کد خبر: ۱۴۴۸۶۹
تاریخ انتشار:

کمپوت سیبی که مزه خون می‌داد

سعید صادقی که این روزها به دنبال چهره‌های عکس‌های قدیمی‌اش می‌گردد، می‌گوید ثبت لحظه‌های آرام جنگ به اندازه صحنه‌های درگیری و نبرد اهمیت دارد.

به گزارش بولتن نیوز به نقل از خبر آنلاین، شلیک مسلسل‌ها، بمباران هوایی، فرود آمدن گلوله های توپ و خمپاره، اصابت گلوله و ترکش و ... همه آن چیزی نیست که هشت سال جنگ ایران و عراق را شکل داد.


امروز که به عکس‌هایم از آن دوره هشت ساله نگاه می‌اندازم، بیشتر با تصاویری ارتباط نزدیک‌تر برقرار می‌کنم که در آن‌ها رزمنده‌ها را در موقعیتی غیر جنگی به تصویر کشیده‌ام. ساعاتی که آنان چون هر انسان دیگر در حال زندگی کردن هستند و از تک تک لحظات عمر خود لذت می‌برند.


این سه تصویری که در این مطلب با شرح و توصیف آورده‌ام، به همین منظور از میان چند هزار عکسم که حدود 30 سال عمر دارند، انتخاب کرده‌ام.


ژست نوجوانان رزمنده
این عکس را در یک صبح شهریور 1364 گرفتم، زمانی که 50 روز از شروع عملیات قادر گذشته و کوه های نزدیک به شهر اشنویه به ویژه بلندی‌های کلاشین بارها بین نیروهای ایران و عراق دست به دست شده بود. شب قبلش، با تک نیروهای ارتش و سپاه، مرحله سوم این عملیات شروع شده بود و رزمندگان ایرانی بار دیگر تعدادی از ارتفاعات منطقه را آزاد کرده بودند.


آن روز بعد از طلوع آفتاب، ساعتی طول کشید تا خورشید از ستیغ کوه‌ها بالا بیاید و دامنه کوهستان مرزی ایران و عراق را روشن و گرم کند. با این که اوایل شهریور بود، اما هوای شبانگاهی و بامدادی بلندی‌های اشنویه سرد و گزنده بود و تنها از ساعت 10 صبح رو به گرما گذاشت. این فرصتی بود تا رزمندگان دمی بیاسایند و جیره غذایی خود را بخورند.


من هم که از سپیده صبح در کنار بسیجیان و سربازان کوره راه های منطقه را پیموده بودم، دقایقی را به استراحت پرداختم و خستگی در کردم. در آن موقعیت وقتی نگاهم را بر دامنه تپه گرداندم، با خودم گفتم اگر کسی از عملیات شب قبل مطلع نباشد و یک باره با این جمع روبرو شود، شاید آن را با یک اردوی تفریحی یا پیک نیک اشتباه بگیرد.

 

عکس شماره یک


آن روز پیش از ظهر، جوانان و نوجوانان رزمنده گروه گروه دور هم حلقه زده و هرچه خوراکی داشتند به میان گذاشته و مشغول خوردن بودند. صدای گفت‌و‌گو و خنده آن جمع که تمام فضای دره را پر کرده بود، حسی از آرامش را به آدم هدیه می‌داد.


من که ساعتی پیش از سنگرهای فتح شده عراقی‌ها عکاسی کرده بودم، با خودم گفتم باید این صحنه متفاوت را هم ثبت کنم. وقتی دوربین را به دست گرفتم و به میان رزمنده‌ها رفتم، دو سه نوجوان که در جمعی شش نفره نشسته بودند، با خنده از من خواستند از آنان عکس بگیرم.


تصویری که می‌بینید، حاصل این درخواست است که در آن نوجوانان ژست گرفته و خندان هستند و رزمندگان بزرگ‌تر، همچنان چهره جدی خود را حفظ کرده‌اند.

 

لذت خوردن کمپوت
با سر زخمی و دستان آغشته به خون، با لذت و آرامشی عجیب در حال خوردن کمپوت سیب بود.


چهار زانو روی زمین نشسته بود و با چاقویش تکه های میوه را از قوطی بیرون می‌کشید و در دهان می‌گذاشت. این کار را چنان با آهستگی انجام می‌داد که انگار می‌خواست ذره ذره و قطره قطره کمپوت را مزه مزه کند؛ البته اگر خونی که از پانسمان سرش جاری بود، با طعم سیب در هم نمی‌آمیخت و این اجازه را به او می‌داد.

 

عکس شماره دو


برای مداوای زخم‌هایش از خط مقدم کمی به عقب آمده و قرار بود بعد از استراحتی کوتاه به میدان نبرد بازگردد. آن روزهای اوج عملیات خیبر که ارتباط جزیره مجنون با عقبه جبهه به  سختی صورت می‌گرفت، حفظ تک تک نیروهای رزمی در منطقه، یک نیاز حیاتی بود.


این عکس را اسفند 1362 در جزیره جنوبی مجنون گرفتم؛ در فاصله سه چهار کیلومتری خط مقدم که ساعتی بعد این رزمنده با سر پانسمان شده به آن برگشت.

 

پیشانی‌بندی برای نوزاد یک ساله

بستن سربند بر پیشانی رزمندگان، یکی از ماندگارترین صحنه های هشت سال دفاع مقدس است. این کار بیشتر در مراسم اعزام نیرو به جبهه های نبرد و شب‌های عملیات انجام می‌شد که به تدریج به یک آیین تبدیل شده بود.

 

عکس شماره سه


پاییز 1365 در حالی که داشتم از اعزام نیرو از پایگاه مقداد تهران عکاسی می‌کردم، این صحنه را به تصویر کشیدم؛ هنگامی که یک رزمنده نوجوان داشت سر بند خود را بر پیشانی نوزادی می‌بست که به بدرقه او آمده بود.

برای مشاهده مطالب اقتصادی ما را در کانال بولتن اقتصادی دنبال کنیدbultaneghtsadi@

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین