بسیاری از کارشناسان مسائل سیاسی معتقدند که بیشترین ظهور و بروز بداخلاقیهای سیاسی در طول انقلاب، مربوط به دوران ریاستجمهوری بنیصدر است و شاید بر همین اساس اغلب بداخلاقیهای سیاسی را با آن دوران مقایسه میکنند.
برای بررسی علل و زمینههای بروز بداخلاقیهای گذشته و کنونی با پرویز امینی جامعهشناس سیاسی و نویسنده کتاب جامعهشناسی 22 خرداد به گفتوگو نشستیم.
موضوع گفتوگوی خبرنگاران تسنیم با پرویز امینی "اخلاق سیاسی" بود که خلأ آن این روزها در عرصه سیاست کشور تا حدودی احساس میشود؛ موضوعی که همواره مورد تأکید رهبر معظم انقلاب قرار داشته و ایشان بارها مسئولان و احزاب و گروههای سیاسی را به رعایت "اخلاق سیاسی" در رفتار و گفتار خود توصیه کردهاند.
او اخلاق سیاسی را به دو شاخه "اخلاق سیاسی قدرتمحور" و "اخلاق سیاسی فضیلت محور" تقسیم میکند و میگوید که "نخبگان سیاسی ما که مهمترین مانع پیشرفت کشور در همه حوزهها هستند، از اخلاق سیاسی قدرت محور تبعیت میکنند؛ مثلاً وقتی آقای هاشمی در رقابت با آقای احمدینژاد شکست میخورد، اگر بیاید و تبریک بگوید و نتایج را بپذیرد، این بعدآً تبدیل به یک رویه اجتماعی میشود که در این صورت موسوی در سال 88 نمیتوانست طغیان کند".
سیاستهای قدرتمحور هاشمی و موسوی پس از شکست
سخنرانی 28 بهمن رهبرانقلاب، یک دوره فشرده "حکومتداری" بود
بنیصدر مصداق سیاستاخلاقی قدرتمحور
اگر هاشمی نتیجه انتخابات را میپذیرفت، رویه اجتماعی میشد
محسن رضایی با 600 هزار رای میگوید انتخابات 3 قطبی شده است
اگر انتخابات نبود, هاشمی قدرت را رها نمیکرد
چرا محسن رضایی، لاریجانی و پورمحمدی موافق نظام پارلمانیاند؟
افزایش تعداد کاندیداهای ریاستجمهوری بیماری است
اخلاق سیاسی شهید بهشتی در برخورد با بنیصدر
سادهلوحان و وجیهالملهها نباید بهعنوان نماد اخلاق سیاسی تلقی شوند
تفاوت موقعیت احمدینژاد بعد از ریاستجمهوری با امروز
آن چه از موتلفه تا نهضت آزادی یکی است، قدرت و کسب قدرت است
مردم نظام را از هاشمی و خاتمی عبور دادند
پیام اخلاقمدارانه رهبر معظم انقلاب به مجمع روحانیون پس از انتخاب به رهبری
اینها تیترها و جملاتی است که در لابلای صحبتهای جالب و خواندنی پرویز امینی از سایر صحبتهای وی خواندنیتر است.
متن کامل این گفتوگوی تفصیلی را در ذیل میخوانید:
***سیاست و رسانه به سمت خالهزنکبازی در حال حرکت است***
* تسنیم: به عنوان سؤال اول بفرمائید اخلاق چه جایگاهی در سیاست دارد؟
-امینی: ببینید! مشکل اصلی در بحثهای اینچنینی این است که بدون یک چارچوب نظری و مفهومی وارد مصادیق میشویم و بعد نمیتوانیم بحثمان را جمع کنیم، بنابراین وقتی شما میخواهید راجع به اخلاق سیاسی بحث کنید، باید یک چارچوب مفهومی داشته باشید که آن را پایه ورود به موضوعات و مسائل و افراد و پدیده ها کنید.
عمدتاً محیط سیاسی- فکری ما گرایشی به این نوع کار ندارد و خیلی عملزده است و در واقع بحثها مصداقی و روزمره شده است. تا حدی که الان سیاست و رسانه به سمت خالهزنکبازی در حال حرکت است. این جور بحث کردنها در سیاست و در رسانهها مشکلش این است که قادر نیست به «معرفت» به معنای خاصش تبدیل شود، به صورتی که در سازمان ذهنی و بعد، نظام رفتاری افراد تاثیر بگذارد، بلکه موجهای کوچکیاند که بیشتر درون رسانه و اهل رسانه موضوعیت دارند و راهی به ذهنیت عمومی پیدا نمیکنند.
بنابراین باید سازمان مفهومی داشته باشیم. وقتی میگوئیم اخلاق سیاسی، این اخلاق سیاسی یعنی چه؟ البته بطور ضمنی معلوم است حدوداً چه میگوئیم و مخاطب نیز چیزهایی را درک میکند ولی تا مفاهیم و سازمان مفهومی برای بحث ها درست نکنید، بحث را نمیشود پیش برد.
نکته اول این است که بگوئید اخلاق سیاسی مفهوماً چیست؟ راجع به اخلاق اگر بخواهیم به طور فشرده حرفی بزنیم، میتوان گفت که اخلاق یعنی «دستگاه ارزشی» یک فرد یا گروه یا جامعه که تعیین میکند و میگوید چه باید کرد و چه نباید کرد و همچنین چهچیزی خوب و چهچیزی بد و چهچیزی درست و چه چیزی غلط است.
این دستگاه ارزشی اولین کاری که میکند، به رفتار فرد و جامعه جهت میدهد و بایدها و نبایدهایش را روشن میکند، یعنی وقتی دستگاه ارزشی گفت چه چیزهایی خوب و چه چیزهایی بد است، فرد که بخواهد رفتار کند، باید رفتارهایی بکند که از طریق آن دستگاه ارزشی، "خوب" شمرده شود یا "بد" نباشد. کار دومی که این نظام ارزشی میکند، «ارزیابی و داوری» راجع به رفتارها، مواضع، دیدگاه ها و موضوعات، آدمها و اشخاص، گروهها و نهادهاست.
پس داشتن یک دستگاه اخلاقی، به رفتار شما جهت میدهد و رفتار شما را تعیین میکند. پشتوانه رفتار شماست و در واقع در حکم پاسخ شماست؛ وقتی میگوئید که چرا اینکار را دارم میکنم؟ چرا اینکار را نکردم؟
بحث دیگر، بحث قانون و اخلاق و اینکه رابطه قانون با اخلاق در امر سیاسی چگونه است؟ میباشد. خب! قانون هم همان کار اخلاق را انجام میدهد و دنبال تنظیم رفتار است و براساس قانون بر رفتار دیگران نظارت میشود، پس تفاوت اخلاق با قانون چیست؟
***تفاوتهای قانون و اخلاق***
تفاوت قانون با اخلاق در این است که اولا قانون یک امر «بیرونی» است و اختیار فرد در تمکین از آن قواعد تأثیرگذار نیست اما امر اخلاقی یک امر «درونی» هست و هیچ انگیزهای به عنوان پاداش و تنبیه در آن دخالت ندارد.
چیزی اگر اخلاقی هست، به ذات اخلاقی است. قانون به شما میگوید اگر این کار را بکنید، تنبیه میشوید و اگر اینکار را بکنید، پاداش میدهیم، بنابراین قانون تنظیمت میکند که وقتی چراغ قرمز دیدی، باید پشتش بایستی؛ در این روش یک قوه بیرونی رفتارت را تنظیم میکند، بنابراین شما به شکل فرضی می توانید از دو جامعه اخلاقی و جامعه قانونمند صحبت بکنید که در یکی قوام روابط اجتماعی متکی به واقعیت های درونی آنهاست و در دیگری بر اساس یک قوه بیرونی که معمولا نمادش دولت است، انسجام اجتماعی پیش میآید.
تفاوتش در این است که با تضعیف آن قوه بیرونی، جامعه دچار گسست میشود و بنابراین پایداری کمتری دارد اما جامعه اخلاقی به دلیل اتکا به وجه خودجوش و درونی آدمها حتی در صورت ضعیفشدن قوه بیرونی انسجام خود را حفظ میکند و روابط در آن پایدارتر است.
مفهوم دوم، مفهوم سیاست است. مرکز ثقل مفهوم سیاست به معنای رایجش، قدرت است، پس امر سیاسی چیست؟ امر سیاسی یعنی مجموعه تلاشهایی که شما برای بدست آوردن، حفظ و ارتقاء قدرت میکنید.
***تعریف سیاست اخلاقی "قدرتمحور" و سیاست اخلاقی "فضیلت محور"***
* تسنیم: در این مواردی که گفتید، آیا سیاست اسلامی و غربی فرق دارد؟
-امینی: فرق دارد اما سیاست در معنای رئالستیکش با مفهوم قدرت پیوند دارد، پس با این تعریف از قدرت و اخلاق ما با دو« سیاست اخلاقی» روبهرو هستیم، یعنی شما به جای اینکه بگوئید اخلاق سیاسی که به جنبههای خُرد رفتارها توجه دارد، میتوانید از «سیاست یا سیاستهای اخلاقی» صحبت کنید. در یک دستهبندی کلی با دو نوع سیاست اخلاقی روبروییم؛ سیاست اخلاقی «قدرتمدار» و سیاست اخلاقی «فضیلتمحور».
هر دوی این سیاستها اخلاقی است. وقتی میگوئیم اخلاقی، به معنای خوب و یا بحث خوشاخلاقی و بد اخلاقی نمیگوئیم. منظور، سیستمهای ارزشیاش هست.
سیاست اخلاقی قدرتمدار سیستمی است که قدرت را «ارزش برتر» میداند و سایر فضایل را در محدوده آن تعریف میکند. با این تلقی شما اجازه دارید به هر امری دست بزنید به شرط آن که به کسب قدرت یا حفظ قدرت یا افزایش قدرت شما منجر شود.
در این نظام اخلاقی در سیاست، راستگویی و دروغگویی و سایر فضایل و رذایل اخلاقی هیچکدام به ذات ارزش و ضدارزش نیستند بلکه ارزش آنها تابعی از مسئله قدرت است، یعنی اگر با راستگویی میتوان قدرت بیشتر و موثرتر به دست آورد، راستگویی ارزش است و اگر با دروغگویی بتوان دروغگویی ارزشمند میشود.
در واقع در این تلقی حتی ارزشهای اخلاقی مثل راست گویی و صداقت نیز ارزش ذاتی ندارند بلکه اهمیت ابزاری دارند. آن چیزی درست، خوب و قابل قبول است که به تو کمک میکند قدرت را کسب و حفظ کنید و آن چیزی نادرست است و بد است که موجب از دست دادن قدرت در شما شود، در واقع امر اخلاقی در سیاست اخلاقی قدرتمدار با مولفه قدرت تعریف میشود و پیش میرود.
اما سیاست اخلاقی فضیلتمحور سیاستی است که میگوید ما پیش از ورود به سیاست، یک مولفههای ارزشی داریم که نحوه ورود ما را به سیاست، هدف گذاری ما در سیاست، ابزارها و روشهای کسب قدرت، را تعیین میکند و تابع مسئله قدرت نیست بلکه سیاست و قدرت تابع آنهاست. در این اخلاق، خود قدرت و سیاست تعیینکننده نهایی نیست. این دو نوع سیاست اخلاقی است.
*تسنیم: اگر راه رسیدن به قدرت با آن فضیلت تناقض داشته باشد، چه میکند؟
-امینی: کنار گذاشته میشود، یعنی فضیلت برایش مهم است. آن فضیلت میگوید چطور سیاستورزی کن. بحث دیگر عرصههای مهمی است که سیاستهای اخلاقی در آن ظهور و بروز میکند. پس ما وقتی میگوئیم سیاست اخلاقی، معنیاش امر مثبت یا منفی فعلاً نیست. میتواند سیاست اخلاقی فضیلتمحور یا قدرتمحور باشد.
***ظهور و بروز اخلاق سیاسی در رقابت، شکست و پیروزی***
یک بحث دیگر این است که ظهور و بروز اخلاق سیاسی و نوع سیاست اخلاقی ما بیشتر در کدام عرصههاست؟به نظرم سه تا عرصه مهم هست: یک در «رقابتهای سیاسی» و در برابر مخالفان، یعنی شما بروز سیاست اخلاقی را در رقابتهای سیاسی که یک جریان، گروه، فرد، مجموعه با دیگران مخصوصاً در برابر مخالفین سیاسیاش دارد، میبینید.
***بیآبرو کردن رقیب در سیاست قدرتمحور مشروعیت دارد***
نحوه مواجهه با رقبا در سیاست اخلاقی فضیلتمحور، با سیاست اخلاقی قدرتمدار تفاوت میکند. سیاست اخلاقی قدرتمحور هر نوع رفتار، موضع و عملی که بتواند رقیبش را تضعیف کند و قدرتش را کاهش دهد، توجیهاش میکند و قابل قبولش میداند، بنابراین اینکه آبروی کسی را ببرد و بر اساس بردن آبروی دیگران قدرت خود را بالا ببرد، در آن سیاست اخلاقی، مشروع است. در این سیاست اینکه صداقت نداشته باشید، مشروع است. در ارزیابی و نقد مخالفان خود انصاف داشته باشید یا نداشته باشد، موضوعیت ندارد. حریم خصوصی افراد را محترم بشمارید یا نشمارید مهم نیست.
دومین خاستگاه ظهور و بروز اخلاق سیاسی در دوره «پیروزیهای سیاسی» است. شما وقتی سیاست اخلاقی قدرتمحور داشته باشید، در دوران پیروزی اخلاق سیاسی معطوف به این است که بتوانید قدرت را حفظ کنید یا افزایشش بدهید؛ بنابراین تحقیرِ طرف مقابل جایز میشود. تضعیف غیراخلاقی قدرت سیاسی طرف مقابل و طرف شکستخورده جایز میشود. استفاده از امکانات عمومی برای ناتوان کردن جریان مقابل غیراخلاقی نیست.
عرصه دیگر در سیاست اخلاقی عرصه «شکستهای سیاسی» در رقابت سیاسی است. در سیاست اخلاقی فضیلتمحور، فرد شکستخورده، قواعد بازی را بهم نمیزند و فرد پیروز را به رسمیت میشناسد. در مقابل آن سیاستاخلاقی قدرتمدار قرار دارد که رقیب را به رسمیت نمیشناسد و نتیجه رقابت را قبول نمیکند و در برابرش مقابله میکند. پس عرصه دیگر این است که شما در رقابت سیاسی شکست را متحمل شوید و بپذیرید.
سیاستهای اخلاقی فضلیت محور و قدرتمدار، دارای دو نوع رفتار و دو نوع مواضع متفاوت است. شما رفتار احمدینژاد را در روز یکشنبه بعد از انتخابات سال 88 در برقراری تجمع در میدان ولیعصر(عج) به عنوان جشن پیروزی به یاد بیاورید. آیا آنچه روی داد، سیاست اخلاقی فضیلتمحور بود؟ تحریک و تحقیر رقیب شکستخورده و هوادارنش. نتیجهاش چه میشود؟
*تسنیم: منظور شما عبارت "خس و خاشاک" است؟
-امینی: نه؛ میدانم خس و خاشاک کذب بود. همین که شما جشن پیروزی برگزار کنید و یک اجتماع عمومی به خیابان بیاورید در حالی که اوج هیجانات سیاسی اجتماعی در کشور در این انتخابات ظهور و بروز کرده است و کسانی که جمع شدهاند برای ابراز احساسات شعارهای تندی علیه رقبا میدهند که البته به صورت زنده نیز پخش میشد، به طور طبیعی در آن تحقیر طرف مقابل وجود دارد و نتیجه این حرکت، واکنش غریزی دوشنبه 25 خرداد بود.
یعنی اگر آن یکشنبه نبود، 25 خرداد هم به آن شکل رخ نمیداد. یک سیاست اخلاقی فضیلتمحور وقتی در دوره پیروزی هست، به پیروزی خودش مباهات و فخر نمیکند و آن را وسیله تحقیر رقبای خود قرار نمی دهد، بنابراین محیط اجتماعی شما معقول و اخلاقی میشود که در آن آرامش هست.
***سیاستهای اخلاقی موسوی و هاشمی در دوره شکست چگونه بود؟***
سیاستهای اخلاقی موسوی و هاشمی، در دوره شکست چگونه بود؟ سال 84 و سال 88 چطور میشود که جامعه را وارد آن تنشهای بعدی میکند؟ چه چیزی مقابل هاشمی و احمدینژاد رقم میخورد؟ چرا هاشمی حاضر نیست یک کار عرفی سیاسی را انجام بدهد و به رقیب پیروز خود تبریک بگوید و آراء عمومی را که به او تعلق گرفته است، به رسمیت بشناسد؟ چون از سیاست اخلاقی فضیلتمندانه برخوردار نیست.
در واقع کسب قدرت و حفظ قدرت برایش مسئله اصلی است، بنابراین آن محاسبات و روابطی که آن را تامین نکند، از دایره محاسبات اخلاقی خارج میشود. ما الان داریم به سمت انتخابات میرویم که گروههای مختلف وجود دارند و همه برای کسب قدرت تلاش میکنند؛ کدام جریانات از سیاست اخلاقی فضیلتمحور و کدامشان از سیاست قدرتمدار تبعیت میکنند؟
***احمدینژاد در یکشنبه مجلس کدام سیاست را پیش گرفت؟***
رفتار احمدینژاد در مجلس در 15 بهمن کدام سیاست اخلاقی است؟ قدرتمدار یا فضلیتمحور؟ نظام اخلاقی قدرتمحور میگوید شما برای کسب قدرت هر کاری میتوانی انجام بدهی. مثلاً میتوانی از کسی فیلم خصوصی بگیری و در مجلس نشان بدهی. چه چیزی این رفتار را توجیه میکند؟ پشت این کار باید یک سیاست اخلاقی یا یک نظام ارزشی خاصی باشد که این رفتار را توجیه کند تا فرد را قانع کند که این رفتار را ظهور و بروز بدهد.
بنابراین ما با دو نوع سیاست اخلاقی روبهرو هستیم. سیاست اخلاقی فضیلتگرا و سیاست اخلاقی قدرتمدار که این دو نوع سیستم، دو نوع رفتار سیاسی و دو نوع ارزشهای سیاسی متفاوت دارند.
مشکل ما با آن سیاست اخلاقی هست که قدرتمحور است که البته با نصیحت و حتی بالاتر با قانون نیز چندان قابل کنترل و مدیریت کردن نیست. آثار آن سیستم اخلاقی چیست؟ در سابقه جمهوری اسلامی آثار سیاستاخلاقی قدرتمحور برای آنهایی که این سیاست را در پیش گرفتند، چه بود؟ آیا توانستند به هدفشان برسند؟ از اول انقلاب شروع کنیم؛ چپِ مجاهدین (منافقین)، از عمده کسانی بودند که سیاست اخلاقی قدرتمحور داشتند و میگفتند که هدف وسیله را توجیه میکند. سرنوشت منافقین الان چه شده و کجا هستند؟
***بنیصدر مصداق سیاستاخلاقی قدرت محور***
بنیصدر یکی از مصداقهای مهم سیاست اخلاقی قدرتمحور است. میخواهم بگویم که در سیاستهای اخلاقی قدرتمدار، قدرت هم واقعاً به دست نیامد، یعنی از نظر کارایی و از نظر نتایج هم این نوع نگاه با چالش روبهرو هست. بیایید جلوتر عناصر دیگری در حوزه سیاست داشتیم که حالا من نمیخواهم مصادیقش را اسم ببرم. پس به لحاظ شخصی سیاست اخلاقی قدرتمحور هم برای آنها نتوانسته است قدرت تثبیت شدهای بوجود بیاورد.
از لحاظ اجتماعی و سیاسی نیز این نوع سیاستورزی فضای کشور را وارد تنش میکند و بیاعتمادی در جامعه ایجاد میکند؛ یعنی سرمایه اجتماعی که اعتماد هست در این نوع سیاستورزی آسیب میبیند. خب! ما در دورههای مختلف این مشکل را داشتیم و تجربه کردیم و دیدیم.
