کد خبر: ۱۲۵۲۰۲
تاریخ انتشار:

مكتب ‏هاى اخلاقى در فرهنگ تشيع‏

مكتب‏هاى اخلاقى در فرهنگ تشيع، چهار مكتب هستند كه هر كدام شيوه خاصى دارند و در اين نوشتار دو مكتب را معرفى و نقد مى‏كنيم.

به گزارش شفقنا، دكتر سيد محمد ثقفى‏ در 6 ماهنامه ی مکتب اسلام در شهریور 87 نوشت:

مكتب حديثى (دينى)

برخى از دين‏داران، اخلاق را از راه حكم و اراده خداوند قبول دارند. چون حضرتش را «خير محض» مى‏دانند كه به جز «خير» به بندگانش چيز ديگرى نمى‏خواهد و فيض الهى  در عرصه تكوين و خلقت و در زمينه زندگى  همواره نصيب انسان مى‏شود. و او اين خير و هدايت خود را از طريق «متون وحيانى» به انسان ابلاغ كرده و انبياى خود را به همين جهت فرستاده است.

عده‏اى نيز معتقدند كه پاره‏اى از حقايق اخلاقى، فطرى هستند و انسان در صورت خداوند آفريده است (خليفةاللهى) و از جمله بر صورت اخلاقى خداوند. لذا مشهودات اخلاقى  خودبه‏خود  تصويرى اخلاقى از خداوند است.

امام محمد غزّالى (505 450 ه.ق)  در ميان دانشمندان اسلامى  در اين زمره قرار مى‏گيرد؛ تا اخلاق را كه تنها منجى انسان مى‏باشد، از زبان رسول اسلام‏صلى الله عليه وآله  كه منبع اصلى معارف الهى است  بيان نمايد.

او انتقاد شديدى از عالمان متعارف زمان  قاضيان، فقيهان، واعظان  مى‏كند و علوم اين جماعت را «فصل خصام در موقع هجوم اراذل و اوباش» مى‏نامد يا «جدلى كه براى پيروزى بر خصم و منكوب‏كردن او به كار مى‏رود» و يا «سجع مزخرفى» كه واعظان براى دست انداختن عوام، به كار مى‏برند؛ تا لقمه حرامى به دست آورند و در زندگى دنيايى به سر ببرند. غزّالى بر اين اساس بر آن شد تا «علم آخرت» را كه سلف صالح به يادگار گذاشته‏اند و خداوند آن را «حكمت، علم، فقه، ضياء، نور و هدايت» خوانده است، احيا كند؛ زيرا معتقد بود كه اينها در ميان خلق متروك شده و از ذهن‏ها و انديشه‏ها فراموش گرديده است. بدين جهت غزّالى به نوشتن كتاب «احياء علوم الدين» برمى‏خيزد و آن را در چهار فصل «عبادات، عادات، مهلكات و منجيات» به پايان مى‏آورد. و زيربناى «اخلاق اسلامى» را بر پايه احاديث پيامبر استحكام مى‏بخشد(1).

از آن‏جا كه امام محمد غزّالى از علماى سنّى شافعى بوده، تأليف كتاب  به ويژه  در باب عبادات، غث و ثمين را به هم مى‏آميزد و از اصول فاسد و از بدعت‏هاى فرقه‏هاى باطل اهل تصوف نقل مى‏كند. به ويژه اخبار بى‏سند فراوان مشهور به دروغ و افترا به پيامبر و خدا را مى‏آورد. از اين رو ملا محسن فيض كاشانى بر آن مى‏شود كه لباس «تهذيب» بر «احياء» بپوشاند و از اين رو كتاب «احياءالعلوم» را تهذيب و آن را «محجّة البيضاء» نام مى‏نهد و با احتجاجات روشن به تنقيح كتاب غزّالى مى‏پردازد؛ و با تدوين اسرار و حِكَم اهل‏بيت و اخبار آل محمدصلى الله عليه وآله منبع اصلى و حقيقى معارف حقّه الهى، به تهذيب اخلاق ابناى زمان برمى‏خيزد و مى‏گويد: «جهالت همه‏جا را فرا گرفته و عالِم و عامى، خواص و عوام بدان مبتلا گشته است. شيطان بر همگان تسلط يافته و آنان را از صراط حق و نور الهى منحرف ساخته است. معروف، منكر و منكر، معروف گرديده است(2)».

در اين مكتب اخلاقى روشى كه به كار رفته روش نقلى است كه هيچ‏گونه استدلالى به سبك و روش عقل فلسفى به كار نمى‏رود؛ بلكه همگى مسايل، مبتنى بر اصل ايمان و اعتقاد جزمى به فرموده‏هاى پيامبر و اهل‏بيت تدوين مى‏شود.

از آن‏جايى كه «ايمان»  خود  روش مستقلى است كه انگيزه مهمى را در آدمى ايجاد مى‏كند و بر خلاف عقل و استدلالات عقلانى  كه تنها ذهن را قانع مى‏نمايند  محرك بيشترى در رفتار و اعمال زندگى است. گروهى ترجيح داده‏اند كه در تهذيب اخلاقىِ دين‏داران و پيروان اديان، اين روش را به كار گيرند و سخنان زيباى پيشوايان دينى را در باب فضايل و رذايل اخلاقى به مردم بياموزند كه خود «حكمتى عميق» و «هدايتى وثيق» است كه جهالت را برطرف مى‏سازد و در باب هدايت، به جاى ارايه طريق كه در مسلك نخستين (روش عقلى) مطرح بود، ايصال به مطلوب مى‏كرد.

مكتب واسطه (تلفيق از دو مكتب)

 

اين مكتب كه در تدوين اخلاق اسلامى به وجود آمده است تلاش دارد تا ميان دو مكتب يادشده  يعنى روش عقلى و روش نقلى  به نوعى هماهنگى و همسازى به وجود آورد؛ و حكمت‏هاى عقلانى و «اخلاق فلسفى» را با كلمات دُرربار حديثى به هم آميزد و حكمت يونانى را با حكمت ايمانى جمع كند و از هر دو منبع عقل و دين (حديث) تركيبى مفيد ارايه دهد.

گرچه عالمانى از گروه اخلاق‏نويسان، در نقد روش اول، داد سخن مى‏دهند؛ اما خود نيز در لابه‏لاى مباحث خود، از استدلال عقلانى بهره مى‏گيرند و كتاب‏شان خالى از رنگ اخلاق فلسفى نمى‏باشد و در جاى‏جاى فصول كتاب  به ويژه  در تبيين مفاهيم اخلاق، از حكمت يونانى استفاده مى‏كنند.

خواننده محترم اگر نيم‏نگاهى به كتاب وزين «شرح حديث جنود عقل و جهل» و «چهل حديث» امام خمينى بياندازد، به زودى بر صحت اين نكته اذعان و اين سخن نگارنده را تأييد مى‏كند.

از اين‏جهت به جرأت مى‏توان اين گروه از حكماى مسلمان را، از اصحاب مكتب سوم به شمار آورد كه همراه با ملا مهدى نراقى در «جامع السعادات»  كه نماد مكتب واسطه است  بر تعداد طرفداران اين مكتب افزودند. يقيناً ملا مهدى نراقى از نخبگان عالمان شيعى است كه در عرصه فقه و فلسفه اخلاق، نقش مؤثرى داشته و توانسته است در بحبوحه تهاجم فرهنگ تصوف و مكتب اخبارى‏گرى، بر عقلانيت و نگرش فلسفى  به ويژه  در زمينه اخلاق، مكتبى به وجود آورد و جلوى افراطكارى‏هاى دو مكتب يادشده را بگيرد و مدرسه‏اى بر اساس تلفيق عقلانيت و احاديث امامان ايجاد نمايد.

عصر علامه نراقى‏

 

وقوع جنگ‏هاى متمادى ميان دولت ايران و عثمانى و ايران و افغانى اگرچه ابعاد سياسى داشته است، اما اين جنگ‏ها در واقع زير عنوان مذهبى «جنگ شيعه و سنى» رخ داده است و سبب اضطراب افكار و ضعف روح معنوى جامعه گرديده است كه طبيعت هر كشور جنگ‏زده چنين است.

از آن‏جا كه در چنين شرايطى رجال دينى كمتر با زندگى واقعى و نيروهاى حاكم ارتباط برقرار مى‏كنند، طبيعتاً چنين وضعى ايجاب مى‏نمايد كه در جامعه روح افراطى زهدگرايى و يأس از ايجاد هرگونه اصلاح، حاكم باشد. قطعاً چنين زمينه‏اى، خاستگاه گرايش به تصوف است كه با گرايش به فلسفه اشراقى، هرگونه فعاليت مثبت اجتماعى را تحقير كرده و روح يأس و دنياگريزى را ترويج مى‏كند. به علاوه اين‏كه اصولاً نظام سلطنت صفوى  ابتدا  بر نوعى تصوف، درويش‏گرى و قلندربازى استوار بوده است و درويشان با قيافه‏هاى تهوع‏آور، عرصه را بر هر گونه استفاده مباح از لذت‏هاى زندگى تنگ مى‏كردند.

از طرف ديگر و در نقطه مقابل آن، مكتب اخبارى‏گرى  كه هر گونه حركت عقلانى و تفكر فلسفى را انكار مى‏كرد  به تفسير تعبّدى شريعت پرداخته و هر گونه انديشه عقلانى و نظريه‏پردازى را، با جمود به ظواهر الفاظ احاديث، محكوم مى‏كرد. اين مكتب در اين مورد آن‏چنان به غلوّ و افراط مى‏پرداخت كه تمامى احاديث را مقطوع‏الصدور فرض كرده و هر گونه تفسير و فهم قرآن مجيد را بدون رجوع به اخبار وارده، ممنوع مى‏دانست و آن را «بدعت» مى‏شمرد.

اين جريان با هرگونه عقلانيت «علم اصول فقه»  كه به نوعى فلسفه علم فقه است  به ادعاى اين‏كه مبانى علم اصول بر اصول عقلى استوار است و نه اخبار، نيز مخالفت مى‏كرد و عقل را در هيچ موردى قابل اعتماد نمى‏دانست و اجتهاد و تقليد را منكر مى‏شد.

در اين شرايط سرانجام با قيام عالمانه علامه وحيد بهبهانى، اين نهضت جمودگرايى و ظاهرگرايى  كه نوعى حس‏گرايى را ترويج مى‏كرد  شكست خورده و عقب نشينى كرد(3).

در چنين عصر بحرانى‏يى است كه فاضل نراقى، مكتب سومى را در باب تحرير فلسفه اخلاق اسلامى باز مى‏كند و كتاب جامعى در تلفيق دو مكتب عقلانى و حديثى تأليف مى‏كند. او خود در مقدمه كتابش به اين ديدگاه اشاره كرده و صراحتاً اين مطلب را يادآورى مى‏كند و مى‏نويسد:

«گذشتگانِ حكيمان در نشر و تدوين حكمت، بذل مساعدت مى‏كردند و آن‏چه به ذهن‏شان مى‏رسيد، در تجميع و تبيين آن سهل‏انگارى نداشتند و با تيزهوشى و انديشه‏هاى والا  از ژرفا  آن را درك مى‏كردند. وقتى كه شريعت نبوى‏صلى الله عليه وآله آمد مردم را بر تهذيب اخلاق و تحسين آن فراخواند و دقايق و تفصيل حقايق فضايل اخلاقى و عرفان و ديگر اصحاب ملل و اديان رنگ باخت و ناچيز شد.

اما از آن‏جا كه فرموده‏هاى پيامبر در موارد گوناگون پخش بودند و قابل دسترس عامه نبود كه همگان از آن‏ها بهره بگيرند، من (مؤلف) در اين كتاب «جامع السعادات» تلاش كردم كه گفته‏هاى شريعت حقّه را با چكيده سخنان اهل عرفان و حكمت جمع‏آورم تا طالبان را رغبت آيد و دل‏هاى مشتاقان را خوشحال و مسرور گرداند(4)».

در اين كتاب چنان‏كه خود مؤلف مى‏گويد، اصول و محتويات اخلاق دينى، با گفته‏هاى اخلاق فلسفى گرد آمده است؛ زيرا مكتب اخلاقى فلسفى مبتنى بر نظريه ارسطويى «اعتدال» (حد وسط) و دو طرف نقيض آن (افراط و تفريط) تقريباً نظريه‏اى است كه منطبق با اخلاق اسلامى نيز مى‏باشد و در جاى‏جاى آيات قرآن «اعتدال» در زندگى و اخلاق، توصيه مى‏شود و بر آن تأكيد شده است. همچنين در وصاياى لقمان حكيم كه بازگويى نظريه اخلاقى اسلام است، نظريه «اعتدال» سايه خود را بر همه موارد احكام اخلاقى گسترانيده است؛ تا آن‏جا كه مثل معروف «خَيْرُ الأمورِ أوْسَطُها» زبان‏زد خاص و عام گرديده است.

به همين جهت عالمان اسلامى (و شيعى) تلاش كرده‏اند كه مكتب اخلاقى اسلام را با نظريه ارسطويى «اعتدال» تطابق دهند و مجموع آنها را نظريه اخلاقى اسلام (عقلانى دينى) معرفى نمايند. و اين محور اساسى است كه در همه نوشته‏هاى اخلاقى عالمان مسلمان از ابن مسكويه، خواجه نصير، ملا مهدى نراقى گرفته تا انديشمندان امروزى، مورد بحث قرار گرفته است.

امام خمينى‏قدس سره در آغاز كتاب خود (مقاله دوم) دقيقاً گفته‏هاى حكيمان يونانى را در انطباق با احاديث اسلامى در تفسير قوه عقل و نيروهاى آن بازگو مى‏كند و از «عقل كلى» و «عقل جزيى»، «نيروى نورانى مجرّد» و... سخن به ميان مى‏آورد(5).

حتى امام محمد غزّالى  بزرگ منتقد فلسفه و روش عقلانى يونانى  نيز فلسفه را با فلسفه نقد كرده و در فصل‏هاى اول كتاب «كيمياى سعادت» همان روش انطباقى را در باب «شناخت حقيقت نفس و دل» بازگو مى‏كند(6).

معراج السعادة(اثر ملا احمد نراقى)

 

پسر ملا مهدى نراقى، ملا احمد نراقى كه معاصر با فتحعلى‏شاه قاجار است به همين سبك و سياق  به دستور شاه قاجار  دست به ترجمه كتاب پدرش   «جامع‏السعادات»   مى‏زند كه بر مبناى حكمت يونانىِ نظريه اعتدال (حد وسط) و طرفين افراط و تفريط تحرير يافته است.

از اين رو مى‏توان گفت كتاب «معراج السعادة» نيز دقيقاً در ادامه همان مكتب تلفيقى تأليف يافته و همان عقلانيت فلسفى را با اضافه كردن شواهد زياد از اشعار فارسى تداوم داده است كه خود در باب اخلاق، آيتى است كه از اين پدر و پسر به رشته تحرير در آمده است(7).

پي نوشت ها:

1) محمد غزّالى: احياء علوم‏الدين، ج 1، ص 2، دارالمعرفة، بيروت، بى‏تا.

2) ملا محسن فيض، محجّة البيضا، ج 1ص 2، مؤسسة النشر الاسلامى، چاپ سوم، 1415 هجرى.

3) مقدمه علامه محمدرضا مظفر بر «جامع‏السعادات»، صفحه ه، و، ز.

4) ملا مهدى نراقى، جامع السعادات، ج 1، ص 2، مكتبة محمّدى، قم، بى‏تا.

5) آيةاللَّه خمينى، شرح جنود عقل و جهل: ص 24 21.

6) اما محمد غزّالى، كيمياى سعادت، ج 1، ص 36 9.

7) ملا احمد نراقى، معراج السعادة، ص 6، چاپ هفتم، انتشارات دهقان، بى‏تا.

انتهای پیام

http://shafaqna.com/persian

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین