سفرهای خارجی مسئولان انجمن صنفی روزنامه نگاران و به خصوص تخلفات عدیده مالی و حتی اخلاقی آنان دراین سفرها هزینه های بسیاری را برای جمهوری اسلامی و جامعه مطبوعاتی کشور به همراه داشته است. به طوری که مسافرت کسانی چون ش به لبنان و رفتارهای به دور از شان وی، هنوز در این کشور و در میان مسئولان آن رد و بدل می شود.
نوشته حاضر تراوشات طنز آلود م.ا یکی از اعضای انجمن قدیمی روزنامه نگاران ایران است که برای بولتن ارسال شده:
این متن طنز آلود پس از آن نوشته شده که سفرهای خارجی مسئولان انجمن صنفی روزنامه نگاران و به خصوص تخلفات عدیده مالی و حتی اخلاقی آنان دراین سفرها هزینه های بسیاری را برای جمهوری اسلامی و جامعه مطبوعاتی کشور به همراه داشته است. به طوری که مسافرت کسانی چون ش به لبنان و رفتارهای به دور از شان وی، هنوز در این کشور و در میان مسئولان آن رد و بدل می شود.
در یک روز مطبوع زمستانی در یکی از شوارع دُبی دیدم دو نفر که خیلی آشنا به نظر می رسیدند تفرج کنان و شلنگ تخته زنان می گردند و از زندگی لذت می برند! بندة بینوا که به دلیل خاصی در آن شهر غریب مشغول کارم بودم بعد از اینکه آقایان را بجا آوردم و شناختم، خواستم دنبالشان بروم و خوش و بشی کنم اما در آن آشفته بازار میسر نشد. بعد فکر کردم که شاید بهتر است دیدارشان را به تهران موکول کنم و در انجمن روزنامه نگاران که بندة بینوا هم عضو آن هستم خدمتشان برسم. ماجرا گذشت تا اینکه به تهران برگشتم و با دوستان انجمن تماس گرفتم و از وضع آن جویا شدم که گفتند معلوم نیست چه خبر است و هیئت مدیره نه کاری میکند و نه توضیحی میدهد و... . در این گیر و دار یکی از دوستان مطلبی را از سایت (امروزنامه) به من داد تا بخوانم. این مطلب دربارة سوء استفادة هیئت مدیرة انجن از موقعیت و امکانات انجمن بود و در آن اشاره شده بود که در بسیاری موارد اعضای هیئت مدیره با امکانات انجمن به مسافرتهای خارج کشور رفته اند و هیچ توضیحی هم به اعضا نداده اند که دلایل سفرها چه بوده و چه دستاوردهایی داشته است. با خواندن این مطلب به صرافت افتادم تا ته و توی حضور آن دو «آشنا» را که از قضا اعضای اصلی هیئت مدیره هم بودند، در دبُی در بیاورم.
ابتدا از دوستان عضو پرسیدم در این دو سه ماه اخیر در انجمن اعلامیه یا اطلاعیه ای که نشان دهنده سفر به دُبی باشد دیده اند یا نه؟ کسی جواب مثبت نداد اما یکی از رونامه نگاران گفت از خانم.... شنیده است که اجلاسی به میزبانی یک سازمان بین المللی روزنامه نگاران در دُبی برگزار میشود. یافتن تاریخ برگزاری این اجلاس در عصر ارتباطات چندان مشکل نبود و با کمال تأسف دیدم که درست همان زمانی بوده که بندة بینوا آن دو «آشنا» را در یکی از شوارع دُبی دیده بودم شلنگ تخته زنان و تفرج کنان...
تا امروز که این مطلب را مینویسم، آقایان هنوز هیچ اطلاعی و توضیحی دربارة این سفر نداده اند... شاید هنوز دارند خستگی آن شلنگ تخته زدن را در میکنند!!
و اما سفر بعدی!
چند وقت پیش دوستان تماس گرفتند و گفتند آماده شو برویم سفر!
گفتم کجا؟ گفتند افغانستان!
گفتم چه خبر است؟
گفتند: همایش انتخابات ریاست جمهوری افغانستان و از انجمن روزنامه نگاران ایران هم دعوت شده است.
گفتم چرا دوستان عضو هیئت مدیره نمی روند؟ آنها که پا به سفرشان «ماشاءالله» خیلی خوب است!
گفتند این یکی را بذل و بخشش کرده اند به اعضای انجمن!
گفتم لابد می خواهند ببینند انتخابات ریاست جمهوری تخت نظارت و دخالت آمریکایی ها چه مزه ای میدهد تا شاید باز هم بچسبند به قضیة «انتخابات آزاد تحت نظارت بین المللی».
گفتند موضوع را سیاسی جناحی نکن.
گفتم مگر اعضای هیئت مدیره در این سالها غیرسیاسی و غیرجناحی عمل کرده اند؟
گفتند حالا که یک سفر خارجی هم برایت ترتیب داده اند ناسپاسی میکنی؟
گفتم چرا دبی را تنها گشت زدند یا اروپا را بی خبر و تنها و اختصاصی و خانوادگی (!) رفتند و حالا که نوبت به افغانستان رسید یاد اعضای انجمن افتاده اند؟!!
گفت لابد مشغله دارند. آخر مدیریت یک انجمن که شوخی نیست!
گفتم اتفاقاً اینها شوخی مدیریتی است! وگرنه با مدیریت درست که وضع انجمن به اینجا نمیکشید که... در ثانی، مشغلة آنها در جای دیگری است. حتماً خبر دارید که آقایان و خانم ها رفته اند از کاندیداتوری میرحسین در انتخابات حمایت کنند و راهکار بدهند که برای پیروزی چه بکند و چه نکند.
گفت شوخی میکنی!؟
گفتم نه.
گفت بابا اینها که رفته اند طرف شیخ اصلاحات!
گفتم نه...!!!؟
گفت باور کن.
گفتم چه بلبشویی! باید بخندیم یا کار دیگری بکنیم؟!
گفت فقط من مانده ام که میرحسین یا شیخ اصلاحات چگونه به این آدم ها اعتماد کرده اند؟!
گفتم بالاخره آفتاب پرست هم جذابیت دارد وقتی رنگ به رنگ می شود.
گفت آن بیچاره که برای دفاع از خودش رنگ عوض میکند.
گفتم آفتاب آفتاب است چه فرقی میکند؟
گفت یکی بی آزار است و اما آن یکی می خواهد به بهای بی آبرویی دیگران به خورد و خفتش روی کوهی از ثروت بادآورده نفت ادامه دهد...
گفت بالاخره می آیی افغانستان یا نه؟
نرفتم. آنها که رفتند گفتند که فقط یکی از اعضای هیئت مدیرة انجمن آمده بود و شش هفت نفر بقیه روزنامه نگاران عضو انجمن بودند، یعنی نه سر پیاز و نه ته پیاز. فقط قرار بود به آنها و بقیه بباورانند که شما هم به خرج انجمن سفر خارجی رفته اید؛ گیرم که یک هفته در افغانستان!!!