کد خبر: ۱۵۸۹۸۱
تاریخ انتشار:
بکور؛

ایران نیازمند یک جهش در زمینه فکر و اندیشه

به گزارش وبلاگستان بولتن نیوز، وبلاگ بکور نوشت:

پیش از تحریر  : در نوشتار حاضر نگاهی به تاریخ فلسفه غرب به منظور کشف نقاط موثر در تقویت و تضعیف شکل گیری گفتمان های فلسفی و پدیده های فکری  چند صده اخیر اروپا خواهیم داشت.

http://www1.jamejamonline.ir/Media/images/1389/10/12/100832102896.jpgآن چیز که لازمه حرکت امروز انقلاب اسلامی ایران است بدون شک یک جرقه و نقطه آغاز به منظور شکل گیری الگوی ایرانی اسلامی پیشرفت در تمام زمینه ها بر اساس مبانی فکری و اعتقادی بر خواسته از تفکر اسلامی ایران است .

 

 

 

.......................................

پیش از این در آثار نویسنده های مختلف و با طرز تفکر های جدا از هم وجه اشتراکی مشاهده می شد و آن پرداختن به مساله رونسانس و وقایع بعد از آن در اروپا بود که گاها سمت و سوی این نوشته ها میل به کشف چگونگی آغاز نهضت های مختلف در غرب و سیر فراز و نشیب های آن در صده های اخیر را به خود گرفته بود. قالب این نوشته ها معتقد به این مساله اند که رونسانس و شرایط فکری حاکم بر اندیشه های فلسفی روشنفکران آن زمان و بومی سازی مسیر حرکت غرب چه در زمینه‌ى علوم فلسفى، چه در زمینه‌ى علوم اجتماعى، چه در زمینه‌ى هنر و ادبیات و... از همان دوران رونسانس تا امروز تنها نسخه شفا بخش برای کشورهایی همچون ایران  است ، از همین رو کمر همت بسته و سعی در تبیین گوشه و کنار های اندیشه غرب از دریچه برداشت خود دارند عده ای مدعی افکار فلسفه سیاسی هابز و ماکیاویلیزم هستند و عده ای لاک را ملاک حرکت صحیح سیاسی می پندارند ، عده ای برا افکار اقتصادی سوسیالیزم پافشاری میکنند و تعدادی بیشتری به  لیبرالیسم معتقد اند و در مسائل اخلاق عده ای افکار کانت را تجویز می کنند و برخی هم پوزیتویست ها را پیشنهاد می دهند و البته در اکثر موارد امانیسم و مبانی فکری آن از پیشفرضات پذیرفته شده آنان است و حتی در مدح آن قلم فرسایی می کنند . 

یکی از مهمترین خصایصی که به دوران رونسانس و اروپای بین قرون 13و15 تا اواسط قرن 18 و انقلاب صنعتی و حتی بعد از آن تا زمان انقلاب کبیر فرانسه در اواخر قرن 18 نسبت میدهند موضوع علم گرایی و تقابل روشنفکری علمی با حاکمیت خرافه پرست کلیسا است (به تعبیری ترویج فرهیختگی) . یعنی پنداشت این است که آن چند صده ای که در ایتالیا نهضت رونسانس در حال وقوع بود و آن زمان که این نهضت به مناطق تبت و دیگر جاهای اروپا نفوذ کرده بود حال چه در مرحله اجرا و چه در مرحله گرایش و تمایل فکری نشان دادن مردم به آن ، شعار روشنفکری و علم گرایی در سمتی و شعار استبداد همراه با خرافه پرستی در سمت دیگر طرفدار و خواهان داشت حال بنده نظری متفاوت با این نظر دارم و عرض می کنم برای شناخت بهتر رونسانس لازم است که نخست یک نظر اجمالی به وضع سیاسی ایتالیا بیندازیم . پس از مرگ فردریک دوم دوم در 1250 ، خاک ایتالیا از دخالت خارجی آزاد شد تا آنکه شارل هشتم پادشاه فرانسه در 1494 بدان کشور حمله کرد . در این بین ایتالیا شاهد پنج دولت مهم از جمله میلان ، ونیس ، فلورانس ، قلمروپاپ و ناپل بود . امیرنشینان این دولت ها بر حسب اتحاد با یکی از این شهرهای بزرگ یا تابعیت از آنان قدرت را بین خود جابه جا می کردند . در این زمان سلسله ها و شاهان  مختلفی از جمله هوهنشتاوفن ، ویسکونتی ، اسفورتزا (دوکهای میلان) ، شارل پنجم ، شورای ترنت ، اتحادیه کامبرا و بسیار اسم هایی که نقل و بررسی آنها مد نظر نیست قدرت را بین خود جابه جا کردند .حال این تعریف اجمالی و کوتاه که بی شک رشته ای مقدماتی برای یک سیر تحقیقاتی خواهد بود را اینگونه در ذهن داشته باشید که نهضت رونسانس چه در ایتالیا که منشا آن بود وچه در نقاط دیگر اروپا بی شک مساله تقابل علم گرایی و خرافه پرستی نبود ویا نقش آنچنانی در نهضت رونسانس نداشت یعنی مساله محوری این دوران بی شک علم گرایی نبود حتی جالب اینکه بدانید گالیله و داوینچی در حکومت کلیسا پست و مقام دولتی داشتند و بنا بر علمی که در اختیار آنها بود این پست و مقام را کسب کرده بودند . پس مساله و دلیل محوری نهضت رونسانس چه بود ؟ در مرحله اول به نظر این حقیر آنگونه که از صفحات تاریخ بر می آید جنگ های قدرت طلبانه برخی از اغنیا و برخی از افرادی که به شکلی داعیه قدرت در سرداشتند از جهتی و  تقابل با حق آزادی مردم از سوی صاحبان قدرت از طرفی شکل دهنده و موتور محرک نهضت رونسانس بود . یعنی عده ای جرات کردند در برابر قدرت های مطلق سر ناسازگاری بلند کنند . مساله بحث آزادی دقیق همان چیزی بود که در بین غربی ها در همان سه چهار قرنِ حول و حوش رنسانس و بعد از رنسانس، یک شکوفائى بى‌نظیرى پیدا کرد. چه در زمینه‌ى علوم فلسفى، چه در زمینه‌ى علوم اجتماعى، چه در زمینه‌ى هنر و ادبیات . کسی که به دقت تاریخ را مطالعه کند خواهد دید کمتر موضوعى مثل مسئله‌ى آزادى در غرب، در این سه چهار قرن مطرح شده. حتی بعد از نهضت رونسانس در ایام انقلاب صنعتی و بعد از آن تا اواخر قرن 18  و زمان انقلاب کبیر فرانسه  هم موضوع اصلی و پدیده اصلی مساله آزادی است . حال شاید عده ای گذشت این ایام رو برپایه عقل گرایی و اینها قرار دهند و در یک نگاه کوتاه به نظریات روشن فکران و صاحبان اندیشه های فلسفی که در مدت این چند صده فکر و اندیشه تولید کردند  بگوید خوب چون اینها این مطالب را گفتند مردم این نهضت و این جریان را رقم زدند و در اروپا به مرحله ای رسیدند که انقلابی مثل انقلاب کبیر فرانسه را ایجاد کردند که تا به آن روز در آن منطقه (اروپا ) هیچ سابقه ای نداشت . این نگاه کاملا اشتباه و نادرست است ، چرا که بی شک باید بر اساس شواهدی که در کتب تاریخی موجود است و هرکسی نگاه کند متوجه آن می شود گفت آن مقدار که اندیشمندان و صاحبان قدرت فکر از این چند صده و حرکت های مردمی بهره گرفتند و با نگاه به اجتماع توانستند اندیشه ورزی کنند و یک فکر نو تولید کنند مردم از قدرت اندیشه آنها بهره نگرفتند و صرفا تمام حرکت هایی که انجام شد پیرامون بحث آزادی بود این واقعیت در نگاه به تاریح هرچه به انتهای قرن 18 پیش رویم پررنگ تر خودنمایی می کند . برای اینکه ذهن شما خواننده محترم از این موضوع مطرح شده سرنخ پیدا کند شمارا ارجاع میدهم به بررسی محصولات هنری ، ادبی ، فکری و فلسفی که در این چند صده از طرف متفکران تولید شد با جهتگیری سیاسی که ناطقان حرکت های اجتماعی اتخاذ می کردن .به عنوان مثال اندیشمندان فلورانس آنها قالبا از طبقه اشراف بودن یعنی در فلورانس سه طبقه وجود داشت که بایکدیگر مبارزه می کردند ، که دو گروه طرفدار فرقه گلف بودند و یک طبقه که نجبا بودندن طرفدار فرقه گلبین ها بودند سر انجام این نزاع هم در سال 1266 به شکست گلبین ها منجر شد و باعث شد در ظاهر مردم خرده پا از نجبا و ثروتمندان در مدت قرن چهاردهم پیش بیفتند ، البته این مساله به تدریج به شکلی از حکومت انجامید که یونانیان آن را جباری (tyranny) نامیدند و سرانجام خاندان مدیچی حکومت فلورانس را بدست آوردند ، کوزیمودی مدیچی مشهورترین فرد این خانواده است که توصیفش چنین آمده : او مردی زیرک بود که در مواقع لزوم مردم دار و در صورت نیاز بی رحم بود راز قدرت او در توانایی مهار امور انتخاباتی نهفته است  ؛ خوب به روشنی اینجا مطرح است که آنچه باعث تغییر موازنه قدرت بود فکر نخبگان نبود بلکه توانایی کنترل خواست مردم بود و کاملا مشخص است که جهتگیری مردم در آن منازعات پیرامون بحث آزادی بوده است . یک مثال دیگر هم فلاسفه ای چون روسو و ولتر که از اندیشمندان دوره انقلاب کبیر فرانسه بودند و خیلی ها فکر می کنند انقلاب فرانسه ناشی از فکر امثال اینها شروع می شود و اندیشه های ضد دینی اینها کلید مساله چرایی انقلاب فرانسه است . درصورتی که ابدا اینگونه نیست اصلا انقلاب کبیر فرانسه ربطی به دین و عقل گرایی و اینها نداشت و آنچه رخ داد فقط بر اساس مساله آزادی بود این واقعیت هم در نوع رفتار و سخن پیشرو های انقلابی در فرانسه مشخص است یعنی آنها اصلا تحت تاثیر فلسفه بافی ها و اندیشه های اندیشمندان زمان خود نبودند و حتی بعضی از آن اندیشمندان در آن دوره در فرانسه نبودند !!! و هرچه بود بر سر مساله آزادی بود . ( ریز شدن در تاریخ بخصوص در این مسائل خیلی برای خودم شیرین است اما ترس از اطاله سخن مرا از ادامه این مبحث برحذر می دارد اما شما می توانید با مطالعه تاریخ به این حقیقت پی ببرید که سخنان افرادی مثل کنت میرابو ، روبسپیر و...همه‌اش ناظر به فساد دستگاه حکومتی لوئی و یا استبداد آن است و خواهید دید هیچ اثری از اندیشه های امثال روسو ، ولتر ، مونتسکیو و... در آن دیده نمی شود  )

خوب تا اینجا به یک واقعیت تاریخی اشاره شد و کمی پیرامون آن بحث کردیم اما رشته این سخن همچنان ادامه دارد تا به نتیجه مد نظر برسد ...


شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین