به گزارش باهر، استاد «علم الهدی» در جلسهی شبکهی تحلیلگران جنگ نرم رسانهای، باهر، با اشاره به نقد مکاتب سیاسی غرب اظهارداشت: «وقتی به مفهوم سیاست میرسیم سیر تطور سیاست به گونهای است که اندیشههای سیاسی شکل میگیرد که از زمان افلاطون و ارسطو تعریف سیاست وجود داشته است.»
به گفتهی وی، افلاطون در مکاتب فلسفی خودش یک عالم مُثل یا سایهها دارد و معتقد است آنچه در دنیا میبینیم سایهی واقعیت است و خود واقعیت نیست و جامعهی ایدهآل جامعهای است که یک حکیم در رأس باشد که بتواند از مُثل به واقعیت پی ببرد بنابراین عدالت در این تفکر شکل میگیرد و او یک عدالت درونی برای حکیم در نظر میگیرد. افلاطون یک عدالت درونی برای حکیم در نظر میگیرد که عقلش در صدر و غرایزش در زیر باشد.
علم الهدی با اشاره به اتفاقهای رنسانس و کاهش حاکمیت کلیسا و نیز آغاز انقلاب صنعتی اضافه کرد: «اتفاقهایی که در قرون وسطا افتاد در حقیقت انسان به ما هو انسان در تفکر مسیحیت است که در آن دوره چند اتفاق مهم افتاد که به ۳ تحول فکری کپرنیک، گالیله و دکارت میتوان اشاره کرد و شاخهی علم مدرن و مکاتب سیاسی مدرن که فردیت و سکولاریست و مدرنیست در آنها مطرح میشود، ناشی از همینهاست.»
وی عنوان کرد: «گالیله علم فیزیک را که به نوعی وابسته به الهیات بود جدا کرد و گفت وابسته به انسان است و انسان را مطرح کرد و دکارت به فهم جهان بیرون پرداخت.»
ایشان افزود: «یکی از تفکراتی که از تفکر مدرن ریشه گرفته، فردگرایی است که دو نکته در فردگرایی غربی مؤثر است؛ یکی خواستن و دیگری میل که باید توجه داشته باشیم که این دو مورد تا کجا در سطح جامعه پیش رود اما نکته آنجاست که فردگرایی خارج کردن هرگونه مرجعیت فکری انسان است. فردگرایی قبل از این که وارد حوزهی سیاسی کشور شود وارد حوزهی انسان میشود یعنی هر چه من میفهمم نباید با تفکر دیگران مقایسه شود.»
وی با اشاره به این که در یونان باستان باید طوری تفکر کنیم تا با عالم طبیعت سنخیت پیدا کنیم، گفت: «اما در تفکری مانند تفکر فرانسیس بیکر طبیعت مانند رقیب انسان است یعنی یا شما به علت گرسنگی میمیرید و یا به علت حملهی همسایهها کشته میشوید. این در حالی است که در تفکر مدرن یک تضاد و اختلاف با طبیعت شکل میگیرد.»
این کارشناس علوم سیاسی با اشاره به این که در تفکر سیاسی محور کسب قدرت است و مهم این است که به قدرت رسید، تصریح کرد: «آنها تفکر سیاست را در کسب قدرت میدانند و ما میتوانیم علوم سیاسی را به عنوان یک رهیافت بررسی کنیم اما گاهی مکاتب سیاسی را مطرح میکنیم که رد جریانهای تاریخی شکل گرفته و تعریف جدیدی برای آنها مطرح میکنیم.»
علم الهدی با اشاره به این که پارادایم نگاه ما به جهان است، تأکید کرد: «مکتب خیلی به دنبال آن است که به پشتوانهی قدرت آن را به ظهور برساند بنابراین پارادایم فراتر از مکاتب ساختارگرا و رفتارگراست و این طور نیست که هر مکتب چند پارادایم داشته باشد.»
وی ادامه داد: «در قرون وسطی تعریفی از سیاست مطرح نمیشود و آن موقع مسألهی حاکمیت کلیسا مطرح است که این لیبرالیسم و مکاتب دیگر بر اثر حاکمیتی است که در قرون وسطی شکل گرفته و وجود دارد.»
این کارشناس علوم سیاسی با بیان این که افلاطون معتقد به مُثل و ارسطو به ماده و صورت معتقد است، اظهارکرد: «کانت دو مفهوم پدیدار و ناپدیدار را مطرح میکند که پدیدار همان صورت و ناپدیدار ذات است؛ هویت هرچیز آن تصویری است که در ما شکل گرفته و ناپدیدار میگوید مبنای تصویر ذهنی ذهن ماست.»
علم الهدی با اشاره به تفاوت هگل با کانت تصریح کرد: «هگل هم معتقد است که ذهن خلاق آدمی که اهمیت دارد و این ذهن در وجودی است که خدا در آن وجود دارد اما نکتهی مهم آن است که یک تفکر ایده آلیستی را شکل میدهد.»
وی گفت: «با آغاز قرن ۱۹ در اروپا بعد از دورهی رنسانس و سرمایهداری صنعتی شخصی به نام مارکس ظهور میکند و زمانی است که یک طبقهی بورژوا شکل گرفته که حاکمیت صنعت را بر عهده دارند و از توانی که دارد طبقات کارگر را بردهداری میکند؛ در این زمان تفکری مانند دین افیون ملتهاست که طبقات مختلف متوجه نشوند چه اتفاقی سرشان افتاده به وجود آمد.»
این استاد دانشگاه افزود: «به عقیدهی مارکس فلسفه به دنبال تفسیر جهان است که البته باید به دنبال تغییر جهان باشد؛ مارکس دنبال تضاد است و معتقد است امر سیاسی یک روبناست و زیربنایی نیست البته اقتصاد زیربنایی است و علوم سیاسی به عنوان یک علم ثانویه مطرح میشود.»
علم الهدی با اشاره به این که در اواخر قرن ۱۹ نیچه بروز و ظهور مییابد، بیان کرد: «نیچه وارد تجربه میشود و میگوید آنچه باعث سنجش حقیقت است عین است نه ذهن و تصویر و تفکری که بعداً به عنوان تفکر رئالیسم شکل میگیرد از نیچه آغاز میشود و اصالت به ماده دارد.»
وی با بیان این که انسانشناسی نیچه به گونهای است که میگوید همهی انسانها به دنبال غرائزشان هستند و برای تفکر فیلسوف اهمیتی قائل نمیشود، افزود: «در انسانشناسی کانت نیز میبینیم که انسان را به عنوان انسان در نظر میگیرد و ذهن انسان را مبنا قرار میدهد.»
این کارشناس علوم سیاسی ادامه داد: «بعد از تفکر نیچه به فروید میرسیم، فروید به چیزی به عنوان سنجش ناخودآگاه در فهم انسان میرسد و میگوید محوریت آگاهی بشر زیر سؤال است و مخالف کانت حرف میزند. البته موضوع ناخودآگاه که فروید مطرح کرد در اواخر قرن ۲۰ بسیار اهیمت پیدا کرد.
علم الهدی با اشاره به این که دیگر کمتر به ایدهآلها و آرمانها توجه میشود، گفت: «اوایل قرن ۲۰ هر کدام یک تفکر و ایدههایی داشتند و افلاطون حکومتی را ایدهآل میداندکه یک حکیم بتواند در آن حکومت کند. از سوی دیگر هر چند در برخی مکاتب غربی تجربهگرایی دارای مسأله است اما چیزی که اکنون ما از علم میفهمیم، همین است.»
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com