گروه فرهنگی ـ سید علیرضا کیانپور: آن چه بیش از همه در مورد"علی عطشانی" این کارگردان بسیار پُرحاشیه و جنجالی و این طرفدار دوآتشه تیم فوتبال پرسپولیس که با پُز معروف آلفرد هیچکاکی اش، درنقش سیاهی لشکر از جلوی دوربین فیلمش هم عبور می کند، حائز اهمیت و جالب توجه است، اکران همزمان دو فیلم اخیرش در سینماهای تهران و کشور است و از این جالب تر این که هر دوی این فیلم ها(هرکدام بنا به دلیلی متفاوت) فیلم هایی اند، بسیار پُرحاشیه.
به گزارش بولتن نیوز، ناگفته نماند
که اکران همزمان دو فیلم از یک کارگردان در سینمای ما واقعاً اتفاق نادری است. تا
آنجا که حتی می تواند نوعی رکورد نیز به حساب آید. با این حال وقتی ماجرا جالب تر
می شود که یکی ازاین فیلم ها،"تلفن همراه رئیس جمهور" است با موضوعی خاص
که ورود به آن به مثابۀ عبور از خطی قرمزی سیاسی است و دیگری فیلم"آقای الف"؛
اولین فیلم سه بعدی سینمای ایران و آن چه بیش از کارگردان مشترک این دو فیلم را به
هم مرتبط می سازد، نوعی حاشیه پردازی و جنجال سازی برای پوشاندن سطحی بودن و عدم
تعمق این دو فیلم است.
"تلفن همراه رئیس جمهور" فیلمی است که برخلاف نامش چندان هم ارتباطی به رئیس جمهور یا نهاد ریاست جمهوری در ایران ندارد و به زندگی شخصی کارگری ساده می پردازد که زندگی اش در پی اتفاقی ساده با مسائل ریاست جمهوری درگیر شده و دستخوش اتفاقاتی تعیین کننده و اساسی می شود و "آقای الف" هم فیلمی است بسیار معمولی با داستانی بسیار معمولی و با این که فیلم بدی نیست، اصلاً معلوم نیست چرا با این همه سختی به صورت سه بعدی تهیه شده است. به راستی اگر تمام این سختی ها به قصد فتح گیشه باشد، باز منطقی و حتی شرافتمندانه می نماید اما اگر هدف گیشه نبوده و صرفاً نوعی رکوردزنی و حاشیه سازی هنری باشد، آن وقت باید جدی تر به این معضل پرداخته شود؛ چرا که این سینماگر جوان می تواند در آینده حتی بسیار خطرناک شده و آسیب فرهنگی و هنری عمیق تری به بدنۀ فرهنگ و هنر این سرزمین وارد آورد.
فارغ از این
مسائل و مقایسۀ دو فیلم با هم در این نوشته سعی می کنیم به بازخوانی یکی از این دو
فیلم(یعنی"تلفن همراه رئیس جمهور") اکتفا کرده و بحث درخصوص "آقای
الف" را به مجالی دیگر واگذاریم. ماجرای"تلفن همراه رئیس جمهور" دربارۀ
راننده وانتی گیلانی به نام قربان(بابازی مهدی هاشمی) است که به اصرار دختر و
همسرش(که بهناز جعفری بازی اش می کند) و نیز بنا به ضرورت روزگار تصمیم به خرید یک
خط تلفن همراه می گیرد و پس از عدم موفقیت درخرید از یک فروشگاه رسمی، مجبور می
شود خطی را از یک شخص ناشناس بخرد. در ادامه تماس هایی با او گرفته می شود که همگی
با رئیس جمهور مملکت کار دارند و مشخص می شود که این شماره، پیش تر از آن رئیس
جمهور بوده است و این اتفاق ضمن آن که قربان را درگیر مشکلات بسیاری از مردمِ قشر
ضعیف جامعه می کند(که البته خودش نیزیکی از آن هاست) منجر به این می شود که برای
کمک به دختری که همچون دختر خودش از بیماری قلبی رنج می برد و نیازمند عمل جراحی
در اسرع وقت است، وانتش را فروخته و در ادامه با مشکلاتی بسیار زیادی مواجه شود که
دیدنشان البته خالی از لطف نیست.
در نگاهی کلی باید این فیلم را نسبت به سایر تولیدات سینمایی ایرانی در یکی دو سال گذشته، فیلمی قابل قبول دانست. چراکه علاوه بر صراحت لهجه و پرداختن به مسائل معیشتی و به روز مردم اجتماع، به لحاظ هنری نیز از ایده ای نسبتاً خلاقانه و جذاب بهره می برد. البته شاید بشود اینطور ادعا کرد که ایدۀ خوب "تلفن همراه رئیس جمهور" آن چنان که باید و شاید به خوبی در تمام لحاظات و جوانب فیلم نامه ای و ساختیِ این اثرسینمایی، پرداخته نشده که در ادامه به تفسیر بیشتر به آن خواهیم پرداخت. لکن در شرایطی که ساختن فیلم اجتماعی گویا تنها راه فیلمسازی برای سینماگر ایرانی است و از آن مهم تر نوعی نگاه خاص و نه چندان ملموس در اکثر این آثار به بدترین شکال ممکن توی ذوق می زند، فیلمی ساده که برپایۀ نگاهی هنرمندانه به اجتماع و به دور از ادا و اطوارهای مُد روز سینمای ایران ساخته شده، بتواند کمی از بحران کیفی سینمای ما بکاهد.
البته این حرف ها
به هیچ وجه به این معنی نیست که "تلفن همراه رئیس جمهور" کار بی نقصی
است که می تواند در سینمای ما جاودانه شود اما شاید چندان دور از انتظار نباشد که
مثلاً شخصیت اصلی فیلم، قربان با توجه به بازی ظریف و قدرتمند مهدی هاشمی، بتواند
تا سال های سال، در فکر و دل مخاطب سینمای ایران جایش را باز کرده و زنده نگه
دارد. با این همه شاید همچان مهمترین و بهترین وجه و ویژگی "تلفن همراه رئیس
جمهور" همان ایدۀ اولیۀ و طرح کلی فیلم باشد و متعاقباً بزرگ ترین و مهم ترین
ضعف این اثرسینمایی نیز پرداخت فیلم نامه ای و ساختی آن. در توضیح ضعف های ریز
درشت فیلمنامۀ "تلفن همراه رئیس جمهور" می شود فارغ از برخی اتفاقات بی
منطق داستانی و نیز نامعلوم ماندن سرنوشت برخی دیگر از اتفاقات فیلم، به چندپارگی
فیلمنامه به لحاظ لحن سینمایی و نیز به لحاظ رویکردِ معنایی آن اشاره کرد.
فیلمنامۀ "تلفن همراه رئیس جمهور" با ایده ای جذاب و جاندار شروع می شود
اما مشکل اساسی فیلمنامه حتی در نقطۀ قوت ش (که همان ایدۀ کلی فیلمنامه است) نیز
بروز یافته و نمود پیدا می کند. چراکه گویا خالق فیلمنامه و فیلم به جای آن که با
آوردن دلایلی منطقی برای گیرافتادن شخصیت اصلی(قربان) در بازی فیلمنامه بسترسازی و
پرداخت کنند، تنها با طرح این بازی با نگاهی سطحی و ظاهری کار را تمام شده پنداشته
و گویی فراموش می کنند که این اتفاق، رویدادی بسیار نادر است و اتفاقاً همین که به
ندرت احتمال دارد چنین اتفاقی به وقوع بپوندد، فیلمنامه نویس(جابرقاسمعلی) را به نوشتن
آن تشویق کرده است. در فصل افتتاحیۀ "تلفن همراه رئیس جمهور" چنان به
راحتی این اتفاق نادر پذیرفته می شود و ساده و روزمره می نماید که مخاطب گاهی شک
می کند که نکند اشتباه می کرده که از رویداد همچین اتفاقی این قدر متعجب شده و این
چنین به هیجان آمده است.
پرداختِ سطحی این چنینی که در بسیاری از نکات فیلم قابل ردیابی است، بیش از همه در پارۀ میانی فیلم که به لحاظ زمانی بخش اصلی فیلم را نیز تشکیل می دهد، به چشم می آید. درواقع با آن که شروع فیلم و پایان آن صرفاً به خاطر بار سنگین و مثبت ایدۀ آغازین و پایان بخش، خوب و قابل قبول است، بخش میانی که بدنۀ فیلم را تشکیل می دهد و اصولاً بیشترین پرداخت های شخصیتی و روایی این فیلم (و هر فیلمی) را می طلبد، بسیار سطحی ساخته شده و با بی دقتی سرهم بندی شده است. از سویی واگذار کردن بار اصلی فیلم بر روی بازیگران و بازیگری در "تلفن همراه رئیس جمهور" به خصوص آن جا که برای نقش های حاشیه ای(از شخصیت خانم طیبی که نیکی کریمی بازی اش می کند تا نقش یک مدیر دولتی با بازی علی دهکردی) با استفاده از بازیگران مجرّب تاکید شده است، می تواند به عنوان نکته ای مثبت تلقی شود. البته این اصلاً به این معنا نیست که بازیگران حاشیه ای، بازی های خارق العاده ای ارائه می دهند؛ بلکه با بازی های حداقلی شان، بیشتر نوعی جاه طلبی شان را ارضا می کنند. جاه طلبی خاصی که مخصوص بازیگران سینماست و آن ها سعی می کنند با قرار گرفتن در حاشیۀ فیلمی، برای خودشان اعتبار هنری دست و پا کنند. کاری که به خصوص "علی دهکردی" با بازی اغراق شده اش در یک سکانس کوتاه انجام می دهد. فارغ از این ایرادات بازی مهدی هاشمی، بهنازجعفری و همچنین اکبرعبدی که دوتای اولی در فیلم با لهجۀ گیلکی و سومی با لهجۀ یزدی بازی می کنند، بسیار خوب و حساب شده انجام شده است و هر سۀ آن ها توانسته اند از پس این ریسک بزرگ (صحبت کردن به لهجه ای ناآشنا در فیلم) برآیند.
اما نکتۀ بسیار مهم دربارۀ "تلفن همراه رئیس جمهور" پایانبندی این فیلم است که فارغ از هر ایراد و اشکالی، نقطۀ عطفی قدرتمند در این فیلم است. پایانبندی ای که البته تاحدود بسیار زیادی یادآور فیلم کمدی سیاسی دیگری درسینمای ایران یعنی "نان، عشق، موتور1000" (1380) ساختۀ ابولحسن داوودی است. در پایانبندی "تلفن همراه رئیس جمهور" فارغ از این که دقیقاً چه اتفاقی برای شخصیت به جنون رسیدۀ قربان رخ می دهد، فیلم به خوبی جمع و جور شده و اصطلاحاً قائلۀ ماجرای فیلم خاتمه می یابد و برخلاف بسیاری دیگر از فیلم های اجتماعی ایرانی که با ادای روشنفکری و اطوار هنری، با پایانی باز تماشاچی را به ظن خودشان به تفکر و تعمق واداشته و درعمل او را به امان خدا رها می کنند، تماشاچی متوجۀ سرنوشتِ شخصیت های اصلی فیلم شده و اتفاقاً بعد از دیدن سرنوشت آن ها باز هم به تفکر و تعمق درخصوص ادامۀ زندگی شان پرداخته و اینجاست که همذات پنداری اش با آدم های فیلم آغاز می شود که نکتۀ بسیار مثبتی است.
عطشانی در خصوص چگونگی ساخت "تلفن همراه رئیس جمهور" و دست یابی به فیلمنامۀ آن، می گوید: "سال گذشته از جابر قاسمعلی خواستم نظرش را دربارۀ فیلمنامۀ "دموکراسی تو روز روشن" بگوید. همان موقع او فیلمنامه ای نوشته بود به نام "تلفن همراه رئیس جمهور" که برایم جالب بود. به قاسمعلی گفتم من این فیلمنامه را می خواهم و او هم گفت که فیلمنامه را به پژمان لشگری پور فروخته بود. اما این فیلمنامه آنقدر برایم جذاب بود که از لشگری پور خواستم فیلمنامه را به من بدهد. او گفت نمی توانی آن را بسازی چون شش سال است که پروانه ساخت آن صادر نمی شود. بالاخره با یک قیمت نجومی توانستم فیلمنامه را از لشگری پور بخرم. تغییراتی در فیلمنامه پیش آوردیم و خوشحالم که قرعه ساخت این فیلم به نام من افتاد. "
در پایان باوجود ابراز خوشحالی از ساخته شدن این فیلم(همچون آقای عطشانی) که می تواند به بازترشدن فضای فیلمسازی دربارۀ مسائل خطی قرمزی کمک کند، باید بگوییم ای کاش این فیلم توسط فیلمسازی مجرب تر ساخته می شد تا به نتیجه ای قابل قبول تر می رسید و این چنین در حق این ایدۀ خوب سینمایی اجحاف نمی شد.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com