کد خبر: ۱۲۹۴۹۶
تاریخ انتشار:
دستگاه‌ها نماینده خودشان را می‌ساختند و وارد مجلس می‌کردند

هزار توی رانت نفتی در ایران از زبان مرتضی نبوی

بنده خودم در دولت اول آقای مهندس موسوی، وزیر پست و تلگراف و تلفن بودم، البته دولت اول را آقای باهنر تشکیل داده بود؛ پس از فرار بنی صدر، آقای رجایی، رئیس جمهور بودند و شهید باهنر، نخست وزیر.

بولتن نیوز_ صفحه انرژی، مرتضی نبوی عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام، عضو شورای حل اختلاف قوا، و وزیر پست، تلگراف و تلفن در دولت اول میرحسین موسوی و مدیر مسئول روزنامه رسالت است که چندی پیش در نشست «مدیریت تکنوکراسی در جمهوری اسلامی» در دانشگاه امام صادق علیه السلام سخنرانی کرد.

 نبوی در سخنان خود با ذکر مصادیقی شنیدنی، به روایت سیر جریان مدیریت اجرایی کشور از دولت‌ اول میرحسین موسوی تا دولت دوم احمدی‌نژاد و ثمرات مدیریت «تکنوکرات‌ها» بر کشور پرداخته است.

متن کامل سخنان قابل توجه مرتضی نبوی در ادامه آمده است: 

گذری بر تشکیل دولت‌ها؛ از موسوی تا خاتمی 

بعد از نوسانات اول انقلاب، از سال 60، نظام یک استقراری پیدا کرد و یک جریانی وقتی که داخل مدیریت‌های نظام شدند، جدید بودند. از میان این‌ها افراد تحصیلکرده آمریکا هم بودند. اکثرا عضو انجمن‌های اسلامی‌ آمریکا و اروپا بودند و برخی هم تحصیلکرده‌های داخلی بودند و به تدریج وارد صحنه‌های مدیریتی شدند. 

بنده خودم در دولت اول آقای مهندس موسوی، وزیر پست و تلگراف و تلفن بودم و البته دولت اول را آقای باهنر تشکیل داده بود. پس از فرار بنی صدر، آقای رجایی رییس جمهور بودند و شهید باهنر نخست وزیر شدند. مثلا در‌‌‌‌ همان دولت، وزیر کشور حضرت آیت الله مهدوی کنی بودند و مهندس موسوی وزیر خارجه بود. بعد از شهادت شهید باهنر و شهید رجایی، دوره‌ای تا انتخاب رییس جمهور جدید، آیت الله مهدوی رییس جمهور شدند و دولت آقای باهنر استمرار پیدا کرد. 

تا زمانی که رهبر معظم انقلاب رییس‌جمهور شدند، ابتدا آقای ولایتی برای نخست وزیری معرفی شد اما آقای موسوی نخست وزیر شدند و دکتر ولایتی جای آقای موسوی در وزارت خارجه قرار گرفت. دیگر آیت الله مهدوی‌کنی در دولت نبودند. آهسته آهسته این نظام بروکراسی اداری ما شکل گرفت و خود ما اولین کسانی بودیم که تجربه اول وزارتمان بود. 

در این مجموعه، به تدریج دو جریان شکل گرفت که در مسائل اقتصادی با هم اختلاف‌نظر داشتند. گروه اول خود آقای موسوی، بچه‌های مجاهدین انقلاب مثل آقای بهزاد نبوی و محمد سلامتی که طرفدار اقتصاد دولتی بودند و گروه دوم مخالفین این نظر که امثال بودیم.

 

در دولت دوم جریان دوم حذف شد و‌‌‌‌ همان دوستان استمرار پیدا کردند. چهره‌های شناخته شده‌شان، آقای بهزاد نبوی، آقای سلامتی، آقای نوربخش بودند و دوستانشان در مدیریت بانک‌ها، گمرک و دیگر جا‌ها پراکنده شدند. وقتی دولت هشت ساله عوض شد و قانون اساسی تغییر کرد. نخست وزیری حذف شد و آقای هاشمی به رییس جمهوری برگزیده شد. آقای هاشمی که پشتیبان دیدگاه‌های آقای موسوی در نماز چمعه بودند. این سیستم مدیریتی که در 8 سال آقای موسوی وجود داشت، در دولت هاشمی هم پست داشتند. اوایل دولت آقای میرحسین، آقای نوربخش کنار گذاشته شد و به مجلس آمدند. اما بعد از پذیرش قطعنامه وارد دولت شدند.

 

سیستم مدیریتی دولت هاشمی تبدیل به یک شبکه شد 

بعد از پذیرش قطعنامه جریان موسوم به چپ از مجلس و دولت به دو گروه تقسیم شدند؛ یک قسمت گفتند که تفکر اقتصاد دولتی ما فقط برای زمان جنگ بود و عده دیگر بر عقیده خود مصمم بودند که برای عدالت، باید‌‌‌‌ همان تفکر مسلط شود. پس از روی کار آمدن آقای هاشمی، عده‌ای طرفدار او شدند و به دولت آمدند. مثل آقای نوربخش، آقای روغنی زنجانی - که رییس سازمان برنامه و بودجه شد - و بسیاری از وزرا هم تثبیت شدند. سپس آن جریان مدیریتی در نظام تثبیت شدند و آهسته به یک شبکه تبدیل شدند که در جاهای مختلف از هم پشتیبانی می‌کردند. مثلا اگر مدیریت بانک‌ها را نگاه کنید، اگر هم تغییر کنند، از این بانک به بانک دیگر می‌روند و به صورت شبکه آمدند. آقای هاشمی هم خیلی میدان داد. بعد از مجلس سوم،‌‌ همان تیمی که در دولت آقای موسوی بودند در دو دولت آقای هاشمی جریان کارگزاران سازندگی را به وجود آوردند، که چهره‌ها شناخته شده هستند. مجلس سوم دست چپ‌ها بود و بعد از فوت حضرت امام هم، مقابل رهبری جدید قرار گرفتند و بعد هم با آقای هاشمی مخالفت کردند که طیف چپی بودند که هم چنان طرفدار اقتصاد دولتی بودند.

 

سیستم رانتی جذابیتی ایجاد می‌کرد که چسبندگی خود به دستگاه اجرایی را ادامه دهند 

حالا چرا تبدیل به شبکه شدند و ماندگار شدند و طیف بروکرات استمرار پیدا کرد؟ شرایط زمان جنگ بود؛ اما سیستم رانتی جذابیتی ایجاد می‌کرد که چسبندگی خود را به دستگاه اجرایی، ادامه بدهند. مثلا‌‌‌‌ همان زمان که وزیر بودیم، با چند نرخی ارز و کالا‌ها مواجه بودیم. مثلا خودرو یک قیمت رسمی داشت و یک قیمت بازار آزاد. مثلا اگر کسی می‌توانست یک پیکان صد هزار تومانی بخرد، دم کارخانه یک ملیون تومان می‌فروخت. این امتیازات با اصرار بر اینکه نرخ ارز را 7 تومان نگه دارند و قیمت‌های رسمی را ثابت نگه دارند، پدید آمد. ‌‌‌‌ همان موقع هم که زمان جنگ بود، مثلا وزیر صنایع سنگین که آقای بهزاد نبوی بود، برای مدیران هر وزارتخانه یک سهمیه خودرو می‌دادند. مثلا می‌گفتند، آقای وزیر، این 5 خودرو را به مدیرانت بده. این یعنی یک وزیر با خودرویی با تفاوت صد هزار تومان و یک ملیون تومان؛ امتیاز درست می‌شد. آرام آرام، این سیستم مدیریت بروکراسی زیر زبان مدیران مزه کرد و به حفظ این وضعیت، گرایش داشتند. چون بیرون دولت این خبر‌ها نبود. باید به نوبت می‌رفتند و پول بریزند و.... اما این یک امتیاز شد. یا زمین‌هایی را در مناطق مختلف ارزان می‌دادند. 

یادم می‌آید تا زمانی که ما بودیم، مقاومت کردیم. اما بلافاصله پس از ما، تلفن هم همین‌گونه شد. در بازار گران بود. به کارمندان و مدیران، بدون نوبت می‌دادند و در بازار می‌فروختند. یا‌‌‌‌ همان زمان‌ها در وزارت علوم، برای فرزندان هیات علمی، انتقال به تهران را پیش‌بینی کردند. هر دستگاهی به فراخور حال خودش، امتیازاتی تعریف کرد و به مدیران مزه کرد و تلاش کردند که در سیستم پر امتیاز بمانند. که این امتیازات از قبل رانت نفت بود. 

این سیستم در دولت آقای موسوی شکل گرفت، در دولت آقای هاشمی استمرار پیدا کرد و در دولت آقای خاتمی نیز همین‌ها آمدند. مردم که به نوعی شرایط سخت اقتصادی را زیر سر این مدیران می‌دیدند، مثلا از مدیریت اقتصادی مرحوم نوربخش ناراحت بودند، دیدند که همین چهره‌ها با شعارهای متفاوت آقای خاتمی ماندگار شدند. کل جریان چپ هم همین‌ها بودند. در زمان آقای هاشمی کارگزاران جدا شد که اختلاف سلیقه پیدا کردند. مجاهدین انقلاب هم از قبل بودند. در دولت آقای خاتمی با شعارهای متفاوت و چهره منتقد آقای هاشمی امد، در عین حال که پشتیبان آن‌ها همین کارگزاران، شهرداری و آقای کرباسچی بود. مردم هم دیدند بعد از مدتی که‌‌‌‌ همان آش است و‌‌‌‌ همان کاسه. یعنی‌‌‌‌ همان مدیریت و‌‌‌‌ همان سیاست‌های آقای هاشمی استمرار پیدا کرد و همین طیف‌ها در قوه قضاییه راه یافتند و دوستانشان را در آنجا قرار دادند.

 

در زمان جنگ قوه قضاییه به نوعی بی‌خاصیت شده بود 

البته بد نیست بگوییم که در شرایط جنگ، به نوعی قوه قضاییه بی‌خاصیت شده بود. چون برای اینکه دستگاه‌های دولتی تضعیف نشوند، نمی‌توانست پای مدیران ارشد را به قوه‌قضاییه بکشاند و اغماض می‌کرد و علت کم خاصیتی قوه قضاییه ما در آن زمان این بود و الی یوم هذا، همین گونه بود و الان دارد شرایط تغییر می‌کند و دختر آقای هاشمی به زندان می‌رود و پسرشان محاکمه می‌شود. در آن زمان جرات نداشتند سمت این جریان برود. این جریانی که به تعبیری به شبکه تبدیل شده بودند و سوراخ سمبه‌های بروکراسی و امتیازات را از شبکه بانکی و گمرک تا قوه قضاییه راه پیدا کردند و مستقر بودند و در عوض شدن‌ها فقط تغییر جا بود.

 

در زمان آقای هاشمی مدیران رسما گفتند که ما تافته جدا بافته‌ایم 

این آن چیزی شد که ما دیدیم در جمهوری اسلامی یک اشرافیت جدیدی به تعبیر مقام معظم رهبری شکل گرفت. در زمان آقای موسوی این امتیازات کمی مراعات می‌شد. اما در دولت آقای هاشمی علنی شد و رسما مدیران گفتند که ما تافته جدا بافته هستیم و مدیران بالا‌تر باید امتیازات بیشتری داشته باشند. اتاق‌ها و دکورشون متناسب با شانشان باشد. چیزی که تحت عنوان مانور تجمل مطرح شد و این فاصله و شکاف بین کارگزاران و مردم ملموس شد و لذا یکی از انتقادات جدی مردم در پایان دولت هاشمی، عدالت اجتماعی بود که بعد رهبری در این مساله نگرانیشان را اعلام کردند و مردم فکر کردند با تغییر چهره آقای خاتمی، این طیف تغییر می‌کند که دیدند، خیر‌‌ همان افراد هستند. یعنی همان‌ها از پیوندی بین طیف چپ در مجلس و کارگزاران پدید آمد که بعد از آن، جبهه مشارکت را تشکیل دادند. در واقع پیوند حزب مجاهدین و مشارکت با کارگزاران ایجاد شد و در مناصب و امتیازات قرار گرفتند. 

مثلا در جایی مثل وزارت نیرو در پروژه‌های عظیم و بودجه‌های سنگین و بعد هم ایجاد شرکت‌های نیمه خصوصی و نیمه دولتی، از امتیازات استفاده کردند. این شبکه به شدت گسترش پیدا کرد و اشرافیت جدیدی این‌بار در بروکراسی کشور شکل گرفت. نفوذ سیاسی، اقتصادی داشتند. سر بزنگاه‌های قضایی، آدم دارند و عزم هم کردند که مناصب را حفظ کنند. مثلا در انتهای دولت آقای هاشمی، آقای مهاجرانی که در لندن نشسته، پیگیر بود که ریاست جمهوری سردار سازندگی استمرار پیدا کند که رهبری و ما‌ها مخالفت کردیم که نشود. طیف مشارکت هم که سر کار آمد، دنبال این بودند که در شرایط رفراندوم، قدرت ولایت فقیه را کم کنند و به تعبیری امده بودند که بمانند؛ نه اینکه 8 سال بمانند و دولت دست به دست شود. 

البته این شرایط به وجود آمده و فاصله بین مردم، مردم را ناراضی کرد و مردم دنبال تحول بودند که رسیدیم به زمان سال 84 و پایان دولت اصلاح طلبان. البته این هم عرض کنم که در سال 76 هم مردم دنبال تغییر وضع موجود بودند که اتفاق نیفتاد و در سال 84، آقای احمدی‌نژاد با درک دقیق از این مساله و انگشت گذاشتن بر مساله اشرافیت آمد و گفت می‌خواهم دستم را داخل دهان افعی کنم و با این‌ها برخورد کنم که مورد اقبال مردم قرار گرفت و رای آورد.

 

احمدی‌نژاد شجاعانه طبقه اشرافیگری 16 ساله را به هم ریخت اما... 

اما خاصیت بروکراسی ما، به علت اینکه پر از این امتیازات است، هر کسی که می‌آید، خودش با شعار می‌آید، آهسته هم چرب و شیرین قدرت زیر زبانشان مزه می‌کند و می‌خواهد دولت پایدار باشد. آقای احمدی‌نژاد البته خیلی شجاعانه آن طبقه اشرافیگری که امتداد 16 ساله داشت را به هم ریخت و همه را متلاشی کرد. مخالفت‌های مختلفی هم که با ایشان می‌شد، خیلی‌ها به همین علت بود. چرا که دست این‌ها را از مناصب کوتاه کرده بود. منتها ناگهان دیدیم که در دولت دوم با‌‌‌‌ همان ویژگی‌ها و خصوصیات شکل می‌گیرد. به نوعی باید بگوییم این نظام رانتی که با درآمد نفتی کسب می‌شود، آدم‌ها را جلب می‌کند که صندلی‌ها را حفظ کنند. البته دوستان جدید شتاب زده عمل کردند و این امتیازات از دولت سرازیر می‌شود و قوه قضاییه هم دست خودشان است.

 

شهرداری وقت به برخی از قضات بیش از حقوقشان، حق مشاوره می‌داد 

مثالی عرض می‌کنم برای فهم بهتر: وقتی آقای یونسی رییس دادگستری تهران بودند، جنگ دائمی ما در روزنامه رسالت با شهرداری بود. در شهرداری آن زمان غوغا بود. در مغازه‌ها را گل می‌گرفت و ما هم افشاگری گسترده داشتیم. ما هم همیشه دادگاه بودیم. یعنی من روزی نبود که دادگاه نروم. آن زمان هم نماینده بودم. مدام هم وکیل می‌گرفتند و شکایت می‌کردند. ما هم از رو نمی‌رفتیم و علیه این مسائل کار می‌کردیم. اولین مصاحبه آقای یونسی به عنوان رییس دادگستری تهران این بود که بیشترین شکایت از شهرداری است و عزم داریم که برخورد کنیم. ما خب خوشحال شدیم و دیدیم که آب نمایی جلوی دادگستری تهران زدند و دیگر هیچ خبری از رسیدگی به تخلفات شهرداری تهران نیست! و خلاصه شهرداری برخی از قضات را به عنوان مشاور حقوقی برگزید و بیش از حقوق خودشان، حق مشاوره می‌داد و آهسته مسائل حل می‌شد!

 

دستگاه‌ها نماینده خودشان را می‌ساختند و وارد مجلس می‌کردند 

در مجلس چگونه وارد می‌شدند؟ مجلس چهارم و پنجم نماینده بودیم. می‌دیدیم که کمیسیون‌های صنایع و نفت و بعضی کمیسیون‌های دیگر تافته جدا بافته‌اند و ربطی به مجلس ندارند. دستگاه‌ها نماینده خودشان را می‌ساختند و وارد مجلس می‌کردند و یا در مجلس یارگیری می‌کردند و می‌گفتند که در کمیسیون صنایع، هوای ما را داشته باش، ما هم هوای شما را داریم!

 

یک بار در نطق پیش از دستورم در مجلس چهارم گفتم که «این چه وضعی است که کمیسیون صنایع و نفت آدم دولت هستند و نه نمایندگان مردم که از حقوق مردم دفاع کند» و‌‌‌‌ همان موقع خیلی بر همکاران ما سخت آمد. ولی دیدیم که چگونه در سیستم رانتی شبکه سازی می‌کنند.

 

در حال شکل‌گیری اشرافیت جدید هستیم 

این شبکه یک دور به هم خورد و الان هم در حال شکل گیری یک اشرافیت جدید هستیم و این‌ها هم بدشان نمی‌آمد که قبل از مجلس نهم، 150 نفر نماینده مجلس طرفدار دولت و این‌ها باشند که این مساله نشد. 

تقریبا دولت‌هایی که آمدند برای تداوم قدرتشان حزب تشکیل دادند. آقای هاشمی، حزب کارگزاران را که تشکیل دهنده جریان بروکراتیک بودند، ایجاد کرد. آقای خاتمی حزب مشارکت را ایجاد کرد. الان هم کارگزاران و مجاهدین و مشارکت هم با هم پیوند خوردند و باز دوباره به هم نزدیک شدند و دنبال این هستند که برگردند و مناصب از دست داده را به دست بیاروند و این سرنوشت مدیریت بروکرات یا تکنوکرات بود.

 

اقتصادهای رانتی فساد را بازتولید می‌کند 

مرتضی نبوی در ادامه به پرسش‌های دانشجویان پاسخ داد. 

سوال: قابل درک است که دولت اصلاحات و کارگزاران از قبل بودند و طبقه اشرافی تشکیل داده بودند و سرمایه دارانی ایجاد شدند تا در دولت باقی بمانند. اما پس از سال 84 که آقای احمدی‌نژاد آمدند و با شعار مبارزه با مفسدین اقتصادی حضور پیدا کردند و به تعبیر شما در 4 سال اول خیلی خوب بود و بدنه را تغییر دادند و در چهار سال دوم یک بدنه جدید در حال شکل گیری است. مساله‌ای که هست این است که بعضی در نگاه سیاسی که روسای جمهور در هنگام تحویل دولت تغییر جدی می‌کنند. مثلا خود آقای احمدی‌نژاد گویا حسن نیتی برای تغییر داشت. اما به نتیجه‌ای می‌رسند که در مدیریت کشور که گویا ما به سرمایه گذاران نیاز داریم که آدم خودمان باشند یا به تعبیر آقا شیرینی قدرت باعث می‌شود. آیا دلایل دیگری هم هست در سیستم مدیریتی یا فقط به دلیل‌‌‌‌ همان رانت است؟ به تعبیر دیگر ما ناچاریم که به خاطر این سیستم رانتی، همین گونه مدیریت کنیم یا الگوی نمونه‌ای داریم؟ 

پاسخ: اقتصادهای رانتی فساد را بازتولید می‌کند. دقیقا‌‌‌‌ همان سیستم قبل از انقلاب. آدم‌های پس از انقلاب که آدم‌های نمازشب خوان بودند، وارد سیستم یک مدیریت بدون زحمت می‌شوند. از طرفی هم جذابیت قدرت به شیرینی جان است که وقتی یک نفر بخواهد قدرت را از کسی بگیرد، حاضر نیست تحویل بدهد. باید خیلی خودساخته باشد که مثل حضرت امیر بگوید، از آب دماغ بز بی‌ارزش‌تر است. یعنی از جان شیرین‌تر می‌شود. این فساد در سیستم‌های رانتی بازتولید می‌شود. یعنی افراد در اقتصادهای رانتی، سعی می‌کنند استفاده کنند، در میان مردم عضو گیری کنند تا مثلا موقع انتخابات برایشان خرج کنند. مثلا در سال 76، این‌ها محاکمه شدند. مثلا این شهرداری تهران و آقای کرباسچی، استاندارد تبلیغات را به هم زد. بیلبورد‌ها و روزنامه رنگی و... در محاکمه گفت که پیمانکاران داوطلبانه امدند و به ما کمک کردند. چه طور پیمانکار شهرداری داوطلبانه می‌آید و با شهرداری کار می‌کند؟! در حالی که مثلا پروژه‌ای یک ملیون تومان است، به او 500 ملیون تومان بدهی! آن هم می‌فهمد که چه کسی باید جبران کند، و برایت خرج کند. 

این سیستم رانتی در کشور ما (محصول) نفت است. ممکن است جای دیگری این درآمد باد آورده از منبع خدادای دیگر باشد. اما در کشورهایی که سعی می‌کنند با مالیات‌ها مدیریت می‌شود، سعی می‌شود که قدرت کارآمد‌تر باشد. رضایت عموم مردم را به دست بیاورد. ولی اینجا کارآمدی مطرح نیست. مثلا در چنین سیستمی به دانشگاه‌ها کاری ندارند. اما کدام پایان نامه و رساله‌ها به مشکلات کشور ربط دارد. البته اخیرا خیلی بهتر شده است. اما مدیران فکر می‌کردند که می‌توانند تکنولوژی را با پول نفت دربیاورند و این رانت سوء مدیریت را هم پوشش می‌دهد و از دل این سیستم، دولت پاسخگو در نمی‌آید. 

در دور دوم رای اولی‌ها به داد خاتمی رسیدند 

سوال: چه می‌شود که پس از شکل گیری چنین طبقات دولتی، مردم دور دوم باز هم به آن‌ها رای می‌دهند؟ 

5 میلیون رای آقای هاشمی در دور دوم افت کرد. یعنی احمد توکلی در دور دوم، با انتقاد‌هایش، 5 ملیون را از آن خود کرد. در دولت آقای خاتمی جور دیگری بود و گفتند که ما وعده اصلاحات سیاسی دادیم و نه اقتصادی. بعد هم آقای خاتمی یک آدم تبلیغاتچی حرفه‌ای بود که محبوبیتش رو علیرغم نارضایتی حفظ کرد. این رای خاتمی هم افت کرد و رای اولی‌ها به دادش رسیدند. البته نه به اندازه آقای هاشمی. 

سوابق کاندیدا‌ها به تشخیص تکنوکرات بودن او کمک می‌کند 

سوال: در انتخابات بعدی از کجا بفهمیم که کدام کاندیدا این اخلاق تکنوکراتی در دولتش خواهد داشت؟ 

سوابق مدیریتش را باید نگاه کرد. در انتخابات مجلس، چون لیست و این‌ها هست، یک حساب کتابی هست و از فیلتری رد می‌شوند. اما در انتخابات ریاست جمهوری یک چهره سر‌شناسی باشند و تایید شوند، بستگی به این دارد که با مردم ارتباط برقرار کند و نظر مردم را جلب کند. آنجا دیگر مردم نمی‌گویند که مورد تایید کیست و... پس سوابق کمک می‌کند. البته در این موضوع مشکل کلیتری داریم که حل نشده، این است که تشکیلاتی نداریم که بیایند داخل و کسب مهارت کنند و تجربه پس بدهند و از فیلترهایی رد شوند که بعد از تصاحب قدرت دچار تحولات عجیب نشویم. حالا حزب به فرم قبلی را نمی‌گویم، که کلوپ قدرت هستند. یعنی تشکیلاتی که داخلش تربیت و آموزش و سیر مدارج است.

 

سمپاد‌های کارگزاران و مشارکت در بدنه اداری هستند 

سوال: الان می‌شود از جریانی اسم برد که چنین تفکری داشته باشد؟

ببینید، رئوس کارگزاران و مشارکت حذف شدند. اما سمپاد‌هایشان در بدنه اداری هستند. مثلا فرض کنید در سال 88 شاید سیستم اداری اکثرا به آقای موسوی رای دادند.

مافیای اقتصادی موجود با جریان کار گزاران بی‌ارتباط نیست 

سوال: مافیای اقتصادی موجود الان در بدنه دولتی با جریان کارگزاران ارتباط دارد؟ 

بی‌ارتباط نیست. حالا مافیا نباشد، یک شبه مافیاست. یعنی شما در این سیستم بخواهید امتیازی بگیرید، سیستمش در دولت و دستگاه‌های دولتی است. مثلا فرض کنید که قیمت ارز یک دفعه بالا می‌رود. این ناشی از اطلاعاتی است که از بدنه دولتی بیرون می‌آید. غیر از رانت نفتی، رانت اطلاعاتی هم خیلی موثر است و اطلاعات به طور برابر عرضه شود.

 

لشکرکشی تکنوکرات‌ها برای انتخابات 

سوال: در مورد نقش جریان تکنوکرات در انتخابات آینده توضیح دهید که آیا برنامه دارند یا خیر؟ 

مگر می‌شود برنامه نداشته باشند؟! این همه لشگرکشی برای چیست؟! الان مثلا رفتار اصلاح‌طلبان که نسبت به آقای هاشمی تنفر داشتند و او را عالیجناب سرخ پوش می‌نامیدند، الان او را مطرح می‌کنند. چنان چه مجلس پنجم چون از ناطق نوری خوششان نمی‌آمد، رفتند پشت سر آقای خاتمی. در حالی که زخم خورده جریان چپ بودند. یعنی این ائتلاف‌ها و هماهنگی‌ها؛ منافع مشترک ایجاب می‌کند که ائتلاف اتفاق بیفتد. بوی این می‌آید که جریان مشارکت، مجاهدین و کارگزاران به وحدت برسند.

 

پشت چه چهره‌ای؟ 

مثل آقای هاشمی، - آقای خاتمی که البته بعید است - یا چهره دیگر. 

امکان دارد پشت یک چهره اصولگرا ظاهر شوند؟ چون بعد از فتنه چهره مخدوشی پیدا کردند.

باید اعتماد حداقلی به او داشته باشند. اینکه احمدی‌نژاد نباشد، هر کسی بخواهد باشد، بعید است. باید کسی باشد که یک حداقلی تامینشان کند.

مثلا چه کسی؟ برخی معتقدند جریان دولت و مشایی با جریان اصلاح طلب و کارگزاران ائتلاف کرده است. یا مثلا جریان شهرداری و آقای قالیباف که علیرغم چهره سرداری و بسیجی، مدیریتش نشان داده که‌‌‌‌ همان سیستم تکنوکراتی را دارد و منافع آن‌ها را تامین می‌کند. چون در این دوره این‌ها خیلی به هم فحش دادند، شاید در صحنه نتوانند وحدت کنند. در مورد ائتلاف شهرداری با جریان تکنوکراتی قبلی چه؟

اندازه‌ای که مشهود است، می‌گویند که شهرداری از هرگونه آدم‌های بروکرات و متخصص از طیف‌های مختلف استفاده می‌کند.

منبع : تعامل نیوز

 

برای مشاهده مطالب اجتماعی ما را در کانال بولتن اجتماعی دنبال کنیدbultansocial@

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین