خبر چندان خوشایند نیست. شنیدنش غمی شد بر غمها اما واقعیت است و راه فراری از آن نیست!
حیدر نوری جانباز ۲۵ درصد شیمیایی و اعصاب و روان از اهالی روستای پیرواش گرگان بود که دو روز قبل خود را از پله های ساختمان منزل شخصی اش حلق آویز کرده است.
نمی دانم/ شاید باید یک جانباز خود را قربانی می کرد و باید این اتفاق می افتاد تا مسئولین امر بیشتر از قبل به فکر جانبازان و مشکلات عدیده آنها می افتادند!
البته هر چند نباید به راحتی از کنار خودکشی یک جانباز شیمیایی عبور کرد و مسئولین ذیربط استانی باید پاسخگو باشند که چرا یک جانباز جنگ تحمیلی به چنین روزی می افتد که خودکشی را آخرین راه برون رفت از مشکلات شخصی اش می یابد.
خبرهای رسیده از گوشه و کنار حکایت از آن دارد که متوفی چندی قبل به بنیاد شهید مراجعه کرده بود که به صورت بسیار پرخاشگرانه و عصبی در حالی که میلهای در دست داشت، پس از مصدوم کردن نگهبان اداره، به واحدهای دیگر مراجعه و همچنین شیشههای درب ورودی را شکسته بود.
وی همچنین اقدام به فحاشی و ناسزا گفتن در آن زمان کرده بود که با پیگیریهای لازم، بنیاد اقدام به قطع حقوق وی کرد. به احتمال فراوان مشکلات و فشارهای مالی و روحی و روانی باعث خودکشی این فرد شده است.
حدود یک ماه قبل نیز یکی دیگر از جانبازان قصد خودسوزی با بنزین در مقابل ساختمان بنیاد شهید داشت که به علت عمل نکردن سنگ فندک موفق به این اقدام نشد و مامورین نیروی انتظامی حاضر در محل، در مراحل بعدی مانع از ادامه کار وی شدند.
باید منتظر ماند و دید دادستان استان گلستان چه پاسخی برای این اتفاق دارد؟
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
ايا مي دانند مشكلات ايشان چيست؟؟؟؟؟؟؟؟
پدر بنده از ناحیه ران و لگن مجروح شدند و پزشکان از پلاتین برای ران پای ایشان استفاده کردند .
پدرم وقتی مراجعه کردند به بنیاد جانبازان اولش قبول نمیکردند این اتفاق در جبهه برای ایشان افتاده . با کلی درد سر و بدبختی و پیدا کردن پرونده پزشکی ایشان از اهواز بالاخره توانستیم ثابت کنیم که ایشان در جبهه مجروح شده اند . بعد از آن ، کمسیون پزشکی دایر کردند و ایشان را جانباز 25 درصد معرفی کردند . به والله قسم تا لحظه ای که جان بدهد دو عدد عصا از وی جدا نشد و عملا زمین گیر شده بود .
نمی دانم گذرتان به بنیاد شهید و بنیاد جانبازان افتاده است ؟ کشتارگاهی ست برای خودش !!!
خداوند پدر عزیز شما و همه ی دلاورمردانی را که از ذره ذره خاک این میهن اسلامی شجاعانه دفاع کردند و همانند پدر شما مظلومانه به سوی حق شتافتند قرین رحمت خویش قرار دهد و با اولیای خود محشور فرماید
من یه جانباز قطع نخاعی هستم تا موقعی که در بیمارستان ساسان بخش مربوط به جانبازان شیمیائی بستری نشده بودم. فکر میکردم هیچ دردی به قطع نخاعی نمیرسه . یعنی فکر میکردم مشگل قطع نخاعی از همه جانبازان بیشتر هست . اما این عزیزان شیمیائی هر لخظه که میخواهند نفس بکشند مشگل و زجرآور هست برایشان خدا انشالله به همه جانبازان سلامتی وصبر اعطا کند .و اما سخنی با کارکنان بنیاد دارم که ایا فکر نمیکنید روز جزائی هم هست و باید پاسخگو کسانی باشید که از وجود این جانبازان شما به نوائی رسیدید یا برای خدمت به ایشان دارید حقوق دریافت میکنید . برای چند تا از دوستان جانباز منم این اتفاق افتاده که نسبت به عملکرد بنیاد اعتراض کردن و پرونده یشان بسته شده ایا مرجعی نیست که ما بتوانیم درد خود را بیان کنیم تا کار به اینجاها کشیده نشه .
حقوق پدر منم یک سالی هست که قطع شده البته اون حقوق فقط 60هزار تومن بود که جای بسی خجالت داره برای بنیاد که با 60 تومن چیکار میشه کرد
اما بولتن نمیدونم خبر داری یا نه ازادگانی که الآن خیلی به این پول احتیاج دارند قرار است 12 ام روبروی بهارستان تجمع کنند. از این تجمع چه چه کسی سوءاستفاده؟
نکته جالب اینه که ایشان سن و سال زیادی نداشتند و در دوران نوجوانی مجروح شده بودند!!!
قربان ان فهم و شعورت قربان ان دلیل محکمی که از زبان پروردگار اوردی وقربان حس انسانیت که به بهترین وجهی بیان کردی خداوند پاداشی عظیم به جنابعالی عطا فرماید
اگر برای این تیتر ، لید و متن هم ننویسید بخش زیادی از مردم ایران برای آن متن های متنوعی خواهند نوشت . واقعیت این است خود را خسته نکنید امثال این خبر بسیار است اما این یکی رسانه ای شد .
حقیر هم معتقدم به رسانه ای شدن این مسائل نباید اکتفا کرد .
دوستان هر راهکاری ارائه کنند و کاری از دست بنده بر بیاد در خدمتم .
وعقوبت بسیار شدیدی دارد
این جانباز عزیز احتمالا" کارد به استخوانش رسیده و این عمل را انجام داده و صد در صد رفتار و تصمیم بنیادیها در این جنایت دخیل است.
در خبر هم آمده به احتمال فراوان فشارهای مالی و روحی و روانی باعث خودکشی این فرد شده است.
در هر صورت بسیار متأسف شدم الهی که فرجی شود و مسئولین این امر به خود آیند تا دیگر این ماجرای شرم آور(برای مسببانش)تکرار نشود.
دلم میخواد بیای تو چشای همچین ادمایی نیگاه کنی بعد اینطور بلبل زبونی کنی
مگه تو مثل علی کار میکنی به مردم بدی که انتظار داری این جانبازان مثل حسین باشن؟
ضمن تایید فرمایش خانم موسوی باید عرض کنم ، اخوی خودتو بزار جای این بنده خدا و شرایط ایشون رو در نظر بگیر و با یک مشت گردن گلفت که تصدق سر همین عزیزان به نان و نوایی رسیدند و حرف زدن با آنها مثل این است که به دیوار مشت میکوبی ، سر و کله بزن، اگه خودکشی نکردی مرحبا داری !
شما میدانی هزینه هنگفت دوا و درمان یعنی چه ؟ میدانی شرمندگی جلوی زن و بچه یعنی چه ؟
ضمنا" چطور است دیگران را سفارش به الگو قرار دادن معصومین میکنید اما از دوست پدرتون میخواهید به خداوند گله کند ؟
عجبا !!!
بعضی از مسئولین بنیاد منتظر تمام شدن عمر جانبازان و آزاده ها هستند.
این مملکت کنام روبهان و گرگان شده است . دشمن در خانه کمین کرده است آن وقت.....
وگرنه باید بسوزی وبسازی مثل همین جانباز عزیزمون که 100%نزد خداوند اجر شهید رو داره
وقتی ریاست کل با همه...........تو ایران نمونه شناخته میشه دیگه چه انتظاری میشه از بقیه شون داشت!!!!!!؟؟؟؟؟؟
گذشته از این صحبت ها برادر بزرگم بدنش کاملا شیمیایی هست، در جبهه خاکریز میزد که شیمیایی میزنن. از جنگ تا حالا با کار آزاد زندگیش را سپری کرده، اما حالا دیگر توانش را ندارد و هیچ درصدی هم ندارد و به تازگی دنبال درصد میرود که چند بار او را قبول نکرده اند، و قرار است که برایش کمیسیون تشکیل بدند و 70 خان رستم را طی کند آن هم اگر با بهانه های مختلف رد نکنن. ایشان هر سال 2 ماه در بیمارستان بخاطر سوزش و تاول بدن بستری میشود
پدرم هیچ گاه برای پول و .... به جبهه نرفت و هیچوقت هم در ازای این خدمت چیزی را مطالبه نکرد ما 11 سال هست که به شهر اومدیم تا قبل اون توی روستا زندگی میکردیم و مشغول کشاورزی بودیم تا اینکه خونمون داشت روی سرمون خراب میشد و از بنیاد تقاضای وام کردیم و با اندک پولی هم که خودمون پس انداز کرده بودیم خانه ای خریدیم از طرف بنیاد همین وام رو دریافت کردیم و و قسط میدهیم. تاکنون موفق به خرید ماشین نشده ام. پدرم از بعد مجروحیت که در خانه بود و از طرف بنیاد میدون برای رسیدگی به خاسته ها میگفت من فی سبیل الله رفتم و درخواستی ندارم... حقوق شان هم بسیار کم بود که کفاف زندگی توی یه روستا رو هم نداشت و در این چند ساله هست که حقوقشون به اندازه حقوق کارمندی افزایش یافته است.
خانواده های ایثارگران بجز مشکلات مالی با مشکلات روحی روانی روبه رو هستن و سالهای زیادی رو باید با مشکلات کنار بیان
خدا هیچ بنده ای را محتاج دیگری نکند. الهی آمین
آنچه شما فرموديد كاملا درست است و بنده نيز شاهد نمونهاي از آن بودهام. عزيزي جانباز كه نه تنها در جبهه مجروح جنگي شده بود، بلكه شيميايي هم بود. ايشان خودش هيچ اقدامي براي ورود به بنياد جانباز نميكرد و ميگفت من براي خدا رفتهام و مزدم را نيز بايد از خدا بگيرم.
بالاخره به اصرار سايرين حاضر شد پروندهاي در بنياد تشكيل دهد. ايشان فرمانده گردان بودند و يك گردان شاهد براي مجروحيت خود داشتند. ولي بنياد هيچكدام را قبول نداشت و ميگفت بايد حكم رسمي مهر شده بياوري تا بعد كميسيون رسيدگي كند! به آنها گفته ميشد اين همه شاهد هست، سپاه اين را تاييد ميكند، معاون وزير با ايشان بودهاند و آن را تاييد ميكنند، عكسهاي ايكس ايشان كه گلوله را نشان ميدهند موجود است، كلّي آدم معتبر شيميايي شدن ايشان را تاييد ميكند، اكثر پزشكان فوق تخصص خون بر شيميايي بودن ايشان معترفند و غيره و غيره. ولي آنها ميگفتند بايد از همان بيمارستان صحرايي كه اولين بار ايشان در خط مقدم در آن بستري شدهاند نامه بياويرد! اصلا نميفهميدند بيمارستان صحرايي يعني چه و چگونه بايد بعد از اين همه سال از آنها حكم تاييديه گرفت!
خلاصه كنم! خوشبختانه ايشان به قدري مخلص، پاك و خدايي بودند كه خود خداوند كاملا به صورت معجزهوار و خارج از عقل بشري و پس از چندين سال دونگي برادرشان راه را براي پذيرش ايشان در بنياد فراهم نمود و پس از آن بيمارستان ساسان درمان ايشان را پذيرفت ﴿البه فقط بستري شدن ايشان. ولي تامين دارو و غيره با خانواده بود!﴾
و سرانجام اين شهيد بزرگوار در اثر عوارض شيميايي و پس از سالها تحمل رنج و عذاب فوقالعاده شديد، در بيمارستان ساسان به شهادت رسيدند. وقتي ايشان شهيد شدند تمام پرستاران بخش، تحت تاثير خلوص، اخلاف متعالي و صفاي باطني ايشان قرار داشتند و قادر به كنترل خود نبودند. يكي از پرستاران ميگفت ايكاش تمام مردم مثل ايشان بودند. هيچكس در بخش نبود حالش از شهادت ايشان دگرگون نشده نباشد. تا لحظه آخر يك آخ نگفت و كوچكترين ناشكري و شكوهاي نكرد.
اكنون نوبت بنياد شهيد بود تا بازي در آورد! بنياد شهيد ﴿كه آن زمان هنوز در بنياد جانبازان ادغام نشده بود﴾ اعلام كرد بايد شهيد را بياوريد كميسيون تا جانباز شيميايي بودن او مورد تاييد پزشكان ما قرار گيرد و ما به بنياد جانبازان كاري نداريم!!!!
باز هم به صورت كاملا معجزهوار و فرازميني، ايشان خارج از اختيار بنياد شهيد در قطعه ٢٧ شهدا به خاك سپرده شدند كه موجب تعجب همگان بود، چرا كه ديگر در اين قطعه كسي را دفن نميكردند و ميگفتند پر شده است. مراسم دفن ايشان نيز شگفتانگيز بود و حضور افرادي كه ايشان به صورت پنهاني به آنها رسيدگي ميكرد و هيچكس تا آن زمان از وجودشان خبر نداشت چنان غوغايي به پا كرده بود كه همه تصور ميكردند ايشان يكي از سران سرشناس مملكتي بوده است!
بيش از ١٠ سال پس از شهادت ايشان و با وجود جمعآوري كوهي مدرك و شاهد، بنياد همچنان او را جزو شهدا قبول نميكرد تا سرانجام پذيرفتند برايش پرونده تشكبل دهند. پس از آن چه شد؟ تا جايي كه بنده ميدانم هيچ! تنها يك حقوق براي همسر ايشان تعيين گرديد و چند سالي هم هست كه براي پدر و مادر سالخورده ايشان نيز حقوقي را در نظر گرفتهاند. مدتي است كارهاي سادهاي كه ميكردند را نيز قطع نمودهاند و ميگويند بودجه نداريم. مثلا به علت سالخوردگي والدين ايشان ﴿پدرشان بالاي ٨٠ سال و مادرشان بالاي ٧٠ سال سن دارند﴾، هر چند ماه يكبار تلفني، پزشكي تماس ميگرفت و حال آنها را ميپرسيد و به درد و دلشان گوش ميكرد و همين بسيار برايشان روحيه بخش و اميد آفرين بود. تا اين كه گفتند با عرض شرمندگي ديگر از اين به بعد تماس نخواهيم گرفت، چون پول اين تلفنهايي كه ميزنيم را نداريم بپردازيم و برايمان هزينه دارد!!!!
متاسفانه خدماتي كه به خانواده شهدا و جانبازان ميدهند را آن چنان در بوق و كرنا كردهاند كه اكثرا فكر ميكنند اين عزيزان نانشان در روغن است و اراده كنند، هرچه بخواهند در دسترشان ميباشد و هيچ دري به رويشان بسته نيست، در حالي كه واقعيت چيز ديگري است.
به يقين هستند كساني كه از اين راه سودهاي كلاني ميبرند و منافع بسياري داشته و دارند، ولي اكثر افراد اينگونه نيستند. همين حقوق را هم خبر دارم كه برخي نميگرفتند. در يك مورد كه مادر شهيدي از پرداخت حقوق به خود ابراز بياطلاعي كرد، وقتي پيگيريهاي قضايي صورت گرفت معلوم شد رئيس بنياد شهيد واحد مربوطه تمام اين مدت به هيچ يك از والدين شهداي زير نظر خود حقوقي پرداخت نميكرده و خود و معاونانش آن را ميخوردهاند!. فقط ميدانم واحد بنياد شهيد مربوطه براي مدتي تعطيل شد تا به تخلفات رسيدگي شود، ولي ديگر خبر ندارم بعدش چه شد و با اين دزد گردن كلفت چه كردند.
من هم ماندم اخر جانباز چه یک درصد چه پنجاه درصداخرهمه برای این مملکت مجروح شدندکه این قدر فرق می گذارند و می گویند هرچه هست مربوط به جانبازان با لای 25درصداست ا
برادر بولتن از شما به عنوان یک نیروی ارزشی که برایم مسلم شده به شدت و تمام قد ، به خانواده شهدا و ایثارگران احترام میگذارید ، خواهشی داشتم .
از آنجاییکه شما صاحب رسانه هستید و دستتان باز است این امکان وجود دارد که پیگیر این قضیه باشید تا ان شاء الله ریشه ی فساد در بنیاد بخشکد ؟
فقط همین رو می تونم به طور قطعی بگم!
آهی که این عزیزان بکشن ترو خشک را با هم میسوزاند.
نمي دانم چه بگويم انچه تو سايت ها امده حتي از قطره به دريا كمتر است من خانواده هفت شهيد و جانباز شيميايي هستم هيچ را نداريم
جز اينكه از ديوان عدالت اداري شكايت كنيم تنها را چاره داد خواهي به ديوان عدالت اداري است انهم بدليل بي عدالتي در اين ادارات دولتي هر پرونده سالها و ماهها طول مي كشد تا نوبت دادخواهي برسد و من هم دو شكايت تنظيم كردم و سومي عليه بنياد شهيد خواهد بود بخدا اين همه توصيه مسولين محترم حتي كوچكترين توجه بهش نمي شه به همه جانبازان و خانواده شهدا ياد اوري مي كنم شكايت را در ديوان عدالت اداري مطرح نمايند از وطن دفاع كردن از حق خود دفاع نمايند
شرایط دعا و نماز در وب سایت شخصی مهدی قربانی انیس الکتاب آمده است.
من همسر یک جانباز شیمیایی هستم.خیلی سخته آدم با اینجور افراد سروکار نداشته باشه اما انقدر درک و فهم داشته باشه . از همه شما ممنونم.دست راستتون رو سر نامردا.درود بر شرفتون .
از خودزنی و لرزش بدن و در آخر خودکشی.
واقعا برای مسیولینی که به فکر این دسته از ایثارگران نیستند متاسفم
اما مسئولین فقط قطع نخاع رو شهید میدونن.
به والله من یه جانباز اعصاب و روانو دیدم خودکشو میزد بچه هاشو میزد دو ساعت بعد میبوسیدشون.
بچه ها و همسرشم مشکل روحی روانی پیدا کردند.
مسیولین تا کی در مقابل این بیچاره ها سکوت می کنند و هیچ امتیازی بهشون نمیدن؟
با تشکر
من از وقتی به دنیا اومدم پدر مجروح جنگ بود موجی اعصاب و روان چندین سال خیلی بدبختی کشیدم تک پسرم بود پرخاشگریهای پدرم روحی همه یک خانواده رو درگیر کرده بود تا بزرگتر شدیم وضع پدرم بدتر شد سالی سه بار می بردیمش بیمارستان میمنت بخش خصوصی بهش شک مغزی میزدن خیلی بدتر از اون روزای اول میشد افسردگی شدیییید شدید همش گریه میکرد واقعا ماها که میدیدیم داشتیم دیوونه میشدیم این وضع که چرا خوب نمیشه آخریا زمزمه خودکشی تو دهنش بود که بردیمش دباره بیمارستان وقتی اوردیمش خونه بعد دوماه خودشو حلق آویز کرد......