***در غرب اخلاق و قانون به هم نزدیک شده***
*تسنیم: آیا سیاست قدرتمحور در ایران موفق نبوده یا جاهای دیگر دنیا هم اینجور است؟
-امینی: جاهای دیگر دنیا به تدریج رویههای قانونی را در شرایط و تحولات گوناگون به دست آوردند، یعنی براساس عرفی که توانستند شکل بدهند، تلاش کردند قانون و اخلاق را به هم نزدیک کنند، یعنی خیلی شکاف بین بحثهای اخلاقی و بحثهای قانونی نیست. قانون آنجا نقش اخلاق را بازی میکند.
قانون را به عنوان یک امر اخلاقی مهم درونی کردهاند. آنها از طریق جامعهپذیری سیاسی در دورههای طولانی با آموزش و پرورش، رسانه، دانشگاهها، قانون را تبدیل به مقتضاهای اخلاقی کردند، بنابراین قانون در فرد درونی شده، یعنی قانون تبدیل به یک رویه اخلاقی شده است.
به عنوان مثال شما رانندگی را در ایران ببینید و در اروپا ببینید. طرف آنجا در اتوبان دنده عقب نمیآید. آنها که نیامدهاند برای این مسئله توجیه اخلاقی شرعی درست کنند. آنجا حقوق مردم، قانون و رویه شده و جنبه اخلاقی پیدا کرده است و فاصله اخلاق و قانون آنجا خیلی نیست.
آنها از طریق رویهسازیهایی که کردند، اخلاق خاص و متناسب با دیدگاههای خودشان ساختند و به تدریج در جامعه نهادینهاش کردند بنابراین آنجا هم بعضی از رفتارهای سیاسی و انتخاباتی و بعضی از رقابتهای سیاسی مجاز نیست اما نه با پیشفرضهای اخلاقی که ما از قبل داریم بلکه در رویههای قانونی و به چیزهایی که رسیدهاند، آن کار را انجام دادهاند.
*تسنیم: علت عدم موفقیت این نوع سیاست در ایران چیست؟ آیا مردم قبول نمیکنند یا ساختار نظام مانع میشود؟
-امینی: منظورتان در بحث اخلاق است یا کلآً؟
***"نخبگان سیاسی مانع پیشرفت ایران در همه حوزهها"***
*تسنیم: همین سیاست قدرتمدار.
-امینی: ببینید! ما به تجربه تاریخیمان در همین 30 سال بعد از انقلاب با یک واقعیتی روبهرو هستیم که آن واقعیت موانعی است که برای پیشرفت در همه حوزهها، پیشرفت در بحث مردمسالاری، پیشرفت در معنای اقتصادیاش، سیاسیاش، اجتماعیاش و حتی پیشرفت در قانونمداری روبهرو است. اگر بخواهم با یک نگاه جامعهشناسانه درباره آن مانع حرف بزنم، "نخبگان سیاسی" در ایران را مهمترین مانع میدانم.
یعنی مانع عمده ما برای پیشرفت در حوزههای مختلف نخبگان سیاسی کشور هستند که در بین آنها سیاست اخلاقی قدرتمحور غلبه دارد، یعنی تفسیر قانون و تفسیر اخلاق به شکلی انجام می شود که بتواند دائماً این قدرت را تقویت و حفظ کند.
***اگر هاشمی نتیجه انتخابات را میپذیرفت، رویه اجتماعی میشد***
نخبگان سیاسی چه در درون حاکمیت و چه بیرون از حاکمیت از ابزار قدرت رسمی و رسانه و امکانات و موقعیت اجتماعی برخوردارند و از همین طرق، رویهها را نقض میکنند و نمیگذارند رویهها شکل بگیرد. مثلاً وقتی هاشمی در رقابت با احمدینژاد شکست میخورد، اگر بیاید و تبریک بگوید و نتایج را بپذیرد، این بعدآً تبدیل به یک رویه اجتماعی میشود و دیگر در سال 88 موسوی حتی اگر طغیان کند، مردم نمیپذیرند، یعنی میخواهم بگویم محیط اجتماعی ما مشکلی ندارد ولی نخبگان ما خیلی مشکل دارند و عمده مشکلات جمهوری اسلامی یا اساس مشکلات جمهوری اسلامی نخبگان سیاسی هستند که یک سندرم، یک بیماری در وجودشان به نام توهم نیز است.
***"توهم" و "سیاستورزی غریزی" مهمترین مشکل نخبگان سیاسی***
اگر بپرسید مشکل جمهوری اسلامی چیست؟ میگویم نخبگان سیاسی. بپرسید مهمترین مشکلات نخبگان چیست؟ میگویم "توهم" و "سیاستورزی غریزی". آن چیزیکه رویههای ما را برهم میزند و نمیگذارد یک رویه تثبیت شود و یک اخلاق سیاسی خاص شکل بگیرد، نخبگانند.
به عنوان مثال موسوی که جزو نخبگان سیاسی است. وقتی در انتخابات شکست خورد، میتوانست طبق قواعد حقوقی و قانونی شکایت کند. اگر این کار را میکرد، رویه نهادینه میشد ولی نخبگان نمیگذارند رویههای قانونی و اخلاقی در جمهوری اسلامی نهادینه شود.
وقتی در انتخابات سال 2000 به الگور اعلام میکنند که باخته است، این باخت در شرایطی هست که تعداد آرایی که الگور دارد، بیشتر از بوش است. آن موقع او اعتراض به انتخابات میکند و بعد تا یک مسیری میرود و دستگاه قضایی میرود و تمام میشود ولی اینجا یک فرد که 11 میلیون رایش هم کمتر از فرد پیروز است، مدعی است. به او پیام میدهند که هر رویهای که تو فکر میکنی درست است، برویم انجام دهیم. مگر آرا را صندوق به صندوق اعلام نکردند؟ مگر شما در آن صندوق ناظر نداشتی؟ تفاوت تعداد آراء اعلام شده با تعداد آراء ناظرین تو به راحتی میتواند مسئله تقلب را ثابت کند.
***محسن رضایی با 600 هزار رای میگوید انتخابات 3 قطبی شده***
از سوی دیگر کروبی هم که 300 هزار تا رای آورده، میخواهد آبرویش نرود، میزند توی شلوغی. یکی دیگر هم که 600 هزار رای از 40 میلیون آورده، توهم میگیرد و میگوید انتخابات 3 قطبی شده.
وقتی ریشهری 700 هزار رای از 30 میلیون آورد، کلاً سیاست، انتخابات، حزب و همه را تعطیل کرد؛ 700 هزار رای از 30 میلیون را با 600 هزار رای در 40 میلیون مقایسه کنید. این فرد الان هم میگوید من هیچ رقیبی در انتخابات ندارم. نمیدانم، مشهد میرود میگوید انشاءالله با هیئت دولت اینجا پیادهروی میکنم. با این فرد باید چه کار کرد؟ آیا همچین آدمی میگذارد رویههای قانونی و حقوقی شکل بگیرد؟ این مسائل در غرب نهادینه شده است، یعنی آنقدر روی قانون تاکید شده و نخبگان به قانون عمل کردهاند که تبدیل به اخلاقشان هم شده است.
یک پیامکی آمده بود که مثلاً یک ایرانی در اتوبانهای اروپا دنده عقب میآمده؛ یک ماشین با او تصادف میکند. پلیس پس از بررسی، طرف غربی را جریمه کرده و بعد به ایرانی میگوید "ببخشید! این همشهری ما، مثل اینکه الکل زیادی مصرف کرده و مست است، میگوید که شما دنده عقب میآمدی." پلیس غربی باورش نمیشود که چنین چیزی رخ بدهد. این یعنی خیلی به رویهها احترام گذاشته شده است.
در غرب نخبه سیاسیای هم مثل جرج بوش هست که مثلآً مظهر بلاهت و خشونت هست ولی در چارچوب رویهها عمل میکند و بیرون از رویهها نمیرود. میخواهم بگویم در جامعه ما نخبگان سیاسی نمیگذارند، برای اینکه آن پیشفرضها را دارند، اجازه نمیدهند که قانون رویه شود.
مثلاً احمدینژاد ارزیابیاش از لحاظ نقض قانون پیچیده نیست، ولی میگوید این دولت قانونگراترین دولت جمهوری اسلامی است. اینطور ورود سیاسی کردن نمیگذارد قانون درست و رویههای درستِ حقوقی شکل بگیرد.
***نخبگان سیاسی ما "تربیت سیاسی" نشده اند***
ما مشکل عمدهمان با نخبگان سیاسی است. چون نخبگان سیاسی ما "تربیت سیاسی" نشدهاند. الان شما ببینید انتخابات نزدیک است و افراد اعلام آمادگی میکنند. شریعتمداری وزیر بازرگانی اصلاحات که آن موقع فوق دیپلم داشت، آمده در انتخابات و میخواهد رئیسجمهور شود؛ شوخی هم نمیکند و در ذهنش جدی است. این یعنی، این آدم تربیت سیاسی نشده، بنابراین وقتی در عرصه سیاست ورود کند، نمیتواند به قواعد سیاسی و اخلاق پایبند باشد. این یعنی تربیت سیاسی نشده است. سیاست برای او یک امر تخصصی و پیچیده نیست بلکه یک امر عادی است. یعنی سادهترین کار از نظر آنها سیاست است.
در مجموعههای دیگر هم شما این مسائل را میبینید. مثلاً در حوادث قم همین را میبینیم. رئیس مجلس روز 22 بهمن در حرم مطهر توسط عدهای مُهرباران شود! این رفتار سیاسی دینی است؟ بنابراین تا وقتی مشکل نخبگان ما حل نشود، اتفاقی در خیلی چیزهایی که شما دنبالش هستید، نمیافتد.
*** 30 سال نخبگان را با مردم کنترل کردیم***
*تسنیم: برای حل این مشکل چه باید کرد؟
-امینی: ببینید امام یک مدلی در جامعه شناسیاش دارد که جالب است. در واقع در برابر مدلهایی که نخبهگرا و متمرکز بر نخبگان در اداره امر سیاسی اند و کسانی که تودهگرا هستند و تکیه به امر سیاسی با بسیج تودهها دارند، امام یک مدل تلفیقی داشت ضمن اینکه به نخبگان برای حرکت و فعالیت میدان میداد، به مردم هم میدان میداد، بنابراین نخبگان سیاسی را ما از طریق مردم کنترل میکردیم، یعنی در این 30 سال کنترل کردیم و خطاها و مشکلاتی که نخبگان سیاسی بوجود آوردند را از طریق میدانی که به مردم دادیم و امر سیاسی را اختصاصی نکردیم، مهار کردیم.
***اگر انتخابات نبود, هاشمی قدرت را رها نمیکرد***
نظام گفت هر کسی یک حق رای دارد؛ نخبگان سیاسی را هم از طریق مردم کنترل و مهار کرد و گرنه واویلایی بود؛ یعنی هاشمی را ما چطور میتوانیم بگوییم، آقای هاشمی دیگر شما رئیس جمهور تشریف نداشته باشید؟ بروید و مثلاً یک امر دیگر انجام بدهید. با رای مردم میتوان گفت اینجا جای شما نیست، یعنی اگر این انتخابات نبود و مردم رای نداشتند، خیلیها ولکن قدرت نبودند.
*** 9 دی کنترل مشکلاتی بود که نخبگان ایجاد کردند***
ماجرای 9 دی، کنترلِ مشکلاتی بود که نخبگان سیاسی بوجود آوردند ولی از طریق مردم ما داریم آنها را کنترل میکنیم. احمدینژاد مثلآً اگر فکر کنید انتخابات در کار نبود، چه میشد؟ بنابراین باید جنبه مردمی بودن سیاست را تقویت و قویتر کنیم. اگر ما به سوی نظام پارلمانی برویم، غلط است چون بازی دست حلقهای از نخبگان میافتد و احزاب محور میشوند و آرای مردم، مستقیم به فرد تعلق نمیگیرد و از طریق احزاب آراء داده میشود.
***چرا محسن رضایی، لاریجانی و پورمحمدی موافق نظام پارلمانیاند؟***
در اصلاح قانون انتخابات، تلاش کردن از طریق مواد قانونی فضای انتخابات را به نظام پارلمانی نزدیک کنند. چه کسانی با این روش موافق بودند؟ محسن رضایی، پورمحمدی و لاریجانی و امثال اینها، چرا؟ چون دستیابی به قدرت از طریق مواجهه مستقیم با مردم برایشان ممکن نیست بنابراین چون قدرت برایشان مهمتر است حاضرند با محدود کردن نقش مردم و فواید مهمی که تا کنون داشته که از مهمترین هایش کنترل و مهار نخبگان سیاسی کشور بوده، به نام قانون زمینههای تقویت قدرت سیاسی را برای خودشان بوجود بیاورند.
*تسنیم: شما بحث مواجهه مردم با انتخابات و بداخلاقیهای سیاسی را گفتید. لطف بفرمائید جایگاه ولایت فقیه را هم در زمینه اخلاق سیاسی نسبت به سایر حکومتها مقایسه کنید؟
-امینی: کسی که موقعیت ولایت فقیه را در یک جامعه اسلامی دارد، پاسدارِ ارزشهای اخلاقی- اسلامی است، یعنی در بالاترین سطح، یک نوع تضمین و نظارت برای اینکه آن رویهها حفظ شوند یا هزینههایش حداقلی شود.
