کد خبر: ۱۶۲۲۳۰
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار:
دکتر امان الله قرائی مقدم، متخصص علوم اجتماعی در گفت و گو با بولتن نیوز:

تخریب چهره ها و شخصیت ها و زیرآب زنی، نتیجه نبود فرهنگ انتقادپذیری و اشکالات ساختار سیاسی است

مردم همواره به قدرت به ديده ترديد نگاه مي كنند.كجا و چه زماني به ما درست انتقاد كردن را آموخته اند؟!واقعا نقد در نظام آموزشي ما اصلا جايگاهي دارد؟!در حاليكه تربيت در رويكردهاي اجتماعي بسيار موثر است.نحوه شير دادن به نوزاد نیز در شكل گيري خلق و خو موثر است.حتي نحوه قنداق كردن در سلطه گر بودن يا سلطه پذير بودن شخصيت كودك نقش دارد
گروه اجتماعی - احمد حقيقي: تخريب شخصيت ديگران و پدیده زیرآب زنی، خود زنی، بدگویی و بد اخلاقی در محیط کار به جاي نقد سازنده، رابطه بازی و توسل به هر وسيله ممكن جهت صعود خود و نزول رقيب، و...  از جمله پدیده ها و آسيب هايي است که آثار و شواهد آن در دنیای امروز و کشورهای مختلف و از جمله در جامعه ما به چشم مي خورد و به جای ارزش دادن به افراد شایسته و نخبه، عده ای به دنبال حذف آنها هستند.







به گزارش بولتن نیوز، برای بررسی این پدیده تاریخی و رابطه آن با فرهنگ، مسائل روزمره زندگی و نوع حکومت ها، لازم است که با صاحب نظران و روانشناسان و مردم شناسان و جامعه شناسان، گفت و و گو شود تا راهکارهایی در جهت رشد افراد شایسته و نخبه، و کاهش بد اخلاقی ها ارائه شود و به جای خرده گرفتن و اتهام زنی و مطرح کردن نقاط ضعف، به مسائل اصلی و اساسی مردم و کشور توجه شود و منطق و دانش و علم جایگزین خرده فرهنگ های ایراد گرفتن و بدگویی و بداخلاقی ها شود.
برخی کارشناسان معتقدند که  وقتي در جامعه فرهنگ نقد تقویت نشود و افراد نتوانند قدرت و مشکلات و ضعف ها را بدون ترس از پرداختن هزينه هاي سنگين آن نقد كنند، در نتیجه به تخريب رو مي آورند. در نتیجه باید فرهنگ، رسانه ها، و تعليم و تربيت را در جهت بهبود روحیه نقد پذیری و قبول مسوولیت در مقابل اعمال و گفتار و رفتار خود  به کار بگیریم.
در این زمینه بولتن نیوز، با دكتر «امان الله قرائي مقدم» که یکی از صاحب نظران ومتخصص علوم اجتماعي در آسيب شناسي پديده تخریب دیگران است گفت وگویی انجام داده است.
ایشان معتقدند که  نوع  و ساختار حكومت ها و چگونگی نهادهای اجتماعی و علمی و صنفی، و تعليم و تربيت در این نوع پدیده ها موثراست،  و اگر در جامعه افراد نتوانند قدرت را بدون ترس از پرداختن هزينه هاي سنگين آن نقد كنند، به تخريب رو مي آورند.
در حالی که اگر فرهنگ نقد و نقد پذیری و قبول مسوولیت تقویت شود، به جای تخریب، باعث تقویت شایسته سالاری و نخبگان و افراد توانمند و مسوول خواهیم شد و جامعه به سمت رشد و توسعه و رفاه حرکت خواهد کرد و فرهنگ نقد و دموکراسی نیز تقویت خواهد شد.
تعليم و تربيت نيز در سلطه پذير يا سلطه گر بودن فرد نقش دارد، از اين رو تخريب جزو شخصيت افراد مي شود و به همين دليل در رقابت هاي مختلف و حتي زندگي روزمره مي بينيم كه افراد به جاي نقد سازنده و همکاری مثبت با ديگران به تخريب روی می آورند و اطرافيان هم از آن استقبال مي كنند!

بولتن نیوز در گفت وگو  با اين آسيب شناس اجتماعي به بررسی این مساله پرداخته است:



* آقاي دكترتمايل به تخريب شخصيت افراد، بويژه تخريب گروه هاي مرجع، نخبگان و افراد سرشناس و چهره های سیاسی به خصوص درمحافل سیاسی و رسانه ها و.... جزو خلق و خوی  ما شده، حتي طبقاتي از جامعه نیز از اين پديده استقبال مي كنند، دليل تكثير اين آسيب چه مي تواند باشد چرا مسائل اخلاق کاری در شرایطی که روی آن تاکید می شود، به جای تقویت، تضعیف شده است؟


اين آسيب ريشه هاي فرهنگي ، اجتماعي و تاريخي چند هزار ساله دارد و به دليل حكومت هايي كه جامعه ايراني در طول تاریخ تجربه كرده است  و مسائل دیگر، این روحیه در روح و روان ما جا خوش كرده است. یعنی هم تحت تاثیر نوع و ساختار حکومت است وهم تحت تاثیر فرهنگ چند هزار ساله  وفقدان نهادهای علمی و مدنی و صنفی و...

«كورت لوين»روان شناس اجتماعي سال ها قبل تحقيقات مهمي را در دانشگاه« ام آي تي»انجام داد كه گوياي شرايط امروز جامعه ماست.او كارگاهي متشكل از سه گروه پنج نفره تشكيل داد كه به ترتيب به روش هاي دموكراتيك، استبدادي و آنارشي اداره مي شد.

نتايج حاصل از اين كارگاه نشان داد ستيزه جويي، تهمت زدن و مسئوليت پذير نبودن در گروهي كه به روش استبدادي اداره شد 30 برابر بيشتر از ساير گروه ها بود.در گروهي كه دموكراسي برقرار بود افراد انتقادهای بجا را مي پذيرفتند و درصدد حل مشكل بودند، در برابر انتقادهای نابجا هم محكم مي ايستادند و از عملكرد گروه دفاع مي كردند، اما در گروهي كه استبداد حاكم بود افراد همه انتقادها و لو انتقادهای بي جا را مي پذيرفتند و همبستگي گروهي نداشتند.افراد اين گروه در برابر انتقادها مي گفتند ما نقشي نداشتيم، ‌ديگران سنگ اندازي كردند و...خلاصه اینکه آنها در برابر مشكلات فرافكني مي كردند و به دنبال حل مشكل نبودند .

* پس شما معتقديد چون جامعه ايران در طول تاريخ خود به شيوه بسته اداره شده و نتوانسته اصحاب قدرت را نقد كند به تخريب روي مي آورده است؟!

همينطور است، برخورد حكومت ها با شهروندان در رويكردهاي تخريبي نقش داشته است.وقتي سيستم انتقادهای و لو سازنده و دلسوزانه را بر نمي تابد،‌ انتقادها از بين نمي رود، بلكه شكل طرح آن تغيير پيدا مي كند و زیر زمینی، زیرآب زنی و... می شود...
اساسا وقتي انتقاد،  هزينه هاي سنگين دربرداشته باشد، شهرونداني كه به طور طبيعي مي خواهند زندگي كنند و درآمدي داشته باشند، ‌نقاب تزوير بر چهره مي زنند تا خود را حفظ كنند و براي رشد و ارتقا به تخريب و بدگويي و به اصطلاح زيرآب زني متوسل مي شوند.

سعدي شاعر پرآوازه سال ها قبل به زيبايي اين مضمون را در حكايتي مطرح كرده است.آنجا كه مي گويد:«گروهي روباهي را ديدند که گریزان و بی خویشتن، افتان و خیزان مي دويد.کسی گفتش چه چيزي است که تو را اينگونه خفت داده؟ گفت شنیده‌ام که شتر را به سخره می‌گیرند! گفت:ای نادان شتر را با تو چه مناسبت است و ترا به او چه مشابهت؟ گفت:خاموش که اگر حسودان به غرض گویند روباه شتر است و من بواسطه اين بدگويي گرفتار شوم چه كسي غم رهايي من دارد تا حال مرا بپرسد؟و تا پادزهر از عراق آورده شود مارگزیده مرده باشد!

* اما مشاهده مي شود كه اين تخريب ها دستکم از سوي اقشاري از جامعه مورد پذيرش قرار مي گيرد و خيلي هم امر مذمومي تلقي نمي شود!

بدون شك زمينه اجتماعي و فرهنگي آن مساعد است.تخريب،شايعه و تهمت زدن ريشه در نبود اعتماد دارد، در سراسر حيات سياسي ،‌اجتماعي ،‌فرهنگي جامعه ايران مي توان اين موضوع را سراغ گرفت.گروه هايي هستند كه به قيمت خراب كردن ديگران مي خواهند خود را بالا ببرند،براستی اميركبير را چه كساني از ميان برداشتند؟قائم مقام فراهاني چه شد؟
خواجه نظام الملك چه سرنوشتي پيدا كرد؟جامعه اي كه آزادي بيان و ابراز عقيده در آن هزينه داشته باشد به تخريب رو مي آورد، ‌به بیان دیگر انتقادها از بين نمي رود، بلکه به لايه هاي زيرين جامعه مي رود و به جاي سازندگي، مخرب مي شود.

* اين رويكرد چقدر با نبود امكان تحرك اجتماعي مرتبط است؟به عبارت ديگر شما چقدر تخريب ها را متاثر از ميسر نبودن امكان پيشرفت براي گروه هايي از جامعه مي دانيد كه به دليل دوري از مناسبات قدرت نمي توانند موقعيت خود را ارتقا دهند؟


در مواردي موثر است.به هر حال زماني كه فرد نمي تواند طبق ضوابط و قوانين منطقي ارتقا پيدا كند به اين رويكردها هم متوسل مي شود.وقتي فقط وفاداري به جاي شايستگي و تخصص عامل پست و منصب شد گروه هاي محروم، به تخريب به عنوان يك روش تدافعي فكر مي كنند.با اين حال ريشه اين معضل در نهايت به نبود آزادي بيان و نقد مربوط می شود، وقتي انتقاد ولو سازنده هزينه هاي سنگين به دنبال داشته باشد و قدرت ميل به اصلاح نداشت،‌وقتي مردم امكان پيدا نكنند نظر خود را در مورد واقعيت هاي سياسي و اجتماعي مطرح كنند و رسانه هاي ما چشم بينا و گوش شنواي قدرت شدند و نه مردم،آنگاه جامعه هم به تخريب روي مي آورد و به شايعه سازي و تهمت زدن متوسل مي شود...

* چقدر آسيب هايي كه شما مطرح كرديد به بي اعتمادي عوام به خواص يا مردم نسبت به گروه هاي مرجع و نخبگان مربوط می شود؟


رابطه مستقيم دارد.«فرانسيس فوكوياما»نظريه اي را تحت عنوان سرمايه اجتماعي مطرح مي كند و در آن نظريه دو نوع ارتباطات را بر مي شمرد.«‌ارتباطات عمودي»مثل ارتباط بين حكومت و مردم و ارتباط افقي مثل ارتباط بين همكاران.

او مي گويد:«وقتي در اين ارتباطات خدشه وارد شد بي اعتمادي شكل مي گيرد.وقتي ارتباط يك جانبه وسلطه جويانه بود، اعتماد عمومي از بين مي رود و سرمايه اجتماعي تضعيف مي شود.در اين وضعيت تخريب ها رخ مي دهد و در موارد زيادي افرادي كه توانمندي دارند قرباني مي شوند وشاكله قدرت مصون مي ماند زيرا پرداختن به آن پرهزينه است»در نتيجه مشاهده مي كنيم شخصيت توانمندي مثل اميركبير تخريب مي شود نه شاه قجر ... اينها همه به نوع حكومت ها مربوط  می شود.

جامعه ما سال ها حكومت هاي ديكتاتوري را تجربه كرده و در مورد انتخابات و مردمسالاري كم تجربه است، در نتيجه رسوبات فرهنگ استبدادي كماكان در جامعه مشاهده مي شود و كمرنگ شدن اين موضوع با گذشت زمان و مردمسالاري حاصل مي شود.

* چگونه مي توان ديوار بي اعتمادي بين مردم و نخبگان را از بين برد؟


گام اول فرهنگسازي است.اين موضوع هم از آموزش و پرورش آغاز مي شود،اما اصل مهم و اساسي عملكرد مسئولان است.مسئولان بايد به وعده هايشان عمل كنند.شعارها بايد جامه عمل بپوشد،به هر حال باید بپذیریم که اعتماد سازي پديده اي زمان بر است.وقتي مردم ببينند مسئولاني كه قدرت را در دست دارند و در تصميم گيري هاي اقتصادي، اجتماعي، سياسي و فرهنگي نقش دارند،حاضر نيستند مسئوليت اقدامات خود را بپذيرند و ديگران را مقصر جلوه مي دهند، اعتماد سازي شكل نمي گيرد.
شما اين موضوع را در كشورهاي توسعه يافته نمي بينيد.در كشوري مثل ژاپن اگر كم كاري اتفاق بيفتد عاليترين سطوح مديريتي مسئوليت ها را به گردن مي گيرد و در نتيجه مي بينيم وزير استعفا مي كند،حتي يك نخست وزير از قدرت سياسي كنار مي رود.براي اعتماد سازي بايد در جامعه قوانين براي همه و به طور يكسان اجرا شود.وقتي قوانين فقط در مورد افراد ضعيف اجرا شد و افراد قوی از تعقيب و بازخواست قانون مصون باشند،اعتمادي شكل نمي گيرد. قوانين و مقررات نبايد زير نظر گروه هاي پر نفوذ و به اصطلاح« اليگارشي»ها باشد،نبايد شهروند درجه يك و درجه دو داشته باشيم .



* چه قدر اين بي اعتمادي به نپذيرفتن جايگاه نخبگان مربوط می شود؟


«ويلفردو پارتو» جامعه شناس ايتاليايي مي گويد:«نخبگان عصاره جامعه هستند.وقتي نهضت نخبه سازي شكل گرفت مردم هم آنها را نمي پذيرند و اعتماد نمي كنند ،زيرا آنها را به عنوان نخبه قبول ندارند.»اجزا و عناصر ساختار نظام اجتماعي بايد طوري در كنار هم قرار بگيرد كه تشكيل يك پيكره را بدهند.ساخت اجتماعي بايد به تغييرات واكنش نشان دهد و داراي قدرت پيش بيني باشد و روند ها از يك منطق تبعيت كند و ميلي نباشد .نخبه بايد از متن جامعه بيرون بيايد نه از متن قدرت!

* اشاره كرديد كه تخريب نخبگان و افراد سرشناس و تاثيرگذار در جوامع استبداد زده بيشتر رخ مي دهد اما ما مي بينيم كه در جوامع غربي هم تخريب اتفاق مي افتد حتي در كشوري مثل آمريكا رئيس جمهوري تخريب شخصيت مي شود اين تناقض ناشي از چيست؟!

تناقضي وجود ندارد! امور اجتماعي نسبي است موضوع مورد بحث ما در همه جوامع ديده مي شود،اما در جوامع استبدادي بيشتر اتفاق مي افتد.شما به كشور آمريكا اشاره كرديد،اما اين كشور نمونه خوبي از دموكراسي نيست زيرا گروه هاي پر نفوذ و«اليگارشي»ها در عرصه هاي سياسي،اقتصادي و اجتماعي اين كشور جولان مي دهند.
شايد كشور سوئيس يا هند يا دانمارك مثال هاي بهتري باشد البته ردپاي گروه هاي پر نفوذ را در اين كشورها هم مي توان سراغ گرفت با اين حال تخريب ها در جوامعي كه به سوي دموكراسي حركت مي كنند بسيار كمتر است زيرا مهم ترين عامل كه قدرت انتخاب مردم است،وجود دارد و آنها به راحتي و با شناخت انتخاب مي كنند و قدرت هم پاسخگوست.و در صورت ناكارآمدي با روش هاي قانونمند و ساز وكارهاي از پيش تعيين شده كنار گذاشته مي شوند و به اصطلاح به قدرت چسبيده نيستند.

* نظام تعليم و تربيت چه نقشي در شكل گيري روحيه جمعي و جايگزيني تخريب به جاي انتقاد سازنده نقش دارد؟

تخريب ها در جامعه ما مخصوص يك طبقه يا قشر خاص نيست،در ذات ما رسوخ كرده چون اينگونه تربيت شده ايم.شما به ادبيات ايران نگاه كنيد،همين اشعار حافظ سرشار از انتقادهای اجتماعي و نقد قدرت و ريا و تزوير و... است.خوب اينها در نوع تربيت ما نقش داشته است.براستی چه كسي مي تواند این مسائل را كتمان كند؟در منبرها،همواره قدرت امري مذموم معرفي شده،در نتيجه مردم همواره به قدرت به ديده ترديد نگاه مي كنند.كجا و چه زماني به ما درست انتقاد كردن را آموخته اند؟!واقعا نقد در نظام آموزشي ما اصلا جايگاهي دارد؟!در حاليكه تربيت در رويكردهاي اجتماعي بسيار موثر است. به عقيده متفكراني مثل«مارگرت ميد»نحوه شير دادن به نوزاد در شكل گيري خلق و خو موثر است.حتي نحوه قنداق كردن در سلطه گر بودن يا سلطه پذير بودن شخصيت كودك نقش دارد،بنا بر اين بسياري از رفتارها را كه از اطرافيان خود مشاهده مي كنيم از همين تربيت ها ناشي مي شود.وقتي در مقابل قدرت خاضع و متملق هستيم و در برابر ضعيف، گردن كش و متعدي،اينها به تربيت ما مربوط می شود.





* آقاي دكتر مرز بين تخريب و ونداليسم كجاست؟اگر بخواهيد ريشه يابي كنيد با توجه به تحولاتي كه ما در كشورهايي مثل مصر،تركيه،يونان و برخي كشورهاي پيراموني خود مي بينيم چه قدر ظهور و بروز برخي رفتارهاي آشوب گرايانه و ونداليسم در اين كشورها را به انسدادها و نبود تحركات اجتماعي مرتبط مي دانيد؟


به مورد خوبي اشاره كرديد.متاسفانه اين موضوع تا الان كمتر مورد توجه قرار گرفته است.درتحولاتي كه كشورهاي پيراموني ما تجربه مي كنند حتما ريشه هاي فقر،تبعيض،فساد،بيكاري و تورم قابل رديابي است،اما نبود آزادي بيان،حضور گروهاي فشار و اليگارشي ها و از همه مهم تر فرهنگ استبداد زده را هم نبايد فراموش كنيم.در كشوري مثل يونان چرايي رفتارهاي آشوب گرايانه را مي توان در سال هاي حكومت سرهنگ ها و نظاميان جست و جو كرد يا در كشور تركيه آشوب ها و رفتارهاي ضد اجتماعي حتما ناشي از سال ها حكومت نظاميان است،در افغانستان چرا تلاش ها براي پيشرفت و آرامش با شكست مواجه مي شود؟يا در كشور عراق اين همه خشونت ناشي از چيست؟مصر نمونه ديگري است.اين همه آشوب در قاهره از كجاست؟مگر نه اين كه«مبارك»،«سيسي»و«طنطاوي»همه نظامي هستند؟اين موارد از سال ها انسداد و استبداد نشات مي گيرد كه البته آثارش هم در خلق و خوي مردم آنجا به صورت خشونت و آشوب طلبي رسوخ كرده است.

اينكه رفتارهاي اعتراضي رنگ و بوي ونداليسم به خود مي گيرد به همان ريشه ها بر مي گردد.همه جوامع استبداد زده مستعد آشوب هاي خياباني هستند و طبق تئوري رسوب ها و مشتقات«ويلفردو پارتو»جامعه شناس ايتاليايي رفتارهاي خشونت بار و ضد اجتماع در رفتار نسل هاي بعد اثر مي گذارد.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۱
غیر قابل انتشار: ۰
محمدي
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۶:۰۴ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۳
0
2
با سلام
مطلب مفيد و جالبي بود. با اجازه شما و رعايت امانت و ذكر منبع در پايان نامه ارشد خود به اين گفت و گو استناد خواهم كرد. با تشكر
ساسان قادری
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۷:۱۳ - ۱۳۹۲/۰۵/۲۳
1
0
آقای دکتر سلام. برای من دانشور چای تعجب دارد که چگونه استاد جامعه شناسی که به خوبی از خسارات دخالت اهل علم و فرهنگ در حوزه بی فرهنگ و بی ثبات سیاست آگاهی دارد، چگونه به این سادگی دست به این آلئدگی می زند و به ابزار کش و قوس ها و رقابت های قدرت طلبانه ی رایج در عرصه ی بدنام سیاست کشورمان مبدل می گردد. من همواره کوشیده ام که از این آلودگی دور بمانم و لذا حامی یا مخالفت هیچکدام از این باندها نیستم، اما چرا شما که در حال حاضر بنظر می رسد که در حال حاضر نگران نابسامانی فرهنگی و عدم مناسبات بین حاکمان و توده مردم یا به قول این جماعت رعایا هستید و از تخریب رقیب و رواج دروغ گویی می نالید چرا در دو سه سال گذشته از حجم عظیم دروغ نو افترایی که توسط جماعت رقبای سیاسی بر فرهنگ اجتماعی و سیاسی جامعه و به تبع آن فرهنگ عامه سایه انداخت هیچ احساس مسئولیت نکردید. تا دیر نشده خود را نجات دهید چرا که تجربه چند دهه اخیر مکرر نشان داده که این جماعت از امثال سعیدی سیرجانی و اساتیدی همچون جنابعالی بسیار استفاده نموده و با اتمام تاریخ مصرف آن ها را به سادگی به مرغ و کباب بریان سفره های آشتی کنان خود مبدل کردند. یک بار دیگر متن سوالات مصاحبه ی خود مرور نمایید اگر از هدف و نیت سوال کننده آگاهی نیافتیدکه ........... هیچ
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین