ماحصل حرفش این بود که اگر ارادهی سیاسی در مسوولین عالی وجود داشته باشد، مشکلات فنی قابل حل است. جالب است که به عنوان شاهد مثال، وی مذاکرات خودش با شاه را که به انعقاد 1975 انجامید مطرح کر
به گزارش بولتن نیوز، جواد
ظریف، در روزهای اخیر در اولین سفر خارجی خود به عنوان وزیر امور خارجه به
عراق سفر کرد؛ ظریف حدود 12 سال پیش به عنوان معاون، کمال خرازی را در
ملاقاتی با صدام همراهی کرده بود.
ظریف
در روایت خود از این ملاقات که در زیر زمین خانهای به ظاهر معمولی در باغی
حوالی بغداد انجام شده بود، به خودشیفتگی دیکتاتور عراق اشاره میکند و آن
را باعث سقوط صدام میداند.
ظریف میگوید: آقای خرازی در سال 79 یا
80 سفری به عراق داشتند که بنده همراه ایشان بودم. موضوع سفر روابط دو
جانبهی ایران و عراق و موضوعات باقیمانده از جنگ بود. قرار بود در این سفر
ایشان ملاقاتی با صدام داشته باشند. عراقیها تاکید داشتند که تعداد
همراهان در ملاقات به دلایل امنیتی باید بسیار محدود باشد. لذا بنده،
کاردار ما در بغداد و یک مترجم به عنوان همراه دکتر خرازی معرفی شدند.
عراقیها فقط پذیرفتند من همراه وزیر بروم و بعد با اصرار ما مترجم را هم
قبول کردند. به نظر میرسد فکر میکردند کاردار ما شهر و اطراف آن را بلد
است و نمیخواستند محل اقامت صدام مشخص شود و لذا وی را حذف کرده بودند.
حواشی
ملاقات بسیار جالب بود. زمان ملاقات را مشخص نکرده بودند. یک روز صبح که
هیات قرار بود برای زیارت به کاظمین مشرف شود، گفتند ما سه نفر در هتل
بمانیم. مشخص بود که برنامه ملاقات با صدام برای آن روز تعیین شده است.
طرفهای ساعت 9 صبح بود که دو اتومبیل تشریفات وزارت خارجهی عراق آمدند و
ما را از هتل به محلی که ظاهرا یکی از کاخهای ریاست جمهوری در داخل شهر
بود بردند. در یکی از ورودیها، آقای صحاف وزیر امور خارجهی وقت عراق
منتظر ما بود. در اتاق انتظار نشستیم و وزرا مشغول صحبت شدند. پس از مدتی،
آجودان ویژهی صدام که در همهی عکسها و از جمله عکس ما پشت سر صدام است
وارد اتاق شد و با صحاف صحبتی کرد. صحاف به ما گفت برای دیدار صدام باید به
محل دیگری برویم. آجودان صدام با یک اتومبیل بیامو که خودش رانندگی
میکرد در جلو راه افتاد و به دنبال او در دو اتومبیل جدید که شاید مربوط
به ریاست جمهوری بود دکتر خرازی و صحاف و بنده و مترجم راه افتادیم. مدتی
در شهر ما را گرداندند و سپس از شهر بیرون رفتند. ظاهرا میخواستند مطمئن
شوند که ما مسیر را گم کردهایم. در بیرون شهر هم مدتی رانندگی کردند تا به
باغی رسیدند که هیچ علامت ظاهری جز یک پست دیدهبانی خیلی عادی که در عراق
فراوان است نداشت. چند دقیقهای هم در داخل باغ رانندگی کردند تا به یک
ساختمان در ظاهر بسیار معمولی رسیدیم. پیاده شدیم. دو نفر از اعضای وزارت
امور خارجهی عراق منتظر ما بودند. پس از یک توقف کوتاه و پس از عبور از
چند راهرو به داخل سالن بسیار مجللی که علی القاعده باید در زیر زمین بود
وارد شدیم. صدام در آن سالن منتظر ما بود و با احترام ما را پذیرفت.
بعد
از تعارفات اولیه، صدام شروع به صحبت کرد. ماحصل حرفش این بود که اگر
ارادهی سیاسی در مسوولین عالی وجود داشته باشد، مشکلات فنی قابل حل است.
جالب است که به عنوان شاهد مثال، وی مذاکرات خودش با شاه را که به انعقاد
1975 انجامید مطرح کرد. صدام با تفصیل فراوان گفت که در دو ملاقات با شاه،
در صحبتی کوتاه طرح کلی خود را برای حل مشکلات فیمابین مطرح کرده و شاه
هر بار مدتی طولانی صحبت کرده و نهایتا چارچوب صدام را پذیرفته است و پس از
این توافق سیاسی در سطح عالی، متخصصان دو طرف در مورد موضوعات به ظاهر
لاینحل به توافق رسیدهاند. حتی در مورد توافق 1975 که در زمان ضعف عراق و
قدرت شاه حاصل شده بود، به گونهای وانمود میکرد که گویا نظراتش را بر شاه
تحمیل کرده است. فکر میکنم در نهایت نیز همین خودشیفتگی باعث سقوط صدام
شد.
منبع خاطره: کتاب آقای سفیر، نوشتهی مهدی راجی.