کد خبر: ۱۳۴۰۱۱
تاریخ انتشار:
دادخواه:

باید به احمدی نژاد رای بدهیم ، ولی ...

به گزارش وبلاگستان بولتن نیوز؛ نویسنده وبلاگ دادخواه نوشت:

بررسی 3 تیر و سالهای منتهی به آن و سالهای پس از آن از اهمیت فوق العاده ای برخوردار است. چرا که سوم تیر یکی از مقاطع حساس و تعیین کننده تاریخ انقلاب است که در آن گفتمان عدالتخواهی به میدان آمد و با حمایت از مستضعفین و برائت از مستکبرین خود را در عرصه داخلی و خارجی به رخ کشید. واقعه ای که دگر بار روزهای اول انقلاب را تداعی می کرد و نشانمان داد که مردم ایران همچنان انقلابی اند و به آرمانها و اصول انقلاب معتقد و وفادارند.

 بررسی 16 سالِ قبل از سه تیر نشان از رخوت و خود باختگی بی حد و حصر برخی نخبگان می دهد، که با دیدن سالهای حاکمیت سازندگی و اصلاحات (تکنوکراتها) و لشکرکشی لیبرالها علیه انقلاب و آرمانهای آن در این سالها، فکر می کردند که دیگر مردم آن اعتقادات و وفاداریهای اوایل انقلاب و دوران جنگ تحمیلی را ندارند. به خیال خودشان مردم دیگر از آرمان خواهی و انقلابی گری خسته شده اند و دوران سکون و رخوت فرا رسیده است. اینان کاهش مشارکت سیاسی در دور دوم ریاست جمهوری آقای هاشمی را دلیلی بر رویگردانی مردم از آرمانها می دیدند و وقتی دیدند دولت لیبرال خاتمی با مشارکت گسترده مردم روی کار آمد تقریبا مطمئن شدند که کار از کار گذشته است.( در حالی که اقبال مردم به خاتمی نه به خاطر خستگی مردم از آرمانها بلکه به دلیل عملکرد ضعیف دولت هاشمی و معرفی شدن خاتمی به عنوان مخالف سیاستهای کارگزاران بود) و دیگر نمی توان بر روی مردم حساب باز کرد و با شعارهای انقلابی مقبولیتی بین مردم کسب کرد.

 وقتی به انتخابات سال 84 می رسیم می بینیم که این خود باختگی به طرز خیلی خیلی عریان خود را نشان می دهد آنجا که از 4 کاندید اصولگرا، 3 کاندید با روی آوردن به شعارهای زرد و بی معنا و تبلیغات پر و حجمِ  یکی از کاندیدا ها که با ژست های خاص و تصاویر خاص که الگوبرداری شده از رقابتهای انتخاباتی آمریکا بود و نیز افتخار کردن به دریافت جایزه صلح نوبل توسط شیرین عبادی و چرخاندن او در فیلم تبلیغاتی شان و چرخاندن بازیگران مبتذل و فراری فعلی در میتینگها و سخنرانی های انتخاباتی، می خواستند رای آن قسمت از مردم را که به خیال خودشان خسته از آرمانها و اصول هستند را جذب کنند. فقط یک کاندید بود که دچار عارضه ای که سایر اصول گراها شده بودند نشده بود و حرفهای از جنس انقلاب و آرمانها و اصول زد.

البته 4 کاندید اصلاح طلب دیگر هم بودند که آنها هم با نگاه به گذشته و درک غلط رفتار مردم شعارهایی منتزع از دل و خواسته مردم و بی نسبت با انقلاب و آرمانها می دادند. با یک تقریب نسبتا مناسب می توان  طیف های حاضر در انتخابات 84 را به  دو دسته تقسیم بندی کرد. یک طرف گروهی که به غلط تصور می کردند مردم از انقلاب و آرمانها خسته شده اند ، لذا رو به شعارهایی چون "کار و سازندگی"، "50 هزار تومان برای هر ایرانی"، "دولت رفاه"، "دموکراسی"، "هوای تازه"، "زندگی خوب برای هر ایرانی"، " دولت مدرن" و.... آوردند.  شعارهایی بی جهت و بیگانه از ارزشها که از طرف چپ و راست و با پیش فرض خستگی مردم از آرمانها داده می شد.

بررسی برخی مواضع این طیف می تواند بهتر و شفاف تر این عارضه را نشان دهد. آنجایی که با بی خبری از خواسته مردم اینچنین می گفتند :

کروبی:" همچنان سرنوشت حركت آزاديخواهانه كنوني ايران نيازمند پشتوانه عمومي ملت است تا بار ديگر به دور باطل آزاديخواهي - اقتدار گرايي دچار نگردد"

هاشمی : "طرفدار راي فرمايشي در هيچ سطحي نيستم و معتقدم آراي مردم بايد منعكس كننده خواست آنان باشد."

یا می گفت : "مهمترين مسئله براي كشور برگزاري انتخابات سالم ... با حضور نيرومند و وسيع مردم در انتخابات است و ستادها بايد بيش از هر چيز به اين نكته توجه داشته باشند."

 قالیباف: شعار من "زندگي خوب، برازنده ايراني" است و این در حالی بود که حامیان وی، رای به قالیباف را مخالفت با خاتمی نمی دانستند و در بیانیه ای اعلام کردند : " ما معتقديم راي به قاليباف مخالفت با خاتمي نيست، بلكه تلاش در جهت تحقق عملي تر خواسته هاي ايشان است. راي به قاليباف از بين رفتن سياسي به دست آمده در دوران خاتمي نيست بلكه تلاش در جهت حفظ و ارتقاء اين فضا است، راي به قاليباف راي تحول و عملگرايي و توانمند سازي مديريت كشور است. راي به قاليباف، راي به وفاداري و امانت داري و قانون گرايي است." و در ادامه آوردند که : " ما اعلام مي‌داريم در رفتار و اهداف سياسي خود از سال 76 تا به حال به هيچ وجه تغيير جهت نداده‌ايم و امروز همان هدفي را دنبال مي‌كنيم كه در سال 76 به دنبال آن بوده‌ايم و معتقديم دولت خاتمي با تمامي مشكلات سر راه خود توانست به قسمتهاي عمده اي از مطالبات مردم جامعه عمل بپوشاند و اثرات خود را به صورت زيربنايي در جامعه گذاشت و در واقع فنداسيون جامعه مدني را پي ريزي كرد و امروز نوبت ساختن بناي جامعه مدني است و اين محقق نمي شود مگر مديريت پروژه به دست افراد توانمند و عملگرا بسپاريم "

  به راستی راز اینگونه  موضع گیری ها در قبال قالیباف چه بوده است؟ آیا قالیباف قرار بود ادامه دهنده مدیریت ننگین اصلاح طلبان باشد؟ هاشمی هم که اصلاحات را دنباله خودش می دانست؛ نسبت قالیباف و هاشمی و خاتمی چه بوده است؟ عملگرایی؟ توسعه طلبی سکولار؟ .... نسبت این جمله قالیباف که می گفت: "موافق پیوستن ایران به سازمان تجارت جهانی هستم" با سیاست های تعدیل اقتصادی و کپی برداری بی چون و چرا از مدلهای غربی و پذیرش برنامه های سازمان تجارت جهانی و بانک جهانی چه بود؟ آیا این جمله او که می گفت: "به هيچ چيز جز پيروزي در انتخابات فكر نمي‌كنم"  ترجمان تبلیغات پرحجم و استفاده از ژستهای خاص در عکس های تبلیغاتی و پوشیدن لباس های گران قیمت بود؟ نسبت این رفتارها با انگیزه خدمت رسانی چیست؟

معین : "هويت اعتقادي، سياسي و انتخاباتي خود را با منافع ملي و پيشبرد دموكراسي تعريف كرده‌ام و به ملت وعده داده‌ام كه معاونت ويژه‌اي در رياست جمهوري به امر مهم حقوق بشر اختصاص دهم" یا وی می گفت: تنها راه نجات ما دموکراسی است و در حالیکه حزب توده طی بیانیه ای از او حمایت کرده بود، وی با حضور در تخت جمشید و ادای سوگند تفاهم(سازش) با جهان، نشان داد که کوچکترین نسبتی با انقلاب اسلامی ندارد به جای پرداختن به محرومین و مفاهیمی چون خدمت رسانی، محمد رضا خاتمی به عنوان حامی وی می گفت: "در اين مملكت دموكراسي از نان شب هم براي مردم واجب‌تر است"

لاریجانی می گفت: "دولت آينده نمي‌تواند دولتي عقب افتاده باشد و سنت‌هاي گذشته و كهنه را دنبال كند... در دولت مدرن قطعا گردش نخبگان محقق خواهد شد " و با ادبیاتی بیگانه از ادبیات انقلاب اظهار می داشت که: به دنبال غنی سازی دموکراسی هستم

مهر علیزاده: "به دور از عوام‌فريبي قلب‌ها را تسخير خواهم كرد"

و ....

این مواضع و ادعاهای زرد و نه چندان مرتبط با خواسته اصلی مردم و بیگانه از آرمانها و اصول انقلاب و خط امام و رهبری بود. قطعا این شعارها و مواضع با پیش فرض اولیه بیگانگی و خستگی مردم از آرمانها طراحی و ارائه می شد و می بینیم که چپ و راست و مدعیان اصلاح طلبی و اصول گرایی همگی با نگاه غلط به مردم و جامعه در گفتمان انقلاب خیمه نزدند و با فاصله گرفتن از شعارهای ارزشی و انقلابی بیش از پیش ماهیت خود را عیان کردند.

اما در طرف دیگر شخصی بود که دچار این بیماری نشده بود و با نگاهی صحیح و عمیق به مردم و جامعه می نگریست لذا مانند طیف اول با شعارهای زرد و بی خاصیت وارد صحنه نشد و از دموکراسی و فکر کردن به پیروزی و مدرنیزاسیون و .... حرف نزد و بجای این حرفها با مطرح کردن عدالت و حمایت  از مستضعفین بجای اینکه به پیروزی در انتخابات بیاندیشد، به طعم شیرین خدمت می اندیشید.

احمدی نژاد اینچنین می گفت: "در خدمتگزاري نبايد هيچ اولويت‌ و ترجيهي قائل شد، مگر براي مستضعفان كه ضرورت رسيدگي به آنها بر كسي پوشيده نيست."

"انتخابات در كشور ما عرصه رقابت براي قدرت نيست بلكه عرصه رقابت براي خدمت است و ما نه حاضريم، نه مي‌توانيم و نه مي‌خواهيم كه هزينه‌هاي ده‌ها ميلياردي در عرصه تبليغات ما وارد شود چرا كه اين مسئله با نگاه ما به اين عرصه در تناقض است. اگر عرصه به گونه‌اي شود كه پول حرف اول را بزند، اين عين بي‌عدالتي است."

وی برخلاف دیگر رقبایش که مردم را خسته از آرمانها می پنداشتند اینچنین می گفت : "خوشبختانه امروز فرهنگ غالب، فرهنگ بسيجي است چرا كه مردم دين و ميهن و پيشرفت خود را دوست دارند و هر كس اينها را دوست داشته باشد و براي آن حاضر به فداكاري باشد، يك بسيجي است."

وی نه دم از مدرن شدن و دموکراسی زد و نه دم از هوای پاک و تازه .... وی صراحتا گفت: "من فردي ارزشگرا و اصولگرا هستم اما ارزشهايي كه به آن پايبند هستم در تقابل با پيشرفت و مردم نيست. من مي خواهم مردم ايران از رفاه، پيشرفت و شادي لذت ببرند. من مي خواهم با دست اندازي به بيت المال مقابله كنم و در اين راه نمايش بازي نمي كنم .خود را از مردم و مردم را از خود مي دانم. " و نشان داد که می شود ار رفاه و پیشرفت گفت، اما ارزشها را بایکوت نکرد.

در زمانی که برخی مرتجعین از دولت مدرن و سازندگی و ... می گفتند او صراحتا از دولت اسلامی دم زد وگفت: "تشكيل دولت اسلامي گام بلندي در تكامل انقلاب اسلامي است و به اندازه خود انقلاب مهم وتاثيرگذار است."

وی با این نگاه مدرن که کشور را باید از مرکز و بدون درک صحیح و از نزدیک مردم اداره کرد مخالف بود و اینچنین گفت : "هيات دولت آينده به صورت متناوب در هر استان تشكيل جلسه خواهد داد و اولويت جلسات نيز به استانهاي كمتر توسعه يافته اختصاص خواهد داشت."

وی مانند سایرین در پی بایکوت کردن ارزشها نبود و صراحتا از وضعیت فرهنگی موجود انتقاد می کرد و اینچنین می گفت: "متاسفانه طي سالهاي اخير مديريت فرهنگي ما در جهت تهاجم فرهنگي حركت كرد و با اعطاي جايزه به ابتذال، فضا را براي انسان‌هاي ارزشي تنگ كرد."

وی راه نجات جامعه را مدرن شدن یا دموکرات شدن و یا پول پراکنی بین مردم نمی دانست و در روزگاری که ارزشها و اسلام و فرهنگ شهادت غریب ترین مفاهیم در مواضع دیگر کاندید ها بود، تاکید داشت که : "دولتمرد اسلامي بايد اعتقاد داشته باشد كه اسلام نجات بخش بشر و راه حل مشكلات جامعه است و كساني كه به اين اصل معتقد نيستند و همواره به دنبال نسخه هاي شرقي و غربي بوده و هستند، نمي‌توانند دولت اسلامي بر پا كنند."

یا اینچنین می گفت : "ما معتقديم كه اسلام تنها دين نجات بخش بشر است و تنها راه نجات انسان عمل به احكام نوراني اسلام است... "براي ما بردن و باختن مطرح نيست، بلكه انجام وظيفه مهم است و تشكيل دولت اسلامي آنقدر اهميت دارد كه هزاران احمدي‌نژاد فداي آن شوند."

و می گفت: "امروز دوران نظام سلطه به سر آمده است و ان‌شاءالله امواج انقلاب اسلامی به زودي همه جهان را در بر خواهد گرفت، چرا كه شهدا زنده هستند و انقلاب اسلامي را حمايت و هدايت مي‌كنند."

و در یک کلام او صراحتا گفت:" مردم به آرمانهای انقلاب پایبندند"

احمدی نژاد دانسته بود که مردم با آرمانها و اصول انقلاب وداع نکرده اند و می دانست که باید بر اساس تکلیف دم از انقلاب و آرمانهایش بزند، نه اینکه مانند برخی باانگیزه پیروزی در انتخابات و کسب قدرت از برخی شعارها و ارزشها عدول کرده و دم از مدرن شدن ( غربی شدن) و دموکراسی زده و عناصر ضدانقلاب را در فیلم های تبلیغاتی خود بچرخاند به خیال اینکه مردم از انقلاب خسته اند و باید شعارهایی بیگانه از اصول و ارزشها داد تا به قدرت رسید.

لذا انتخابات 84 صحنه منازعه دو گفتمان است که یکی با فهم و درک صحیح جامعه اسلامی از دولت اسلامی و عدالتخواهی و مستضعفین گفت و دیگری با تصور خستگی و در نتیجه قهر مردم با انقلاب و ارزشها به مواضع بیگانه از انقلاب و بعضا سکولار  پناه بردند .

احمدی نژاد در این منازعه در مرحله اول اعتماد مردم را جلب کرد تا در مرحله دوم که صحنه منازعه تمام عیار بین دو گفتمان مذکور بود با اکثریت آرا به ریاست جمهوری انتخاب شود.

با بررسی شعارها و مواضع احمدی نژاد و نزدیکی بی نظیری که با انقلاب و ارزشهای و آرمانهای آن داشت بی شک وی در آن رویداد کاندید اصلح بود و رای مردم هم نشان داد که گرچه برخی خیال می کردند که با شعارهای زرد و توخالی مقبول تر هستند ، می توان با پایبندی به ارزشها و آرمانها و زدن حرف دل مردم مقبولیت هم کسب کرد.

در منازعه سال 88 هم وضعیت اینچنین بود و دو گفتمان با هم به رقابت پرداختند و باز هم نامزد اصلح مقبول واقع شد، چرا که از طرفی 4 سال بی نظیر را خدمت رسانی و کارآمدی در تارخ انقلاب رقم زده بود و علی رغم اینکه باز هم اکثریت نخبگان با همان خیال پردازیهای از جنس 84 مردم را خسته از شعارها و آرمانها می دیدند، باز از انقلاب و محرومین و عدالتخواهی گفت و اکثریت آرا را کسب کرد.

اما در ادامه به تدریج شاهد زاویه گرفتن همین شخص بودیم، که از همان گفتمانی که خودش علمدارش بود فاصله گرفت، حال تکلیف چیست؟ آیا ایراد از گفتمان است؟ بی تردید این طور نیست چرا که این گفتمان در 6 ، 7 سال اخیر آزمون خودش را پس داده است و رسیدن از رای 17 میلیونی به 25 میلیونیِ علمدار این گفتمان خط بطلانی بر این نظر است. لذا ایراد کار از فردی است که علمدار گفتمان بود و حال در حال تبدیل شدن به اّلمدار گفتمان است.

در این میان برخی شخص را در جایگاه گفتمان می نشانند و با کوبیدن شخص به خیال خود در پی ضربه به گفتمان هستند. بی شک گفتمان انقلاب قبل از انتخاب احمدی نژاد در روح جامعه ایرانی وجود داشته است و گروه های مدعی اصلاح طلبی و سازندگی و تکنوکراسی با آن بیگانه بوده اند. در سال 84 شخصی پیدا شد که حرفهایش ذیل گفتمان انقلاب معنا پیدا می کرد لذا به او اقبال شد. و اگر کسی به وی رای داد و یا از او حمایت کرد، حمایت از شخص نبود بلکه حمایت از گفتمان بود و او در آن ایام نماد گفتمان بود، هر کس دیگری هم بود مستحق حمایت بود .

 باید گفت این گفتمان است که به شخص هویت می بخشد و نه شخص به گفتمان، لذا با زاویه گرفتن شخص، آسیبی به گفتمان نمی رسد، چرا که منبع هویتی گفتمان، شخص نیست که حالا اگر شخص منحرف شده گفتمان هم منحرف شود، منبع هویتی گفتمان منبعث از حقیقت یک نفس الامری است که تحولاتی این جهانی توان ایجاد تغییر و تحول در حقانیت  و ذات گفتمان را ندارد.  پس بدیهی است اگر شخصی خود را از ذیل گفتمان خارج کند و نسبت به آن زاویه بگیرد دیگر مستحق حمایت نیست. کسانی که حمایتهای گذشته را به خاطر انحرافات فعلی تخطئه می کنند با مفهومی به نام تکلیف مداری بیگانه هستند و حتما نمی دانند که انسانها به خاطر داشتن اراده و اختیار امکان تغییر دارد.

با استدلال اینان باید نعوذبالله پیامبر از حمایتهایش نسبت به طلحه و زبیر که به طلحه خیر و سیف السلام ملقبشان کرده بود توبه کند! البته در اینجا قصد مقایسه کسی را با طلحه یا زبیر نداریم ، مراد از این مثال بیان امکان تغییر و تحول در انسان ها و نیز لزوم حمایت از اشخاص تا زمانی که در راه خیر هستند و نیز تذکر و انتقاد از آنان به دلیل زاویه گرفتن از اصول بود. و اینکه شخص مهم نیست و این شاخص است که اهمیت دارد و شخص تا زمانی که ذیل شاخص باشد محترم و مستحق حمایت است.

 نتیجه اینکه دو تجربه بی نظیر 84 و 88 پیش روی ماست، مردم عدالتخواه و به دنبال خدمتگذار هستند ، جامعه از آرمانها و ارزشها خسته نشده و بیش از پیش بدان پایبند است . مردمِ انقلابی مانند دو انتخابات گذشته کسی را می خواهند که از جنس آنان باشد و از جنس آنان حرف بزند . برای آنان کسی مناسب است که کارآمد و ولایتمدار باشد، کسی که در مقاطع حساس و چالش برانگیز انقلاب ، تکلیف مدارانه و بدون توجه و وابستگی نسبت به جایگاه و قدرت وارد میدان شود و از انقلاب و ارزشها دفاع کند. نه اینکه سکوت خفت بار را پیشه کند و یا با مواضع دو پهلو اوضاع را خرابتر کند.  برای مثال در ایام فتنه 88 در تهران بگوید این اتفاقات کدروتی بیش نیست و همین شخص برود قم و مزورانه بگوید چه نشسته اید که نهروانیان فتنه کر آمده اند. مردم کسی که خود را ارزشمدار و ولایتمدار بداند و نه تکنوکرات و مدرن می خواهند ، مردم کسی را که بجای پرداختن به معیشت مردم با مستمسک قرار دادن الفاظ و حرفهایی چون بهار و نیز دادن فلان نشان و فلان مدال به فلان شخص در پی آماده شدن برای کسب قدرت است را نمی خواهند . مردم کسی که با به راه انداختن تبلیغات پرحجم و بیگانه از مشی انقلاب اسلامی نمایش قدرت طلبی به راه بیاندازد را نمی خواهند

تجربه دو حماسه 84 و 88 نشان داد مردم چه می خواهند...


شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین