از نظر اغلب مدیران داشتن عملکرد بهینه هیچ ربطی به هوش هیجانی ندارد و به همین دلیل معمولا این امر توسط مدیران دست کم گرفته میشود.
بولتن نیوز ، کارن هیگین باتوم دلایل نیاز مدیران به هوش هیجانی را اینگونه بیان میکند «یکی از ویژگیهای ارتباطات در دنیای مدرن امروزی توانایی برقراری ارتباط با دیگران در سطح عاطفی است. با این حال بعضی از مدیران نگرش بسیار ضعیفی به این موضوع دارند. برای مثال بعضی از مدیران در برقراری ارتباط با کارکنانشان مشکل دارند و اعتقاد ضعیفی به میزان اثرگذاری رفتار مدیریتی بر کارکنان دارند.
دنیل گلمن، روانشناسی است که به خاطر ارائه این مفهوم در اواسط دهه 1990 معروف شد، وی هوش هیجانی را مدیریت احساس میداند که به اثربخشی مناسب منجر میشود و توانمندی کارکنان را برای رسیدن به اهداف معین ارتقا میدهد. گلمن مدلی را ارائه میدهد که بر اساس آن 5 مهارت کلیدی منجر به ارتقای عملکرد رهبری میشود: خود آگاهی، خود فعالی، مهارتهای اجتماعی، همدلی و انگیزش. بسیاری از صاحبنظران در زمینه کسب و کار معتقدند که هوش هیجانی برای توسعه مدیران توانا در بازار بینالمللی، از ضروریات است. گری مایلز رییس یک شرکت بینالمللی و عضو موسسه رافی پارک میگوید مشتریان ما سازمانهایی با استراتژی مدیریت هوشمند هستند و دارای کارکنان بسیار باهوشی هستند، اما در زمینه ارتقای هوش هیجانی مدیران و کارکنان خود از ما کمک میگیرند.
به هر حال این سازمانها به دنبال جذب افراد باهوش هیجانی بالا هستند، زیرا آنها باید بتوانند تفاوتهای فرهنگی و احساسات دیگران را درک کنند. چالز الوین رییس موسسه ارتباط مدیریت ILM میگوید: «هوش هیجانی برای مدیرانی که میخواهند عملکرد بالایی در تیم داشته باشند بسیار مهم است.» هوش هیجانی نقش بسیار حیاتی در توانمند ساختن مدیران برای درک خود و دیگران بازی میکند. تحقیقات نشان میدهد مدیران و رهبرانی که هوش هیجانی بالایی دارند عملکرد و اثربخشی بالایی نیز در تیمها دارند.
دکتر کری فلمینگ استاد دانشگاه LP در مدرسه کسب و کار اشریج معتقد است که هوش هیجانی یکی از تواناییهای حیاتی برای مدیران است که به کارکنان ارتباط زیادی پیدا میکند. ارتباطی که شما در تیم میسازید بسیار مهم است. هوش هیجانی به موضوع آگاهی فرد از هیجانات دیگران و تفاوتهای فردی موجود میپردازد. تحقیقات زیادی نشان میدهد که هوش هیجانی در تیم سازی، حل مساله و حل تعارضات مدیریتی بسیار مهم است. بسیاری از سازمانها کسب وکار خود را به جهت نامعلومی هدایت میکنند، آنها اغلب نیازمند استفاده از خلاقیت و رهبرانی با هوش هیجانی بالا هستند.
در مطالعهای که اخیرا از 750 سازمان به عمل آمد، مشخص شد مهارتهای مدیریتی و رهبری به طور معناداری ضعیف است، در حالی که این سازمانها به طور مداوم در تلاش برای یافتن مدیرانی با هوش هیجانی بالا و خلاق هستند. همچنین تحقیقات نشان میدهند هوش هیجانی بخش مهمی در توسعه رهبران بویژه همراه با مهارتهای فنی و کارکردی است.
هوش هیجانی، میتواند پیشرفت حرفهای تیمها را پیش بینی کند. مدیران در حوزههای تخصصی خود به صورت درونگرا عمل میکنند و ارتباطی با دیگر حوزهها برقرار نمیکنند. اما کریس والتون رییس دپارتمان توسعه منابع انسانی در دانشگاه کسب وکار هینلی میگوید: هوش هیجانی مدیران کم نیست، مشکل اصلی بیارزش انگاشتن آن در سازمان است. اگر اغلب کارکنان میگویند مدیران در برقراری ارتباط ضعیف هستند و نمیتوانند با کارکنان همدلی کنند، به دلیل آن است که سازمان فاقد این ارزش است.
الوین میگوید: «مشکلات در سازمانهایی که مدیران آنها از هوش هیجانی ضعیفی برخوردارند یا موفق به توسعه آن نشدهاند بسیار حاد است». مدیران میتوانند به حرکت کارکنان جهت دهند، اگر شما احساس کنید که با مدیرتان راحت نیستید و اعتمادی بین شما وجود ندارد، کارکردن برایتان لذت بخش نخواهد بود. مدیران باید با کارکنان ارتباط نزدیکی برقرار نمایند و از قوت و ضعف آنها آگاهی یابند، با این روش مدیر میتواند مطابق با توانایی آنها کارها را تقسیم کند.
همچنین اینکه مدیران بتوانند احساسات خود را شناسایی کنند تا در شرایط مختلف برخوردهای مناسبی داشته باشند، بسیار مهم است. مثلا اگر شما مدیری هستید که آستانه تحریک شما پایین است و خیلی زود عصبانی یا احساساتی میشوید کارکنان شما نمیدانند که عکسالعمل شما در مواجهه با رویدادهای مختلف چگونه است.
الوین در ادامه میگوید «هوش هیجانی میتواند با استفاده از تکنیک مربیگری (Coaching) و بازخور 360 درجه ارتقا پیدا کند. در این روشها خود آگاهی و نحوه رفتار در تیم آموزش داده میشود. همچنین مدیران باید بتوانند به راحتی از زبان عاطفی استفاده کنند، یعنی در کلام خود از لغاتی که بار عاطفی دارد استفاده کنند. برای مثال اگر تیم عملکرد ضعیفی داشته باشد تنها چیزی که کارکنان انتظار شنیدن آن را دارند انتقاد است، در صورتی که در این شرایط توانایی یک مدیر در به حرکت در آوردن احساسات تیم، شاخص کلیدی برای کسب موفقیت است.»
فلمینگ دورههای آموزشی هوش هیجانی را در سطح مدیران ارشد در دانشگاه اشریج برگزار کرده است. وی میگوید: ما در این دورهها سعی کردیم تا افراد بتوانند به درون خود توجه کنند و احساسات خود و دیگران را شناسایی کنند.
تامی دی مدیر عامل شرکت DPA اذعان دارد هسته اصلی در هوش هیجانی «یادگیری متقابل» است، تشخیص اینکه شما به عنوان رهبر چه احساسی دارید، چگونه متقابلا یاد میگیرید و تفکر در مورد اینکه تعاملات شما با اعضای تیم چه تاثیری میتواند بر عملکرد آنان داشته باشد، بسیار مهم است. دی توصیه میکند یکی از راههای موثر بر افزایش هوش هیجانی توسعه خود آگاهی است. ما از مدیران میخواهیم طی دوره یا کارگاهها، در مورد احساساتشان و علل ایجاد آن، یادداشت برداری کنند.
آمارهای تکان دهنده شواهدی وجود دارد که نشان میدهد هوش هیجانی تاثیرات عمیقی بر سطوح پایین سازمان دارد. برای مثال پژوهشهایی که در دانشگاه استنفورد صورت گرفته است نشان میدهد 70 درصد دلایل از دست دادن مشتریان مربوط به ضعف هوش هیجانی کارکنان بوده است. فقدان هوش هیجانی میتواند باعث از دست دادن شغل نیز شود، به طوری که طبق اعلام مرکز CCL (Centre of Creative leadership)p 75 درصد کسانی که شغل خود را از دست دادند به دلیل هوش هیجانی ضعیف آنها بوده است.
دی همچنین معتقد است در زمانهای بحران اقتصادی و شرایط غیرقابل پیشبینی، هوش هیجانی میتواند بسیار راهگشا باشد. بسیاری از سازمانها ، کسبوکار خود را به جهت مبهمی هدایت میکنند، آنها نیازمند نوآوری و رهبرانی با هوش هیجانی بالا هستند تا بتوانند تیمها را تشکیل داده و با دیدگاههای متفاوتی در تیم کار کنند.
مایلز میگوید «درآینده نیاز به رهبرانی با هوش هیجانی بالا بیشتر احساس میشود، زیرا آنها باید بتوانند نکات ظریف موجود در ارتباطات را درک کنند و زبان غیرکلامیشان را بهبود دهند.» سازمانها به دنبال توسعه بازارهای جهانی هستند و نیازمند رهبرانی هستند که در سطح بالایی از IQ و هوش هیجانی باشند.