او که از زندگی آرام و رفاه نسبیای که از نیاکانش به او ارث رسیده بود، صرف نظر کرد تا با یادآوری قهرمانانی چون رستم، به هویت و غرور گمشدهی ایرانی رنگی نو ببخشد و زبان در معرض نابودی پارسی را زنده نگه دارد، خود قهرمان هیچ افسانهای نشد. پس از سرایش «شاهنامه»، رفته رفته از بسیاری کارها که فردوسی در زندگی انجام داده یا نداده بود، افسانههایی شکل گرفت و دهان به دهان آنقدر چرخید که به باور همگانی تبدیل شد، پیش از آنکه کسی بداند به واقع این افسانهها ریشههایی هم در حقیقت دارند یا نه.
اتهام مدح سلطان ستمگر زمان
باور اینکه سرایندهی داستان قیام کاوهی آهنگر بر ستمگر زمانهاش، ضحاک، خود به مدح و ثنای ستمگر عصرش محمود بپردازد، آسان نیست. از همینروست که دوستداران فردوسی بیتهایی را که در شاهنامه با موضوع مدح و ثنای سلطان محمود غزنوی آمده است، یکسره جعلی میدانند و باور ندارند که فردوسی حکیم که در سراسر شاهنامهی خود با آرمانخواهی و عشقی بیپایان به ایران، به ستایش رادی، پاکی و خرد پرداخته و پهلوانان داستانهایش همگی علیه ظلم زمانه برخاستهاند، ابتدا و انتهای این نامه را با ستایش سلطان ستمگر و غیرایرانی زمانش آلوده باشد.
چه دوستداران فردوسی بخواهند و بپذیرند و چه نه، امروز بیتهایی چون «چو کودک لب از شیر مادر بشست / ز گهواره محمود گوید نخست» و «همی گاه محمود آباد باد/ سرش سبز باد و دلش شاد باد» در ابتدا و انتهای «شاهنامه» از حکیم توس نقل شدهاند. قصه اما به همینجا ختم نمیشود. حکایتهایی هست که قرنهاست سینه به سینه میان ایرانیان میچرخد، اما هیچ پشتوانهی تاریخی ندارد. میگویند فردوسی برای تهیهی جهیزیهی دخترش در سن 70 سالگی ناچار شاهنامه را به سلطان محمود غزنوی پیشکش کرد و چون صلهی خوبی دریافت نکرد، با دشنامگویی به سلطان از دربار او گریخت و پس از مدتی پنهانی زندگی کردن و فرار، سرانجام درگذشت، هنگام دفن او فرستادگان شاه برایش صله آورده بودند که در حکم نوشداروی بعد از مرگ سهراب بود و دخترش هم از پذیرفتن آن سر باز زد... و بیشمار افسانههای دیگر که هر عقل سلیمی گواهی میدهد درخور روایتگر داستانهای نیک «شاهنامه» که جای جای آن از خرد و فرزانگی سرایندهی آن نشان دارد، نیست.
اتهام جعل تاریخ
ابوالقاسم فردوسی در سالهای 329 یا 330 هجری قمری از طبقهی دهقانان و نجیبزادگان توس زاده شد. این طبقهی دارای املاک و اموال، دلبستهی فرهنگ و تاریخ ایران بودند و راوی روایتهایی از سرگذشت پیشینیان. فردوسی توسی نیز پس از مرگ شاعر همشهری خود، دقیقی توسی، که هزار بیت از شاهنامهی منثور ابومنصوری را به نظم درآورده بود، به ادامهی راه او پرداخت و شاهنامهی خود را بر اساس روایتهایی که در اصل ریشه در واقعیت داشتند، اما در گذر زمان رنگی از افسانه نیز یافته بودند، سرود. فردوسی روایتگر داستانهایی بود که پیش از آن هم سینه به سینه میان ایرانیان میچرخید. او نه مورخ بود و نه در حال نگارش تاریخ، با این حال در بخش تاریخی شاهنامه، تا حدود زیادی روایتگر راستین تاریخ هم بود.
اتهام زنستیزی
سالها بیتی از «شاهنامه» به عنوان گواه زنستیزی فردوسی در میان ایرانیان دهان به دهان چرخیده است: «زن و اژدها هر دو در خاک به / جهان پاک از این هر دو ناپاک به». این بیت در روایت فردوسی از داستان سیاوش و کیکاووس و سودابه بیان شده است. در این داستان، عشق کاووس به زن پلیدی چون سودابه، چشمان او را بر روی حقیقت پاکی پسرش سیاوش بسته است و فردوسی در بیت پیش از این بیت مشهور آورده است: «به گیتی بهجز پارسازن مجوی/ زن بدکنش خواری آرد به روی». اما معمولا این بیت و روایت فردوسی از زنان نیکی چون فرانک، تهمینه و رودابه که در آنها زنان را ستوده، نادیده گرفته میشود و حکیم توس به زنستیزی متهم میشود.
فردوسی و نجات زبان فارسی
فردوسی زبان پارسی را زنده کرده است، اما در میان عوام باوری رواج دارد مبنی بر اینکه فردوسی در سراسر «شاهنامه» حتا از یک واژهی عربی هم استفاده نکرده است. واقعیت این است که در شاهنامهی 60 هزار بیتی، او تنها 800 لغت عربی به کار رفته است و این هم به ضرورت مضمون بوده و هم به دلیل علاقهی فردوسی به واژههای پارسی و احیای زبان پارسی در روزگار نفوذ زبانهای ترکی و عربی در ایران که میرفت تا زبان پارسی را برای همیشه به فراموشی و نابودی بکشاند.
فردوسی؛ خداوندگار خرد
فردوسی در سراسر «شاهنامه» تنها یک ادعا دربارهی خویش صادر کرد که آن هم به گواه تاریخ تأیید شد: «نمیرم از این پس که من زندهام/ که تخم سخن را پراکندهام». او برخلاف شاعران بزرگ دیگر هرگز برای خود جایگاه خاصی درنظر نداشت و خود را به لقبهای ریز و درشت ملقب نکرد، اما به عنوان «خداوندگار خرد» شناخته شد. حتا در روایت داستان جنگهای رستم با دیوان، با احتیاطی عاقلانه میگوید: «تو مر دیو را مردم بد شناس / کسی کو ز ایزد ندارد سپاس».
حکیم توس پس از 80 سال زندگی، در سال 411 هجری قمری درگذشت و در زادگاه خود دفن شد. آرامگاه او در توس، در 20 کیلومتری مشهد، میعادگاه علاقهمندان به او و شاهنامهی اوست.
در تقویم رسمی کشور نیز 25 اردیبهشتماه، روز بزرگداشت فردوسی نامگذاری شده است.
*پینوشت: بخشهایی از این متن برگرفته از مقالههای «ادب، تواضع و عفت قلم فردوسی» و «نظر فردوسی دربارهی زنان» نوشتهی محمدجعفر جعفری است.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
البته اینکه حکیم فردوسی پارسیگوییرا زنده کرده باشد کمی نارواست زیرا که پیش ازو با تشویق سامانیان حتی کتابهای علمی وفلسفی را هم به پارسی مینوشتند و مردم کوچه و بازار در همه جای ایران بزرگ (که فراتر از ایران جغرافیایی امروزی بوده) پارسی دری را با لهجه های گوناگونش بکار میبرده اند و تاریخ بلعمی و برگردان پارسی تفسیر قران طبری که لغتهای بیگانه بسیار اندکی دارند (کمتر از 10 درصد) و آثار رودکی همه پیش ازویند
- بعضی از شعرهای شاهنامه های چاپی شاید از خود فردوسی نباشد و شاید کاتبان از دیوان شاعران همعصر او و حتی از خودشان شعرهایی را داخل کرده باشند همچون شعرهای توهین آمیز به عربها و ... .
-حکیم فردوسی گذشته از تاریخ به اخلاق هم دلبسته بوده و درلابلای شاهنامه پندها و نکته های فلسفی نیز بچشم میخورند .
در این واپسین سالها قدیمیترین دستنویس شاهنامه را در کتابخانه بیروت یافته اند که هنوز چاپ نشده است و همان پاسخگوی بسیاری از نکته های مبهم شاهنامه خواهد بود .