احمد وخشیته: امروز که هم کلاسیهای سابق خبر از عروج دکتر سنجابی دادند، خیلی ناراحت شدم. یاد کلاسهای درس اش افتادم که چقدر بی ادعا و آرام بود.
اولین باری که با او درس داشتم بچه ها میگفتند از افسران ارشد ارتش شاهنشاهی بوده که مدتی را در ویتنام سپری کرده است؛ و از فرماندهان در جنگ ظفار بوده است و خیلی حرفهای بزرگ دیگر که باور کردنش سخت بود.
به گزارش بولتن نیوز، در کلاس باز شده و بالاخره دکتر سنجابی وارد کلاس شد. اولین باری بود که او را میدیدم. خیلی کنجکاو بودم و دوست داشتم درباره صحت مطالبی که شنیده بودم، بپرسم. اما خیلی ساده تر از آنکه فکر میکردم درس را شروع کرد.
جلسات پشت سر هم میگذشت، کنجکاوی من بیشتر میشد و دکتر سنجابی با کت و شلوار اتو کشیده و صورتی تراشیده و شق و رق درست مثل یک ارتشی کلاسیک میآمد، تدریس می کرد و می رفت! در همان ایام بود که در اخبار تلویزیون دیدم از وی به عنوان مفاخر جنگ تجلیل شد. بالاخره با بچهها تصمیم گرفتیم این اتفاق را بهانه کنیم و از ایشان درباره خاطراتش بپرسیم، بچهها میگفتند از فرمانده هان نیروهای مخصوص در جنگ هم بوده است.
استاد مثل همیشه خنده رو و مهربان بود، همین که وارد کلاس شد یکی از بچهها گفت استاد شما را در اخبار دیدیم، می شه از خاطرات خودتون برای ما تعریف کنید.
سنجابی خندید و گفت میخواهید وقت کلاس را بگیرید تا من کم درس بدم، اجازه بدید وارد درس بشویم. خیلی پافشاری کردیم تا قبول کرد. از معدود دفعاتی بود که خاطره تعریف میکرد. خیلی متواضع بود.
ارادت خاصی نسبت به شهید صیاد شیرازی داشت. خاطراتش را با صحبت درباره وی آغاز کرد. در حین صحبت هایش با عشق می گفت: من کشورم را دوست دارم و همیشه برای آن جنگیدهام. هیچ گاه فراموش نمیکنم وقتی با تاکید میگفت اگر یک بار دیگر جنگ شود من در همین سن و سال به خاطر دفاع از کشورم و جمهوری اسلامی دوباره میجنگم.
یک خاطره شیرین و طنزآمیز نیز تعریف کرد که هرگز از یادم نمیرود. به خاطر ندارم همان جلسه گفت یا در جلسه دیگری اما خیلی دلنشین بود و حاکی از صفا و صمیمیت میان فرماندهان جنگ بود.
استاد تعریف می کرد یک بار که آقای هاشمی رفسنجانی برای بازدید به جبهه رفته بود برای سرکشی به قسمتی که امیر سنجابی فرماندهی آن را بر عهده داشته است، می رود. امیر سنجابی نیز در یک مانور نمایشی با اشاره دست خود به هلیکوپترها فرمان میدهد و همه بلند میشوند و بعد با اشاره مجدد همه مینشینند.
سنجابی میگفت آقای هاشمی که خیلی از نظم بلند شدن و فرود هلیکوپترها به فرمان دست من لذت برده بود به شوخی و مزاح به بنده گفت: شما خیلی خوبیها دارید، اما فقط یک چیز کم است، اگر محاسن (ریش) هم داشتید یک فرمانده نظامی انقلابی کامل بودید.
سنجابی ادامه داد: من هم در جواب شوخی آقای هاشمی با خنده و به مزاح گفتم: هرگاه محاسن به شما آمد به من هم میآید! و برای لحظاتی لبخند بر لب هر دوی ما نشست.
در انتهای این خاطره دکتر سنجابی به صفا و صمیمیت میان فرماندهان جنگ اشاره کرد و به ظرفیت بالای آقای هاشمی و این که این صمیمیت بود که باعث شد ما پیروز گردیم.
روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
گفتنی است، مراسم تشییع امیر سرتیپ علیرضا سنجابی جانباز شیمیایی ۸ سال دفاع مقدس و عضو هیئت علمی دانشکده علوم سیاسی دانشگاه آزاد اسلامی واحدتهران، روز چهارشنبه 2 اسفند ماه 1391، ساعت 7 صبح از مقابل منزل این شهید بزرگوار به نشانی: میدان مادر، خیابان شاه نظری، کوچه چهارم، شماره ی 22 برگزار می شود.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com
ولی حیف !! و صد حیف !!
متوجه نشدم این طعن مزاح گونه شما از چه چیزی نشات گرفته است؟ دایره وطن دوستی و انقلابی گری آنقدر فراخ هست که در مخیله برخی نمی گنجد. خبر فوق هرچه بوده باشد، و از هرکه اسم برده باشد، درباره فوت یکی از قهرمانان رشید و اثرگذار این مرزو بوم بود. بنظر من با هر طرز تفکری انتظار کمی تاثر از این خبر، توقع زیادی نیست. حدس میزنم ایام جنگ را درک نکرده اید و در حالت خوشبینانه در باره اش فقط یا شنیده اید یا خوانده اید.
و اما ، آن موقع که بنده برادرم را با قد 185 دفن میکردم شما کجا بودید ؟
پس لطف کنید ایام جنگ را برای من معنی نکنید . متشکرم
متاسفانه جناب هاشمی با آن همه سوابق شکنجه ، با آن همه سوابق انقلابی گری ، با داشتن القاب و عناوین مختلف از صدر انقلاب تا به حال و آن همه ادعا ، بهتر است به جای اینکه خوابهای رنگی ببیند و یا با نزدیک شدن به انتخابات ؛ ..... وارانه رو به خاطره نویسی و خاطره گویی آورده ، فرزندان ناخلف خود را که هر کدام به نحوی به انقلاب ، نظام و رهبری و خون شهدا ضربه زده و میزنند را ، قبل و بعد از فتنه 88 همچون پدری دلسوز ؛ که خود را یار ( !!! ) همیشگی امام خامنه ای میداند دور هم جمع میکرد و از دلاور مردیهای عزیزانی بگوید که نیمی در خون خود غلطیدند و نیمی خالصانه در آروزی شهادت میسوزند ؛ بگوید و بگوید و بگوید تا هم خود و هم فرزندانش بر صراط انقلاب ؛ باقی بمانند تا محصول زیاده خواهی های ..... و فرزندانش ، فضیحت و رسوایی نباشد .
اینکه جنابعالی درد ؛ رنج و تاثر را در کلامم ندیدید و آن را به طعنه مزاح گونه و بی ادبی تعبیر کردید بر میگردد به درک خودتان .
پی نوشت :
* منظور بنده از پسته مطلقا بحث گرانی پسته نبود بلکه مافیای ثروت و قدرت بود .
* زخم های به طعنه میگویند : چه دوستان بانمکی داری !!
بدان که خیلی ها بدون مشت مشت پسته این خاطرات ارشمند را سینه به سینه منتقل می کنند وحتی در آنسوی مرز ها نیز از رشادتهای رزمندگان افسانه ها ساخته ایم بدون اینکه یک گرم پسته به خوردشان دهیم،برای اینکار کافی است خلوص را در شنونده بر انگیخت تا اخلاص معنا شود
بنده خاک پای امثال شما را سرمه چشمانم میکنم و از اینکه هنوز کسی جرات نکرده چادر از سرم بکشد ، خود را مدیون شما میدانم.
خداوند عمر باعزت توام با سلامتی به شما عطا کند .
دوماه پیش ایشان بر سر کلاس فرمودند (آرزوی من این است که در جنگ با آمریکا شهید شوم
من قبل از انقلاب بودم و برخورد تحقیر آمیز آمریکایی ها رو دیدم)
روحشان شاد
قربان دهنتان!
ایشون از عملیات ارتش برای ورود همزمان سربازان ایرانی به بحرین و جزایر سه گانه خبر داد
عملیاتی که این شهید عزیر می گفت در اون زمان افسر جوانی بوده و قرار بود با چند فروند هواپیمای C-130 چتربازهای ایرانی بحرین رو تحت کنترل بگیرن ولی به دلایلی از جمله در گیر شدن ناخواسته کماندوهای ایرانی در ابوموسی و کشته شدن چند نظامی عرب و انتشار مرموز عکس این حادثه در رسانه های جهان ..
شاه از اعاده بحرین منصرف شد !!!
شهید سنجابی تعریف می کرد که پس از لغو عملیات از شدت ناراحتی با پا ضربه محکمی به بدنه هواپیما می زنه و دو هفته به همین دلیل بازداشت میشه
روحش شاد ..یادش بخیر ..
شما ازقیمت شت بپرس
30000تومن
درود خدا بر تو و همه همرزمان شهيدت
حقا كه تو از ديار سلحشوران ايراني