در این روستا هم خانه ها همه کپری هستند در واقع از برگ و پول درخت نخل درست شده اند اما ساکنانش از مردم همین سرزمین هستند افرادی که گاها آرزویشان داشتن ابتدایی ترین و بی ارزش ترین داشته های شهرنشینان است.
احمد یوسف زاده این بار پای درد دل این مردم می نشیند تا که شاید صدای محرومیت این مردم کمتر دیده شده را به گوش مسئولان برساند.
داستان روستای محروم بن چاه/ هفته ای 500 لیتر آب برای سه خانوار در طول یک هفته
بن چاه یکی دیگر از روستاهایی است که راهنما نشانمان می دهد. روستایی میان برهوتی خشک و بدون آب حتی برای آشامیدن. هر سه خانوار یک تانکر آب 500 لیتری دارند که هفته ای یکبار آب و فاضلاب روستایی می آید پرشان می کند برای همه مصارف روزمره اشان. این تانکرها جا به جای این آبادی که 65 خانوار دارد گذاشته شده اند.
تمام خواسته این دو پیرزن تنها دو جلد شناسنامه است تا بتوانند یارانه شان را بگیرند!
مدرسه ابتدایی قابل قبولی دارند اما حصاری ندارد و محلی شده برای هجوم احشام به سایه دیوارهایش. برق هم نعمتی است که دولت نهم برایشان کشیده اگرچه آنچنان کم فشار که مدام می رود و روزه داران را با گرمای 45 درجه تنها می گذارد. ( مشکل قطع برق فصل مشترک همه قلعه گنجی هاست )
سی اسدی آرزوی یه جلد شناسنامه دارد
مردم بن چاه دامدارند ولی خشکسالی و نبود علوفه رمق زاد و ولد را از
گوسفندان گرفته و سه سال است که نزاییده اند. همه درآمد مردم یارانه ایست
که دولت می دهد. هدفمندی یارانه ها اگر برای چاه مملکت آبی نداشته برای
سفره این فقرا نانی و لو اندک دارد ولی همین اندک هم به «بسی اسدی» و دخترش
نمی رسد.
بسی شاید 80 ساله و دخترش 60 سال سن دارد. شناسنامه هایشان زمان شاه در
حادثه سیل مفقود شده و دو زن تنها که جز خدا هیچکس را ندارند پای رفتن به
شهر ندارند ، یک آدم باخدایی مشکلشان را به گوش اداره ثبت احوال رسانده
ولی نتیجه ای نداشته.( امیدوارم رییس اداره ثبت احوال قلعه گنج همه امید
این دو پیرزن که داشتن شناسنامه برای گرفتن یارانه است را حل کند.)
دکل تلویزیونی همچنان خاموش مانده است
چرخی در روستا می زنیم. دولت برای آسایش اهالی روستا و روستاهای مجاور که از دیدن همه شبکه های تلوزیونی محروم بوده اند، از محل اعتبارات سفر مقام معظم رهبری یک دکل تلویزیونی در وسط روستا احداث کرده، بی آنکه برای نگهداری آن فکری بکند، در نتیجه فنس اطراف دکل و دیش سفید بزرگش حالا محل دنجی شده برای حفاظت احشام و دکل و تاسیساتش خاموش و بی خاصیت شده اند.
الیاس بد شانس/ یک چشم کور، پای شکسته و دست فلج مدرکی مورد قبولی برای از کار افتادگی نیست!
یک راهنمای محلی ما را برای شنیدن قصه پردرد مردی می برد با 8 سر عائله. الیاس گل محمدی حدود 55 سال سن دارد و شانس هیچ!
الیاس با دو پا و یک دست شکسته و یک چشم نابینا را نه بهزیستی قبول می کند نه کمیته امداد
سالها پیش در حال کارو تلاش، شاخه تیز درختی چشم چپش را کور کرده، چند سال بعد در اثر سانحه ای پای راستش از بالای زانو می شکند و او که پول شهر رفتن نداشته پای خود را به شکسته بند محلی می سپارد و حالا استخوان رانش جوش خورده اما انحنای استخوان از روی لباسش هم دیده می شود.
با یارانه قرض هایم را می دهم
بد شانسی الیاس با دو حادثه تلخ دیگر تکمیل می شود، از صخره ای سقوط می
کند و پای چپش از مچ می شکند و ایضا در حادثه ای مشابه دستش هم از مچ می
شکند. دستس که حالا انگار فلج است و کاری از آن بر نمی آید. باورم نمی شود
این همه مصیبت را ولی عکس های رادیولژی اش را که می بینم مجبورم باور کنم،
اگرچه برای تشخیص صداقت یک روستایی قلعه گنجی نیاز به هیچ سند و مدرکی نیست
، لا اقل برای من نیست ولی برای بهزیستی نه تنها هست بلکه وقتی الیاس به
آنجا مراجعه می کند پزشک کمیسیون همه این نواقص را می بیند و اسم او را
برای ورود به جرگه مددجویان تایید نمی کند و از نظر او الیاس از کار
افتاده نیست! از الیاس می پرسم با این پیکر درهم شکسته خرج خانواده را از
کجا در می آوری؟ می گوید از مغازه روستا قرض می کنم ، سر ماه که یارانه می
گیرم تسویه می کنم. با خودم می گویم عجب عدالتیست که الیاس در روستای بن
چاه و صاحب پنت هاوس های صد ملیارد تومانی شمال شهر تهران هر دوبه یک
اندازه یارانه می گیرند!
یک پزشک ارتوپد در کهنوج ازالیاس برای مداوای یکی از پاهایش که شکسته بند
محلی خرابش کرده و حالا کوتاه شده، یک میلیون و هفتصد هزار تومان دستمزد
خواسته که البته اوآهی کشیده و به روستایش بر گشته است. الیاس حتی تحت پوشش
کمیته امداد هم نیست، 4 سال پیش مسئول پالایش کمیته امداد اینطور تشخیص
داده که الیاس مستحق دریافت مستمری نیست و لذا اسمش را از لیست مدد جویان
خط زده است.
طفلی که از خوشحالی دمپایی های ابری را بوسید/ یاسین دیگر پای برهنه بر سنگ داغ زمین نمی گذارد
از الیاس خداحافظی می کنیم و جلو کپر دیگری می ایستیم. در این خانه 7 فرزند بی مادر زندگی می کنند با پدری 50 ساله که مثل دیگر اهالی روستا زجر زندگی را بر دوش های خسته اش حمل می کند.
الیاس؛ پسر بچه یتیم که آرزوی یک جفت دمپایی دارد
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
ای کاش حق این محرومان داده می شد.