کاپیتانها انگیزههای رقابت را بین اعضای تیم بیشتر میکنند و در حقیقت پیشقراولان شخصیت هر تیم به حساب میآیند.
جامجم آنلاین: کاپیتانها انگیزههای رقابت را بین اعضای تیم بیشتر میکنند و در حقیقت پیشقراولان شخصیت هر تیم به حساب میآیند.
شاید این ویژگی در بازی بسیاری از بازیکنان یک تیم دیده شود، اما نقش کاپیتان علاوه بر این ویژگی، در قدرت رهبری تیم داخل میدان است.
کاپیتان بعد از مربی هدایت بازیکنان را حین مسابقه به عهده دارد، بنابراین باید فردی بااستعداد، دارای صفات اخلاقی و ویژگیهای فنی باشد.
او باید بتواند میل به پیروزی و برتری جویی را میان همتیمیهایش افزایش داده و روحیه های مثبت را هنگام مسابقه به آنها القا کند.
دروازه بان های کاپیتان
این یک فرضیه قدیمی و توصیه بسیار پرطرفدار است که کاپیتانی تیم تان را به یک دروازه بان ندهید، زیرا او بسیار عقب و در انتهایی ترین نقطه زمین می ایستد و با این که می تواند به لطف همین مساله همه چیز را در زمین ببیند ولی زبان و امکان انتقال آن را به یارانش تحت نام یک کاپیتان و در چارچوب وظایف آن ندارد.
با این حال چه در سطح جهان توسط دینوزوف در ایتالیا، اولیور کان در آلمان و چیلاورت در پاراگوئه و چه در ایران توسط مرحوم ناصر حجازی در گذشته بالنسبه دور و احمدرضا عابدزاده در گذشته نزدیک، بازوبند کاپیتانی تیم های مطرح ملی و باشگاهی به دست سنگربانان بسته شده و حاصل آن نیز چندان منفی نبوده است.
زنده یاد ناصر حجازی هر چه پرتجربه تر و مسن تر شد، عیار کارش مثل سایر دروازه بان ها بالاتر رفت و آن موقع که تیم ملی در یک عصر انتقالی و در اوایل پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به مردی پرتجربه برای اداره تیم در وسط میدان نیاز داشت بازوبند را به دست بست و هنرمندانه و هوشیارانه تیم ملی را در پیکارهای جام ملت های آسیا 1980 و یکی دو میدان بعد از آن هدایت و همراهی کرد.
یک نسل و نیم بعد از آن و در اواخر دهه 1990 آن ماجرا توسط عابدزاده در برخی میدان های مهم مثل جام ملت های آسیا 96 و جام جهانی 98 تکرار شد. هر چقدر که مرحوم حجازی مدبر و آرام و مسلط بر اوضاع بود، عابدزاده باشور و روحیه و دلاوری اش به تیم جان و امید می داد.
در نسل جدید سیدمهدی رحمتی هم تا حدی به این اندازه ها نزدیک شد تا این نکته به اثبات برسد که هر چند محل استقرار دروازه بان ها در زمین مکان مناسبی برای لیدر و کاپیتان بودن در یک تیم نیست، اما اگر طرف تان امثال دینوزوف، اولیور کان و حجازی باشند، هر چیزی امکان پذیر و هر دروازه بانی واجد ویژگی های فرماندهی است.
حسن حبیبی یک کاپیتان نمونه بود
از چهارصد دستگاه تا قله آسیا
در میان کاپیتان های تیم ملی فوتبال ایران از بدو فعالیت های این تیم تا به حال، حسن حبیبی یک نمونه و مردی متفاوت است.
مردی که چون بعدا سرمربی تیم ملی هم شد مثل نمونه های قبلی خود (مرحوم محمد رنجبر و مرحوم پرویز دهداری) و نظایر بعدی (علی پروین و علی دایی) از دو منظر نامش با حروف طلایی ثبت خواهد شد. حبیبی سال 1318 در کرمان به دنیا آمد و به سبب انتقال شغل پدرش به تهران، در محله فوتبال خیز و ستاره پرور چهارصد دستگاه این شهر ساکن شد.
او آنجا مورد توجه عباس اکرامی پور، باشگاهدار نوین در ایران قرار گرفت و با جلب رضایت وی وارد باشگاه شاهین شد که در آن زمان با دارایی شانه به شانه می سایید.
حسن آقا پس از آن به تاج سابق (استقلال) پیوست و تا سال 1342 برای این تیم توپ زد. اما از وقتی باشگاه پاس توسط شهربانی وقت پایه گذاری شد، وی مثل رنجبر، یاوری، شاهرخی، مالکیان، میرزاحسن، ظلی و البته اصغر شرفی به این تیم ملحق شد و همیشه نیز به نام همین تیم در یادها خواهد ماند.
حبیبی تا سی وچهار سالگی فقط در خدمت پاس ماند و با پیراهن همین تیم بازنشسته شد، اما در این حدفاصل با تیم ملی ایران فاتح جام ملت های آسیا 1968 در تهران با بازوبند کاپیتانی و پیش از آن صاحب مجوز شرکت در المپیک 1964 توکیو شد.
حبیبی بعد از احراز سرمربیگری پاس و دو مرتبه قهرمان کردن این تیم در جام تخت جمشید در سال 58 اندک مدتی بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی سرمربی تیم ملی شد و این تیم را به دور نهایی المپیک 1980 مسکو (ایران این بازی ها را تحریم کرد) و عنوان سومی جام ملت های آسیا 1980 در خاک کویت رساند.
حبیبی بعد در دو نوبت در معیت بیژن ذوالفقارنسب تیم های ملی امید ایران را هم در دور مقدماتی المپیک های 92 و 96 هدایت کرد و با این که در هر دو مورد امکان راهیابی به آوردگاه بارسلونا و آتلانتا را از دست داد، اما نفرات مستعدی از درون آن تیم ها به جامعه فوتبال ایران معرفی شدند که در میان شان عزیزی، گل محمدی، پیروانی و باقری هم مشاهده می شدند و چه چیزی جالب تر از این که سه بازیکن از این جمع در سال های بعد مثل خود حبیبی بازوبند کاپیتانی تیم ملی را به دست بستند.
کاپیتان های جوان از ویلکینز 20 ساله تا تری 22 ساله
اولین شرط را برای کاپیتان شدن در تیم های فوتبال داشتن میزانی مشخص از تجربه و سن دانسته اند و سال ها رسم بود که بازوبند را به دست کسانی ببندند که در کمترین حالت، سنی پایین تر از 27 و 28 سال نداشته باشند و چه بسیار بازیکنانی که اولین کاپیتانی شان را بعد از سی سالگی تجربه کردند.
این رسم و سنت قاطع و خدشه ناپذیر سرانجام از اواخر دهه 1970 و توسط تیم های بریتانیایی سست شد و ابتدا جری فرانسیس بیست و دو ساله در کوئینزپارک رنجرز، سپس ری ویلکینز بیست ساله در چلسی و سرانجام جان تری بیست و دو ساله در همین تیم لندنی بازوبند را در شرایطی بستند که فرضیه های قدیمی فوتبال هرگز چنین سن هایی را برای سرگروهی تجویز و توصیه نمی کرد.
توفیق عالی ویلکینز در عین جوانی اش در چلسی و موفقیت چشمگیر فرانسیس که بعد کاپیتان تیم ملی انگلیس هم شد و سرانجام جایگاه تری که در عنفوان جوانی سکاندار پیراهن آبی های لندن و سپس تیم ملی انگلیس شد، نشان دهنده این واقعیت بوده که می توان در عین جوانی صاحب ویژگی های کاپیتانی شد و همین خصلت را نه به یک ایراد بلکه وسیله توفیق تبدیل کرد.
فوتبال در گذر زمان دائم تغییر کرده و دیگر این باور که یکی از مسن ترهای تیم تان را کاپیتان بگذارید، به اندازه گذشته طرفدار ندارد اما به هر بازیکنی هم نمی توان اعتماد کرد. کاپیتان شدن وین رونی در بیست وچهار سالگی در منچستریونایتد که با نیت آرام کردن روحیات خشن وی از طریق دادن مسئولیت های بیشتر به او صورت پذیرفت هرگز وی را قانونمدار نساخت و الکس فرگوسن را از کرده خود پشیمان کرد.
در نقطه مقابل اینترمیلان با خاویر زانه تی جادویی که موفق ترین بازیکن پیر و نمونه ترین کاپیتان فوتبال جهان بوده، همیشه رجحان مسن ترها را به جوانان فریاد کرده اما چنان که پیشتر آمد، نسل و زمانه عوض شده و وقتی فیلیپ لام کاپیتان فعلی تیم ملی آلمان برای اولین بار بازوبند سرگروهی را به دست بست 25 سال بیشتر نداشت.
با وجود ستاره هایی از همین دست است که می توان فوتبالی شاداب تر و پویاتر و موفق تر داشت؛ با جوانانی که مثل پرتجربه ها، راهنمای دیگران و همانند کاپیتان ها، مدبر و الگو هستند.