اگر به صحبتهای مقامات آمریکایی و حتی شیوخ خلیج فارس در دیدار با پوتین و لاوروف توجه کنیم، به برخی پیشنهادات قابل تامل برمیخوریم؛ حال سوال اینجاست، چرا با وجود چنین پیشنهاداتی پوتین پشت اسد را خالی نمیکند؟
به گزارش بولتن، سایت مشرق نوشت: سوریه دیگر تنها نام یک کشور نیست؛ نام
رمزی است که اختلافات ریشهای بین ابرقدرتها را با جرقهای برافروخته و
مشکلات پنهان آنان را آشکار ساخته است.
اگر به بحران سوریه نگاه کنیم درمی یابیم که این بحران به موضوع
اول دستگاه های امنیتی - اطلاعاتی کشورهای غربی و منطقه تبدیل شده است. که
از جمله این کشورها می توان به تقابل روسیه با غرب و آمریکا پرداخت.
در ابتدای بحران در سوریه نگاه روسیه نگاهی ناظر و خنثی و حتی
گرایشهایی در جهت حمایت از تحولات داخلی و دادن آزادیهای مدنی و اعطای
دمکراسی در سوریه داشت. به تدریج که بحران شدت گرفت و صف بندی ها در درون
سوریه مشخص شد روسیه تلاش کرد نقش ناظر و میانجی گر را در مقابل کشورهای
دیگر بازی کند. در این بین روسیه تلاش کرد نقش بین المللی خود را افزایش
دهد و در دوره ای میزبان مخالفان سوریه بود و در اجلاس های بین المللی
مشارکت می کرد. اما اقدامات در سوریه فراتر از تحولات داخلی بین جماعت
ناراضی و حاکمیت بود و دسته بندی ها در سوریه مشخص تر شد و کشورهای عرب که
حامی سیاست های غرب و رژیم صهیونیستی در منطقه هستند دخالت های بیشتری
داشتند و فشارها نیز بر سوریه بیشتر شد. همزمان با این موضوع نقش روسیه در
کنار چین و ایران پررنگ تر شد و ایفای نقش آن بیشتر گشت.
پس از طرح حمله شیمیایی موضوع حساس شد و روسیه موضع گیری هایی
محکم تر نسبت به دوره های قبل ایراد کرد؛ و اگر به مواضع مقامات روسیه توجه
کنیم می بینم که در برخی موارد حتی از خود دولت سوریه واکنش جدیتر و
سریعتری دارد.
برای مثال می بینیم رسانههای روسی در همان ساعات اولیه، خبر
پرتاب موشک به سواحل مدیترانه را انعکاس میدهند، حتی مقامات روس نیز
سریعتر از دولت سوریه واکنش نشان داده تا طرف غربی بفهمد که تمام حرکاتشان
رصد خواهد شد.
و یا با پر رنگ شدن موضوع سلاح شیمیایی در سوریه، بازهم این رسانه
های روسی هستند که تصاویر ماهوارهای از عامل حملات شیمیایی منتشر کردند
تا از این طریق بار روانی را از دوش دولت روسیه بردارند.
* چرا روسیه پشت بشار اسد را خالی نمیکند؟
اگر به صحبتهای مقامات آمریکایی و حتی شیوخ خلیج فارس
در دیدار با پوتین و لاوروف توجه کنیم، به برخی پیشنهادات قابل تامل
برمیخوریم؛ حال سوال اینجاست، چرا با وجود چنین پیشنهاداتی پوتین پشت اسد
را خالی نمیکند!؟ انگیزههای روسیه از رد پیشنهادات مالی اغواکننده چیست؟
* دلایل حمایت روسیه از سوریه
- از بین بردن نظام تکقطبی آمریکا
آمریکاییها در طول تاریخ به دنبال این بودند که خود را به عنوان کدخدای جهان معرفی کرده و نظام تک قطبی را پیاده کنند.
تقریبا از اوایل قرن بیست و یکم این صحبت در بین نظریه پردازان
روابط بینالملل هست که آیا واقعا دنیا یک قطبی شده و آیا اساسا پدیده قطب
در دنیای امروز مطرح است؟ آیا هنوز هم میشود از مفاهیمی مانند موازنه قوا
صحبت کرد؟ به نظر میرسد اتفاقاتی که درباره مساله سوریه و بعضی مسائل دیگر
در روابط بین قدرتهای بزرگ پیدا شده به نوعی میتواند به ما نشان دهد که
دنیایی به نام دنیای تک قطبی واقعا مطرح نیست و ما نمیتوانیم در مسائل
بینالمللی از سیستم تکقطبی سخن بگوییم.
تحولات اخیر خاورمیانه و بهویژه مسائلی که اخیرا در مورد سوریه
به وقوع پیوست نشان داد که در دنیای امروز نظام تک قطبی وجود ندارد چرا که
بسیاری از خواستههایی که ایالات متحده آمریکا در عرصه بینالمللی دنبال
میکند و یا نظرات و ایدههایی که مطالبه کرده در عمل به نتیجه نرسیده است.
روسیه به صورت صریح در زمینه امنیت ملی و سیاست خارجی خود، به
این امر اذعان دارد و در مواضع و اظهارنظرهای پوتین و مقامات روس در
سالهای اخیر نیز این را دیدهایم که نظم تک قطبی و یکجانبهگرایی را در
عرصه بینالملل نمیپذیرند و در این چهارچوب، چین را نیز در کنار خود
میداند.
روسیه در قضیه سوریه به دنبال فروپاشی نظام تک قطبی آمریکا و
درصدد است تا به دولت آمریکا بفهماند باید به نظام چند قطبی دنیا احترام
بگذارد.
مقامات روس برای اثبات این ادعای خود حاضرند از هیچ تلاشی برای
ابقای بشار اسد دریغ نکنند و با ارائه پیشنهاداتی به مجامع بین المللی
همواره خود را به عنوان قدرت راه حل مطرح سازند.
هنری کسینجر مشاور امنیت ملی و وزیر امور خارجه اسبق آمریکا در
پاسخ به پرسش تلویزیونی سی ان ان درباره انگیزه روس ها در توافق اخیر با
آمریکا بر سر سوریه گفت: به باور من پوتین نمی خواهد آمریکا به صورت
یکجانبه تعیین کننده روند تحولات در منطقه باشد.
* مدیریت امنیت در خاورمیانه
خاورمیانه به عنوان منطقه استراتژیک و اقتصادی جهان
همواره جایگاه خاصی در معادلات بینالمللی داشته که اگر به سایقه آن نگاه
شود در خواهید یافت نقش روسیه در آن کم و کمتر شده و در عوض نفوذ غرب و
آمریکا در کشورهای خاورمیانه روز به روز در حال افزایش است.
تغییر معادلات قدرت پس از فروپاشی شوروی جهان را عرصه مانور
آمریکا نمود. اشغال افغانستان و عراق به بهانه حضور طالبان که خود عامل
ایجاد آن بودند و همچنان وجود سلاحهای کشتار جمعی در عراق که آثاری از آن
یافت نشد، همگی پوششی برای توجیه سلطه و تک تازی آمریکا بود.
با توجه به مواضع شیوخ خلیج فارس می بینید که آنان نیز به مانند
عروسکهایی در دستان آمریکا و غرب هستند که منافع آنان را تامین می کنند.
روسیه سعی دارد با توجه به جایگاه حساس ایران و سوریه، در معادلات
خاورمیانه جدید نقش ایفا کند و سهم خود را از بابت این تحولات بگیرد و
نشان دهد خارج از اراده روسیه معادلهای شکل نخواهد گرفت.
در واقع سوریه نقطه ای بوده که روسیه باید تصمیم میگرفت یا به
حمایت خود از سوریه و ایستادگی در مقابل تمایلات یکجانبه غرب ادامه دهد یا
چشم خود را ببند. اگر روسیه در مقابل این موضوع کوتاه بیاید و حالت ناظر و
خنثی را پیشه کند در کار تغییر معادله به نغع نیروهای تکفیری آینده سیاسی
روسیه در منطقه از نظر استراتژیک به شدت با تهدید و خطر روبر خواهد شد.
روسیه دیگر نمیتواند نظر کشورهای خاورمیانه را به عنوان یک دوست و همسایه و
همپیمان استراتژیک مورد ارزیابی قرار گیرد. بنابراین روسیه تصمیم می گیرد
در مقابل تمامیت خواهی و زیاده خواهی ایستادگی کند. این موضع همچنین می
تواند کمک زیادی به احیا نقش نقش سنتی روسیه در نظام بین الملل باشد و
قدرتی که از ابرقدرتی به قدرت منطقه ای تبدیل شده بود و سالها گرفتار بود
در حال احیا به عنوان ابرقدرت باشد. یعنی سوریه محلی برای احیا روسیه است.
از طرفی دیگر یکی از مهمترین دلایل حمایت روسیه از اسد ریشه در
نگرانی عمیق این کشور از گسترش اسلام سلفیـوهابی به جمهوریهای سابق
شوروی در قفقاز و آسیای مرکزی و جمهوریهای مسلماننشین این کشور دارد.
روسیه خود را متحد سوریه نمیداند، بلکه سوریه را به عنوان هدف مینگرد.
روسیه نیز مانند سوریه توسط تروریستهای سلفی، که از طرف غرب پشتیبانی
میشوند، ثبات و امنیتش در خطر است.
با هر قتل و کشتار در سوریه، ترس روسیه از سلفیها فزونی مییابد.
بعد از عملیاتهای تروریستی رادیکالهای اسلامی در سوریه به طور مشخص
مواضعمقامات روسیه در مورد حامیان سلفیها، به خصوص کشورهای عربی از جمله
عربستان، تندتر میشود ومکرراً تأکید میکنند با افزایش خونریزیها رسیدن
به توافق مشکل میشود.
این موضوع تا جایی پررنگ شد که جو بایدن معاون رئیس جمهور آمریکا
موضع گرفت و گفت: منافع روسیه باعث شد، ولادیمیر پوتین رئیس جمهور این
کشور پیشنهادی را برای حل مسئله سلاح شیمیایی سوریه مطرح کند تا مانع از
حمله نظامی شود.
باراک اوباما به روس ها پیشنهاد کرد در حل مسئله شیمیایی سوریه
مشارکت کنند. پوتین نه به این علت که آدم خوبی است، بلکه برای حفظ منافع
خودش وارد عمل شد.
* ترکیبات انرژی و گازی در حوزه مدیترانه و خاورمیانه
بررسی بعد اقتصادی تراژدی سوریه به شفافسازی موضوع کمک
خواهد کرد. در واقع، مسئله اصلی تمامی این کشورها و ائتلاف آنها بر علیه
دولت سوریه، چیزی جز منابع انرژی و گاز طبیعی - که در حال تبدیل شدن به
عمدهترین سوخت در قرن بیست ویکم است- نیست. قطعاً غرب مسائل ژئوپلتیکی
مرتبط با تولید، حمل و نقل و مصرف گاز را بیش از هر موضوع دیگری در
راهبردهای خود مدنظر قرار میدهد.
در واقع، دوگانهای که غرب بر سر راه آن قرار گرفته این است که
خطوط لوله گاز از کدام مسیر به اروپا برسد: از ایران به عراق و سواحل سوریه
در دریای مدیترانه یا از قطر و عربستان سعودی به سوریه و ترکیه و سپس
اروپا. اتحادیه اروپا بهخوبی میداند که خطوط لوله ناباکو و ترانس
آدریاتیک (تپ) و بهطور کلی کریدور جنوبی، تنها به ذخایر گازی آذربایجان
متکی است و این برای کنار زدن روسیه و قطع وابستگی گازی اروپا به این کشور
کافی نیست. لذا اتحادیه اروپا شدیداً تمایل دارد به منابع گازی واقع در
خلیج فارس نیز دسترسی داشته باشد. سوریه یک حلقه اساسی از این زنجیره است و
به دلیل نزدیکی استراتژیک دولت سوریه با ایران و روسیه، غرب پروژه تغییر
رژیم را در این کشور بهصورت جدی و با هر ابزار موجود دنبال میکند. جنگی
که هماکنون با سوریه به نام «دموکراسی» دنبال میشود، هدف اصلی آن نه
دموکراسی بلکه هدفهای ژئوپلتیک اینچنینی است.
عراق، سوریه و لبنان تا کنون نیاز خود به گاز ایران را اعلام
کردهاند و با این حال، این خط لوله توانایی این را خواهد داشت که سالانه
20 میلیارد متر مکعب گاز به اروپا صادر نماید.
خط لوله ایران- عراق- سوریه برای سوریه کاملاً مقرون به صرفه و
سودآور است. با این حال، دولتهای غربی، متحدان آنها در خلیج فارس و ترکیه
هیچ تمایلی به اجرایی شدن این پروژه ندارند. این پروژه ترکیه را بهعنوان
گذرگاه شماره یک انتقال گاز به اروپا حذف خواهد کرد و موقعیت ایران را نیز
در مقایسه با قطر و عربستان سعودی تقویت خواهد نمود.
همچنین دولت آمریکا برنامه احداث خط لوله جدیدی را تصویب کرده
است. این خط لوله، گاز را از قطر به اروپا منتقل خواهد کرد و ترکیه و
اسرائیل را نیز دربر میگیرد. ظرفیت این خط لوله با توجه به ذخایر گازی
خاور میانه، خط لوله مذکور حتی میتواند صادرات گاز روسیه به اروپا را نیز
به چالش بکشد. تدوینکننده این طرح کسی جز فردریک هوف نیست. وی در عین حال
یکی از اعضای «کمیته بحران سوریه» در دولت آمریکاست. بر اساس این طرح، خط
لوله ذکرشده از قطر شروع شده و با گذشتن از عربستان و اردن، و لذا دور زدن و
کنار گذاشتن ایران و عراق، به سوریه میرسد. در نزدیکی حمص واقع در سوریه،
این خط لوله به شاخه تقسیم میشود و یکی از این شاخهها به لاتاکیا، دیگری
به طرابلس در شمال لبنان و سومی به ترکیه میرود. شهر حمص برای این خط
لوله، تقاطع اصلی است و عجیب نیست که شدیدترین نبردها در این شهر و
همچنین، شهر القصیر در نزدیکی آن صورت میگیرد. در واقع غرب و آمریکا به
دنبال شکستن انحصار روسیه برای تامین گاز اروپا و همچنین قطع وابستگی ترکیه
با گاز ایران هستند.
با توجه به شرایط بوجود آمده، روسیه به خاطر منافع انرژی و
اقتصادی خود هیچگاه از یکه تازی در بازار اروپا دست نخواهد کشید و از طریق
سوریه راه را برای رقبای خود بسته باقی خواهد گذاشت.
* بی اعتمادی روسیه به غرب
روسیه به هیچ وجه به اقدامات آمریکا در شمال آفریقا و
خاورمیانه اعتماد نداشته و ندارد و به رغم این که روسیه در مورد عراق سکوت
کرد و یا درباره حمله به لیبی ـ که قطعنامه آن در دوره مدودوف تصویب شد ـ
برداشت پوتین این است که همراهی روسیه، باعث شده آمریکا قطعنامهای از
شورای امنیت بگیرد و به شکل گستردهای از آن سود جوید و تنها اهداف خود را
دنبال کند؛ به همین دلیل برای تصویب قطعنامه علیه سوریه، نه تنها موافقت
نکرد، بلکه در دو سال گذشته، به همراهی چین، سه بار قطعنامه علیه سوریه را
وتو کرده است.
برداشت روسیه در این باره این است که در سالیان گذشته، به ویژه در
مورد عراق و لیبی، منافع منطقهایش از دست رفته و اقدامات آمریکا و متحدین
اروپاییاش به گونهای بوده که منافع روسیه را نادیده گرفتهاند و عملیات
در عراق و لیبی، باعث کاهش حضور روسیه در خاورمیانه و شمال آفریقا شده است
و به همین دلیل، اجازه نمیدهد دوباره چنین سناریویی تکرار شود.
[ماجرای دخالت نظامی در لیبی چهره غرب و امریکا را برای روسیه بیش تر از پیش سیاه ساخت.
روسیه در ابتدای بحران لیبی به دلیل رابطه صمیمی با معمر قذافی از
مخالفان جدی دخالت نظامی در این کشور بود. اما به مرور زمان از مواضع خود
کوتاه آمد تا جایی که به قطعنامه حمله نظامی رای ممتنع داد. البته پس از
حمله نظامی بلافاصله این اقدام را محکوم کردند.
آمریکا و غرب در ازای رای ممتنع روسها به آنان وعده داده بودند
که منافع روسیه در دولت جدید لیبی را در نظر بگیرند و رابطه صمیمی مسکو-
طرابلس آسیب نبیند.
اما پس از حمله نظامی و سرنگونی قذافی ورق برای روسها برگشت و غربیها به هیچ کدام یک از تعهدات خود عمل نکردند.]
موضوع بی اعتمادی روسیه به غرب که زمان جنگ سرد آغاز شد تا جایی
پیش رفت کهسرگئی شایگو وزیر دفاع روسیه در این رابطه میگوید: بی اعتمادی
روسیه به غرب مانع برقراری روابط عادی بین دو طرف می شود و این موضوع در
آینده به چالش بزرگی برای غرب تبدیل خواهد شد چرا که کشورهای غربی برای
برخی از روابط و مناسبات بین المللی خود به حمایت روسیه نیاز دارند.
روسیه دیگر تاوان لیبی جدید را نخواهد داد و به وعدههای آمریکا در قبال سوریه اهمیت نمیدهند.
از طرفی باتوجه به نفوذ روزافزون غرب در سواحل دریای مدیترانه،
سوریه آخرین پایگاه روسیه در سواحل مدیترانه است که به هیچ وجه نمیخواهد
این پایگاه استراتژیک خود را از دست دهد.
این موارد 4سناریو روسیه در قبال حمایت از سوریه بود؛ که البته
باید دید دولت روسیه در قبال این سیاستهای راهبردی پافشاری کرده و یا از
اصول خود کوتاه خواهد آمد.
چون زالوست