اين دو اگرچه مدتي خوش درخشيدند و بر پیشانی لوازم التحريرها نشستند اما طالعشان چندان دوام نيافت و ستاره شان زود غروب کرد تا جايي که جایشان در مغازه ها خالی است و از آنها جز خاطره ای نمانده.
گروه مانیتورینگ -
شکرستان اگرچه ديرهنگام، اما کام فعالان فرهنگي را شيرين کرد و موجبات خوشحالی مردم را فراهم نمود.
به گزارش
بولتن نیوز، محمد صادق احسان بخش با ذکر این مقدمه در صفحه گوگل پلاس خود نوشت:
نمیدانم اما چرا ناخودآگاه به یاد دو يار ناکام سالهای پیش افتادم.دارا و سارا!
اين دو اگرچه مدتي خوش درخشيدند و بر پیشانی لوازم التحريرها نشستند اما طالعشان چندان دوام نيافت و ستاره شان زود غروب کرد تا جايي که جایشان در مغازه ها خالی است و از آنها جز خاطره ای نمانده.
درباره غروب زود هنگام اين خواهر و برادر،کساني که دستي بر آتش دارند بايد اظهار نظر کنند اما به نظر میرسد يک عاملي که بسيار مهم است در ناکامي اين دو یار ایرانی،انحصاري کردن آنهاست.به اسم تضمين کيفيت، دارا و سارا محدود و محصور در کانون پرورش فکري کودکان شدند.
يک کار فرهنگي اگر بخواهد زنده بماند و رشد و نمو داشته باشد بايد مردمي شود. ما هنوز سنگینی و عظمت کار فرهنگی و هجمه خارجی ها را درک نکرده ایم لذا با تولید محدود این محصولات خیلی خوشحال میشویم اما اگر نیم نگاهی به بازار و مغازه های لوازم التحریری بیندازیم،لبخند ها روی لب هایمان میخشکد و ترس در دلمان مینشیند که با این همه محصول چگونه باید مقابله کرد.آن وقت است که نه تنها از اینکه دیگران از محصولات ما استفاده کنند ناراحت نمی شویم بلکه موانع را بر میداریم و حتی ملتمسانه از آنها میخواهیم که کمکمان کنند در برداشتن این بار سنگین فرهنگی.
به ياد مي آورم پاسخ يکي از توليد کنندگان لوازم التحرير با نمادهاي غربي را که در پاسخ به مصاحبه کننده که پرسيده بود شما که ايراني هستيد پس چرا از نمادهاي خارجي استفاده ميکنيد گفته بود: ما هم دوست داريم از نمادهاي ايراني استفاده کنيم اما دست روي هر نمادي بگذاريم چندين صاحب دارد و بايد مجوز بگيريم و حق فلان و بهمان پرداخت کنيم و... . ما نه حوصله بروکراسي هاي اداري را داريم و نه برايمان به صرفه است اينگونه توليد کردن...
اگر همان سال حق انحصاري توليد محصولات دارا و سارا برداشته ميشد شايد الان دارا و سارا بر روي محصولات ما لبخند ميزدند و ميتوانستند اندکي از پس باربي بر بيايند!
ياد صحبت چند روز پيش حاج آقا قرائتي ميفتم که مي فرمود من براي آثارم حق التاليف نميگيرم و اعلام کرده ام هر کس بخواهد ميتواند اين آثار را چاپ کند و به همين دليل کتابهايم تيراژ ميليوني پيدا کرده.اما اگر فقط خودم میخواستم منتشر کنم، به تیراژ چند هزار هم به زور میرسیدم
با خود ميگويم در شرايطي که دشمن بساط پر زرق و برق فرهنگيش را اين چنين ميان ما پهن کرده،چرا ما اينقدر خودمان را و محصولاتمان را محدود ميکنيم؟
چرا ما به خساست فرهنگي مبتلا شده ايم؟؟
و من میترسم از سرنوشت شکرستان که شبیه دارا و سارا شود
اي کاش از خير جمله "کليه حقوق براي حوزه هنري کودک و نوجوان محفوظ است" بر پشت محصولات شکرستان ميگذشتيم.