ابتدا به بخش هایی از مطلب آن باصطلاح خبرنگار برای سهولت دسترسی اشاره می کنم:
"هرگز فراموش نمیکنم ترسی را که پس از شنیدن قفل شدن در اتاق یکی از آقایان که برای مصاحبه با وی به دفترش رفته بودم، چگونه در تمام وجودم دوید. آنچنان شوکه نگاهش کردم که بنده خدا توضیح داد این کار از مقررات محیطهای ...است تا کسی نتواند یکباره به دفتر مقامات رده بالا وارد شود. ترسی که بار دیگر با مشاهده تختی کنج اتاق کار آقای دیگری در خاطرم جان گرفت و گویا آن هم بخشی از اسباب کار بود برای خواب قیلوله!
شاید هیچ یک از این ها برای یک خبرنگار مذکر ترسناک نباشد، اما در هر دوبار دل من قرص بود به حضور عکاسی که همراهم بود و البته ذکرهایی که بلد بودم زیر لب بخوانم! عکاسی که یک بار به تیر خشم نگاهم گرفتار آمد. چرا که میخواست برای عکاسی از یک برنامه خبری دیگر مرا در دفتر تشکلی که یک خانه قدیمی در انتهای یک محله کوچه باغی قدیمیتر بود و هیچ تابلو و نام و نشانی نداشت، تنها بگذارد. خدا رحم کرد که متوجه نگاهم شد وگرنه همان ترس امانم را بریده و تمرکزم را از مصاحبه میربود.
فراموش نمیکنم روزی را که با دیدن یک بولتن محرمانه در دستان یکی از آقایان از سر کنجکاوی پرسیدم که «در اینها چه برای شما می نویسند؟» و او گفت: «اگر جایی بیرون از محیط کار ببینمت نشانت خواهم داد!». این هم میتواند یک جمله خیلی ساده باشد اما برای من تلنگر ترس آلودی بود تا دیگر حتی مخاطب سلام و علیک چنین کسی هم قرار نگیرم و دورش را به کل خط بکشم."
همه اینها در این پس زمینه است که برای رفع هرگونه جلب توجهی در محیطهای خبری رسمی، من و همکاران هم جنسم، همواره باید مراقب حفظ کامل حجاب، رنگ پوشش، سایز مانتو و.... باشیم و حتی گاه انگشتر خود را چنان در دستانمان بچرخانیم که به جای نگین، رینگی ساده دیده شود.
آنچه گفته شد نه از باب سیاه نمایی بود و نه بستن در باغ سبزی که انتظار علاقمندان، دانشجویان و فارغ التحصیلان ارتباطات را میکشد و نه البته سوزنی در انبار کاه. بلکه لحظاتی رعب انگیز بود که در کنار خاطرات خوش روزنامهنگاری جای خود را در پستوی ذهن حفظ کرده است."
آقای دادستان! بپرسید کدام آقای دارای مقام رده بالا آنهم در محیط های . . . در اطاقش را پس از ورود ایشان برای مصاحبه قفل نموده است؟ اگر نام آن مقام را گفت و صحت این ادعا ثابت شد به آن مقام رده بالا که ایشان یاد کرده اند ضوابط شرعی و اخلاقی را تذکر دهید، (گرچه من اگر اختیار می داشتم و با چنین مقاماتی تا این حد نا آشنا با ضوابط شرعی و اخلاقی مواجه می شدم آنان را از کار برکنار می کردم تا حیثیت نظام لکه دار نشود)، اما این احتمال نیز به قوت بیشترهست که نویسنده این داستان صرفا با خیالپردازی، داستانسرائی هایی برای لکه دار نمودن حیثیت مسئولان نظام مقدس جمهوری اسلامی کرده و با سوء استفاده از فضای آزادی در نظام آن را در دهها سایت و خبرگزاری و مجله منتشر نموده است که در این صورت لازم است پس از محاکمه به مجازات قانونی به خاطر اتهام ناروا به مسئولین آنهم به شکل عام برسد.
آقای دادستان به چه حقی نویسنده این داستان با تکرار به اصطلاح خاطره ای دیگر که به اقرار خودش ساخته و پرداخته ذهن آلوده اوست با طرح اینکه " ترسی که بار دیگر با مشاهده تختی کنج اتاق کار آقای دیگری در خاطرم جان گرفت و گویا آن هم بخشی از اسباب کار بود برای خواب قیلوله!" بی شرمانه جماعت کثیری از خادمانی را که کار و زندگیشان در اطاق کارشان به سر می رود را مورد اتهام و سوء ظن قرار داده و اقدام به مکتوب کردن و انتشار ظن پلیدی نموده که بر اساس "اجتنبوا کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم" حتی گمانش هم گناه است چه رسد به مکتوب و منتشر ساختن آن!؟؟
آقای دادستان! اینکه نویسنده این رمان جنسی در قسمت دیگر هرزنوشته خود اینگونه داستانسرایی کرده که برای مصاحبه به مکان تشکلی! در انتهای کوچه باغهای یک محله قدیمی! رفته که هیچ تابلو ونشانی نداشته! و با طرح ترس از تنها ماندن در آن مکان با مصاحبه شونده که با ترک عکاس همراهش در شرف وقوع بوده، قصد القای چه ذهنیتی را به خواننده دارد؟ آیا ایشان با زور به آن محله قدیمی و بی تابلو برده شده بودند یا با درخواست خودشان اقدام به این کار کرده اند ؟ آقای دادستان این اراجیف همان لجن پراکنی هایی نیست که بی بی سی و صدای آمریکا و اسرائیل نسبت به عموم مسئولین خدوم جمهوری اسلامی روا می دارند؟
آقای دادستان ایشان باید نزد شما به صراحت به این سوال پاسخ دهند که مسئولی که در داستان ایشان در رده دریافت بولتن محرمانه بوده و ایشان مدعی اند در جواب پرسششان مبنی بر «در اینها چه برای شما می نویسند؟» گفته : «اگر جایی بیرون از محیط کار ببینمت نشانت خواهم داد!» چه کسی است؟ و در صورت صحت، آن مسئول به اشد مجازات قانونی برسد و البته اگر نتوانست این ادعای خود را با معرفی آن فرد ثابت کند باز هم انگیزه شان را از این داستانسرایی های شرم آور توضیح دهند!
آقای دادستان به راستی اینها مصداق هرزه نگاری نیست؟ اگر هست چه کسی باید در برابر این جنایات که مشتی هرزنگار با قلم مرتکب می شوند به داد این نظام مقدس که حاصل خون صدها هزار شهید است برسد!
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com