کد خبر: ۱۴۲۹۰۵
تعداد نظرات: ۸ نظر
تاریخ انتشار:
فاتح بازی دراز، قهرمان فتح المبین

روایتی از آخرین لحظات زندگی شهيد محسن وزوايی

شهید محسن وزوایی، 5 مرداد سال 1339 در محله نظام آباد تهران، در دامان خانواده‌ای اصیل و مذهبی دیده به جهان گشود.

 

 

به گزارش بولتن نیوز به نقل از همشهری انلاین ، این شهید بزرگوار و عاشق وارسته و آگاه، پس از ماه‌ها مجاهدت و مبارزه با دشمنان اسلام و حماسه آفرینی در عملیات‌های متعدد و به ویژه بیت‌المقدس، سرانجام در دهم اردیبهشت سال 1361، در 22 سالگی هنگام هدایت نیروهای تحت امر خود، بر اثر اصابت گلوله و ترکش به شهادت رسید.

متن زیر روایتی است از آخرین لحظات زندگی زمینی شهید محسن وزوایی:
 
ـ مسعودی جان دقیق توجه کن... شما باید نیروهایت بلافاصله بروند در سمت چپ جاده مستقر بشوند، حتی یک نیرو هم نباید سمت راست جاده باشد. خودت که می‌دانی سمت راست هیچ حافظ و مانعی برای نیروها وجود ندارد. شنیدی چی گفتم؟
 
مقارن ساعت ده صبح در پی پیشروی دلهره‌آفرین حدود یکصد و دوازده دستگاه تانک لشکر 3 زرهی دشمن از سمت جنوب ایستگاه گرمدشت به سوی مواضع گردان‌های مقداد و میثم، محسن وزوایی شخصاً هدایت عملیاتی این دو گردان را بر روی جاده اهواز ـ خرمشهر به عهده گرفت.
 
محسن تمام گردان‌های تحت امر محور عملیاتی محرم را از طریق بی‌سیم فرماندهی محور، مخاطب قرارداد و با لحنی مصمم و جدی گفت «به کلیه واحدها، به کلیه واحدها! همه سریع به جلو پیشروی کنید... الله‌اکبر!».
 
با شدت گرفتن آتش دشمن، زمین غرب کارون به لرزه درآمد و آتش منظم بیش از ده‌ها عراده توپ، صدها تانک مدرن و سایر سلاح‌های منحنی‌زن دشمن روی منطقه درگیری به صورت متراکم اجرا می‌شد. هلی‌ کوپتر‌های توپدار ساخت روسیه و فرانسوی یگان هوانیروز سپاه سوم دشمن هم از آسمان خود را بر فراز مواضع رزمندگان سبک اسلحه ایرانی رسانده و به شدت آنان را زیر آتش گرفته بودند. در این لحظه نیروهای گردان میثم تمار به فرماندهی «عباس شعف» همرزم دیرینه محسن خود را به نزدیکی محل استقرار او رسانده بودند.
 
محسن تمام قد ایستاده بر روی جاده بر سر نیروهایی که بدون کمترین سنگر و جان‌پناهی هنوز در غرب جاده می‌جنگیدند فریاد می‌زد، طوری که دیگر صدایش هم گرفته بود. او برآشفته می‌گفت «برادرها بیایید پشت جاده لااقل از روبه‌رو کمتر اذیت می‌شید» عباس شعف خود را به محسن رسانده، او را در آغوش کشید. آن دو لحظاتی در آن جهنم آتش و دود در آغوش هم آرام گرفتند. هنوز چند قدمی از هم جدا نشده بودند که ناگهان انفجار مهیبی در نزدیکی محسن رخ داد و بعد...
 
هنگامی که عباس بالای سرمحسن رسید، او را دید که به همراه معاون دومش حسین تقوی‌منش و بی‌سیم‌چی‌شان به خاک شهادت غلطیده‌اند؛ سپس با ملایمت چفیه سیاه‌رنگ دور گردن محسن را باز کرد و با همان، صورت خاک‌آلود دوست و برادر شهیدش را پوشاند، گوشی بی‌سیم را به دست گرفت.
 
ـ احمد، احمد، شعف
 
متوسلیان: شعف، احمد بگوشم
 
ـ حاج آقا، خوب گوش کن؛ آتیش سنگین؛ محرم بی‌علمدار شد؛ آقا محسن... آقا محسن...
 
شعف دیگر نای صحبت کردن نداشت و احمد متوسلیان آنچه را که می‌بایست بشنود، شنیده بود.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

انتشار یافته: ۸
در انتظار بررسی: ۱
غیر قابل انتشار: ۲
زائر
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۰:۲۰ - ۱۳۹۲/۰۲/۲۴
1
9
روحشان شاد و راهشان پر رهرو باد.
اللهم الرزقنا توفیق شهاده فی سبیلک
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۱:۰۶ - ۱۳۹۲/۰۲/۲۴
1
6
سردار وزوایی در عملیات فتح المبین فرمانده محور بود واولین ادغام عملیاتی سپاه وارتش رسما از اینجا شروع شد وبنده فرمانده گروه رزمی خط شکن محور بودم با ایشان در شب عملیات وپس از ان در ارتفاعات (پس از ازادسازی )علیگریزه (فکه) همکلام شدم وبرایم کمپوت گیلاس باز کرد!!متعاقبا مدت کوتاهی بعد در عملیات بیت المقدس بشرح فوق .من زخمی بودم ودر پناه خاکریز جاده اهوازبه خرمشهر ولو بودم دیدم که سردار با 2یا3 نفر سوار بر جیپ ازکنار من گذشتن وحدود 40-50متر انورتر گلوله توپ یا انفجاری مشابه انان را به شهادت رساند. من این محور محرم را نفهمیدم چی هست؟ فکر میکنم محور عملیات ما فتح نام داشت. یکی دیگر اینکه چرا از شهید اقا محسن زیاد مطلب نمی گویند؟ من با ایشان با توجه به مدت کم اشنایی خاطره خوبی دارم میتوانم بگویم در جریان دفاع مقدس این سردار عملیاتی تر از سایر افرادی که الان حضور دارند باشند.روحش شادویادش گرامی
غریبه
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۱:۰۳ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۳
0
3
آقا محسن دعامون کن ...
زهرا
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۵:۱۴ - ۱۳۹۴/۰۴/۰۷
0
1
سلام.من زهرا نزدیکای ۱۸سالمه .برام خیلی دعا کنید دعا کنید الله به جوانیم رحمی کنه و مورد لطف و عنایتش قرارم بده و هدایتم کنه مثل حر .که عاقبت بخیر شم.خیلی دلم آشوبه‌.رزمنده های ولایتی برام دعا کنید یه دعای پدرانه از ته قلب پر مهرتون.خیلی حالم بده.خیلی خیلی خیلی حالم بده.هم حال جسمم و هم حال دلو.اما دعا کنید حال قلبم خوب شه که اگه حال قلبم خوب شه تحمل درد جسم سخت نیست.یا الله.دعا کنید به الله برسم.
حاج رضا آبادان
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۴:۰۱ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۵
0
1
اگر بین ما و شهدا جدایی بیفتد کارمان تمام میشود پس خدایا قسمت میدهم به خون شهدا بین ما و شهیدان فاصله نینداز ؛؛؛؛؛؛
اسد
|
Iran, Islamic Republic of
|
۰۲:۲۲ - ۱۳۹۴/۰۵/۰۶
0
1
هرچند در دوره دفاع مقدس مدتی بسیجی بوده ام وقتی سرگذشت فداکاری وزرایی و متوسليان و شهبازی و دیگر رزمندگان جان برکف را مطالعه میکنم احساس شرمندگي میکنم. کاش آن روز در کنار محسن و همرزمانش بودم. تاریخ و ملت ایران هرگز این عزیزان را فراموش نخواهدکرد.روحشان شاد و یادشان تا ابد گرامی باد.
ناشناس
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۴:۰۰ - ۱۳۹۵/۰۶/۰۹
0
1
الهی مرا از مردار شدن برهان.
الهم الرزقنا توفیق شهادت فی سبیل الله
الهی رهایی
شهید ستار محمودی
جواد
|
Iran, Islamic Republic of
|
۱۹:۵۴ - ۱۳۹۶/۰۴/۲۱
0
0
سلام
چه گلهایی پرپر شدن
خدا حاج تحمد متوسلیان رو به حق امام موسی کاظم از چنگال اسرائیل نجات بده
نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین