گروه فرهنگی - مسئله ولایتعهدی امام رضا(ع) محل چالش بسیاری از محققان و پژوهشگران دینی است. تا حدی که برای بعضی این شبهه به وجود آمده که قبول ولایتعهدی از جانب امام رضا برخلاف سنت ائمه پیشین درباره پذیرش خلافت جائر بوده است. اما تاریخ ثابت کرده است که مامون با تظاهر به تشیع- در صدد رفع مشکلاتی بود که از ناحیه علویون - از آغاز خلافت - بر سر راهش قرار گرفته بود او در این مبارزه، گام به گام حرکت کرد و آخرین مرحله، تحمیل «ولایتعهدی» به امام رضا علیه السلام بود.
به گزارش بولتن نيوز، با این حال بر کسی پوشیده نیست که امام رضا علیه السلام ولایتعهدی را پذیرفت در حالی که می دانست به قیمت جانش تمام خواهد شد، ولی اگر نمی پذیرفت علاوه بر جان خودش جان شیعیان نیز به خطر می افتاد. در آن روزگار که تفکرات و فلسفه های الحادی و ضد دینی رواج کامل داشت، اگر امام اقدامی می کرد که جانش را از دست می داد؛ شیعیان به انحراف کشیده میشدند. علاوه بر این امام با قبول ولایتعهدی عملا از بنی عباس اعتراف گرفت که علویین حق حکومت دارند بلکه از بنی عباس هم برترند و غصب حق کسی، دلیل حق نداشتن او نیست.
به گزارش پایگاه اینترنتی شهید مطهری (motahari.ir)، با تمام تفسیرهایی که از این واقعه شده است، شهید مطهری با دیدگاهی باز و موشکافانه مسئله ولایتعهدی امام رضا(ع) را در یکی از سخنرانی های خود مطرح کرده و به دقت آن را مورد بررسی قرار داده است.
شهادت شیعه و سنی بر مسئله ولایتعهدی
شهید مطهری در ابتدا با اشاره به اینکه جرجى زيدان در جلد چهارم تاريخ تمدن [در مورد خلافت امام رضا(ع)] يك مطلب را اعتراف مىكند كه بنى العباس سياست خود را مكتوم نگاه مىداشتند حتى از نزديكترين افراد خود و لهذا اسرار سياست اينها مكتوم مانده است، می گوید: «مثلًا هنوز روشن نيست كه جريان ولايتعهد حضرت رضا براى چه بوده است؟ اين جريان از نظر دستگاه خلافت فوق العاده مخفى نگاه داشته شده است.»
استاد مطهری در ادامه با تأکید بر این که اسرار این ماجرا آنطور كه بايد مخفى بماند، مخفى نمىماند. می گوید: «از نظر ما كه شيعه هستيم اسرار اين قضيه تا حدود زيادى روشن است. در اخبار و روايات ما- يعنى در نقلهاى تاريخى كه از طريق علماى شيعه رسيده است نه رواياتى كه بگوييم از ائمه نقل شده است- مثل آنچه كه شيخ مفيد در كتاب ارشاد نقل كرده و آنچه- از او بيشتر- شيخ صدوق در كتاب عيون اخبار الرضا نقل كرده است، مخصوصاً در عيون اخبار الرضا نكات بسيار زيادى از مسأله ولايتعهد حضرت رضا هست، و من قبل از اين كه به اين تاريخهاى شيعى استناد كرده باشم، در درجه اول كتابى از مدارك اهل تسنن را مدرك قرار مىدهم و آن، كتاب مقاتل الطالبيّين ابوالفرج اصفهانى است.»
فرض های پیش رو در مورد پذیرش ولایتعهدی
شهید مطهری با اشاره به این فرض که مأمون هیچ گاه قصدش از واگذاری ولایتعهدی به امام رضا(ع) تعیین جانشین نبوده، فرض دیگری را مطرح می کند و در ادامه می گوید: «فرض ديگر- كه اين فرض خيلى بعيد نيست چون امثال شيخ مفيد و شيخ صدوق آن را قبول كردهاند- اين است كه مأمون در ابتداى امر صميميت داشت ولى بعد پشيمان شد. در تاريخ هست- همين ابوالفرج هم نقل مىكند، و شيخ صدوق مفصلترش را نقل مىكند، شيخ مفيد هم نقل مىكند- كه مأمون وقتى كه خودش اين پيشنهاد را كرد گفت: زمانى برادرم امين مرا احضار كرد (امين خليفه بود و مأمون با اينكه قسمتى از مُلك به او واگذار شده بود وليعهد هم بود) من نرفتم و بعد لشكرى فرستاد كه مرا دست بسته ببرند. از طرف ديگر در نواحى خراسان قيامهايى شده بود و من لشكر فرستادم، در آنجا شكست خوردند، در كجا چنين شد و شكست خورديم، و بعد ديدم روحيه سران سپاه من هم بسيار ضعيف است؛ براى من ديگر تقريباً جريان قطعى بود كه قدرت مقاومت با برادرم را ندارم و مرا خواهند گرفت، كَت بسته تحويل او خواهند داد و سرنوشت بسيار شومى خواهم داشت. روزى بين خود و خداى خود توبه كردم- به آن كسى كه با او صحبت مىكند اتاقى را نشان مىدهد و مىگويد- در همين اتاق دستور دادم كه آب آوردند، اولًا بدن خودم را شستشو دادم، تطهير كردم (نمىدانم كنايه از غسل كردن است يا همان شستشوى ظاهرى)، سپس دستور دادم لباسهاى پاكيزه سفيد آوردند و در همين جا آنچه از قرآن حفظ بودم خواندم و چهار ركعت نماز بجا آوردم و بين خود و خداى خود عهد كردم (نذر كردم) كه اگر خداوند مرا حفظ و نگهدارى كند و بر برادرم پيروز گرداند، خلافت را به كسانى بدهم كه حق آنهاست؛ و اين كار را با كمال خلوص قلب كردم. از آن به بعد احساس كردم كه گشايشى در كار من حاصل شد. بعد از آن در هيچ جبههاى شكست نخوردم. در جبهه سيستان افرادى را فرستاده بودم، خبر پيروزى آنها آمد. بعد طاهربن الحسين را فرستادم براى برادرم، او هم پيروز شد، مرتب پيروزى و پيروزى، و من چون از خدا اين استجابت دعا را ديدم مىخواهم به نذرى كه كردم و به عهدى كه كردم وفا كنم.»
و در ادامه تأکید می کند: «شيخ صدوق و ديگران قبول كرده اند، مىگويند قضيه همين است، انگيزه مأمون فقط همين عهد و نذرى بود كه در ابتدا با خدا كرده بود. اين يك احتمال.»
حیله گری های فصل بن سهل
اما شهید مطهری در پی تحقیقات خود به احتمال دیگری هم رسیده است. او در ادامه سخنرانی اش می گوید: «احتمال ديگر اين است كه اساساً مأمون در اين قضيه اختيارى نداشته، ابتكار از مأمون نبوده، ابتكار از فضل بن سهل ذوالرياستين وزير مأمون بوده است كه آمد به مأمون گفت: پدران تو با آل على بد رفتار كردند، چنين كردند چنان كردند، حالا سزاوار است كه تو افضل آل على را كه امروز على بن موسى الرضا است بياورى و ولايتعهد را به او واگذار كنى، و مأمون قلباً حاضر نبود اما چون فضل اين را خواسته بود چارهاى نديد.»
شهید مطهری در ادامه احتمال های دیگری را هم مطرح می کند که از جمله آنها جلب نظر ايرانيان، فرونشاندن قيام هاى علويان و خلع سلاح كردن حضرت رضا(ع) برای توقف انتقادهای مکرر به دستگاه خلافت، است.
با این حال استاد مطهری مسلمات تاریخ را هم مورد واکاوی قرار داده و می گوید: «يكى از مسلّمات تاريخ اين است كه آوردن حضرت رضا از مدينه به مرو، با مشورت امام و با جلب نظر قبلى امام نبوده است. يك نفر ننوشته كه قبلًا در مدينه مكاتبه يا مذاكرهاى با امام شده بود كه شما را براى چه موضوعى مىخواهيم و بعد هم امام به خاطر همان دعوتى كه از او شده بود و براى همين موضوع معين حركت كرد و آمد. مأمون امام را احضار كرد بدون اينكه اصلًا موضوع روشن باشد. در مرو براى اولين بار موضوع را با امام در ميان گذاشت. نه تنها امام را، عده زيادى از آل ابى طالب را دستور داد از مدينه، تحت نظر و بدون اختيار خودشان حركت دادند [و به مرو] آوردند. حتى مسيرى كه براى حضرت رضا انتخاب كرد يك مسير مشخصى بود كه حضرت از مراكز شيعه نشين عبور نكند، زيرا از خودشان مىترسيدند. دستور داد كه حضرت را از طريق كوفه نياورند، از طريق بصره و خوزستان و فارس بياورند به نيشابور. خط سير را مشخص كرده بود. كسانى هم كه مأمور اين كار بودند از افرادى بودند كه فوق العاده با حضرت رضا كينه و عداوت داشتند»
امتناع حضرت رضا(ع) و در نهایت پذیرش خلافت
استاد در ادامه به موضوع امتناع حضرت رضا(ع) هم اشاره می کند: « گذشته از اين مسأله كه اين موضوع در مدينه با حضرت در ميان گذاشته نشد، در مرو كه در ميان گذاشته شد حضرت شديداً ابا كرد. همين ابوالفرج در مقاتل الطالبيّين نوشته است كه مأمون، فضل بن سهل و حسن بن سهل را فرستاد نزد حضرت رضا و [ايندو موضوع را مطرح كردند.] حضرت امتناع كرد و قبول نمىكرد. آخرش گفتند: چه مىگويى؟! اين قضيه اختيارى نيست، ما مأموريت داريم كه اگر امتناع كنى همين جا گردنت را بزنيم. (علماى شيعه مكرر اين را نقل كردهاند.) بعد مىگويد: باز هم حضرت قبول نكرد. اينها رفتند نزد مأمون. بار ديگر خود مأمون با حضرت مذاكره كرد و باز تهديد به قتل كرد.»
شهید مطهری یکی دیگر از مسلمات تاریخ را هم تشریح می کند و می گوید: «يكى ديگر از مسلّمات تاريخ اين است كه حضرت رضا شرط كرد و اين شرط را هم قبولاند كه من به اين شكل قبول مىكنم كه در هيچ كارى مداخله نكنم و مسؤوليت هيچ كارى را نپذيرم. درواقع مىخواست مسؤوليت كارهاى مأمون را نپذيرد و به قول امروزيها ژست مخالفت را و اينكه ما و اينها به هم نمىچسبيم و نمىتوانيم همكارى كنيم حفظ كند و حفظ هم كرد.»
او با تاکید بر این که امام بعد از قبول ولایتعهدی مخالفت های مکرر خود را با مامون در رفتار و گفتار نشان می دهد، می گوید: «مسأله ديگر كه اين هم باز از مسلّمات تاريخ است، هم سنىها نقل كردهاند و هم شيعهها، هم ابوالفرج نقل مىكند و هم در كتابهاى ما نقل شده است، طرز رفتار حضرت است بعد از مسأله ولايتعهدى. مخصوصاً خطابهاى كه حضرت در مجلس مأمون در همان جلسه ولايتعهدى مىخواند عجيب جالب است. به نظر من حضرت با همين خطبه يك سطر و نيمى- كه همه آن را نقل كردهاند- وضع خودش را روشن كرد. خطبهاى مىخواند، در آن خطبه نه اسمى از مأمون مىبرد و نه كوچكترين تشكرى از او مىكند. قاعدهاش اين است كه اسمى از او ببرد و لااقل يك تشكرى بكند.»
اعتراض ها و پاسخ ها به مسئله ولایتعهدی
شهید مطهری در طی دو جلسه سخنرانی خود فرضیه ها و مسائل را مورد تحلیل قرار می دهد و ناگفته های بسیاری از تاریخ خلافت عباسیان بیان می کند. اما در بخش مهمی از سخنرانی خود به استدلال حضرت رضا(ع) اشاره می کند که در پاسخ به انتقاد بعضی طرفداران بیان کرده است. شهید مطهری در بخش دیگری از سخنرانی اش می گوید: «برخى به حضرت رضا اعتراض كردند كه چرا همين مقدار اسم تو آمد جزء اينها؟
فرمود: آيا پيغمبران شأنشان بالاتر است يا اوصياء پيغمبران؟ گفتند: پيغمبران.
فرمود: يك پادشاه مشرك بدتر است يا يك پادشاه مسلمان فاسق؟ گفتند: پادشاه مشرك.
فرمود: آن كسى كه همكارى را با تقاضا بكند بالاتر است يا كسى كه به زور به او تحميل كنند؟ گفتند: آن كسى كه با تقاضا بكند. فرمود: يوسف صدّيق پيغمبر است، عزيز مصر كافر و مشرك بود، و يوسف خودش تقاضا كرد كه: اجْعَلْنى عَلى خَزائِنِ الْارْضِ انّى حَفيظٌ عَليمٌ (یوسف/ 55)؛ چون مىخواست پستى را اشغال كند كه از آن پست حسن استفاده كند. تازه عزيز مصر كافر بود، مأمون مسلمان فاسقى است؛ يوسف پيغمبر بود، من وصىّ پيغمبر هستم؛ او پيشنهاد كرد و مرا مجبور كردند. صرف اين قضيه كه نمىشود مورد ايراد واقع شود.» و در ادامه می گوید: «حال، حضرت موسى بن جعفرى كه صفوان جمّال را كه صرفاً همكارى مىكند و وجودش فقط به نفع آنهاست شديد منع مىكند و مىفرمايد: چرا تو شترهايت را به هارون اجاره مىدهى، علىّ بن يقطين را كه محرمانه با او سَر و سرّى دارد و شيعه است و تشيع خودش را كتمان مىكند تشويق مىنمايد كه حتما در اين دستگاه باش، ولى كتمان كن و كسى نفهمد كه تو شيعه هستى؛ وضو را مطابق وضوى آنها بگير، نماز را مطابق نماز آنها بخوان؛ تشيع خودت را به اشدّ مراتب مخفى كن، اما در دستگاه آنها باش كه بتوانى كار بكنى.»
مسئلۀ قبول ولایت جائر
استدلال شهید مطهری در مورد این روایت جالب است. او تصریح می کند: «اين همان چيزى است كه همه منطقها اجازه مىدهد. هر آدم با مسلكى به افراد خودش اجازه مىدهد كه با حفظ مسلك خود و به شرط اينكه هدف، كار براى مسلك خود باشد نه براى طرف، [وارد دستگاه دشمن شوند] يعنى آن دستگاه را استخدام كنند براى هدف خودشان، نه دستگاه، آنها را استخدام كرده باشد براى هدف خود. شكلش فرق مىكند؛ يكى جزء دستگاه است، نيروى او صرف منافع دستگاه مىشود، و يكى جزءِ دستگاه است، نيروى دستگاه را در جهت مصالح و منافع آن هدف و ايدهاى كه خودش دارد استخدام مىكند.»
و در ادامه می گوید: «به نظر من اگر كسى بگويد اين مقدار هم نبايد باشد، اين يك تعصب و يك جمود بى جهت است. همه ائمه اينجور بودند كه از يك طرف، شديد همكارى با دستگاه خلفاى بنى اميه و بنى العباس را نهى مىكردند و هر كسى كه عذر مىآورد كه آقا بالاخره ما نكنيم كس ديگر مىكند، مىگفتند همه نكنند، اين كه عذر نشد، وقتى هيچ كس نكند كار آنها فلج مىشود؛ و از طرف ديگر افرادى را كه آنچنان مسلكى بودند كه وقتى در دستگاه خلفاى اموى يا عباسى بودند درواقع دستگاه را براى هدف خودشان استخدام مىكردند تشويق مىكردند چه تشويقى! مثل همين «علىّ بن يقطين» يا «اسماعيل بن بزيع»؛ و رواياتى كه ما در مدح و ستايش چنين كسانى داريم حيرتآور است، يعنى اينها را در رديف اولياء اللَّه درجه اول معرفى كردهاند. رواياتش را شيخ انصارى در مكاسب در مسأله «ولايت جائر» نقل كرده است.»
منبع: کتاب سیری در سیره ائمه اطهار، ص 213-171.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
میخوام بیام به مشهدت ...
به دیار کفترای گنبدت
واسشون یه ذره گندم بیارم
خبر از دردای مردم بیارم
چی میشه درد منو دوا کنی ؟
من عاصی رو حاجت روا کنی ...
ولادت با سعادت حضرت ابولحسن شمس
الشموس آفتاب توس را به محبانش در
ایران و سراسر جهان تبریک میگوییم ...
با تشکر از مدیریت محترم بولتن نیوز ...
ولایت بر عاشقان طریقش مبارک باد.