شما را پدربزرگ تهران لقب دادهاند، چه احساسي از داشتن اين عنوان داريد؟
من خواهناخواه لذت ميبرم. من تهران راخيلي دوست دارم و از اينكه ميبينم الان به شكل يك هيولا درآمده خيلي غصه ميخورم. يك زماني كه شهر كوچكتر بود و اين همه ساخت و ساز در آن نبود، كوههاي شميران را ميتوانستيد ببينيد؛ كوههايي كه جزو افتخار و هويت ما بود، اما الان ديگر نميبينيد. ديگر تهران، تهران ما نيست.
اگر بخواهيد به عقب برگرديد با توجه به اينكه هشت دهه از زندگي را پشت سر گذاشتهايد چه دههاي را انتخاب ميكنيد؟
من تا شهريور 1320 را انتخاب ميكنم، براي اين كه در آن دوران يك نفر به جمعيت تهران اضافه نميشد. اگر احيانا كسي ميخواست به فرض از شيراز يا تبريز به تهران بيايد، بايد جواز ميگرفت، يعني پدر خانواده به كلانتري محل ميرفت و ميگفت ميخواهم بروم تهران، ميپرسيدند چند نفريد و آن هم ميگفت منم، همسرم و دو فرزندم، بعد ميپرسيدند چند روز ميماني مثلا ميگفت ده روز بعد از آن فقط يك پروانه به او ميدادند كه در آن قيد ميشد اين شخص همراه خانواده ميتواند ده روز در تهران ساكن شود. حتي ميپرسيدند كه چه زمان حركت خواهد كرد تا تاريخ اقامت را بر اساس آن محاسبه كنند. وقتي شخصي از شهر ديگري ميآمد. پاسبانها جلويش را ميگرفتند چون ميفهميدند كه غريبه است و جوازش را چك ميكردند و اگر كسي حتي يك روز بيشتر از آن مدتي كه اجازه اقامت داشت ميماند، جريمهاش ميكردند.
گرفتن جواز اقامت فقط براي تهران الزامي بود؟
نه، همه جا اجرا ميشد، چه كساني كه از شهرستانها ميآمدند تهران و چه كساني كه از تهران ميرفتند شهرستان، اين كار باعث شد تا جابهجايي جمعيت صورت نگيرد و به جمعيت تهران اضافه نشود، اما بعدها در زمان پهلوي دوم نظارتها از بين رفت و تهران بلبشو شد، آخرش هم به اينجا رسيد.
برخي بر اين باورند كه با توجه به مهاجرتهاي بيرويه، تهران ديگر يك فرهنگ عامه مشخص و قديمي ندارد آيا چنين نظري را قبول داريد؟
هنوز بين بچههاي تهران اين فرهنگ قديمي هست و با تمام وجود فرهنگشان را حفظ ميكنند. شما اگر يك جايي برويد ده نفر بچه تهران نشسته باشند، اين ده نفر همه تحصيلكرده هستند و بينشان استاد دانشگاه بسيار است. مردم تهران روي زبان خودشان هم تعصب دارند و همانطور كه مردم ابيانه هنوز لباسهاي محلي خودشان را ميپوشند، تهرانيهاي قديم هم هنوز همان سنتها، رابطهها، دوستيها و اخلاقيات خود را حفظ كردهاند. شما نميبينيد كه يك تهراني اصيل از همسرش طلاق بگيرد، چرا كه خانواده بسيار مهم بود.
البته اين بحث اخلاقي كه مطرح ميكنيد فقط به تهران قديم اختصاص نداشت و ميتوان گفت احترام به خانواده در فرهنگ همه شهرها رعايت ميشد. اگر بخواهيد درباره فرهنگ مختص تهران قديم حرف بزنيد به چه مواردي اشاره ميكنيد؟
فرهنگ قديم تهران مال خود بچههاي تهران است و آنها هستند كه اين فرهنگ را حفظ كردند. بچه تهران دروغ نميگويد، بچه تهران پول و مال كسي را نميخورد و همچنين به حريم و روابط كسي تعرض نميكند. منظور من از فرهنگ اين است. در تهران امروز بسياري از اين اخلاقيات زير پا گذاشته ميشود. ما كه با فرهنگ تهران قديم بزرگ شدهايم آداب و رسوم خودمان را داريم. ازدواج در خانوادههاي ما تغييري نكرده است، اما الان بچهها در خيابان عاشق ميشوند و ازدواج ميكنند. ما اين كار را نميكنيم و بشدت پايبند خانواده هستيم و خالهها و عمهها دختر پيدا ميكنند. زني كه ازدواج ميكند، بايد زن خوبي براي همسرش و مادر خوبي براي بچههايش باشد، فاميل دوست باشد و اينها از رسم و رسومات تهران ماست. ما دوستانمان را ترك نميكنيم.
ما دوستيهايمان را از دبستان شروع ميكنيم و تا مرگ با هم هستيم. اما در تهران فعلي همه چيز منسوخ شده است. تهران قديم 400 تا 500 هزار نفر جمعيت بيشتر نداشت، اما الان اين جمعيت به 15 تا 16 ميليون نفر رسيده است. فرهنگ تهراني كه من از آن ياد ميكنم براي آن 500 ـ 400 هزار نفر و بچههايشان است. الان بسياري از آن تهرانيها از تهران رفتند و كوچ كردند چون ديگر اينجا را زادگاه خودشان نميدانند.
من رفتم از بوشهر بچه تهران را پيدا كردم و بايد پرسيد چرا شهر ما اين طور شده است. الان يك دختر نميتواند در خيابان براحتي راه برود. در قديم در محلات همه مراقب دخترانشان بودند و كسي جرات نميكرد به يك دختر چپ نگاه كند، چون همه بچه محلها آن را مثل ناموس خود ميدانستند و از او مراقبت ميكردند. الان كافي است يك دختر سر خيابان بايستد همه ماشينها جلويش ميايستند تا سوارش كنند. ارزشهاي اخلاقي از بين رفته است. يك مرد در تهران قديم سعي ميكرد اگر زني را ميبيند، سرش را پايين بيندازد تا برداشت بد نشود، اينها از ويژگيهاي اخلاقي ما بوده است، اما با مهاجرتهاي بيرويهاي كه شد و با تاثيرات دنياي مدرن شما ديگر اين سنتهاي زيبا را نميبينيد.
يك مقدار از فضاي تهران قديم خارج شويم و به فعاليتهاي شما بپردازيم؛ شما در شانزده سالگي با علاقهاي كه به ورزش داشتيد، وارد تيم فوتبال شديد و توانستيد در باشگاه راهآهن بازيكن و مربي شويد و در كنارش وارد فعاليتهاي هنري هم شديد، اگر به آن مقطع برگرديد با توجه به درآمد فوتباليستها آيا مسير فعاليت شغلي خودتان را تغيير نميداديد؟
اين را به حساب خود خواهي نگذاريد، ميگويند با يك دست، دو تا هندوانه نميشود برداشت، اما من چهار، پنج تا برداشتم. هم ورزش كردم و هم به بازيگري در تئاتر و تلويزيون و سينما پرداختم و هم وارد راديو شدم و هم ضربخواني و پيشپردهخواني و كوچه باغي را شروع كردم و در تمام اينها موفق شدم. الان هم اگر به شانزده سالگي برگردم همين مسير را انتخاب ميكنم.
يعني علاقهتان به همه اين رشتهها يكسان است؟
به هر حال آدم وقتي كاري را شروع ميكند، يعني علاقه دارد كه شروع ميكند. البته يكي از هنرهايي كه من خيلي به آن علاقه دارم، آواز كوچه باغي است.
شما يكي از طرفداران تيم پرسپوليس هستيد. اين تيم نسبت به گذشته كه تيم شاهين ناميده ميشد، چه تغييراتي كرده است؟
آن موقع كسي مثل دكتر اكرامي در راس تيم شاهين بود. اين مرد بزرگ چند شرط گذاشته بود، يعني اگر كسي ميخواست فوتباليست شود از او چند سوال ميكرد و معتقد بود يك بازيكن اول بايد تحصيلات داشته باشد دوم اخلاق و سوم بازي، اما آيا شما الان رعايت چنين شرايطي را ميبينيد؟ آن موقع تمام كساني كه در شاهين بازي ميكردند دكتر، مهندس، قاضي و در مجموع تحصيلكرده بودند.
اما ممكن است يك فرد استعداد خوبي براي بازي داشته باشد، اما تحصيلات نداشته باشد؟
در خيلي از كشورهاي ديگر هم تحصيلات مسأله مهمي است مثلا در اروپا اينگونه است. به نظر من ورزش بدون فرهنگ به چه درد ميخورد، البته يك بار از دكتر اكرامي ايراد گرفتند كه چرا همايون بهزادي را كه تحصيل نكرده است در تيم وارد كرديد كه ايشان در جواب گفت آقاي بهزادي در دنياي فوتبال يك پديده است براي همين او را آوردم. در واقع چون در مكتب پرسپوليس به اين ويژگيها توجه ميشد، باعث شد من به تيم پرسپوليس گرايش پيدا كنم.
الان مسألهاي كه وجود دارد در مورد هواداران تيمهاي فوتبال اين است كه گاهي ديده ميشود هتاكيهايي بين تماشاچيان رخ ميدهد، آن موقعها هم همينطور بود؟
الان تقريبا يك سال است جمعيت هواداران فوتبال ايران تشكيل شده است و من هم رئيس اين انجمن هستم. سابق اين طور بود كه هر تيمي هواداران خودش را داشت و تيم را تشويق ميكردند و اينطور نبود كه به تيم ديگر اهانت كنند.
رواج اين نوع آسيب در استاديومها از چه زماني در ميان هواداران شروع شد؟
حدود سالهاي 50 يا 51 بود. در آن مقاطع ديده ميشد كه حتي بدترين ناسزاها را حتي به داور هم ميدادند، چه برسد به مربي و بازيكن. يادم است ركيكترين فحش را به برخي بازيكنان ميدادند.
در حال حاضر با تشكيل جمعيت هواداران خوشبختانه مكاني را به ما دادند و اميدواريم به ما بودجه هم بدهند تا بتوانيم فرهنگسازي كنيم و بارفتن به شهرستانها و همچنين صحبت با تيمها و هواداران، آنها را قانع كنيم و به مرور فضاهاي ورزشي در تمام ايران پاكتر از وضع فعلي شود، الان 50 ـ 40 نفر از جوانان به نام هميار و هوادار هستند كه اينها با لباس فرمي كه برايشان در نظر گرفتيم در ميان جمعيت تماشاگر فوتبال ميچرخند تا آرامش را برقرار كنند و اگر حتي كسي مريض بود به او رسيدگي ميكنند و براي اين منظور حتي آمبولانس هم پيشبيني شده است. اينها بين جمعيت هستند و اگر كسي بخواهد فحاشي كند، جلو ميروند و محترمانه و با زبان خوش از او ميخواهند هتاكي نكند. الان يكي از مسائلي كه وجود دارد، اين است كه متاسفانه خانمها را به استاديوم راه نميدهند.
از زماني كه براي ورود خانمها به استاديوم ممنوعيت ايجاد شد، فحاشيها تشديد شد. زماني خانمها كنار همسران و خانواده به استاديوم ميآمدند و چون خانمها حضور داشتند، آقايان رعايت ميكردند و فحاشي و پردهدري نميكردند و حداكثرش هو ميكردند.
الان هم گاهي وقتها در ورزش واليبال شاهديم كه خانمها به استاديوم ميروند و شما وقتي تصاويرشان از تلويزيون پخش ميشود، ميبينيد كه استاديوم چه فضاي بهتري دارد. زماني من با دخترم به استاديوم ميرفتم و خيليهاي ديگر هم همينطور با همسر يا دخترشان ميآمدند. من بارها در تلويزيون و حتي مطبوعات هم گفتهام مادامي كه ورود خانمها را براي تماشاي فوتبال آزاد نكنند، همين آش و همين كاسه است.
با توجه به تغيير فرهنگي كه اشاره كرديد در تهران امروز رخ داده، آيا خانمها ميتوانند امنيت لازم را در استاديومها داشته باشند؟
احمدي: سالهاست که به دنبال جمعآوری ترانههای فولکلور تهران به شهرستانهای مختلف سفر کردم. من دیگر پیرم و فردا میمیرم، اگر این ترانهها اجرا نشود کسی نیست اینها را حفظ و اجرا کند و این ترانهها از بین خواهد رفت
صدردر صد. آنجا با گوشه خيابان فرق ميكند. فضا، فضاي فرهنگي ـ ورزشي است و بايد اين را هم در نظر گرفت. يك بار فينال فوتسال ايران و ازبكستان بود و مرا هم دعوت كردند. رفتم ديدم حدود 150 نفر از خانمها آمدند و نشستند گوشهاي و اين 150 نفر از اول يكپارچه تيم ما را تشويق كردند در حالي كه آقايان تنبلي ميكردند و در اين مدت يك فحش از دهان هيچكس بيرون نيامد.
معتقدم نبايد صرفا هواداران را به بياخلاقي محكوم كرد. هواداري كه در زمستان و سوز و سرما يا اوج گرماي تابستان به استاديوم ميرود، بازي خوب ميخواهد. اگر جايي اعصابش به هم ميريزد، اگر داد هم خواست بزند، بزند و هيجانش را خالي كند، اما بايد به او گفته شود كه دهانش را آلوده نكند.
يكي از هنرهاي شما خوانندگي است و در مورد ترانههاي قديمي تاكنون دو آلبوم منتشر كرديد كه دومين آلبومتان آبان ماه رونمايي شد، اين ترانهها چقدر با استقبال مواجه شده است؟
استقبال فوقالعاده بود. اين ترانهها يك بازار خوب دارد و آن بازار بچههاي تهران است، حالا هر جا كه ميخواهند باشند. علاوه بر ترانهها كتابي را هم در اين ارتباط چاپ كردهام.
ترانههايي كه اجرا كرديد، چطور جمعآوري شده است؟
اينها ترانههاي فولكلور است و تاريخ آنها مشخص نيست. من سالهاست به دنبال جمعآوري اين ترانهها بودم، به شهرستانهاي مختلف سفر كردم، حتي برخي هنرمنداني كه اين ترانهها را ميخواندند و ديگر پير شده بودند ، پيدا كردم. اين ترانهها به حدود 80 تا ميرسد.
آيا براي انتشار و اجراي آن به مشكل برنخورديد؟
دو آلبومي كه بيرون دادم حدود 24 ترانه ميشود. البته ما همه ترانهها را ضبط كرديم ولي از بين آنها فقط 24 ترانه را به صورت آلبوم بيرون داديم و براي بقيه فعلا وزارت ارشاد مجوز انتشار نداده است.
دليلش چه بود؟
به ما كه نميگويند. من 30 سال زحمت كشيدم و دنبال اين آهنگهاي فولكلور گشتم و جمعآوري كردم بعد اين آهنگها به صورت كتاب در آمد و هشت بار تجديد چاپ شد اما وزارت ارشاد با چاپ مجدد آن مخالفت كرد.
اسم كتاب چه بود؟
كهنههاي هميشه نو. در اجراي اين ترانهها چون بسياري از آنها مربوط به درد و دلهاي خانمها بود، درستش اين بود كه توسط خانمها خوانده شود مثل ترانهاي كه در مورد هوو خوانده ميشود، اما چون ممكن نبود، خودم براي اين كه اين ترانههاي قديمي ماندگار شود، آنها را خواندم. من پيرم و فردا ميميرم اگر اين ترانهها اجرا نشود، كسي نيست اينها را حفظ و اجرا كند و اين ترانهها از بين خواهد رفت براي آن كه از بين نرود، خودم خواندم. به هر حال ما كار جمعآوري و اجرا را انجام داديم و اميدوارم مسئولان وزارت ارشاد هم در انتشار آن كملطفي نكنند.
گويا شما در حوزه قصه و قصهگويي هم فعال هستيد؟
البته من تاكنون چند كتاب نوشتهام و چاپ هم كردهام؛ پنج قصه كودك و نوجوان نوشتم كه به تصويب وزارت ارشاد رسيد و نوار شد، اما جلوي انتشار قصههاي بعديام را فعلا گرفتهاند.
چرا؟
نميدانم؛ هر قدر سوال هم ميكنيم، كسي جواب ما را نميدهد. حتي گفتيم ايراد را بگوييد تا حداقل در قصه بعدي تكرار نشود، اما باز چيزي نگفتند. اولين كتابم به نام «من و زندگي» بود و دومين كتاب «كهنههاي هميشه نو» نام داشت و سومي هم كتاب «فرهنگ لغت برو بچههاي تهران» و چهارمي «پرسه» بود.
آيا كتاب جديدي در دست تهيه داريد؟
بله الان دارم يك رمان مينويسم.
با چه عنواني؟
اسمش را فعلا گذاشتم «سر راهي» اما ممكن است نامش را تغيير دهم. موضوعات ديگري هم در ذهنم است كه ميخواهم پرورش دهم و روي كاغذ بياورم به هر حال دوست ندارم خانهنشين شوم، چون ديوانه ميشوم.
در رابطه با پيشپردهها و ترانههاي قديمي تهران، آيا اقدامي براي ثبت آن در ميراث معنوي انجام دادهايد؟
به فكر آن هستم اگر پيشپردهها نيز منتشر شود، دستمان پرتر ميشود. دوست دارم همه را يكجا جمعآوري و بعد ارائه كنم.
محتوا و مضمون اين ترانهها چيست؟
علاوه بر ترانههاي فولكلور تعدادي ترانه انتقادي است كه به دوران طاغوت مربوط ميشود. در واقع ما يك دهه آزاد داشتيم كه از شهريور 1320 تااول 1330 را شامل ميشد. باز يك بازه زماني ديگر هم داشتيم كه نسبتا آزاد بود كه از سال 1330 آغاز ميشد، اما با كودتاي 28 مرداد اين فضا از بين رفت. درآ ن زمان ما در ترانههايمان از وزير، رئيس، مديركل و وزارتخانهها انتقاد ميكرديم.
گويا چند بار هم بازداشت شديد؟
بله چند بار در شهرداري و كلانتري كتكهاي مفصلي خوردم.
كدام پيشپردهها به بازداشتتان منجر شد؟
يكي از اين پيشپردهها كارمند دولت بود كه در شعرش آمده است منم آن كارمند سركش اداري كه ندادم به وزير خود سواري. بعد در جايي حمله به دولت ميكند و ميگويد بگو اي دولت بدقول و بدقواره، شكم گشنه كه ماليات نداره. اين بود كه قوامالسلطنه در آن زمان از اين ترانهها خيلي بدش آمد.
ترانه ديگري در مورد حمال بازار بود. در اين شعر گفته ميشود: من آن حمال بازارم/ چون خربه زير بارم. در جاي ديگر گفته ميشود: لفظ حمال نگويم به وكيل و به وزير/ تا به حمال ستمديده جسارت نكنم. در واقع پيش پردههاي زيادي بود كه آن زمان به صورت انتقادي مطرح ميشد. حالا اين پيشپردهها را جمعآوري كردم و در مقدمه توضيح كامل دادم كه اين ترانهها براي چه مقطعي بوده است و چرا توقيف شده و چرا از بين رفت و چه كسي اين كار را كرد. به هر حال من كار خودم را كردم و هنرهاي بومي تهران را روي كاغذ و موسيقي آوردم.
شما در حوزه دوبله نيز كارهاي ماندگاري را بر جا گذاشتيد مثل كارتون پينوكيو كه صداي روباه مكار را دوبله كرديد. از كارهايي كه اجرا كرديد چه كاري را بيش از همه دوست داشتيد؟
البته من همه كارها را دوست داشتم ولي كارتون پينوكيو، پسر دريا، علي بابا و چهل دزد بغداد ازجمله كارهايي بود كه خيلي دوست داشتم.
دوبلههايي كه اكنون انجام ميشود چه تغييري نسبت به گذشته داشته است و آيا حس لازم را به بيننده منتقل ميكند؟
فيلمها و سريالهايي كه توسط قديميها دوبله ميشود، فوقالعاده شيرين و قشنگ است. آن موقع ما كلا حدود 60 نفر براي كار دوبله بوديم ولي الان تعداد دوبلورها حدود 260 نفر است كه از اين 200 نفري كه اضافه شده است، شايد ده نفر هم دوبلور واقعي از ميان آنها بيرون نيامده است. فقط دارند حرف ميزنند. دوبله كار بسيار سختي است و كار هر كس نيست. در دوبله بايد به شخصيت فيلم نگاه كنند، اگر نقش وزير خارجه را دوبله ميكند، بايد نقش آن شخصيت را بخوبي نشان دهد و اگر فردا نقش ديگري را به عهده ميگيرد، بايد در قالب آن شخصيت برود. چند وقت پيش يك فيلم قديمي ديدم و لذت بردم چون همه شخصيتها توسط دوبلورهاي قديمي دوبله شده بود. الان متاسفانه خيلي از فيلمها ديگر آن حال و هوا را ندارد و در كارتون وضع بدتر است. الان به كارتون توجهي نميشود و اين بزرگترين اشتباه است. كارتون نسل فردا را تربيت ميكند.
منظورتان دوبله كارتون است يا نوع كارتونهايي است كه پخش ميشود؟
منظورم در هردو بخش است. كارتونهايي كه انتخاب ميشود كارتونهاي خوبي نيست و بد هم دوبله ميشود. كودكان ما فردا را بايد بسازند. بچه قدرت يادگيرياش خيلي خوب است و در كودكي ميتوان به آن شكل داد. من بارها گفتم و بازهم ميگويم مسئولان بايد به انتخابهايشان براي اين گروه سني توجه بيشتري نشان دهند.
كارهاي شما ازجمله ترانهها و بازيهايي كه انجام داديد اغلب حس شادي را به شنونده و بييننده منتقل ميكند در كارهايي كه امروزه در حال پخش است اين حس شادي تا چه حد وجود دارد؟
من كارهاي تخصصي خودم را ميگويم. من پيشپرده و كوچه باغي ميخواندم، دوبله ميكردم و بازي ميكردم. شما يك كار مرا نميبينيد كه از شادي دور باشد. الان بسياري از برنامهها و سريالهايي كه پخش ميشود بيشتر غم و غصه است. ما زماني ميتوانيم به سمت جلو و توسعه و پيشرفت حركت كنيم كه مردم سرحال باشند. مردم گرفتاريهاي خودشان را دارند، بنابراين با ساخت برنامههاي شاد بايد روحيه آنها را بالا ببريم. ما در اين زمينه رسالتي داريم، اما برخي نميگذارند اگر با ما باشد ما ميگوييم اين قصهها چيست كه از آن سريال درست ميشود. اگر ميخواهند مردم به شبكههاي بيگانه گرايش نداشته باشند، بايد برنامههاي شاد و جذاب ساخته شود.
شما چند وقتي است كه نقشي رابراي بازي چه در تلويزيون و سينما قبول نكرديد، آيا دليل خاصي دارد؟
من ابتدا از پيشنهاددهنده ميخواهم كه نقش مرا بفرستد تا بخوانم، اگر خوشم آمد ميگويم چشم ولي متاسفانه وقتي نگاه ميكنم، ميبينم به درد من نميخورد. الان شش ماهي است كه دارم جواب رد ميدهم. من كار خودم را خراب نميكنم.
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com