به گزارش بولتن نیوز به نقل از وطن امروز،
محمدصادق حاج صمدی
آرگو نام کشتیای است در اساطیر یونان که در آن وارث حکومت لولکاس برای
بازپسگیری پشم زرین به سرزمینی آنسوی دریای سیاه میرود؛ کشتیاي که با
کمک آتنا (الهه نگهبان آتن و خدای حکمت جنگ عدالت و تمدن) ساخته و توسط هرا
(الهه زنان و حامی یونانیان در جنگ تروا) محافظت و بهدست پوزیدون (خدای
دریاها) برکت داده شد و توانست به یونان پرواز کند. داستانی که قهرمان آن
از ابتدا تا انتهای آن توسط خدایان یونان حمایت میشد. سناریوی فیلم
انطباقی جالب توجه و احتمالا به نظر امثال آقای اصغر فرهادی تصادفی با این
اسطوره دارد. یک بازیگر شناخته شده یهودی در نقش یک مامور سیا (جیسون در
اسطوره آرگو) به ایران (سرزمینی آن سوی دریای سیاه) میآید تا 6 کارمند
سفارت آمریکا را (پشم زرین) به آمریکا بازگرداند. نکته مرتبط اینکه آمریکا
به مثابه وارث تمدن هلنی و جلوهگر فرهنگ مردم آتن شناخته میشود و دریای
سیاه در طول تاریخ محل تلاقی امپراتوری ایران و دولتشهرهای یونانی بوده
است. در واقع چه بر اساس محتوای داستان و چه به لحاظ جغرافیایی این 2
داستان کاملا بر هم منطبقند.
کاملا بر حسب تصادف(!) و در عین بیطرفی(!) آکادمی اسکار، این فیلم
درجه چندم، برنده جايزه اسكار بهترین فیلم سال میشود و گوی سبقت را از
دیگران میرباید. جایزهای که منتقدان داخلی و خارجی بسیاری آن را غیر
حرفهای میدانند.
استفاده از کلیشههای امتحان پس داده، به کار بستن تعلیقهای سطحی،
ارائه تصویر تکبعدی، سایهگونه و بدون پیچیدگی از ضدقهرمانها باعث شده
تماشاگر سادهپسند که حوصله بهکارانداختن چرخدندههای ذهن خود را ندارد
فیلم را بپسندد و با آن هیجانزده شود... فیلم در خود آمریکا و اروپا از
طرف گروههای نخبهتر چندان مورد توجه قرار نگرفته است. عدم حضور این فیلم
بین نامزدهای بهترین کارگردانی معنادار است. (اصغر فرهادی، مصاحبه با
سینمانگار، 8 اسفند 91)
آرگو با صحنههایی پر شده که فقط میتوان به آنها خندید. اصلاً در
جاهایی فیلم، احمقانه است. واقعاً احمقانه است. (ریچارد کوهن، واشنگتن پست،
25/2/2013)
من ساده لوح نیستم. آرگو یک کلاهبرداری است. از آنجایی که این فیلم،
یک فیلم تقلبی است، واقعا نمیتوان آن را مربوط به فیلمسازی دانست بلکه
باید آن را مربوط به مزخرفات هالیوود شمرد. (کوین بی لی، نشریه اسلیت،
25/2/2013)
از لحاظ کیفیت، این فیلم کاملا متوسط است. (ریچارد کورلیس، تایم، 25/2/2013)
اگرچه ما بر خلاف آنچه امثال آقایان معلم و اسعدیان و همین آقای فرهادی
فکر میکنند اطلاعاتمان درباره اسکار و هالیوود و سینمای آمریکا و هنر
هفتم محدود و پراکنده و کانالیزه و غیر حرفهای نیست (مصاحبه با سینمانگار
8 اسفند 91 - نشست بحران در سینما 27 آذر 91)
لیکن این نقل قولها درباره آرگو برای آنهایی آورده شد که گوششان تنها
شنوای صحبت همفکرانشان است و الا درباره ضعف فنی این فیلم نکات فراوانی
وجود دارد. نکته قابل توجه در رابطه با داستان این فیلم و تطابق آن با
تاریخ این است که از میان تمام کارمندان سفارت آمریکا تنها 6 تن از آنان از
ایران میگریزند و باقی ماجرا موجب رسوایی تاریخی دولت آمریکا میشود اما
سینمای آمریکا به فراری دادن همان 6 نفر بسنده میکند و هیچ کجا هیچ سخنی
از ماجرای باقی کارمندان سفارت و عملیات شکست خورده طبس و... به میان
نمیآید. طبق معمول مهم نیست چه اتفاقات ناخوشایند و بدنام کنندهای رخ
میدهد. مهم این است که چه چیز را در چه حالتی میتوان نمایش داد که غرور
یانکیها و برتری تمدن آمریکایی را حفظ کند. شکست هیمنه ابرقدرت دهه 80 که
سفارتش اشغال شده بود و هیچ کار دیگری برای آزاد کردن شهروندانش از او بر
نیامد مهم نیست بلکه مهم فراری دادن تعداد معدودی است که آن هم عملا توسط
سفارت کانادا انجام شده بود! محتوای فیلم دقیقا همان چیزی است که از
هالیوود بر میآید: تصویری غیر واقعی و کلیشهای از ایرانیان که شاخصهای
آن خرافات، اعدام، روحانیت و خفقان است، خفقانی که ایرانیان را ناگزیر از
پناهندگی به عراق میکند. نیروهای سپاه در هیات فیدل کاسترویی به نمایش
درمیآیند که دشمن دیرینه آمریکا و بازمانده جنگ سرد و کمونیسم است. برای
آمریکا، ایرانی، عرب مسلمان، مردم کوبا و کرهشمالی یکی هستند و وجه اشتراک
ایشان دشمنی با آمریکایی است که خود را کدخدای دهکده جهانی معرفی میکند و
سعی در تعمیم دشمنان خود به جهانیان دارد. این فیلم طبیعت هالیوود بود و
هیچ نکته جدیدی در آن وجود نداشت. اساس کار دشمن، دشمنی است و این شامل
تمام عرصهها و صد البته سینما نیز میشود.
آرگو را میتوان از 2 جنبه بررسی کرد: جنبه اول معرفی فیلم توسط میشل
اوباما و سخنان وی طی مراسم است که برای اولین بار و بهصورت غیرحرفهای
در تاریخ این جشنواره رخ داد و شاهد دیگری برای اثبات سیاسی بودن مراسم
اسکار گردید. میشل اوباما طی معرفی آرگو از جامعه هالیوود به خاطر آثار
«مهم و حیاتیاش» تقدیر کرد و سخنگوی وی آن را «الهام بخش جوانان آمریکایی»
نامید. آرگو یک فیلم فاخر سینمایی نبود لیکن «حیاتی، مهم و الهامبخش بود»
و برای همین باید بهترین فیلم سال 2013 باشد چرا که نمونه بارزی برای
پروژه ایرانهراسی بود در زمانی که تمدن غرب رو به افول گذاشته و دولتهای
وابسته خاورمیانه یا از بین رفتهاند یا نفسهای آخرشان را میکشند و ایران
پرچمدار اسلام مبارزه با استکبار است. دورهای که تمدن سکولار و در
بسیاری از موارد، آتئیست مغرب زمین خود را برای رویارویی نهایی با تمدن
اسلامی آماده میکند و همزمان آمریکا در باتلاق خاورمیانه دست و پا میزند.
نکته جالب توجه در این باره رد مدعای حرفهای بودن جوایزی است که سال
گذشته توسط همین آکادمی به جدایی نادر از سیمین داده شد و فیلم اصغر فرهادی
را بهخاطر بهترین خودزنی سال بهعنوان بهترین فیلم برگزید. امید است که
مدعیان این ادعا در یک تحلیل ساده ریاضی به این نتیجه رسیده باشند که جدایی
نادر از سیمین اگرچه به لحاظ فنی در سینمای اعرج داخلی استانداردهای فنی
خوبی داشت؛ به لحاظ مفهومی تفاوتی با آرگو ندارد و سال گذشته نیز بهدلایل
مشابهی جایزه اسکار به جدایی نادر از سیمین تعلق گرفت چرا که در این
جشنواره رایدهندگان، برگزارکنندگان و جایزه همه همانهایی است که سال قبل
بوده و برنده شدن هر 2 فیلم که از قضا مفهوم و مکان مشابهی دارند (فرار از
ایران) گویای آن است که هر دو برنده سیاسیترین جایزه سینمایی سال شدهاند.
جنبه دیگری که با بررسی آرگو نتیجه میشود تاکید بر لزوم استفاده از
کالای داخلی است و شاید هیچ زبان دیگری نمیتوانست اینقدر واضح وجه متفاوتی
از استفاده از محصولات خارجی را نمایش بدهد. صحنه اولی که قهرمان فیلم
وارد ایران میشود عدهای را در حال شعار دادن و تعداد دیگری را در حال
خوردن مرغ کنتاکی در رستوران میبیند. صحنه آخر فیلم نیز پلیس ایران سوار
بر کادیلاک آمریکایی هواپیما را تعقیب میکند و صد البته ناکام میماند.
چرا که قرار نیست از ایرانیها در این فیلم صحنه خوبی نشان داده شود یا
پیروز بشوند. قرار نیست مردم خوبی باشند که بتوانند انرژی هستهای داشته
باشند. باید وحشی و بدوی باشند و قرار است تحقیر بشوند. مکدونالد و
کیافسی نمادهای زندگی آمریکایی هستند و مردم ایران بهرغم دشمنی با
آمریکا شیفته فیلمهای سینمایی آمریکایی میشوند (سکانس آخر) و دوست دارند
مثل آمریکاییها زندگی کنند، نکتهای که از نمایش و تبلیغ آن در فیلم
نهایت بهرهبرداری صورت گرفته و به مستمسک دیگری برای تحقیر ایرانیان در
آرگو تبدیل شده است. مساله دیگری که در کنار وجود توجیهات غیرقابل انکار
اقتصادی و دینی برای استفاده از محصولات داخلی و تحریم کالاهای مشابه
خارجی، موید لزوم توجه هر چه بیشتر در سبک زندگی هر یک از ما است و هم ما و
هم دشمنان ما از اهمیت آن به خوبی آگاهند و از آن استفاده میکنند.