کد خبر: ۱۴۰۸۹۶
تاریخ انتشار:
با یحیی کبیر استاد فلسفه دین

از دید شهید مطهری، انسان را باید از ابعاد گوناگون شناخت

شهید مرتضی مطهری، متفکر دین مداری است که اندیشه های فلسفی، اجتماعی و سیاسی خود را در قالب اسلام و مولفه های اساسی آن طرح ریزی و ارائه کرده است. ایام شهادت این متفکر ارزشمند معاصر، ایامی است که برای بررسی ابعاد اندیشه وی مغتنم است.

به گزارش بولتن نیوز به نقل از شفقنا، در همین خصوص گفت و گویی با دکتر یحیی کبیر، استاد فلسفه دین پردیس قم دانشگاه تهران ترتیب داده است. دکتر کبیر از شاگردان شهید مطهری بوده است و این شخصیت ممتاز را از سه ویژگی عمده قابل طرح و بررسی و تامل می شناسد.

شرح گفت و گوی با دکتر کبیر به شرح زیر است:

*شهید مطهری یک شخصیت ذوابعاد است و البته قطعاً دارای ویژگی های علمی برجسته و منحصر بفردی است. شما چه ویژگی های خاصی در منش و روش علمی ایشان را برجسته ارزیابی می کنید؟

یحیی کبیر: من در این چند سال بحث های زیادی در رابطه با ویژگی های ایشان مطرح کرده ام. اما اکنون ویژگی های او را در 3 دسته تقسیم بندی می‌کنم. اولین ویژگی ایشان دین پژوهی است. شهید مطهری هم مانند اقبال لاهوری، دکتر شریعتی و امثال آن یک دین پژوه است؛ البته در جایگاه خودش به عنوان یک عالم ربانی. دین پژوهی یک نوع فلسفه دین است. او دین را فلسفی و شامل وحی پژوهی، سنت پژوهی و عترت پژوهی می‌دید. در این نقاط شهید مطهری بسیار دقیق جلو آمده و حساسیت ها و نکات برجسته‌ خود را به جای گذاشته است. در دین پژوهی مهم ترین مسأله شهید مطهری، وحی است. سؤالاتی از این دست که وحی چیست؟ و جنس آن چیست؟ متاسفانه بسیاری از کسانی که سودای مطهری دارند هم حتی به این نکته توجه نداشته اند. او دین را مثل بوعلی، فارابی، خواجه نصیر، ملاصدرا و علامه طباطبایی از جنس یک نوع شعور مرموز (عقلانی) می داند. توضیح مطلب اینکه فرض کنید وقتی می‌گوییم فصل وجودی انسان عاقلیت و ناطقیت است، یعنی اگر با هر انسانی حرف بزنیم، می‌فهمد، در دین هم وقتی جنس وحی را عقلانی بدانیم، یعنی بین انسان و وحی یک سنخیتی می‌یابیم. پس وحی هم حتما با انسان معقول سخن می گوید. این نکته را که امروز از نکات بسیار حائز اهمیت در فلسفه دین است، ایشان حدوداً سال 1350 مطرح کردند، یعنی زمانی که اصلاً چیزی به نام فلسفه دین در ایران وجود نداشت.

نکته دیگر در دین پژوهی توجه ایشان به اجتهاد پژوهی و فقاهت پژوهی است که با برخی هم در این مساله اختلاف نظر دارند. ایشان نظام اجتهاد اسلامی را شامل دو دسته علوم می دانند: دسته اول علومی مثل عربی، علم اصول، فقه، کلام، منطق، علوم قرآنی، علوم حدیثی و علوم تاریخی که شرط لازم اجتهاد اسلامی است و دوم علومی مثل جهان شناسی، انسان شناسی، جامعه شناسی، ادیان شناسی، حکمت شناسی و ... که شرط کافی اجتهادند و متأسفانه بسیار کم به آنها توجه شده است. در این نقطه حرف شهید مطهری نو و تازه است. در حوزه فقط به علوم لازم توجه می شود اما در دین پژوهیِ شهید مطهری نظام اجتهاد یک نظام دینامیک است و نمی تواند فقط چند علم ساده را در بر بگیرد و باید علومی که شرط کافی هستند نیز مورد مداقه قرار گیرند. لذا اگر مجتهدی علوم لازم را بلد باشد اما انسان شناسی نداند، یا مسائل فرهنگی و سیاسی را نداند لنگ می زند.

این ها مباحث قابل بحثی هستند که از آثار شهید مطهری قابل استنتاج است. یک بخش ساده آن مقدمه بر جهان بینی ایشان است که خود آن 7 جلد است، متشکل از: انسان و ایمان، انواع جهان بینی ها مخصوصا جهان بینی مذهبی، وحی و نبوت، انسان در قرآن، جامع التاریخ در قرآن، نظام سیاسی و رهبری، پایان شناسی و قیامت و ... است.

دومین دسته، انسان پژوهی شهید مطهری است. او حداقل به 5 شاخه در انسان پژوهی می پردازد. او اعتقاد داشت که انسان باید ابعاد وجودی اش روشن بشود. او معتقد بود که چون وحیِ خاتم خودش کامل است مخاطب خودش را نیز کامل می بیند؛ نمی شود خدا خودش کاملِ کامل باشد ولی انسان اشتباهِ اشتباه و یک بعدش را به کار بگیرد. به همین دلیل، از دید شهید مطهری، انسان را باید به طور کامل و از ابعاد گوناگون شناخت که حداقلِ آن شناخت بعد عقیدتی و اخلاقی است که در واقع علت تامه نیز هست. شهید مطهری می گفت اول باید بعد عقیدتی را که شامل ایمانیات و مسائل معرفتی و ... است حل کرد و سپس به بعدهای دیگر پرداخت. بعد دوم نزد ایشان بعد اجتماعی است. ایشان معتقدند انسان فطرتاً موجودی اجتماعی است و این اجتماعی بودن خود شامل انسان شناسی سیاسی، انسان شناسی فرهنگی و انسان شناسی اقتصادی است. به طور مثال اینکه انسان باید فرهنگی باشد یعنی چه؟ مصداق بارزش در ایران برای مثال مسأله 13 فروردین است. تلاش های زیادی شد تا آن را حذف کنند اما نتوانستند و در آخر مجبور شدند تا فرهنگ­سازی کرده و از آن حمایت کنند. ادیان هم همین­گونه اند. هیچ گاه سعی نمی کنند فرهنگی که به آن وارد می شوند را از بین ببرند، بلکه با آن سازگار می شوند و سعی می کنند تنها معایب آنها را برطرف کنند اما به اصل آنها دست نمی زنند و نکته دیگر اینکه هر انسانی با هر فرهنگی می تواند دیندار باشد. اینها از مسایل انسان پژوهی ایشان است.

شهید مطهری به همان اندازه که دین پژوه است، انسان پژوه نیز هست. دین پژوه و انسان پژوه به کسی می گویند که سیستم دارد. انسان شناسی دینی، فلسفی، اجتماعی، تاریخی و طبیعی 5شاخه مهمی بودند که ایشان به آنها توجه داشتند و دلیل آن هم این بود که ایشان اعتقاد داشتند مخاطب وحی و دین، انسان است. انسان به ما هو انسان و انسان از هر نوعی؛ شرقی، غربی، سیاه، سرخ. دقیقاً به همین دلیل یک تناسب فوق العاده بین انسان پژوهی و دین پژوهی وی وجود دارد.

این ویژگی های شهید مطهری قابلیت بحث های ترمیک دارد. چون استاد مطهری ساده گوست گمان می کنند بحث های او ساده است در حالی که اینگونه نیست. من خودم در سال 1363 تجربه این امر را داشتم. در آن زمان از من می خواستند در قم و نور کلاس های ضمن خدمت 10 ساعته از سخنان شهید مطهری برگزار کنم که اصلاً این امر امکان پذیر نبود. بی جهت نبود که پس از شهادت ایشان امام و علامه به گریه افتادند. به نظر من هر دو ویژگی یاد شده انسان پژوهی تطبیقی و دین پژوهی تطبیقی، بسیار حائز اهمیت و نو هستند حتی در محافل بین المللی.

سومین ویژگی که در واقع کامل کننده تثلیث فکری شهید مطهری است، حکمت پژوهی ایشان است. ایشان یک فیلسوف است. چیستی فلسفه، نسبت آن با انسان و دین و از همه مهمتر جهان بینی و ربط آن با ایدئولوژی از مسائل مورد توجه ایشان بود.

جهان بینی چیست؟ آیا اولاً و بالذات جهان بینی باید فلسفی باشد یا خیر؟ آیا جهان بینی راسل، جهان بین های عرفانی، جهان بینی مذهبی و ... واقعاً جهان بینی هستند؟ آیا باید و نبایدهای ایدئولوژی از جهان بینی متولد می شود؟ او در جلد دوم جهان بینی به این مباحث می پردازد و بیان می کند که اگر جهان بینی ها درست هضم شوند این بایدها و نباید ها مولود طبیعی آن هستند و خیلی ها هم با او در همین نقطه اختلاف دارند که معتقدند او وحی را تحت جهان بینی فلسفی می داند. مهم ترین قسمت حکمت پژوهی ایشان آشنایی با حکمت صدرایی است که ترکیبی از مشا، اشراق، عرفان، وحی و یک ترکیب فلسفی حقیقی از دین است.

*یکی از انتقاداتی که به شهید مطهری وارد می شود این است که ایشان خیلی به مسائل فلسفه غرب آشنا نبوده اند، ولی با این حال در آن مسائل ورود کرده اند و به همین جهت دیدگاه ها و انتقادات ایشان در این زمینه ها بسیار سطحی و پر اشکال است. درست است که ایشان اعتقاد داشتند باید آرای فیلسوفانی چون کانت، هگل و... را بررسی کنیم اما آن تدبر فیلسوفانه ای که از ایشان انتظار می رفته را نداشتند. نظر شما در این رابطه چیست؟

یحیی کبیر : به دو نکته در مورد شهید مطهری باید بسیار توجه کرد. اول آنکه روش ایشان چیست؟ روش ایشان قطعاً یک روش تطبیقی است. او به مقارنه اعتقاد داشت و این را روش قرآن می دانست. روشی که در قرآن به وسیله آن بین یهودیت، مسیحیت و اسلام مقایسه صورت گرفته است.

نکته دوم این است که ما الان در سال 2013 و قرن 21 مشغول بررسی مطهری هستیم در حالی که او در دهه 40 یعنی حدود 50 سال پیش به سراغ فلسفه غرب رفت و لذا نمی دانیم او اگر الان بود چگونه برخورد می کرد. مستحضرید در دهه 40 تازه مارکسیسم و حزب توده فعالیت خود را بسیار گسترش داده بودند، یک عده علم گرا هم مانند مرحوم بازرگان پیدا شده بودند و یک نوع علم گرایی در ایران در حال شکل گرفتن بود. آمدن هانری کربن به ایران و حضور حمید عنایت، منوچهر بزرگمهر، دکتر آریانپور در دانشگاه تهران و بسیاری دیگر که با شهید مطهری هم محشور بودند، منجر به توجه ایشان به این مسائل شد. البته در دهه 40 این مباحث مدرسه ای بود و اصلا دانشگاهی و آکادمیک نبود.

حمید عنایت هگلیستی پیدا شده بود و منوچهر بزرگمهر راسلیستی که در دانشگاه ها بودند. مرحوم مطهری هم بود. هانری کربن نیز نزد علامه آمده بود و مهندس بازرگان به مسائل فنی و علمی و تجربی توجه نشان می داد. به همین دلیل شهید مطهری در آن شرایط وارد قضیه شد. هرچند که خودش همیشه به ما تأکید می کرد که زبان بلد نیست و این مسأله بسیار آسیب زاست و در سال های 54، 55 بسیار ما را به یادگیری زبان تشویق می کرد. می گفت اگر زبان بلد بودم دنیا را قبضه می کردیم، اما بلد نبود و خودش هم معتقد بود از این جنبه دارد ضربه می خورد.

ما باید در آن شرایط شهید مطهری را نقد کنیم. در آن دوره که حتی انگلیسی خواندن در حوزه کفر بود. عده ای حتی رادیو گوش نمی کردند. بنده خودم در خاطر دارم که چون در حجره ام تعدادی کتاب آموزش انگلیسی داشتم برخی طلبه ها من را نجس می دانستند و وارد حجره ام نمی شدند.

اما در آن جو بسته، حتی در سالهای پیش از آن، شهید مطهری با حمید عنایت، که هگل گرا بود و مشهور بود که اگر او از هگل چیزی نفهمد هیچ کس نخواهد فهمید، می نشیند و از او می خواهد به او فلسفه هگل آموزش دهد. او می دانست که اگر آلمانی، فرانسوی و ... بلد نیست باید به این افراد متخصص اعتماد کند. با در نظر گرفتن این فضا می توانیم بگوییم شهید مطهری خیلی خوب جلو آمده بود. در این فضا و شرایط او همه ی تلاشش را کرده بود تا این فلسفه ها را بفهمد و در عوض خودش هم شرح منظومه به این افراد می آموخت. در شرح منظومه اش هم نام تمام این افراد آمده است.

مسلم است که شناخت هگل، کانت و ... از طریق این افراد دست دوم می شود و ممکن است در آن خطا راه داشته باشد. به قول شهید بهشتی که می گفت آثار هگل ده جلد به آلمانی بود به انگلیسی به سه جلد ترجمه شد و ترجمه فارسی آن دو جلد است، خوب معلوم است چیزی از آن نمی ماند جز یک استخوان. چون ایشان خیلی خوب آلمانی می دانستند. مطهری هم با همین ترجمه آشنا بود که مطمئنا بی خطا نیست. مثلا آن موقع همه فکر می کردند هگل بی دین است اما  او تنها سه جلد فلسفه دین دارد.

شهید مطهری اهل شناخت و بحث بود. او جلد اول اصول فلسفه را در سال 1333 نوشت و با دکتر ارانی، یک سایکولوژیست توده ای، آشنا بود. اگر قرار بود با مکاتب بیرون از اسلام آشنا نباشد نمی رفت سراغ همان ترجمه ها. ترجمه هایی که پر از اشکال اند. او به این افراد علاقه داشت. ریمون آرون، نویسنده کتاب مراحل اساسی فکر اجتماعی، و یا ویل دورانت، نویسنده لذات فلسفه، را بسیار دوست داشت و با علاقه این کتاب­ها را می خواند و در آثارش مرتبا از این ها نقل کرده است.

اما با همه ی این تفاسیر، او در کارش ضعف داشت. البته همواره رو به تکامل بود و سعی می کرد در مباحث علمی اش رشد کند. مثلاً بین آنچه در سال 40 در مورد هگل نوشت و آثارش در سال 54 یا 55 بسیار تفاوت وجود دارد. در دهه 40 او سخت به جان هگل افتاده بود و از او انتقاد می کرد، اما در دهه 50، اگر ملاحظه کنید، در نقد مارکسیسم مرتباً اشاره می کند: «اگر جناب هگل چنین گفته باشد»، «مگر جناب هگل چنین گفته باشد». چون متوجه شده که هگل متشابه گوست و باید در بیان آرایش دقت کند.

مطهری مشابه این وضع را در شناخت عرفان اسلامی هم دارد. لذا در سال 47 ابن عربی را سنی متعصب و در دهه 50 او را مائده آسمانی می خواند! این پارادوکس است؟ دلیلش این است که او در سال 47 عرفان را خوب نمی دانست، اما در دهه 50 و در سال های 53 و 54 با عزالدین حسینی و زنجانی مشهد مباحثه مولوی خواندند و نظرش تغییر کرد. هرچند که بسیار زود شهید شد و نتوانست در این راه خوب جلو برود. مسلم است که قول حسن زاده یا آقای شاه آبادی یا سید جلال الدین آشتیانی در این مبحث برتر است و باید اشکالات وی در کتابهایش اصلاح شود.

اصحاب ایشان فکر میکنند همینطوری بماند بهتر است. نترسید باید اصلاح شود. ایشان در حکمت متعالیه عالی است و نمره 20 میگیرد اما در فلسفه غرب و عرفان اسلامی اینگونه نیست؛ نمره اش 14، 15است. سرش هم این است که به منبع دسترسی نداشته. اگر ایشان هم مثل دکتر حائری 10 سال در لندن و کانادا بود فرق داشت و بسیار بهتر می شد در این مباحث.حتی الان هم بسیاری در حوزه از منابع درجه 2 برای یادگیری فلسفه غرب استفاده می کنند. خوب این بسیار خطاست چون چه تضمینی وجود دارد که اشتباه نشود.

یکی از علل اصلی ضعف مطهری این بود که او در چند جبهه درگیر بود. اسلام از یک طرف، روحانیت، فقه، تفسیر، فلسفه غرب و مارکسسیسم، لیبرال ها و .... باید یک جا می ایستاد. با این حال او آدمی نبود که فلسفه غرب را به سخره بگیرد. او وارد شد و مهمتر از همه یک روشی را آموزش داد که آن را روش قرآن می دانست. مسلما اگر الان بود احترام می گذاشت.

*اگر امکان دارد چند خاطره از ایشان را بازگو کنید.

یحیی کبیر : بیشتر خاطرات ایشان در حوزه اخلاقی است. در سال 56 ساواک افتاده بود به جان طرفداران علامه و ضد شریعتی و از سوی دیگر طرفداران شریعتی و ضد علامه. جنجالی در حوزه شده بود. هرچند امام زود آگاه شدند و با فرستادن یک نوار از عراق اندکی جلوی آن را گرفتند و دست ساواک رو شد اما بسیاری در دام ساواک افتادند. من اتفاقا در آن دوران پیش نماز مدرسه کرمانی ها که آقای قدوسی هم در آنجا بودند، بودم. آن زمان 70 دانشجوی لیسانس و فوق لیسانس آنجا طلبه بودند. خب در آن روزها خیلی دانشجویان به حوزه می آمدند تا ببینند در حوزه چه خبر است. مثل الان نبود که از سیکل هم وارد حوزه می شوند. طلبه ها دو دسته شده بودند و من هم باید وحدت ایجاد می کردم و نمی دانستم چه کنم. پنجشنبه ای که ما درس جامع التاریخ با مطهری داشتیم یک جوری ایشان را تنها یافتم و موضوع را ایشان در میان گذاشتم و گفتم من چه کنم. نسبت به دکتر شریعتی ما چه موضعی بگیریم؟ ایشان یک نگاهی به من کرد واقعا از نوع نگاه عالم در جاهل؛ که یعنی این همه درس گوش دادی چرا نمی دانی باید چی کار کنی! گفت پسرم، آثار دکتر شریعتی را باید خواند. البته در جامعه شناسی و تاریخ شناسی و .. باید به متخصص فن مراجعه کرد و نقد و بررسی کرد. او این حرف را درست زمانی می زد که برخی از آقایون عمامه میکوبیدند روی زمین در حوزه که شریعتی مشرک و کافر است. می گفت کتاب نوشته جنجال یعنی چه. باید خواند و نقد و بررسی کرد و این بسیار برای ما راه گشا بود.

خاطره دیگر اینکه سر یکی از درس های ایشان ما یک متکلم جدلی ضد فلسفه داشتیم؛ شبیه فخر رازی. یک مرد میانسالی بود با کت و شلوار و کروات می آمد و مرتبا سیگار زرین می کشید. ما هم نمی توانستیم چیزی بگوییم به هر حال دوره شاه بود. یک بحثی بود روی هگل. مطهری از راه تبادل فرهنگی وارد شده بود که روح ملت ها به هم نزدیک است. این آقا افتاد به نقد کردن. یک نقدی به شهید مطهری کرد و منتظر جواب ماند.

شهید مطهری بسیار صبور بود. همیشه صبر می کرد طرف حرفش تمام شود حتی اگر بسیار سخن می گفت. گاهی ما همه کلافه می شدیم اما او با صبوری گوش می سپرد. مطهری گفت این یک نقد شما بر کلام من. خودش هم 3 نقد دیگر بر کلام خودش وارد کرد و هر 4 نقد را با صبوری خاصی پاسخ گفت. او بسیار آرام و متین بود. یک منبر کوتاهی داشت شبیه مبل. هیچ گاه از منبر بلندی که در کلاس هایش بود بخاطر احترام به مخاطب بالا نمی رفت. او آنقدر با آرامش جواب این متکلم جدلی ضدفلسفه که واقعا به نظر می رسید می خواهد جلسه را بهم بریز داد که او حیران و متحیر مانده بود. مبهوت شهید مطهری آنقدر سیگارش را کشید تا حتی فیلتر سیگارش هم تمام شد و ناگهان لبش سوخت. آن روز منش مطهری بر خیلی ها روشن شد. همه فهمیدند که او چه ادب و متانتی در نقد و بررسی دارد.

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین