به گزارش بولتن نیوز، بخشهاي خاصي از تاريخ جنگ بخصوص در مقطع
بازپسگيري خرمشهر وجود دارد كه عدهاي خاص و اندك از حقايق آن آگاهند و اين عده
نيز بنا ندارند درباره آن سخني بگويند. هر ساله در روزهايي مشخص مثل سالروز آغاز
جنگ، سالروز فتح خرمشهر و سالروز قبول قطعنامه كه به اشتباه و شايد از روي تعمد
سالروز پايان جنگ نيز خوانده ميشود، اين عده به قول خودشان، به بيان ناگفتههايي جديد
از جنگ ميپردازند، اما گويا همه اين ناگفتهها براي آن بيان ميشود كه ناگفتههاي
اصلي باز هم ناگفته و نامعلوم باقي بمانند.
نامعلومات و ناگفته هاي پايان جنگ در کلام امام
اصل اين نامعلومات را شايد بايد در سخنان امام
خميني (ره) كه پس از پايان جنگ در رنجنامهاي به بهانه پيام حج سال 67، با اندوه
گذشت يكسال از كشتار حجاج بيت الله الحرام و از غم نوشيدن جام زهر به رشته تحرير
درآمده است، جستجو كرد كه ميفرمايند: «و اما در مورد قبول قطعنامه كه حقيقتاً
مسئله بسيار تلخ و ناگوارى براى همه و خصوصاً براى من بود، اين است كه من تا چند روز
قبل معتقد به همان شيوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت نظام و كشور و
انقلاب را در اجراى آن مىديدم؛ ولى به واسطه حوادث و عواملى كه از ذكر آن فعلًا
خوددارى مىكنم، و به اميد خداوند در آينده روشن خواهد شد ...» صحيفه امام، ج21،
پيام به ملت ايران در سالگرد كشتار خونين مكه (قبول قطعنامه 598).
عوامل و حوادثي كه حضرت روحالله ميفرمايند «فعلا از ذكر
آن خودداري ميكنم و به اميد خداوند در آينده روشن خواهد شد» عللي است كه به واسطه
آنها اعتقاد امام از شيوه دفاع و مواضع اعلام شده قبلي از آرمان «جنگ، جنگ تا رفع
فتنه از عالم» و يا "ما تا آخرين قطره خون خود ميجنگيم» برگشته و حاضر به
قبول آتشبس و نوشيدن جام ناگوار و تلخ زهر ميشوند.
حضرت امام خود در همين پيام ميفرمايند «شما ميدانيد كه
من با شما پيمان بسته بودم كه تا آخرين قطره خون و آخرين نفس بجنگم، اما تصميم
امروز فقط براي تشخيص مصلحت بود و تنها به اميد رحمت و رضاي او، از هر آنچه گفتم، گذشتم
و اگر آبرويي داشتم با خدا معامله كردم.»
در تشريح اينكه اين علل چه بودهاند تحليلهايي ارائه و
اخباري نيز منتشر شده است، از جمله نامهاي كه در سال 85 از سوي اكبر هاشمي
رفسنجاني رئيس مجمع تشخيص مصلحت نظام منتشر و عنوان شد كه از سوي امام به مسئولان
سطح بالاي سياسي و نظامي در ارتباط با دلايل پذيرش قطعنامه نگاشته شده است.
تفاوت ملزومات ادامه جنگ در نگاه امام و سياسيون و نظاميون
اداره کننده جنگ
متن اين نامه به اين شرح است:
«بسم الله الرحمن الرحيم - با ياري خداوند
متعال و با سلام و صلوات به انبياء بزرگوار الهي و ائمه معصومين صلوات عليهم
اجعمين حال كه مسئولان نظامي ما اعم از ارتش و سپاه كه خبرگان جنگ ميباشند،
صريحاً اعتراف ميكنند كه ارتش اسلام به اين زوديها هيچ پيروزي به دست نخواهند
آورد و نظر به اين كه مسئولان دلسوز نظامي و سياسي نظام جمهوري اسلامي از اين پس جنگ
را به هيچ وجه به صلاح كشور نميدانند و با قاطعيت ميگويند كه يك دهم سلاحهايي
را كه استكبار شرق و غرب در اختيار صدام گذاردهاند به هيچ وجه و با هيچ قيمتي نميشود
در جهان تهيه كرد و با توجه به نامه تكان دهنده فرمانده سپاه پاسداران (محسن
رضايي) كه يكي از دهها گزارش نظامي سياسي است كه بعد از شكستهاي اخير به اينجانب
رسيده و به اعتراف جانشيني فرمانده كل نيروهاي مسلح (اكبر هاشمي رفسنجاني)،
فرمانده سپاه يكي از معدود فرماندهاني است كه در صورت تهيه مايحتاج جنگ معتقد به
ادامه جنگ ميباشد و با توجه به استفاده گسترده دشمن از سلاحهاي شيميايي و نبود
وسائل خنثي كننده آن، اينجانب با آتش بس موافقت مينمايم و براي روشن شدن در مورد اتخاذ
اين تصميم تلخ به نكاتي از نامه فرمانده سپاه كه در تاريخ 2 تير 67 نگاشته است،
اشاره ميشود؛
فرمانده مزبور نوشته است تا پنج سال ديگر ما هيچ پيروزي
نداريم، ممكن است در صورت داشتن وسائلي كه در طول پنج سال به دست ميآوريم قدرت
عمليات انهدامي و يا مقابله به مثل را داشته باشيم و بعد از پايان سال 71 اگر ما داراي
350 تيپ پياده و 2500 تانك و 3000 توپ و 300 هواپيماي جنگي و 300 هليكوپتر ... كه
از ضرورتهاي جنگ در آن موقع است، باشيم، ميتوان گفت به اميد خدا بتوانيم عمليات
آفندي داشته باشيم. وي ميگويد قابل ذكر است كه بايد توسعه نيروي سپاه به هفت
برابر و ارتش به دو برابر و نيم افزايش پيدا كند، او آورده است البته آمريكا را هم
بايد از خليج فارس بيرون كنيم والا موفق نخواهيم بود. اين فرمانده مهمترين قسمت
موفقيت طرح خود را تهيه به موقع بودجه و امكانات دانسته است و آورده است كه بعيد
به نظر ميرسد دولت و ستاد فرماندهي كل قوا بتوانند به تعهد عمل كنند.
البته با ذكر اين مطالب ميگويد بايد باز هم جنگيد كه اين
ديگر شعاري بيش نيست.
آقاي نخست وزير از قول وزراي اقتصاد و بودجه وضع مالي نظام
را زير صفر اعلام كردهاند، مسئولان جنگ ميگويند تنها سلاحهايي را كه در شكستهاي
اخير از دست دادهايم به اندازه تمام بودجهاي است كه براي سپاه و ارتش در سال
جاري در نظر گرفته شده بود.
مسئولان سياسي ميگويند از آنجا كه مردم فهميدهاند پيروزي
سريعي به دست نميآيد شوق رفتن به جبهه در آنها كم شده است.
شما عزيزان از هر كس بهتر ميدانيد كه اين تصميم براي من
چون زهر كشنده است ولي راضي به رضاي خداوند متعال هستم و براي صيانت از دين او و
حفاظت از جمهوري اسلامي اگر آبروئي داشته باشم، خرج ميكنم، خداوندا ما براي دين
تو قيام كرديم و براي دين تو جنگيديم و براي حفظ دين تو آتش بس را قبول ميكنيم.
خداوندا تو خود شاهدي كه ما لحظهاي با آمريكا و شوروي و
تمام قدرتهاي جهان سرسازش نداريم و سازش با ابرقدرتها و قدرتها را پشت كردن به
اصول اسلامي خود ميدانيم. خداوندا در جهان شرك و كفر و نفاق، در جهان پول و قدرت
و حيله و دو روئي، ما غريبيم، تو خود ياريمان كن.
خداوندا در هميشه تاريخ وقتي انبياء و اوليا و علماء تصميم
گرفتهاند مصلح جامعه گردند و علم و عمل را در هم آميزند و جامعهاي دور از فساد و
تباهي تشكيل دهند، با مخالفتهاي ابوجهلها و ابوسفيانهاي زمان خود مواجه شدهاند.
خداوندا، ما فرزندان اسلام و انقلابمان را براي رضاي تو
قرباني كرديم، غير از تو هيچكس را نداريم، ما را براي اجراي فرامين و قوانين خود
ياري فرما.
خداوند از تو ميخواهم تا هر چه زودتر شهادت را نصيبم
فرمائي.
گفتم جلسهاي تشكيل گردد آتش بس را به مردم تفهيم نمايند.
مواظف باشيد، ممكن است، افراد داغ و تند با شعارهاي انقلابي شما را از آنچه صلاح
اسلام است، دور كنند، صريحا ميگويم بايد تمام همتتان در توجيه اين كار باشد. قدمي انحرافي حرام است و موجب عكس العمل
ميشود.
شما ميدانيد كه مسئولان رده بالاي نظام با چشمي خونبار و
قلبي مالامال از عشق به اسلام و ميهن اسلاميمان چنين تصميمي گرفتهاند، خدا را در
نظر بگيريد و هر چه اتفاق ميافتد از دوست بدانيد، و السلام علينا و علي عباد الله
الصالحين.
روحالله الموسوي الخميني - شنبه 25 تير 67»
در اين نامه كه بعدها سنديت آن نيز از سوي موسسه تنظيم و
نشر آثار حضرت امام خميني مورد تاييد قرار گرفت اينگونه عنوان ميشود كه محسن
رضايي فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي و جمعي ديگر از فرماندهاي نظامي و مسئولان
سياسي وقت كشور ادامه جنگ را غير ممكن عنوان كردهاند و امام نيز استدلالات ايشان
را پذيرفته است.
در ضمن انتشار اين سند در سال 85 چنانكه در خود نامه نيز
مورد اشاره قرار گرفته اينگونه عنوان شد كه گويا محسن رضايي نامهاي به حضرت امام
راحل نوشته و توضيح داده كه به دلايل مورد اشاره قرار گرفته در نامه حضرت امام، ادامه
جنگ ديگر ممكن نيست، ولي رضا طلايينيك از نزديكان رضايي در همان زمان اعلام كرد
كه محسن رضايي اين نامه را به توصيه خود هاشمي رفسنجاني به امام خميني (ره) نوشته
است.
در متن منتشر شده از حضرت امام خميني به عنوان آخرين پيام
حج ايشان در سال 67 نيز
اشارهاي غير مستقيم به چنين مسئلهاي و احتمالا اسنادي مشابه آن كه هنوز جزء
نامعلومات جنگ هستند، شده بود. «... و با توجه به نظر تمامى كارشناسان سياسى و
نظامى سطح بالاى كشور، كه من به تعهد و دلسوزى و صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول
قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم؛ و در مقطع كنونى آن را به مصلحت انقلاب و نظام
مىدانم. و خدا مىداند كه اگر نبود انگيزهاى كه همه ما و عزت و اعتبار ما بايد
در مسير مصلحت اسلام و مسلمين قربانى شود، هرگز راضى به اين عمل نمىبودم و مرگ و
شهادت برايم گواراتر بود. اما چاره چيست كه همه بايد به رضايت حق تعالى گردن نهيم.
و مسلّم ملت قهرمان و دلاور ايران نيز چنين بوده و خواهد بود
...»
آيا واقعا ادامه جنگ در سال 67 براي ايران مقدور نبود؟
بر اين اساس عمده دليل حضرت روحالله براي
قبول قطعنامه و اعلام پايان جنگ از سوي ايران چنانكه خود ايشان ميفرمايند، قبول
نظر كارشناسان سياسي و نظامي سطح بالاي كشور است مبني بر اينكه شرايط كشور از جمله
امكانات مالي و دلايل ديگري كه برخي از آنها اعلام و برخي هنوز اعلام نشدهاند،
ديگر اجازه ادامه جنگ را نميدهند. اما ... .
اما آيا همين كارشناسان سياسي و نظامي سطح بالاي كشور، پيش
از اين امكان رصد شرايط جهاني، منطقهاي و داخلي در عرصههاي سياسي و اقتصادي را
نداشتند تا چنين روزي را پيشبيني كرده و براي آن تمهيدي بيانديشند.
از اينها گذشته، پس از اعلام پذيرش قطعنامه از سوي ايران
در تاريخ 27 تير 67،
در طول يكماه تا 29 مرداد اتفاقاتي افتاد كه نظريه اين كارشناسان سياسي و نظامي
سطح بالاي كشور را با تشكيك اساسي مواجه كرد.
سه روز پس از پذيرش قطعنامه 598 از سوي ايران، ارتش عراق
در روز جمعه 31 تير 67 تهاجم گستردهاي را در منطقه جنوب عليه ايران آغاز كرده و
با پيشروي گسترده و سريع در 30 كيلومتري شمال خرمشهر مستقر شد. هجوم دوباره و
بسيار گسترده تر، ارتش عراق به ايران وضعيت بسيار حساسي ايجاد كرده بود، در اين شرايط
امام خميني طي پيامي كه توسط «حاج احمد آقا» براي سپاه ارسال شد، فرمودند: «اينجا
نقطه حياتي كفر و اسلام است، يعني نقطه شكست و پيروزي، يا اسلام يا كفر است و بايد
متر به متر جنگيد و هيچ چيزي از هيچ كس پذيرفته نيست. اينجا نقطهاي است كه يا
موجب ميشود سپاه حيات پيدا كند دوباره در كشور و يا براي هميشه سپاه يك سپاه ذليل
و مردهاي بشود.»
اين پيام باعث شد كه در مدت كوتاهي سيل نيروهاي مردمي كه
از نتايج حاصله از مديريت حاکم بر جنگ و از قبول قطعنامه بشدت متاثر شده بودند،
راهي جبههها شدند، تا مقابل دشمني كه نسبت به روزهاي اول جنگ بسيار با تجربه تر و
قدرتمندتر شده بود، بايستند.
ارتش عراق با استعداد 48 يگان در قالب تيپها، لشكرهاي
زرهي، مكانيزه و پياده و با برخورداري از پشتيباني 800 قبضه توپ، 5 هزار و 400
دستگاه تانك و نفربر، 400 قبضه توپ ضد هوايي، 366 فروند هواپيما و 400 فروند هليكوپتر
حمله نظامي خود را به ايران آغاز كرد. توان ارتش عراق در سال آخر جنگ با وجود آنكه
هشت سال با ايران جنگيده بود، اما به مدد بهرهمندي از كمكهاي مالي گسترده اعراب
حاشيه خليج فارس، كمكهاي كشورهاي غربي و فروش عظيم تسليحاتي بخصوص از طرف شوروي
بيش از 40 درصد افزايش يافته بود.
ماشين جنگي عراق در پايان جنگ حداقل 5 هزار دستگاه تانك، 4
هزار و 500 دستگاه نفربر زرهي، 5 هزار و 500 عراده توپ و آلات توپخانه، 420 فروند هليكوپتر،
720 فروند هواپيماي جنگي آماده در اختيار داشت كه بر اين ميزان تجهيزات، بايد
حداقل 300 موشك زمين به زمين اسكاد كه عراق از استفاده آنها عليه مناطق غير نظامي
ايران دريغ نميكرد و نيز مقادير زيادي سلاح شيميايي و افزايش نيروهاي زميني عراق
از 26 لشكر به 50 لشكر که برخلاف آغاز جنگ، تجربه هشت سال جنگيدن سخت در شرايط
مختلف آب و هوايي و جغرافيايي از مناطق گرم و بياباني دشت هاي داغ خوزستان، تا کوه
هاي سرد، صعب العبور و وحشي غرب ايران را نيز به توانايي هاي خود افزوده بود.
نقض توجيهات سياسيون درباره جنگ از سوي صدام
اگر چه چنين توانمندي در نزد ارتش عراق به اضافه عواملي
ديگر از جمله قرار گرفتن جنگ در راس امور حكومت عراق، برخلاف آنچه در ايران رخ
داده و جنگ جز اولويت هاي دست چندم به حساب مي آمد، تا حدودي توجيهات كارشناسان
سياسي و نظامي سطح بالاي كشورمان را براي قبولاندن پذيرفتن آتش بس به امام خميني (ره) توجيه ميكند، اما توجه به اين نكته
كه چگونه نيروهاي مردمي كشورمان، در شرايطي که پس از پذيرش آتش بس از سوي ايران و
با حمله مجدد و گسترده ارتش عراق به وجود آمده بود، چنان حمله اي را كه از زمان
آغاز جنگ بسيار حساب شده تر صورت گرفته بود، در واقع با دست خالي پاسخ دادند.
به اعتراف اسناد و شواهد هنگام تهاجم دوباره ارتش عراق در
تاريخ 30 تير 67 از جنوب كشور، نيروهاي مردمي بدون هيچگونه سازمان رزم از پيش
تعريف شده و فقط در هستههايي از فرماندهان لشكرهاي سپاه تا نيروهاي مردمي و بسيجي
با سلاحهاي سبك و آر.پي.جي، بدون اتكا به نيروهاي زرهي و توپخانه، در سخت ترين
شرايط محيطي و در خرماپزان مرداد خوزستان، اين تهاجم را در كمتر از يك هفته دفع
كردند و ضربات سهمگيني به دشمن متجاوز گستاخ وارد كردند.
اگر حمله تقريبا همزمان منافقين را كه سوم مرداد 67 از
محور غرب از طريق سرپل ذهاب به طرف شهر «كرند» صورت گرفت، نيز به تهاجم ارتش عراق
با شرايط جديدش اضافه كنيم كه آن هم با مقاومت جانانه نيروهاي مردمي به سرعت ناكام
ماند، شايد بهتر بتوانيم عمق مسئله را درك كنيم.
كارشناسان سياسي و نظامي سطح بالاي كشور كه حضرت امام در
نامه خود به نظرات آنها اشاره ميكند، سخن از اين ميگفتند كه ديگر امكان ادامه
جنگ نيست؛ حضرت امام سخن ايشان را پذيرفت و قطعنامه 598 را قبول كرده و ايران
اعلام آتشبس ميكند. ارتش عراق و منافقين به ترتيب به فاصله سه روز از يكديگر سه روز
پس از قبول قطعنامه به ايران حمله ميكنند و اين حملات در همان شرايطي كه اعلام
شده بود امكان ادامه جنگ نيست، توسط نيروهاي مردمي به شيوهاي كاملا مردمي –از نوع
شيوه هاي به کار گرفته شده در آزادسازي خرمشهر- دفع ميشود، آن هم بدون استفاده از
تجهيزات و امكاناتي كه همان كارشناسان سياسي و نظامي سطح بالاي كشور براي ادامه
جنگ از حضرت امام درخواست كرده بودند و فقط با كلاشينكف و آر.پي.جي.
توجه به اين نكته نيز لازم است كه در ماههاي آخر جنگ در
كنار تحولات خارجي مرتبط با جنگ تحميلي كشورمان از جمله دخالت چندين باره آمريكا
در جنگ مثل حمله به كشتيها و سكوهاي نفتي ايران و حتي شليك موشك به سوي يك فروند هواپيماي
ايراني و سرنگون كردن آن با نزديك به 300 نفر مسافر، تشديد تحريمها عليه كشورمان
و مسايل نظير اينها اتفاقاتي نيز در داخل كشور افتاده بود كه طرح موضوع لزوم قبول
قطعنامه را تسهيل كرده بود.
براي تشريح اين تحولات و اتفاقات كه در جبهه داخلي رخ
دادند بايد اندكي به عقب بازگرديم و سير هشت ساله دفاع مقدس را مروري دوباره كنيم.
مقاطع چهارگانه دفاع مقدس
دوره هشت ساله دفاع مقدس را ميتوان به چهار مقطع تقسيم
كرد:
1. مقطع شروع جنگ كه به تعبيري ميتوان آن را از تيرماه 1359
در نظر گرفت كه طي آن برژينسكي وزير امور خارجه وقت ايالات متحده در مرز اردن و
عراق با صدام حسين ديدار و تعهد كرد كه از هجوم سراسري ارتش عراق عليه ايران حمايت
كند. اين مقطع با عزل بنيصدر از فرماندهي كل قوا از سوي امام خميني و سپس تاييد
بيكفايتي وي براي رياست جمهوري در مجلس شوراي اسلامي در خرداد 1360 ادامه داشت.
2. مقطع دوم پس از خلع يد بنيصدر از جنگ در پي بركناري وي از
سمت قائممقامي فرماندهي كل قوا از سوي امام خميني و عزل وي با تصويب بيكفايتي او
از سوي مجلس شوراي اسلامي آغاز ميشود. در اين دوره نيروهاي مردمي و سپاه پاسداران
انقلاب اسلامي مجال آن را يافتند تا در عرصه جنگ ميدانداري كنند و دفاع در مقابل
متجاوز را بدون توجه به شيوههاي كلاسيك و آكادميك، متناسب با شرايط جبههها و
اقتضائات بومي پي ميگيرند و در نتيجه سلسله عملياتهاي كوچك و بزرگ موفقيتآميزي
طراحي و اجرا ميشود كه علاوه بر كسب توفيق براي ايران در جنگ باعث گشايش برگي
جديد در عرصه طراحيهاي نظامي ميشود. اين مرحله از دفاع مقدس تا باز پسگيري
خرمشهر ادامه مييابد.
3. مرحله سوم جنگ از روز بعد از باز پسگيري خرمشهر آغاز شده
و تا 27 تير 67 يعني
زمان پذيرش آتشبس و قبول قطعنامه 598 از سوي ايران ادامه مييابد. اين مقطع طولاني سرنوشت جنگ را تعيين كرد
و موضوع اصلي اين نوشتار نيز همين مقطع از جنگ، به ويژه بررسي نقش کساني است که
ادامه جنگ را بعد از فتح خرمشهر با سياست کسب يک پيروزي قابل توجه و استفاده از آن
براي داشتن دست بالا در مذاکرات پايان جنگ دنبال کردند و همين افراد در سال 67
امام خميني را مجاب به پذيرش قطعنامه و آتش بس نمودند.
4. مقطع چهارم و پاياني جنگ زمان كوتاه ولي تعيين كننده يك
ماههاي است كه از 27 تير تا 29 مرداد 67 جريان مييابد. اين مقطع مستند ادعاي اين
نوشتار براي اثبات اين نظريه است كه استدلال كارشناسان سطح بالاي سياسي و نظامي كشور
براي اينكه ادامه جنگ غير قابل ممكن است –البته با شيوه مدنظر ايشان-، محل تامل ميباشد. اين سخن به معناي آن
نيست كه جنگ پس از هشت سال همچنان بايد ادامه مييافت يا نه، بلكه به اين معنا است
كه جنگ پس از بازپسگيري خرمشهر اساسا بر پايه استراتژي صحيحي ادامه نيافت و اين
استراتژي نادرست جنگ را به آنجا كشاند كه بانيان و مدعيان اتخاد اين استراتژي
اعلام كردند كه جنگ بر اين اساس قابل ادامه نيست، ولي همين مقطع يك ماهه آخر جنگ
نشان داد كه نظر ايشان هم در شيوه ادامه جنگ بعد از باز پسگيري خرمشهر غلط بود و هم
در توجيه اينكه چرا جنگ در سال 67 ديگر قابل ادامه نيست.
بعد از بازپسگيري خرمشهر چنانكه در مستندي به نام دفاع
مقدس كه از تلويزيون پخش شد، به صورت رسمي عنوان شد، نظر امام خميني بر اين بوده
است كه اگر بناست جنگ تمام شود، همين جا بهترين نقطه و بهترين زمان است، اما عمده
مسئولان سياسي و نظامي و كارشناسان كشور بر اين عقيده بودهاند، كه جنگ بايد ادامه
يابد.
دليل اين عده براي ادامه جنگ به طور خلاصه اين بوده است كه
امروز عراق در شرايط مناسبي نيست؛ ارتش عراق در اثر شكستهاي اخير به شدت آسيبپذير
شده و بخش عمدهاي از توان خود را از دست داده است، وضعيت سياسي رژيم بعث حاكم بر
عراق نيز به شدت آشفته است و وضعيت اجتماعي داخل عراق آمادگي آن را دارد كه در
صورت تشديد فشارها عليه نظام حاكم دست به يك انقلاب بزند و از سوي ديگر براي آنكه
بتوان با صدام و حاميانش پاي ميز مذاكره نشسته و غرامت جنگ را از ايشان گرفت بايد
دستي پر داشت و لذا بايد با ادامه جنگ وارد خاك عراق شويم و بخشي از اين كشور را
به اشغال خود درآوريم تا در نگاه آرماني مطلوب فشارها در كنار انقلاب داخلي نظام
بعثي را در عراق ساقط كند و يا حداقل بتوان اهرمي داشت تا صدام و حاميانش را به
قبول تقصير در آغاز جنگ و پرداخت غرامت و جبران خسارات ايران مجبور كرد.
آيا استنباط ادامه جنگ و ورود به خاک عراق صحيح و منطبق بر
نگاه امام بود؟
قضاوت سادهانگارانه درباره اينكه اتخاذ اين استراتژي در
شرايط آن روز غلط بوده است به شدت ناجوانمردانه و البته غلط است، چرا كه ما امروز
از وراي گذشت بيش از ربع قرن به نظاره آن روزگار نشستهايم و شرايط امروز ما با آن
روزها كاملا متفاوت است، مضاف بر اينكه حضرت روح الله كه نظر وي براي ما حجت است،
در آن ايام نظر کلي درباره ادامه جنگ را پذيرفته و همواره با قوت آنرا تا پايان
جنگ مورد حمايت قرار دادند.
اما امروز نگاه به آنچه در جنگ بخصوص بعد از بازپسگيري
خرمشهر گذشت نشان ميدهد كه ميشد استراتژي را كه براي ادامه جنگ اتخاذ شد، اتخاذ
نكرد يا وقتي هم اتخاذ شد به گونهاي ديگر اجرا کرد و ادامه مي داد.
شهيد صياد شيرازي در خاطرات خود بسيار ظريف به اين مقطع و
آنچه در آن گذشت اشاره ميكند.
وي مقطع بعد از باز پسگيري خرمشهر را با غزوه احد مقايسه
ميكند و ميگويد كه امام خميني در پيام تبريك خود به مناسبت آزادسازي خرمشهر
تاكيد كردند كه خرمشهر را خدا آزاد كرد ولي ما پيام اين سخن را درنيافتيم. به
اعتقاد شهيد صياد شيرازي خداوند مسلمانان صدر اسلام را كه بعد از پيروزي در غزوه بدر
مغرور شده بودند با شكستي كه در غزوه احد به ايشان تحميل نمود، متنبه كرد.
امام راحل نيز با اين تاكيد خود قصد يادآوري اين را داشتند
كه مبادا مغرور شويم و پيروزيهاي مقطعي در جنگ را از خود ببينيم و خدا را فراموش
كنيم. اما به اعتقاد شهيد
صياد كه از فرماندهان عالي جنگ از ابتدا تا انتهاي آن بود، اين اتفاق افتاد و حتي
تذكر حضرت روحالله ناشنيده ماند.
جنگ از اين مقطع به بعد با دو هدف در دو سطح دنبال شد. سطح
آرماني بر اين تصور استوار بود كه با ورود نيروهاي ايراني به خاك عراق بستر يك
انقلاب مردمي در اين كشور فراهم ميشود ولي چنانكه محمد دروديان در كتاب «از خرمشهر
تا فاو» مينويسد، عمليات رمضان كه اولين عمليات نيروهاي ايراني بعد از آزادسازي
خرمشهر براي ورود به خاك عراق بود، نشان داد كه هيچگونه آمادگي لازم در داخل عراق
براي برپايي يك نهضت انقلابي به حمايت از انقلاب اسلامي ايران و مبارزه با رژيم
بعثي عراق وجود ندارد.
به تصريح اين محقق جنگ در بعد نظامي نيز كه سطح ديگر در
نظر گرفته شده در اين نوشتار براي ادامه جنگ است نيز وضعيت جديدي فراروي ايران
قرار گرفت كه دورنماي آن روشن نبود.
موقعيت برتر نظامي ايران و پيروزيهاي پيدرپي از يكسو
باعث آن شده بود تا اعتماد به نفس كاذبي در ايرانيان براي پيشبرد جنگ به همين نحو
ايجاد شود و از سوي ديگر سبب آن شده بود كه ايران بخواهد از موضع يك قدرت برتر با
عراق و حاميانش در جنگ مواجه شود كه اين امر به هيچ وجه براي حاميان بين المللي و فراگير
آن روزهاي عراق –که با نااميدي شوروي از چرخش ايران به سوي اين ابرقدرت پس از خارج
شدن از زير چتر کشورهاي تحت تسلط آمريکا، باعث حمايت تمام قد اين قطب توازن قواي
جهاني از عراق شده بود- به هيچ وجه قابل قبول نبود، چرا كه هر گونه كوتاه آمدن در
برابر ايران را به منزله پذيرفتن قدرت شيعي تازه ظهوري ميدانستند که با پيروزي
انقلاب اسلامي روي کار آمده و اگر در چنين جنگي نيز پيروز مي شد، ديگر قابل کنترل
و مهار نبود.
از اين پس تمام توجه ايران معطوف به آن بود كه حداقل با
تصرف، يا تهديد شهر بصره و در تيررس قرار دادن منطقه عظيم نفتي رميله و صفوان در
جنوب عراق، اين كشور و حاميانش را وادار به تامين و پذيرش خواستههايش كند. تمام عملياتهايي
كه پس از باز پسگيري خرمشهر با مديريت سياسيون مسلط شده بر امور جنگ، طرحريزي و
اجرا شدند، به نحوي در راستاي تحقق اين هدف بودند.
چه عواملي از نگاه حاميان ادامه جنگ با ورود به خاک عراق
مغفول مانده بود؟
چند عامل تا قبل از آزادسازي خرمشهر باعث توفيق ايران در
جبهههاي جنگ شدند كه بعد از اين مقطع فقدان آنها به سبب عدم كسب توفيقات قابل
توجه، به شدت احساس شد.
اولا از آنجا كه تا اين مقطع مسئله اول کشور، جنگ و مسئله
اول جنگ، دفع متجاوز و اشغالگر از مناطق اشغال شده كشور بود. اختلاف نظر اساسي درباره
نحوه جنگيدن و اهداف آن در بين نيروهاي سياسي و نظامي نبود.
عامل اساسي ديگر اين بود كه ورود ايران به خاك عراق، در
واقع به منزله تثبيت موقعيت برتر ايران در جنگ بود و ضمن اينكه احتمال سقوط رژيم
بعث را در عراق تقويت ميكرد، که به هيچ وجه مطلوب قدرتهاي جهاني نبود، باعث گسترش
روزافزون الهامبخشي انقلاب شيعي نوپاي ايران نيز ميگشت. اشتباه استراتژيک
طرفداران ادامه جنگ با ورود به خاک عراق اين بود که جنگيدن براي آزادسازي مناطق
اشغالي منطقا نمي توانست خيلي با مقابله و مواجهه قدرتهاي جهاني حامي عراق مواجه
شود، اما ورود به خاک اين کشور يقينا مورد مخالفت جدي کساني قرار مي گرفت که صدام
را در مسير حمله به ايران قرار داده و وي را به اين امر تشويق کرده بودند.
اما مهمترين و اصليترين عامل در تغيير شرايط جنگ، قبل و
بعد از آزادسازي خرمشهر همان نكتهاي بود كه پيش از اين و از قول شهيد صياد شيرازي
نقل شد كه متاسفانه بسياري تا امروز نيز يا اين موضوع را درك نكردهاند، يا به آن باور
ندارند و يا آنرا درك كرده و جرأت بيان آن را ندارند.
ورود به خاك عراق با توجه به شرايط جغرافيايي مرز دو كشور،
اقتضائات و محدوديتهايي داشت. انجام عمليات گسترده در غرب كشورمان به خاطر
جغرافياي كوهستاني منطقه و نيز عدم وجود هدف موثري كه خواستههاي ايران را تامين كند،
منتفي بود و در جنوب نيز گرماي طاقتفرسا، رطوبت فوقالعاده بالا و جغرافياي
باتلاقي منطقه عليرغم در دست بودن اهداف موثر، تحقق خواستههاي سياسيوني كه
فرماندهي جنگ را بر عهده گرفته بودند و به دنبال آن بودند تا با تصرف يك منطقه مهم
در خاك عراق، عراق و حاميانش را وادار به پذيرش شرايط ايران كنند، بسيار سخت كرده
بود.
در جنوب نيز بالاخره بعد از مدتها در سال 65 ايران فاو و جزاير
مجنون را تصرف كرد و مجددا موقعيت برتر نظامي و حتي سياسي در عرصه جنگ را بدست
آورد، اما تشديد فشار به ايران به جاي ارائه امتياز، همه تحليلها و باورهاي مقامات
ايراني مبني بر دستيابي به يك پيروزي مهم و خاتمه دادن جنگ را درهم شكست.
از اين پس نيز بخش زيادي از توان نيروهاي نظامي كشورمان
صرف حفظ فاو و جزاير مجنون شد و در كنار آن تشديد فشارهاي بينالمللي عليه ايران،
كشور را در شرايط بسيار سختي قرار داد كه امكان تامين حداقلها براي ادامه جنگ مقدور
نبود.
در اين شرايط كه عمده قواي نظامي ايران در مناطق تصرف شده
زمينگير شده بودند، فشارهاي بينالمللي از جمله تحريمهاي اقتصادي و نظامي عليه
ايران تشديد شده، خيانتهاي كشورهاي منطقه به روش هاي مختلف به ايران ضربه زده و از
جمله با افزايش توليد نفت باعث كاهش شديد قيمت نفت و درآمدهاي نفتي ايران شده،
محدوديتهاي زيادي در توليد و فروش نفت ايران با بمباران چاههاي نفتي و مسدود کردن
مسير انتقال نفت ايران از خليج فارس، ايجاد محدوديت شديد براي تامين تجهيزات نظامي
ايران به صورتي كه حتي ايران از خريد سيم خاردار ناتوان شده بود در کنار بروز برخي
اختلافنظرها درباره نحوه ادامه جنگ باعث آن شدند تا ايران قدرت هر گونه ابتكار
عمل را در جنگ از دست بدهد و در طرف مقابل عراق با بهرهمندي از نهايت حمايتهاي
بينالمللي، با استفاده از دلارهاي اعراب منطقه، تجهيزات و مستشاران نظامي روسي،
فرانسوي و انگليسي در سطح بسيار بالا و حتي حضور مزدوراني از حداقل 32 كشور در
ارتش تجديد ساختار شده اين کشور، به شدت نسبت به تقويت قواي نظامي خود اقدام كند،
به نحوي كه وقتي در اوايل سال 67 ارتش عراق تهاجم به فاو را آغاز كرد در حالي كه
اين منطقه بيش از 2 سال و سه ماه در تصرف ايران باقيمانده بود، اينبار در عرض 36
ساعت سقوط كرد. همچنين مقاومت نيروهاي ايراني در شلمچه در مقابل تهاجم ارتش عراق
در ساعت هشت صبح چهار خرداد 67 تنها هشت ساعت به طول انجاميد.
پيش از اين آمريكا در تاريخ 28 فروردين 67 به دو سكوي نفتي
ايران در خليج فارس حمله كرد. استفاده گسترده دوباره عراق از سلاحهاي شيميايي در
سايه سكوت مجامع بينالمللي، حمله ناو آمريكايي به هواپيماي مسافربري ايران بر فراز
خليج فارس و مسائل ديگر از اين دست سبب ساز آن شد كه كارشناسان سطح بالاي سياسي و
نظامي كشور شرايط را براي ادامه جنگ غير ممكن ببينند.
چنانكه پيش از اين نيز آمد شرايط پيش آمده در آستانه پذيرش
آتشبس در نتيجه اتخاذ استراتژي غلطي بود كه بانيان آن تصور ميكردند، در صورتي كه
در يك حمله گسترده به عراق بخشي از خاك اين كشور تصرف شود، عراق و حاميانش با قبول
شرايط ايران حاضر به پذيرش عنوان آغازگر جنگ براي عراق شده و خسارات ايران را نيز
جبران خواهند كرد.
اشتباه استراتژيکي که باعث ورود و تحکيم جاي پاي آمريکا در
خليج فارس شد
اگر چه اين استراژي غلط اتخاذ شده بود، اما اجراي غلط آن
نيز مزيد بر علت شد تا ايران به شرايطي سخت در پايان جنگ گرفتار شود و البته حمله
مجدد عراق به كشورمان و ورود نيروهاي ارتش اين كشور به خاك كشورمان پس از قبول قطعنامه
598 از سوي حضرت امام و دفع اين تهاجم گسترده و به مراتب سنگين تر، گسترده تر و
حساب شده تر از همه حملات ديگر عراق از آغاز جنگ تا آن زمان، توسط نيروهاي مردمي،
بدون كمترين استفاده از تجهيزات و تسليحاتي كه سياسيون و نظاميان اداره كننده جنگ
خواستار تامين آنها براي ادامه جنگ شده بودند، تاييد كننده اين نكته است كه جنگ به
شكل صحيحي اداره نشد.
حضور نظامي آمريکا در خليج فارس که از عوامل موثر فشار به ايران
براي پذيرش آتشبس درآمد، در پي آن صورت گرفت كه حضرت امام خميني وقتي اولين اطلاع
را از عزم ورود اين ناوها به خليج فارس كسب ميكنند، موكدا تاكيد ميكنند كه اولين
ناو آمريكايي كه از تنگه هرمز گذشت، قاطعانه و بدون درنگ از سوي ايران مورد حمله
قرار گيرد كه متاسفانه با مصلحتانديشيهاي فرماندهان سياسي و نظامي جنگ چنين كاري
صورت نميگيرد و بعدها از يكي از فرماندهان اولين ناوگان آمريكايي كه وارد خليج
فارس شده بود، نقل شد كه ما با ترس و واهمه به سوي خليج فارس رهسپار شديم و اگر
مواجه نظامي با ما صورت ميگرفت، قطعا باز ميگشتيم.
طبق اخبار موثق بعدها نيز تعدادي از بسيجيان سلحشور در
اقداماتي ابتكاري با قايقهاي تندرو حملاتي را عليه پيشرفتهترين ناوهاي آمريكايي
طراحي و اجرا ميكنند كه شنيده شده است حضرت امام فيلم اين حملات را مشاهده نموده
بودند و نشانههايي مبني بر صحت اين ماجرا وجود دارد كه يكي از آنها در بخشي از
پيام حج امام در سال 67 مشاهده ميشود: «امروز يكى از افتخارات بزرگ ملت ما اين
است كه در برابر بزرگترين نمايش قدرت و آرايش ناوهاى جنگى امريكا و اروپا در خليج
فارس صف آرايى نمود. و اينجانب به نظامهاى امريكايى و اروپايى اخطار مىكنم كه تا
دير نشده و در باتلاق مرگ فرونرفتهايد، از خليج فارس بيرون رويد. و هميشه اينگونه
نيست كه هواپيماهاى مسافربرى ما توسط ناوهاى جنگى شما سرنگون شود؛ كه ممكن است فرزندان
انقلاب ناوهاى جنگى شما را به قعر آبهاى خليج فارس بفرستند».
از سوي ديگر چنانكه بارها در اين نوشتار تكرار شد پاسخ
دندانشكن نيروهاي مردمي به تجاوز دوباره و گستاخانه عراق پس از پذيرش قطعنامه
بدون اتكا به سلاح و تجهيزات سنگين جنگي و پشتيباني توپخانه يا نيروي هوايي
آنچناني در مواجه با ارتشي كه فاو را در عرض 36 ساعت و شلمچه را در عرض هشت ساعت
از ايران پاز پس گرفته بود، نشان دهنده نادرست بودن ارزيابيهاي ارائه شده به خميني
کبير بود. و البته حضرت امام خود فرموده بودند «و اما در مورد قبول قطعنامه كه
حقيقتاً مسئله بسيار تلخ و ناگوارى براى همه و خصوصاً براى من بود، اين است كه من
تا چند روز قبل معتقد به همان شيوه دفاع و مواضع اعلام شده در جنگ بودم و مصلحت
نظام و كشور و انقلاب را در اجراى آن مىديدم؛ ولى به واسطه حوادث و عواملى كه از
ذكر آن فعلًا خوددارى مىكنم، و به اميد خداوند در آينده روشن خواهد شد و با توجه
به نظر تمامى كارشناسان سياسى و نظامى سطح بالاى كشور، كه من به تعهد و دلسوزى و
صداقت آنان اعتماد دارم، با قبول قطعنامه و آتش بس موافقت نمودم؛ و در مقطع كنونى
آن را به مصلحت انقلاب و نظام مىدانم. و خدا مىداند كه اگر نبود انگيزهاى كه
همه ما و عزت و اعتبار ما بايد در مسير مصلحت اسلام و مسلمين قربانى شود، هرگز
راضى به اين عمل نمىبودم و مرگ و شهادت برايم گواراتر بود. اما چاره چيست كه همه
بايد به رضايت حق تعالى گردن نهيم. و مسلّم ملت قهرمان و دلاور ايران نيز چنين
بوده و خواهد بود.»
شايد عده اي بگويند که به هر حال در اين عرصه تصميم گير
نهايي امام خميني (ره) بودند که بايد
توجه ايشان را به اين فراز از نامه ايشان جلب کنيم که در سال 85 علني شد، آنجا که
مي فرمايند: " فرمانده مزبور (فرمانده وقت سپاه محسن رضايي) نوشته است تا پنج
سال ديگر ما هيچ پيروزي نداريم، ممكن است در صورت داشتن وسائلي كه در طول پنج سال
به دست ميآوريم قدرت عمليات انهدامي و يا مقابله به مثل را داشته باشيم و بعد از
پايان سال 71 اگر ما داراي 350 تيپ
پياده و 2500 تانك و 3000 توپ و 300 هواپيماي جنگي و 300 هليكوپتر ... كه از ضرورتهاي جنگ در آن موقع است،
باشيم، ميتوان گفت به اميد خدا بتوانيم عمليات آفندي داشته باشيم. وي ميگويد
قابل ذكر است كه بايد توسعه نيروي سپاه به هفت برابر و ارتش به دو برابر و نيم
افزايش پيدا كند، او آورده است البته آمريكا را هم بايد از خليج فارس بيرون كنيم
والا موفق نخواهيم بود. اين فرمانده مهمترين قسمت موفقيت طرح خود را تهيه به موقع بودجه
و امكانات دانسته است و آورده است كه بعيد به نظر ميرسد دولت و ستاد فرماندهي كل
قوا بتوانند به تعهد عمل كنند. –و فراز پاياني و مهم که امام خميني مي فرمايند:
البته با ذكر اين مطالب ميگويد بايد باز هم جنگيد كه اين ديگر شعاري بيش نيست."
تصريح امام راحل در پيام مربوط به قبول قطعنامه مبني بر
اينکه من تا به حال معتقد به ادامه همين شيوه دفاع بودم، اينکه هدف از جنگ صيانت
از اسلام بود و پرچم تازه برافراشته شده آن در پي پيروزي انقلاب اسلامي و نکات
بيشمار، دقيق و ظريف موجود در سخنان امام راحل در اثناي پذيرش قطعنامه که هنوز
برخي از آنها علني هم نشده است، گواه آن است که فاصله ديدگاه و نگاه امام خميني به
جنگ با سياسيون اداره کننده جنگ بسيار زياد و عميق بوده است.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com