همین صحبت روز شنبه رهبری، مصداق این نوع مدیریت است. این نوع کنترل و این نوع نظارت برای این است که آن رویههای اخلاقی- دینی، تا حد قابل توجهی امکان سرایت اجتماعی پیدا بکند و مبنای عمل باشد یا حداقل خیلی از بداخلاقیها تا آنجایی که میشود، جلویش گرفته یا هزینههایش کم شود. ابزارهایی هم در اختیار ایشان هست که بیشترش ابزارِ اجتماعی است تا ابزارهای حکومتی، یعنی ایشان با مردم از طریق ارتباط با مردم و گفتگوی با مردم این محیط اخلاقی را و این بداخلاقیها را کنترل میکند.
***سخنرانی اخیر رهبری کلاس فشرده حکومتداری بود***
سخنرانی روز شنبه مقام معظم رهبری بسیار پیچیده است، یعنی یک دوره کلاس فشرده حکومتداریِ دینی بود، یعنی اگر بگویم این سخنرانی یکی از پنج سخنرانی مهم ایشان در مجموع 30 سال گذشته بوده، اغراق نکردهام. سرشار از پیچیدگی و ظرافت است این سخنرانی؛ خیلی قدرتمند بود.
*تسنیم: کل سخنرانی یا قسمت آخر؟
-امینی: نه کل سخنرانی. ایشان با سادهترین ابزار یعنی سخنرانی با توده عمومی مردم؛ چندین مسئله مهم داخلی و خارجی را پیش بردند. از یک طرف درباره مسئله هستهای یک موضع قدرتمند گرفتند و درباره بحث مذاکره یک بحث اقناعی و عمیق کردند و از طرف دیگر درباره حرکت مردم در 22 بهمن بحث کردند و در کنارش رفتار نخبگان سیاسی و بداخلاقیهای که کرده بودند را نقد دقیق و اساسی کردند.
سوءاستفادههای احتمالی بعد از این بحثها در کشور مانند راه افتادن جریانهایی علیه مسئولین به عنوان ضد بصیرت و ضد ولایت فقیه را با تذکری که دادند نیز تدبیر کردند و بر رفتارهای غیراخلاقی و احتمالا دامنهداری که در قم پیش آمد نیز خط بطلان کشیدند و باب چنین رفتارهایی را حداقل در جماعت حزباللهی بستند. این سخنرانی تجسم عظمت و پیچیدگی امام، در رهبری بود که مثل امام با یک سخنرانی ساده مسائل را دگرگون میکردند.
***پیام رهبر معظم انقلاب به مجمع روحانیون پس از انتخاب به رهبری***
در این سالها نقش رهبری بسیار مهم و تعیینکننده بود. خود رهبری، مظهر یک اخلاق سیاسی یا سیاست اخلاقی فضیلت محور است. یعنی شما با آمریکا و اسرائیل روبهرو شوی و مشکلات داخلی داشته باشی و بعد صدق و وفای به عهد داشته باشی و حتی به رقیب و رقبای سیاسی گذشتهات توجه داشته باشی؟ ایشان وقتی رهبر شد, پیغام داد به مجموعه مجمع روحانیون و گفت اگه شما به میدان فعالیت نیائید، خودم جریان چپ را راه میاندازم.
***رهبری معتقدند اصلاحطلبان باید در انتخابات باشند***
اصلآً مشاور سیاسی آقای خامنهای، آقای موسویخوئینیها بود. رهبری الان هم معتقد است که جریان اصلاحطلب باید در انتخابات باشد. ایشان حتی نسبت به خیلی کسانی که شما فکر نمیکنید، تسامح بالایی داشته و دارد. رهبری مظهر اخلاق فضیلتمحور است و بعد هم خودشان مدیریت میکنند. سیاست اخلاقی فضیلتمحور به شجاعت و خریدن هزینهها هم نیاز دارد. در سخنرانی روز شنبه ایشان، شجاعتشان در بحثهای داخلی و خارجی خیلی تجلی داشت.
*تسنیم: تفاوت نقش ولایتفقیه نسبت به سایر حکومتها چیست؟
-امینی: آنها خیلی از مسائل را رویه کردهاند، یعنی اخلاق را براساس رویههای قانونی ساختهاند. آنجا میفهمند کسی که رئیسجمهور نشد، پس از شکست باید به رقیب پیروز تبریک بگوید. به عنوان مثال همین رئیس جمهور فرانسه (سارکوزی) که مظهر اخلاق اسلامی نیست و یک آدم خیلی چیپی هم هست ولی وقتی انتخابات را باخت، به نامزد پیروز تبریک گفت و همه مسائل تمام شد.
میخواهم بگویم آنها این کار را از طریق ساختارهای حقوقی کردهاند و به تدریج اینها تبدیل به یک امر درونی و اخلاقی در فرد شده است، بنابرین اگر در آن کشور کسی تبریک نگوید، محیط اجتماعی نسبت به او واکنش منفی نشان میدهد ولی در کشور ما طی 30 سال، نخبگان نگذاشتهاند که چیزی رویه شود.
***مردم نظام را از هاشمی و خاتمی عبور دادند***
*تسنیم: چرا همان رویهای که از زمان امام شروع شد که نخبگان را از طریق مردم کنترل بکنیم، ادامه پیدا نکرد؟
-امینی: ادامه پیدا کرد. ما الان همین کار را داریم میکنیم. مردم نظام را از هاشمی و خاتمی و... عبور دادند.
*تسنیم: ما هم به اندازه غرب نیازمند تجربهایم؟
-امینی: بله! تجربه که حتما ً! امر سیاسی یک امر توام با سعی و خطاست.
*تسنیم: آیا ولیفقیه میتواند یک کاتالیزور باشد و کمی این را جلو بیندازد؟
-امینی: جلو انداختیم! این آدمهایی که ما الان داریم که میگوید من 600 هزار رای آوردهام، انتخابات سه قطبی شده، نشان میدهد که ما خیلی جان سخت بودیم تا الان دوام آوردیم.
*تسنیم: مشکل از قوانین است یا چیز دیگری؟
-امینی: همه جا مشکلات هست و هیچ قانونی صددرصد مثبت نیست. قوانین با خودش یک عوارض منفی هم دارد ولی مهم این است که، سر جمع نفع عمومی از قانون بیشتر است و شما هم که قانونی را قبول نداشته باشید، باید تمکین کنید.
*تسنیم: یعنی مثلآً ما در بحث قوانین با غرب اختلافی نداریم؟
-امینی: بله! ما در مبنای قانونگذاری با غرب تفاوت داریم. برای غربیها قانون اهمیت زیادی دارد و به مثابه حکم خدا تلقی میشود و اصلاً اینگونه نیست که شخصی بگوید من قانون را اجرا نمیکنم. یکی از همین مشکلات بحث خودسریهای مسئولین و تمایل آنها به قدرت است.
*تسنیم: ساز و کارهای ما افراد را به همین اطلاق در قدرت سوق میدهند؟
-امینی: نه سازوکار مشکلی ندارد و در قانون اساسی توزیع قدرت خیلی خوب انجام شده و تمرکز قدرت به کسی داده نشده. اصلآً به رئیس جمهور اختیارات اجرایی دادند ولی او حق نظارت بر هیچ قوهای را ندارد؛ قوه قضائیه، مجلس و رهبری سه ضلع مثلث هستند که به لحاظ رویههای قانونی حق نظارت بر دولت را دارند و دولت هیچ حقِ نظارت بر دیگری را ندارد و بعد نظارتهای اجتماعی.
***آن چه از موتلفه تا نهضت آزادی یکی است، قدرت و کسب قدرت است***
مسئله، مسئله قدرت است. طبیعت قدرت یک چیز خاصی است. آن چیزی که در موتلفه تا نهضت آزادی یکی است، مسئله قدرت و کسب قدرت است. کسب قدرت در همهشان جدی است. برای اینکه این فرد در آن سیستم اخلاقی شما تربیت سیاسی نشده. قدرت هم معلوم است که سرشار از کِیف است و قابل گذشت نیست
*** تربیت سیاسی در دانشگاه، احزاب و آموزش و پرورش انجام میشود***
* تسنیم: آقای امینی! تربیت سیاسی را چه کسانی انجام میدهند؟
- امینی: یک بخشی از تربیت سیاسی توسط احزاب، یک بخشی توسط دانشگاه و رسانهها یک بخشی نیز توسط آموزش و پرورش انجام میشود ولی در ایران وقتی بچه وارد مدرسه میشو،د به دلیل اینکه راجع به تربیت سیاسی چیزی به او گفته نمیشود، تربیت نخواهد شد.
***تفاوت موقعیت احمدینژاد بعد از ریاستجمهوری با امروز از آسمان تا زمین است***
* تسنیم: " ثروت" و "قدرت" در کشورهای غربی تفکیک شده است؟
- امینی: جدا نیست ولی در غرب تمایل عمومی و کشش عمومی به سمت قدرت وجود ندارد، به همین دلیل مشارکت سیاسی پائین است و تعیین رئیس جمهور برای توده جامعه اهمیتی ندارد ولی در ایران بین ثروت و قدرت پیوند وجود دارد. به عنوان مثال احمدینژاد که الان رئیس جمهور کشور است، چقدر موقعیت اجتماعی دارد؟ چقدر موقعیت سیاسی دارد؟ چقدر موقعیت بینالمللی دارد؟ و وقتی که همین احمدینژاد، رئیس جمهور نیست، چه موقعیتی خواهد داشت؟ قطعا موقعیتش از زمین تا آسمان فرق میکند؛ بنابراین کسب قدرت موضوعیت پیدا میکند.
احزاب و گروههای سیاسی ما از موتلفه تا نهضت آزادی به دنبال قدرت هستند و همه آنها در اینکه برای دستیابی به قدرت تلاش میکنند، اشتراک دارند. ببینید! سه مسئله نظم مدنی را در جامعه میسازد. یک مسئله قدرت است که رابطه بین حکومت و مردم تنظیم میکند. مسئله دوم شهوت است که در مورد روابط زن و مرد است و مسئله سوم نیز ثروت است که روابط طبقه برخوردار از ثروت و طبقه غیر برخوردار را مشخص میکند.
از این رو، اگر شما به دنبال یک نظم مدنی هستید باید بتوانید این مسائل را با قواعدی که مد نظر شماست، تنظیم کنید تا نظم اجتماعی شکل بگیرد.
***قدرت در دست امام (ره) ذوب شده بود***
مسئله قدرت در محیط نخبگانی ما بسیار مسئله مهم و پیچیده است. مشکل ما این است که لوازم منفی قدرت را جدی نمیگیریم؛ زیرا ما امام را دیدیم که قدرت در دستش ذوب شده بود و اصلا قدرت در دستان امام (ره) امکان چموشی نداشت. اینکه امام خمینی (ره) میگفتند سیاست عین دیانت ماست، یعنی دیانت قدرتمند بود و سیاست کاملا در دست امام (ره) قرار داشت.
*** قدرتطلبی؛ بنیصدر را به اینجا رساند***
به این معنا که کسب قدرت و تلاش برای رسیدن به رهبری جامعه اصلا برای امام (ره) موضوعیت نداشت. به دلیل اینکه ما شخصیتهایی همچون امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری را دیدیم، هیچ وقت نفهمیدیم که معنای واقعی قدرت چیست؟ آن چیزی که باعث شد، عاقبت بنیصدر به اینجا برسد، مسئله قدرت بود.
در یک مثال دیگر میتوان به وسوسه کردن عمر سعد برای قتل امام حسین(ع) اشاره کرد. به چه وسیلهای عمرسعد را برای قتل امام حسین(ع) وسوسه کردند؟ البته این چیزی که در مختارنامه نشان میدهند، اصلا عمرسعد نبود، بلکه شمر بود. (خنده) وگرنه عمر سعد یه جنبههای اخلاقی داشت و آدم وجیهی در کوفه بود و به پیشنهادی که به او دادند، 24 ساعت فکر کرد که آیا بروم یا نروم؟ بگیرم یا نگیرم؟ قدرت اینقدر جذابیت دارد!
غربیها همین مسائل را در مورد قدرت میگویند. به عنوان مثال هابز، فیلسوف سیاسی کلاسیک غرب در مورد قدرت میگوید " قدرت یک میل تمام نشدنی و بیقرار است که جز با مرگ فرو نمینشیند". حالا آن میل بیقرار و تمام نشدنی چیست؟ قدرت است و قدرت است و قدرت! به همین دلیل در غرب به دنبال توزیع قدرت رفتند تا قدرت نتواند متمرکز شود و یا اینکه نظارتهایی را در نظر گرفتند تا قدرت نتواند افزایش پیدا کند.
***سادهلوحان و وجیهالملهها نباید بهعنوان نماد اخلاق سیاسی تلقی شوند***
* تسنیم: در رابطه با "اخلاق سیاسی" باید به چه الزاماتی توجه کنیم تا برخی نتوانند از آب گِل آلود ماهی بگیرند؟
- امینی: توجه به این مسئله خیلی مهم است. وقتی از سیاست اخلاقی و اخلاق سیاسی صحبت میکنیم، باید مواظب باشیم که به نام اخلاق برای دو مسئله توجیه درست نکنیم. یک مسئله سادهلوحی است. برخی در عالم سیاست سادهلوح هستند و ظاهری موجهی دارند. ممکن است که شخص خیلی اخلاقی باشد ولی اخلاق سادهلوحی.
وقتی در مورد اخلاق سیاسی صحبت میکنیم، نباید بهگونهای باشد که شرایطی برای ارتقای سادهلوح فراهم شود. سیاست امر بسیار پیچیدهای است. به طوری که برخیها سیاست را "تصمیم در شرایط فقدان تصمیم" تعریف کردهاند. "تصمیم در شرایط فقدان تصمیم" یعنی شرایطی که نمیتوان در آن شرایط تصمیم گرفت ولی باید این تصمیمگیری انجام شود.
***وجیهالملهها نمیخواهند هیچوقت طرف دعوایی باشند***
دومین مسئله توجه به کسانی است که نمیخواهند در امر سیاست هزینه دهند. به عبارتی به این اشخاص "صلح کل" و یا "وجیهالملّه" گفته میشود. وقتی شما میخواهید راجع به اخلاق سیاسی صحبت کنید، این دو گروه به اشتباه، مهم میشوند، یعنی کسانی که وارد چالش و مناقشه نمیشوند هیچ وقت موضوعیت طرف دعوایی پیدا نمیکنند که راجع به آنها صحبت کنند و هیچگاه موقعیت اجتماعی آنها آسیب نمیبیند.
در سیاست اخلاقی باید به "وجیهالملّهها" و "سادهلوحها" توجه کرد که عاملی برای توجیه این نوع سیاستورزی نباشند. به هر حال باید در سیاست اخلاقی مواظب این دو گروه باشیم. در چنین شرایطی که این دو گروه به عنوان الگو مطرح شوند، امام خمینی(ره) و مقام معظم رهبری به عنوان کسانی خواهند بود که از سیاست اخلاقی خارج میشوند و یا اینکه آیتالله بهشتی از دایره اخلاق سیاسی خارج میشود.
***اخلاق سیاسی شهید بهشتی در برخورد با بنیصدر***
ببینید مناقشه آیتالله بهشتی با بنیصدر را بخوانید. تعداد عبارات و جملاتی که علیه بنیصدر گفتند را ببینید. چند جا علیه بنیصدر صحبت کردند؟ آیا شما در سخنان آیتالله بهشتی نفرتی نسبت به بنیصدر میبینید؟
به عنوان مثال بنیصدر در اصفهان علیه بهشتی سخنرانی کرد. بعد رئیس صدا و سیما اصفهان به آقای بهشتی زنگ میزند و به ایشان میگوید که بنی صدر علیه شما صحبت کرده است؛ اگر اجازه بفرمایید من این قسمت را پخش نکنم. آیتالله بهشتی گفت: "شما بیجا میکنید که پخش نمیکنید؛ زیرا ایشان رئیس جمهور قانونی این مملکت است".
*** تاثیر حزب جمهوری در عدم کفایت بنیصدر/ سیاست بهشتی عقلانی بود***
آیتالله بهشتی با تاسیس حزب توانست انتخابات مجلس اول را بگیرد و از طریق این مجلس توانست رأی عدم کفایت رئیس جمهور را بگیرد، یعنی گفت این آقای رئیس جمهور به دلیل قدرتی که دارد، با اخلاق و قانون قابل کنترل و مدیریت نیست، بعد قدرت را از بنیصدر گرفت ولی آب از آب تکان نخورد و در نهایت نیز به فضیحترین وضع و با لباس زنانه فرار کرد و هیچگونه اثر اجتماعی نداشت. این سیاستورزی عقلانی دینی است. این سیاستمدار وسط مناقشات فحشخور اصلی ماجراست ولی کار را به خوبی میداند.
در اسناد لانه جاسوسی یکی از اسنادی که پیدا شد، ملاقات ژنرال هایزر با شهید بهشتی بود. دوستانی که در لانه بودند، دچار شبهه شدند که چرا آقای بهشتی با هایرزی دیدار داشته که میخواست اصل سلطنت را نگه دارد؟
این موضوع، شبهه اساسی شد تا اینکه سیداحمدآقای خمینی در لانه جاسوسی این موضوع را توضیح داد. سیداحمد خمینی در رابطه با دیدار آیتالله بهشتی با هایزر گفت این ملاقات به دستور امام انجام شد و امام به آقای بهشتی دستور داد که این ملاقات را داشته باشد تا ته خط نقشه آمریکاییها را بدانیم.
***افزایش تعداد کاندیداهای ریاستجمهوری بیماری است***
بنابراین وقتی از سیاست اخلاقی فضیلتمحور صحبت میکنیم، نباید سادهلوحی و وجیهالملّه بودن ارزش شود بلکه منظورمان نوع سیاست اخلاقی مثل امام است. سیاستورزی یک امر پیچیده است، پس چرا همه میخواهند کار سیاسی انجام دهند؟ همه میخواهند در انتخابات ریاست جمهوری کاندیدا باشند. این یک بیماری است.
***سیاست مبتذل شده است***
امر سیاست مبتذل شده است. میدانید ابتذال در سیاست ایران به چه حدی رسیده؟ به عنوان مثال تصور کنید در جشنواره فیلم فجر یک فیلم مستهجن در مسابقه شرکت کند و 5 سیمرغ بلورین نیز بگیرد. چطور میگوییم که فرهنگ مبتذل شده است؟ دقیقا سیاست هم همین طور است.
یا اینکه مثال دیگر همان اتفاقی است که در قم رخ داد. یعنی این اشخاص نمیدانند در روز 22 بهمن که متعلق به جمهوری اسلامی است و در حرم حضرت معصومه (س) نباید چنین کاری را انجام دهند؟ خب! شما با لاریجانی مخالفید و قبولش ندارید، پای صندوق رأی اعتراض خود را با رأی خود انجام بدهید. بالاخره الان رئیس مجلس است.
* تسنیم: واکنش عمومی در جامعه ایران به سیاست اخلاقی قدرتمدار که ارزشهای اخلاقی اصیل انسانی و اسلامی را فدای قدرتطلبی میکند، چه بوده است؟
- امینی: مسایل اخلاقی در عرف جامعه ایران وجه غالب دارد. حساسیتها به ارزشهای اخلاقی بالاست به طوری که منفورترین آدمهای جامعه ما که همگی خواهان دوری از آنها هستند، کسانیاند که دورترین به ارزشهای اخلاقی مورد قبول جامعهاند و محبوبترین آدمها کسانیاند که بالاترین پایبندیها را به معیارهای اخلاقی دارند.
در عرصه سیاست آنهایی بیشتر از نظر اجتماعی و نگاه مردم سقوط میکنند که پایبندی کمتری به اخلاق دارند که یک نمونه روشن و تاریخی آن بنیصدر است که اوایل یک رئیس جمهور محبوب یازده میلیونی بود اما رفتارهای غیر اخلاقیاش خصوصا در 14 اسفند 59 چنان او را از چشم مردم انداخت که بعد از فرارش نیز حتی یک گروه کوچک هم در جامعه هوادارش باقی نماند و امروز از کوچکترین عقبه در بین جامعه ما برخوردار نیست.
*** گفتوگو از صادق امامی و سیدمحمدمهدی توسلی
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com