نیلوفر هم که تمام عشق و علاقه اش لباس دینداری و مسلمانی است، در آن شرایط با گریه و زاری از امام رضا(ع) تنها حجاب مورد تائید اهل بیت(علیهم السلام) را می خواهد و بس./ مادر خانواده از نحوه مسلمان شدنش می گوید. از روزمرگی و زندگی ماشینی در آلمان. از اینکه بیماری روحی گرفت و همه امیدش به زندگی قطع شده بود.
سرویس دین و اندیشه بی باک:
چند نفری از تحریریه پایگاه خبری بی باک که علاوه بر رسالت خبری و اطلاع
رسانی شان، سالهاست که کارهای فرهنگی و تبلیغی را نیز در دستور کار دارند،
دیروز میهمان ماه عسلی بودند که همه مردم او را به نام مجری توامندش می
شناسند. البته این میهمانی به پاس سالها جهاد و استقامت خانواده ای تازه
مسلمان آلمانی بود که برای رسیدن به حق و حقیقت و قرار گرفتن در زیر خیمه
اهل بیت (علیهم السلام) سختیهای زیادی را متحمل شده بودند. کاملا روشن و
بدیهی است که هیچ فردی این خانواده را بعنوان همکاران بی باک و یا صرفا
بعنوان یک آلمانی بودن تعظیم و احترام نمی کند بلکه تنها وجه تمایز آنها با
عموم انسانها و اهالی رسانه، راه متفاوتی است که مادر این خانواده برای
ذبح بی تفاوتی و تسامح نسبت به امور پیرامون خود و فرار از کوتاه تصور کردن
زندگی و ارزش انسانیت پیموده است.
هنوز ننشسته بودیم که احسان علیخانی برای خیر مقدم و توضیح درباره برنامه
وارد اتاق می شود. جوانتر از آن چیزی است که پخش قدیمی تلویزیون نشان می
دهد. خیلی گرم و با نشاط سلام می کند و خودش را احسان معرفی می کند. سلام
خیلی خوش اومدید. احسان هستم.
عناوینی چون "مجری برنامه"، " تهیه کننده" و حتی "آقای علیخانی" و از این
قبیل تحویل گرفتنها را بیرون از برنامه اش گذاشته و آمده خیلی راحت درباره
آنچه که اعتقاد و علاقه دارد با مردم صحبت کند و اگر خدایش مددی کرد،
تلنگری بزند و به زندگیها امید و جان دوباره ای ببخشد.
از برنامه روز قبلش حسابی تشکر می کنیم. خانم ورونیکا گفت؛ دیروز به پای تلویزیون بسیار متاثر شده و اشک ریخته است.
احسان درباره برنامه " ماه عسل" می گوید. از بیش از 40 میلیون مخاطبش در
داخل و خارج از کشور می گوید. بیشترین آمار مخاطبانش بعد از ایران، فارسی
زبانان آمریکا هستند. پرمخاطب ترین برنامه سیما در ماه مبارک می باشد.
اصرار دارد که بگوید؛ این موفقیت برنامه دلایلی زیادی دارد که هیچکدام
مربوط به من نیست.
از دکور خاص و متفاوت و تیم صددرصد جوانش مشخص بود که که تهیه کننده و
مجری برنامه هم از این قاعده استثنا نخواهد بود. اما این دکور زیبا هم باعث
نشده است که مخاطبان چشمشان را از مجری و میهمانان برنامه بردارند و از
همراهی برنامه جا بمانند. برخلاف برخی حرف و حدیثهای تنگ نظرانه که از
علیخانی جوانی مغرور ساخته اند، احسان دائم از لطف خدا، مردم و اخلاص
میهمانان و شرایط خاص ماه مبارک می گوید و تا روی سخن دیگران به توانایی و
اجرای قوی او می رود، سریع بحث را عوض می کند.
راستش دنبال این بودم که کمی غرور و خودبزرگ بینی از احسان ببینم تا غیبت
های تهمت گونه ای را که در رسانه ها و بین برخی اهالی رسانه درباره علیخانی
شنیده بودم، حداقل از دایره تهمت مبرا کنم اما احسان بسیار متفاوتر از
دکور برنامه اش بود. علیخانی در گپ و گفتی غیررسمی و خودمانی در پاسخ به
یکی از اعضای تحریریه "بی باک" تنها رمز موفقیت برنامه اش را خلوص و مردمی
بودن میهمانانش ذکر می کند.
پرواضح است که این، تنها بخشی از واقعیت "ماه عسل" بود. عوامل جوان و همگی
روزه دار ماه عسل که انگار نه انگار دیگران الان در خانه هایشان بی رمق به
انتظار افطار نشسته اند، آنچنان پر شور و با انگیزه کار می کردند که راستش
ما هم خجالت کشیدیم خودمان را تشنه و روزه دار نمایش دهیم.
نزدیک شروع برنامه شد. سالن بزرگی که برنامه ماه عسل در آن اجرا می شد به
یکباره با صدای بلند علیخانی به سکوت تبدیل شد. دوستان همه گوش بدید؛ لطفا
از سروصدای غیر ضروری در حد امکان خودداری کنید. کسی داد نزنه! انگار احسان
می خواست که مراعات حال دختر خانم میهمان را بکند که یه کمی برای حضور در
برنامه پرمخاطب علیخانی استرس داشت. مادر که دائما در حال سخنرانی در
تلویزیون و مراسمات مختلف است اما بچه ها همیشه از دوربین فرار می کردند.
کیوان که مدتها در بخش بین الملل " بی باک " خبرهای بین الملل را از زبان
آلمانی به فارسی ترجمه می کرد، بی باک تر از این حرفها و حضورها بود. واسه
همین علیخانی در ابتدای برنامه با او ارتباط بیشتری برقرار کرد و بیشتر به
گفتگو پرداخت.
خواهر کیوان که مدتی است به عقد یک دانشجوی ایرانی مقیم نروژ در آمده است،
مادر خود را متفاوت از سایر زنان آلمانی معرفی می کند و در این باره گفت؛
از همان ابتدا دوست داشتم شبیه مادرم باشم چون احساس می کردم او با خانمهای
دیگر آلمانی متفاوت است.
وی در پایان برنامه هم وقتی که مادر حضور داشت، بار دیگر این موضوع را
تکرار می کند و از عنایت امام رضا(ع) برای محجبه شدنش سخن می گوید.
اصرار دارد که رمز تفاوت مادرش با سایر خانمهای آلمانی را در پوشش و حجابش
بداند. انگار هنوز به سن تکلیف نرسیده بود که عشق به حجاب و متانت مادر، او
را تشویق می کند تا از پدر برای پوشیدن حجاب کسب اجازه کند. از آنجا که
هنوز حجاب بر وی واجب نبوده است و سیاست های رایج در مدارس آلمان، با حجاب
همخوانی نداشته است و دانش آموزان محجبه بسیار مورد آزار و اذیت مدیران،
معلمان و برخی دانش آموزان غیرمسلمان قرار می گرفتند، پدر با این درخواست
مخالفت می کند.
بعضی وقتها که نیلوفر بر درخواستش اصرار بیشتری می کند، پدر عصبانی می شود و
برخورد تندتری با او می کند و از دخترش می خواهد که قبل از رسیدن به سن
تکلیف، به هیچ وجه درباره این موضوع صحبت نکند.
مسافرتی به ایران پیش می آید. قسمت این است که نیلوفر و مادر به حرم امام
رضا(ع) بروند. او شنیده که در زیارت اول هر آنچه از امام رضا(ع) بخواهد،
آقا به او می دهد. نیلوفر هم که تمام عشق و علاقه اش لباس دینداری و
مسلمانی است، در آن شرایط با گریه و زاری از امام رضا(ع) تنها حجاب مورد
تائید اهل بیت(علیهم السلام) را می خواهد و بس.
او می گوید، وقتی از ایران به آلمان برگشتم در فرودگاه حجابم را در
نیاوردم. پدر به فرودگاه آمده بود تا آنها را به خانه ببرد. مسیر فرودگاه
تا منزل طولانی بود. مادر و کیوان صندلی عقب ماشین خوابیده بودند و نیلوفر
جلو کنار بابا.
نیلوفر ابراز داشت؛ همانطور که پدر با دستهایش فرمان ماشین را گرفته بود،
دستهایم را روی دستش گذاشتم و گفتم؛ پدر اجازه می دهی که من حجابم را در
نیاورم؟ نیلوفر می گوید؛ خودم را برای عصبانیت و برخورد تند و جواب منفی
پدر آماده کرده بودم اما به لطف امام رضا(ع) و بسیار عجیب، پدرم خیلی زود
گفت؛ اشکال نداره عزیزم.
دل پدر، قرص و محکم شدن برای پوشش دخترش تنها بخشی از لطف امام رضا(ع) به
نیلوفر بود. مشکل اساسی تر مدیر مدرسه ای بود که نیلوفر در آنجا درس می
خواند. آنها به بهانه های واهی مخالف حجاب دختران بودند، گاهی احتمال خفگی
را بهانه می کردند و گاهی مسائل دیگر را! مدیر مدرسه نیلوفر در آلمان که
قبلا در مدرسه ای دیگر حجاب یک دختر دانش آموز مسلمان را به زور برداشته
بود، وقتی با حجاب این زائر کوچک امام رضا(ع) مواجهه می شود، مقاومت زیادی
از خود نشان نمی دهد و تنها شرطش عدم شرکت نیلوفر در کلاس ورزش می باشد که
این موضوع مورد موافقت زائر کوچک امام رضا(ع) و خانواده اش قرار می گیرد.
کیوان هم در پاسخ به اولین سئوال علیخانی خودش را عاشق علم و تحصیل معرفی
می کند، هیچم دروغ نمی گفت؛ آخر همگی همیشه از سئوالات سخت و پشت سرهم و
بالاتر از سن و سئوالش فراری بودیم. اما پدر انگار خدا برایش صبری داده بود
که استاد خصوصی شبانه روزی پسر باشد.
مادر خانواده از نحوه مسلمان شدنش می گوید. از روزمرگی و زندگی ماشینی در
آلمان. از اینکه بیماری روحی گرفت و همه امیدش به زندگی قطع شده بود. از
اینکه بعد از شکستن دیوار برلین، تصورش این بود که برلین غربی و امکاناتش
تنها خلع زندگیش بوده و حالا به آن رسیده و دیگر افسردگی و استرس به سراغش
نخواهد آمد.
او می گوید؛ امکانات و زرق و برق های برلین غربی هم کمکی به حال او نکرد و
همچنان قلبش هشدار ایستادن می داد. استارت خداشناسی را پزشک کلیسا برایش می
زند و زندگیش نسبت به سلوک کمونیستی که با آن بزرگ شده بود، متفاوت می
شود. زندگی در سایه خدای مسیحیت بیش از گذشته او را امیدوار می کند و از
فشار روحی او می کاهد. اما او هنوز احساس خلع و فشارهای روحی و روانی دارد.
پایش به دایر نام مسلمانی باز می شود و به لطف ازدواج با یک مرد ایرانی،
کم و بیش برخی از رفتارهای مسلمانان را تقلید می کند. به گفته خودش، تنها
نام مسلمانی را آنهم بخاطر ازدواج با یک مسلمان یدک می کشیده است اما از
اسلام هیچ نمی داند. او در شوهرش تفاوتی بارز نسبت به سایر مردان احساس
کرده بود که امروزه اسمش را عاطفه و محبت می گذارد.
اولین سفری که به ایران داشته وقتی سوار هواپیما می شود و حس انسان دوستی و
محبت ایرانی ها به خود و فرزندانش را می بیند، مهبوت می شود. بسیار احساس
نزدیکی به آنها می کند به گونه ای که حتی نسبت به پدر و مادرش هم چنین حسی
را نداشته است.
شنیدن دعای سفر و آیات قرآن در هواپیما، تمام مولکولهای بدنش را به آرامش
دعوت می کند. خلاصه اینکه سالها مسلمانی بی حجاب بود و بعدها احساس نفاق و
دورویی در پیشگاه خدا کرد و با توکل به او حجاب بر سر گذاشت.
چندی بعد از حجاب بر سر گذاشت و چشیدن طعم آن، از همسرش گلایه کرد که چرا
مرا به پوشیدن حجاب مجبور نکردی که شوهرش هم در پاسخ گفته بود؛ من دیدم
خودت دنبال حق هستی و بزودی همه چیز را کشف می کنی. گفتم؛ بزار من در کار
خدا دخالت نکنم و با اشتباهات احتمالیم از سرعتت نکاهم.
خانم ورونیکا همه آرامشش را از زمانی می داند که بر سر سفره اهل بیت(علیهم
السلام) نشسته است. شاید بخاطر همین در آخرین لحظات برنامه تنها از سفره
کرم اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام) سخن می گوید.
دیگر برنامه تمام شده بود، در اتاقی کوچک به همراه احسان علیخانی به خوردن
افطار مشغول شدیم. سفره افطارشان هم مثل خود برنامه، بسیار خودمانی بود.
برخلاف نام و دکور برنامه، نه از عسل خبری بود و نه از غذاهای رنگارنگ سر
سفره برخی روزه داران. نان پنیر و خرما و چند قلم خوردنی که خدا را شکر در
هر خانه ای پیدا می شود.
خوب ضدیت با این اجتماعات و گرایش به دین اسلام و ارامشی که دین به انسان می دهد مگر بد است ؟
همچنین شما چرا فقط جمله "" روزمرگی و زندگی ماشینی در آلمان"" رو انتشار دادید در صورتی که همین خان فرمودند ما آلمانی ها اهل تفکر و تامل هستیم.
خب راست ميگه چرا عليخاني نشسته كنار بنده خدا ؟
جا قحط بود ؟