، خوب و بد، اهریمن و نیکی در مقابل هم قرار گرفتهاند. بعد از اینهمه سال و اینهمه غم که همیشه پوشیده بوده حق لباس باطل و باطل لباس حق پوشیده بوده الان همه چیز خیلی واضح است یا باید کور باشی نبینی یا خر باشی نفهمی به آنهایی که اطلاعات درست بهشان نمی رسد نمی گویم. خاک بر سر من و ماهایی که رسانهای هستیم و کار نکردیم و یا نتوانستیم بکنیم اما انکه خبر به گوشش می رسد یا باید کر باشد یا خر باشد، آنقدر واضح است. نه به زبان ما که بگویند احساساتی حرف میزنیم بلکه کمیته حقیت یاب سازمان ملل و کمیته حقیقت یاب اتحادیه عرب اگر یک برگ سند داشتند علیه دولت سوریه تا الان ناتو آنجا را شخم زده بود. کاش میشد همه میرفتند سوریه و از نزدیک میدیدند لایدرک و لایوصف است منبر دست آنهاست. بی بی سی دست آنهاست یک فیلمی را که ماها ساختیم را بی بی سی پخش کند ببین تاثیرش چیست، از امریکا بسیج راه میافتد بیاید کمک دولت بشار. افکار عموم جهان شستشو شده است.
ممنون که در این گفتگو شرکت کردی