کد خبر: ۱۲۳۷۱۰
تاریخ انتشار:

ارتجاع همایونی!

بولتن نیوز به نقل از روزنامه وطن امروز :در حلقه‌هايي كه وابستگان رژيم طاغوت پس از انقلاب اسلامي در مغرب‌زمين تشكيل دادند، حلقه‌ای كه با عنوان «مشروطه سلطنتي» و به رياست داريوش همايون پا گرفت، آوازه و شهرتي بيشتر دارد. تاريخ نام او را در رديف چهره‌هاي رازآلود نشانده ‌است. لازم نيست براي آشكار شدن چهره‌ سياسي او منتظر اعلان نام كلوب‌های فراماسونري باشيم، او فراتر از يك ماسون ايفاي نقش می‌كرد. گاهي در نقش يك فعال سياسي ظاهر می‌شد و به كنگره‌ها و همايش‌هاي احزاب می‌رفت و مانيفست مبارزه آنها را تدوين يا ويرايش می‌كرد، در برهه‌اي در كسوت يك روشنفكر و دگرانديش در استوديوهاي خبري ظاهر می‌شد و با ادبيات جامعه‌شناسانه به آسيب‌شناسي معضلات جامعه و نسل جوان ايراني می‌پرداخت، زماني به هيات يك روزنامه‌نگار و نويسنده درمي‌آمد و كتاب می‌نوشت و گاه سرمقاله‌ها و ستون‌هاي روزنامه‌هاي آن سوي مرز را تغذيه می‌كرد و با نويسندگان محفل‌نشين حتي به چالش قلمي می‌پرداخت.

داريوش همايون، كسي است كه قلم و تصميمش يكي از جرقه‌هاي بزرگ انقلاب اسلامي را شعله‌ور کرد؛ او سنت‌ ستيز با روحانيت را پايه‌گذاري كرد و تا آخرين روزهاي عمر ننگين 82 ساله‌اش بر اين سنت باقي ماند. اين تضاد و ستيز با مذهب و روحانيت در سرشت فكري همه اعضاي خاندان سلطنتي جاري بود اما بايد گفت هيچ‌كدام به اندازه داريوش همايون يا همان «احمد رشيدي‌مطلق» در اين عرصه قلمفرسايي نكردند.

همزمان با رشيدي مطلق، ده‌ها چهره‌ بازمانده از آن دوران در پاريس، لندن،‌ لس‌آنجلس و... سكني گزيدند اما چرا هيچ‌كدام موقعيت همايون را پيدا نمي‌كنند؟ تصور عمومي از اين گروه از فراريان رژيم سابق، بازنشستگان سياسي است كه تنها هنرشان خاطره‌گويي و خاطره‌نويسي است اما داريوش همايون در همه اين سال‌ها در رسانه‌هاي اپوزيسيون آن سوي مرز نام خويش را حفظ می‌كند. در مقطع پس از انقلاب اسلامي، همايون از ابزارهايي بهره جست كه در عصر ما به آن «جنگ نرم» می‌گويند. وی يكي از سياستگذاران اين رشته‌ از اسلوب مبارزه عليه جمهوري اسلامي بود. در حيات سياسي همايون، مطبوعات و رسانه‌‌داري نقش ويژه‌اي دارد. در ميان حلقه شاگردان و همكاران رشيدي‌مطلق، مسعود بهنود آشناترين چهره است؛ فردي كه همواره بويژه در دهه اخير كوشيد تصوير يك استاد و اسطوره را از وزير سانسور شاه بسازد. به اين عبارت بهنود توجه كنيد: «داریوش همایون یکی از نخستین‌ اندیشمندان سیاسی ایران است که از صحنه روزنامه‌نگاری برای بسط اندیشه خود بهره گرفت.» بهنود، او را صاحب نثر سالم و پویا می‌خواند و مدعي می‌شود از بهترین مقاله‌نویسان ایران بود و از جسورترین متفکران. اما استاد بهنود حتي اگر به برخي از اين هنرها آراسته بود، ماموريت اصلي‌اش كنترل و به اصطلاح هدايت رسانه‌ها بود. حضور همايون در وزارت اطلاعات و جهانگردي با اتفاقات تازه در رابطه حكومت با رسانه‌ها همراه شد. او زماني رشته هدايت رسانه‌ها را در دست می‌گيرد كه قيام ملت مسلمان ايران اوج می‌گرفت. انتخاب همايون گامي است كه رژيم براي نزديك شدن به تحريريه روزنامه‌ها برمي‌دارد. طبق گفته بزرگان تاريخ مطبوعات، براي نخستین‌بار در اين دوره يك تيم «روزنامه‌نگاران مامور» شكل می‌گيرد. اين طرح را همايون در كابينه اميرعباس هويدا، نخست‌وزير بهايي، نهايي می‌كند. شايد از اين نظر بتوان وی را مبدع «مديريت زنجيره‌اي رسانه‌ها» در ایران نام نهاد. 30 سال بعد مردان اطلاعاتي دولت اصلاح‌طلب از اين طرح وی نهايت بهره را جستند. همايون زماني به تشكيل ستادها و سازماندهي رسانه‌ها مبادرت می‌كند كه فضاي افكارعمومي از كنترل حكومت خارج می‌شد و براي نخستین‌بار است كه از منبر و مسجد به عنوان يك رسانه تعبير می‌شود. او در نقش يك استراتژيست و طراح تصميم می‌گيرد از ابزارها و بنيادهاي فرهنگي تحت اختيار نظام براي ستيز با روحانيت بهره گيرد. در اين مرحله رشيدي‌مطلق به‌زعم خويش راه توقف ماشين نهضت را در بدنام‌سازي رهبر آن می‌بيند و براي نخستین‌بار با اعمال نفوذ در رسانه‌ها، مطالبي را عليه مراجع تقلید، روحانیون و منتقدان رژيم به صورت سازمان‌يافته به چاپ می‌رساند.


اجزا و تركيب مقاله نشان از طراحي يك «فتنه» داشت. عنوان و محتواي مطلب در پي آن بود كه 2 اتهام سنگين و تازه رژيم حاكم را متوجه جنبش اسلامي اصيل و خودجوش ملت ايران كند؛ اتهام يكم: اتهام وابستگي به كمونيسم كه آن روز رژيم شاه هر حركتي كه منافع غرب را به خطر می‌انداخت، بر آن برچسب سرخ بودن می‌زد و اتهام دوم كه برگرفته از انديشه‌هاي ضدروحانيت خود همايون بود، گرايش جامعه به سمت دين را معادل كهنه‌پرستي معرفي می‌كرد. در اين مقاله وهن‌آلود، حضرت آيت‌الله‌العظمي امام خميني (قدس‌سره الشريف) بزرگ‌مرجع شيعيان جهان مورد شديدترين و موهن‌ترين حملات قرار گرفته بودند. بهاي اين حركت اهانت‌آميز براي رژيم بسيار سنگين بود. توفان اعتراض برخاسته از مقاله به حيات كابينه به اصطلاح تكنوكرات‌ها به رهبري جمشيد آموزگار پايان داد. سنت ضديت با دين كه رشيدي‌مطلق با آن مقاله پايه‌گذاري كرد، چنان دل‌آزار بود كه گريبان وي را حتي در سال‌های دوري از ايران رها نكرد. همايون يك عضو ساده در جمع پرشمار اپوزيسيون نبود. همايون با تجربه‌اي كه اندوخته بود، برنامه‌هاي ميزگرد و مصاحبه‌هاي سياسي در چندين كانال رادیويي و کانال‌های ماهواره‌ای را طراحي كرد. او در ماموريت خويش در تقابل با حكومت ايران یک لحظه از مخالفت با نظام مقدس جمهوری اسلامی دست برنداشت تا جایی که در حوادث پس از انتخابات دهم ریاست‌جمهوری در سال 1388 بشدت با سران اپوزیسیون داخلی و سران فتنه همراهی کرد.


رشيدي‌مطلق و فتنه 88


نزديكي و پيوند داريوش همايون يا همان رشيدي‌مطلق ـ فردي كه منفورترين چهره نزد نيروهاي انقلابي و مذهبي بويژه علاقه‌مندان به مراجع عظام تقليد شناخته می‌شود ـ با اصلاح‌طلبان از نکاتي است كه نمي‌توان به‌سادگي از كنار آن گذشت. پس از ظهور جریان سبز، همايون فصل جديدي در فعاليت سياسي خويش می‌گشايد. وي پس از انتخابات سال88، در اتاق فكر اپوزيسيون حضور يافته و طرح‌ها، تئوري‌های دفاع از سبزها و ترويج اين حركت را ارائه می‌كند: «برای مقابله با انقلاب اسلامی از شیوه خود انقلاب استفاده شود و آن اینکه در ساعات خاصی در شب شعار تکبیر سر داده شود. اکنون این شعار از زبان داخلی‌ها به عنوان راهکار ارائه می‌شود.» وي در زمره كساني بود كه ائتلاف خارج از كشور را به سمت حمايت از جريان سبز كشاند. همايون اين ائتلاف را به اتفاق عده‌اي از كهنه‌كاران سياست تحت عنوان «جمهوريخواهان» ايجاد كرد. اين اتحاد با اين فرض تشكيل شد كه همه تجديدنظرطلبان در داخل و تمام ضدانقلاب خارج‌نشين را به يكديگر متصل کند. به اين ترتيب بود كه گروه‌هاي ليبرال، چپ و كمونيست كارگري حول هدف مشتركي به نام سقوط نظام ايران گرد آمدند. اوج همسويي همايون با اصحاب فتنه در چند نقطه نمايان شد. اول زماني كه ارگان‌هاي رسمي منسوب به اصلاح‌طلبان آمریکايي بويژه سايت جرس كه تريبون شوراي هماهنگي سران فتنه (مركب از مهاجراني، كديور، سروش، بازرگان و گنجي) است، مبادرت به درج كامل نقطه‌نظرات و مصاحبه‌های رشيدي مطلق كردند كه در آنها وي رسما نقشه راه براندازي نظام ديني و حذف روحانيت و مذهب از سياست را ارائه می‌كرد. دومين مرحله زماني بود كه حضور گسترده اصلاح‌طلبان ديروز در مجلس يادبود همايون اين پيام نمادين را داشت كه تجديدنظرطلبان يك همسويي فكري با رشيدي‌مطلق می‌ديدند. بارزترين وجه در تلاش داريوش همايون اين است كه همانند سران فتنه در داخل سعي می‌كند از اغتشاش‌هاي خياباني، جنبشي اجتماعي بسازد و از معدودي جوان لات و اوباش به اصطلاح هسته يك نيروي ضدرژيم و مبارز را سازمان دهد! استراتژي‌ای كه او ارائه می‌كند، نسخه دوم از بيانيه‌هاي موسوي و كروبي است: «انتخابات همیشه امکانی است در رژیم اسلامی، برای اینکه مردم از فرصت‌هایی استفاده کنند و شاید باز این فرصت‌ها پیش آید ولی جبهه‌های مبارزه بسیار است و با افزایش دشواری‌های رژیم بیشتر هم خواهد شد و امکان استفاده از آنها هم بیشتر خواهد شد.» او در صف اول تئوري‌پردازان فتنه می‌ايستد تا يك بار ديگر روياهاي خويش را در قالب اين اغتشاشات بيان كند. مفهوم‌سازي و توليد ادبيات براي اغتشاشگران و اراذل از هنرهاي وی است كه به نمايش می‌گذارد، وی مدعي است: «اين حركت ريشه در خودآگاهي دارد. اين حركت براي دگرگون کردن فرهنگ سیاسی ایران و اصولا برای دگرگون کردن ذهنیت سیاسی ایرانیان است.» بسياري از واژه‌هايي كه گروه‌هاي فتنه‌جو در ادبيات خويش به كار می‌بندند، برگرفته از مصاحبه‌هاي وی است، مثل اين عبارت كه شماري از هواداران فتنه می‌گفتند: ما بي‌شماريم. همايون به نيروهاي بريده انگيزه می‌دهد: «کوشندگان جنبش سبز که عده بی‌شماری هستند، حرکت به سمت ژرفای مساله را آغاز کردند. مساله فقط تقلب در انتخابات نیست، مساله خیلی ریشه‌‌دار‌تر از تقلب انتخاباتی ا‌ست.» اوج حمايت نویسنده مقاله توهین‌آمیز علیه حضرت امام و روحانیت، در مصاحبه‌اش با سایت ضدانقلابی «تهران ریویو» نمايان شد؛ آنجا كه وي ضمن دفاع از دست‌اندرکاران فتنه سبز در داخل (نظیر موسوی، کروبی و خاتمی) تاکید کرد: «جنبش سبز توانست سران خود را که از درون رژیم بودند، تغییر دهد و بسازد. جنبش سبز در جناح به اصطلاح اصلاح‌طلب نفوذ کرد که توانست آن آبروریزی‌ها را برای رژیم راه بیندازد. البته به سران جنبش، رهبران نمی‌گویند، بلکه می‌گویند راهبران. حتی خود آنها هم می‌گویند ما رهبر جنبش نیستیم. من اشکال اساسی در رفتار و گفتار سران جنبش در داخل ایران نمی‌بینم. وقتی از بیرون به اینها نگاه می‌کنم، می‌بینم آنها نسبت به بسیاری از کسانی که در بیرون ادعای رهبری دارند یا دیگران سعی می‌کنند از آنها رهبر جنبش بسازند، انحرافات بسیار کمتری دارند.» نكته جالب اينجاست كه پس از اينكه فتنه 88 فروكش می‌كند و سران اغتشاش به شكست خويش اعتراف می‌كنند، اين ژنونشين براي سبزها همچنان پيام مقاومت می‌فرستد و مدعي است، شكست در اين حركت راه ندارد و اين حركت در سطح فرهنگی و اجتماعی جریان دارد. او البته در عين حال اذعان می‌كند: «فرصت‌طلبی‌ها و سودجویی‌ها از اين حركت شروع شده و عده‌ای به فکر استفاده کردن از موقعیت افتاده‌اند.» اما از مقدمات تحليل خودش نتيجه‌گيري معكوس می‌كند و می‌گويد: «این سخنانی که در بیرون از ناکارآیی سران جنبش سبز پخش می‌شود، توسط این عده است که به دنبال سودجویی‌های خود هستند.» ابعاد سياسي حركت داريوش همايون زماني نمايان‌تر می‌شود كه او به صورت خاص براي مثلث سران فتنه جبهه دفاعي می‌گشايد. او برابر موج سهمگين اعتراضي می‌ايستد كه پس از شكست حركت در محافل خارج كشور عليه موسوي، كروبي و خاتمي به راه افتاده بود. وزير اطلاعات شاه از همه ابزارها و امكانات رسانه‌اي بهره می‌گيرد تا نفس تازه‌اي در گروه سران از نفس افتاده فتنه دميده شود. وي زماني كه سرزنش‌ها نسبت به موسوي و كروبي بالا می‌گيرد، تمام‌قد به دفاع از آنها برخاسته و می‌گويد: «سران جنبش سبز چکار می‌توانند بکنند؟ باید خود را در جایگاه آنان بگذاریم و با شرایط درون ایران به مساله نگاه کنیم.» در سايت خودش در پاسخ به كساني كه سخنان او را در دفاع از سران فتنه به چالش كشيده‌اند، اظهار خوشحالي می‌كند كه موسوي هر روز سخنان تند‌تری می‌گوید و در دستگاه حکومتی یاران تازه‌ای برای جنبش سبز می‌جوید: «من با هیچ‌کدام از اینها مخالفتی نمی‌توانم داشته باشم. اینکه سران جنبش سبز بخشی از همین حکومت هستند برای من هم نشانه‌ای از پایندگی است. در نگاه من کسی که از فرزند محبوب خمینی بودن به سخنگویی جنبش سبز دگرگشت یافته به مراتب با ارزش‌تر است تا دگرگشت‌ها و موضع‌گیری‌هايی که قلم بیش از این در وصف‌شان نمی‌چرخد.» جالب اينجاست كه او چرخش‌هاي موسوي و كروبي را نيز توجيه می‌كند. در يكي از مصاحبه‌هايش با «دويچه‌وله» ابتدا به تحسين و توصيف آنها می‌پردازد و می‌گويد: «نقش موسوي و كروبي نقش بسیار موثری بوده و موثرتر هم می‌شود؛ براي اينكه اينها زبان جنبشند، براي اينكه در جاهایی که جنبش نمی‌تواند خودش را ابراز کند مثل تظاهرات خیابانی، سخنان و مصاحبه‌ها يا دعوت آنان از مردم بسیار موثر است و نقش مثبتی دارد.» وي به قدري به فتنه اميدوار و از آن ذوق‌زده شده بود كه در گفت‌وگو با دويچه‌وله آلمان در پاسخ به سوال خبرنگار كه می‌پرسد: «آقاي همايون! آيا طي 15-14 ماه گذشته، هرگز مچ‌بند سبز بسته‌ايد؟» می‌گويد: «خیر! من زیاد اهل سمبل‌ها نیستم؛ البته به‌جای مچ‌بند، من گاه‌گاهی کراوات سبز بسته‌ام.» داريوش همايون در چند رشته از نوشته‌ها و مصاحبه‌هاي خود به تاييد و حمايت از مواضع اكبر هاشمي‌رفسنجاني می‌پردازد، از جمله در مقاله‌اي كه در سايت گروه مشروطه‌خواهان درج می‌كند، نامه سرگشاده و بي‌ادبانه رفسنجاني به رهبر انقلاب را يك «نقطه عطف» می‌خواند. جالب اينجاست كه هاشمی‌رفسنجانی در يكي از موضع‌گيري‌های جنجالي خويش سعي كرده بود روحانيت و مراجع را از ظهور يك رشيدي‌مطلق جديد بيم دهد، وی مدعي شده بود: «من خطر بازسازی جریان احمد رشیدی‌مطلق كه موج اهانت به روحانیت و مرجعیت را به راه‌اندازد، جدي می‌بينم.» اما اين هشدارهاي او درست زماني رسانه‌اي شد كه رشيدي‌مطلق با حضور در استوديوی شبكه‌هاي اروپايي آشكارا به تحسين و ستايش هاشمي و اقدامات او عليه رهبر حكيم انقلاب پرداخته و حمايت وي از جريان فتنه را يك نقطه عطف در ضربه‌پذيري نظام اسلامي خوانده بود. وي در مصاحبه با سايت ضدانقلابي «تلاش آنلاين» نيز عبارت تجليل‌گونه‌ای از رفسنجاني می‌آورد: «نسب‌نامه جنبش سبز از 22 خرداد آغاز نمی‌شود. از همان 3-2 سال نخست پیروزی انقلاب، نخستین نشانه‌های راه یافتن گفتمان دموکراسی لیبرال در نوشته‌های بیرون پدیدار شد و در دوران ریاست‌جمهوری رفسنجانی در مجلات سنگین‌تری که پیاپی انتشار یافتند، بیرون رفتن از گفتمان انقلاب اسلامی را می‌شد به طور منظم دید».

محمدمهدی تقوی

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین