روایتهای زیادی در مورد فساد اخلاقی نخست وزیر و وزیر دربار محمدرضا شاه از زبان خودش و درباریان شده است.
یکی از جنبههای زندگی خصوصی علم، اشتهار وی به فساد اخلاقی است. بنابر آنچه از اسناد و نوشتههای آن دوره بر میآید اسدالله علم به رغم تأهل هیچگونه تعهد اخلاقی رادر برابر همسرش نداشته و از همان اوایل ورودش به دربار به فساد اخلاقی روی آورده است. گو اینکه به شهادت نوشتههای خود او در سالهایی هم که هنوز در بیرجند و قاینات به سر میبرد به این گونه اعمال غیر اخلاقی دست مییازیده است.در همان آغاز ورودش به خدمت محمدرضا شاه، نام علم را در لیست گروه کثیری از افراد مییابیم که با اشرف پهلوی رابطه نامشروع داشتهاند.
این روند در زندگی خصوصی علم، به تدریج وارد مراحل حساستری شد. تا جایی که در دهة 1330 در مجامع عمومی و خصوصی از وی به عنوان فردی عیاش و بیبند و بار یاد میشد. در یکی از گزارشات ساواک که در 10 دی 1336 تنظیم شده است درباره این جنبه از زندگی اسدالله علم چنین میخوانیم:
«...اوقات بیکاری را به عیاشی میگذراند و به زن خیلی علاقمند است و غالب شبها مجالس عیش و نوش با زنها دارد. نقطه حساس و ضعف او زن است...»
ساواک حدود یازده سال بعد در 15 مرداد 1347 نیز اسدالله علم را با عباراتی مشابه فوق توصیف کرد.
معتبرترین آگاهیها درباره این جنبه از زندگی علم از لابلای نوشتههای خصوصی خود وی قابل ردیابی است. علم در موارد مکرر از روابط نامشروعش با زنان دیگر نام میبرد از جمله در 6 مهر 1348 در این باره مینویسد:
«...شام را با دوستم خوردم. خوش نگذشت. تماماً گریه کرد که وضع آیندهام نامعلوم است. من گفتم اگر روی زناشویی با من حساب میکنی باید به صراحت بگویم چنین کاری نمیتوانم بکنم. ولی مثل یک عضو خانواده من میتوانی راجع به آینده حساب بکنی.»
از معشوقههای داخل کشور که بگذریم، علم در کشورهای مختلف اروپایی نظیر سوئیس، انگلستان، ایتالیا و فرانسه نیز با زنان بدکاره و فواحش رابطه داشت.
خود علم در نوشتههای خود بارها از این روابط سخن به میان میآورد.
گو اینکه برخی اوقات برای اینکه بیش از پیش سوء ظن و بدگمانی همسرش را بر ضد خود تحریک نکند برای مسافرتهای خارجی خود دستاویزهایی نظیر معالجه پزشکی و یا مأموریتهای سیاسی و نظایر آن میتراشید: «... در آخر کار خواستم فردا به زوریخ بروم. برای معالجه چشم میروم. خیلی ناراحت شدند. اعلیحضرت فرمودند از خانم علم میترسی؟ عرض کردم واقعاً یک دلیل بزرگ هم همین است، چون خانم تصور میفرمایند غلام دائماً در اینجا در حال الواطی و خوشگذرانی است...»
اسدالله علم در جایی دیگر در 14 آبان 1353 مینویسد:
«... امروز بعد از ظهر به کیش برگشتم ... معشوقهام اینجا به من ملحق شد و ساعات بسیار دلچسبی را گذراندم.»
و یا در 12 مرداد 1354 در این باره میگوید:
«... مخفیانه به سوئیس رفتم تا چند روز خوشی را با معشوقهام بگذرانم بعداً در زوریخ به همسرم که با دندانپزشک وعده ملاقات داشت ملحق شدم. از آنجا با هم به تهران برگشتیم.»
در لابلای اسناد بر جای مانده از علم مواردی یافت میشود که حاکی از شناسایی، معرفی و مشخصات و آدرس محل سکونت فواحش در شهرهای مختلف اروپایی نظیر لندن است.
طبق این اسناد آشکار میشود که علم وزیر دربار تعدادی واسطه ایرانی و خارجی در کشورهای اروپایی داشت که برای وی فواحش و زنان بدکاره را شناسایی و معرفی میکردند. از جمله واسطههای ایرانی علم در لندن میتوان به فردی به نام شاهپور بهرامی اشاره کرد که معرف و واسطه رابطه علم با زنی به نام اوسولا بود.
سند دیگری در اختیار داریم که حاکی از انتقاد یکی از زنان انگلیسی از علم به خاطر الواطیها و فساداخلاقی او است. او ضمن اینکه پیشنهاد رابطه با علم را رد میکند او را از اینکه، به رغم داشتن همسر، باز هم فساد اخلاقیاش را ادامه میدهد شماتت میکند. در بخشی از نامه وی خطاب به علم آمده است:
«... من نمیدانم چرا تو و آدمهایی مثل تو دوست دارند تا با هر دختری که دلشان میخواهد همبستر شوند. اکثر مردان انگلیسی و اروپایی تنها به همسرانشان اکتفا میکنند. من نمیدانم همسر شما چگونه شما را تحمل میکند. اگر مردی همسر نداشته باشد طبیعی است که برای ارضای خود دنبال جنس مخالف باشد ولی وقتی مردی دارای همسر زیبایی است چرا باید در پی زنان دیگر باشد... به هر حال من میخواهم برای همسر آینده و بچههای خود پاک باقی بمانم. اگر من با شما رابطه داشته باشم همیشه در مواجهه با همسر شما و شوهر آینده خودم و بچههایم احساس گناه خواهم کرد..»
این شیوه زندگی بیبند و بار علم باعث سردی هر چه بیشتر روابط همسرش با او میشد. ملکتاج همسر علم جهت بازداشتن وی از این اعمال خلاف قانون از برخی افراد خانواده سلطنتی تقاضا میکرد در این باره به او تذکر دهند و از او بخواهند وفاداری بیشتری نسبت به زنش داشته باشد. اما علم هرگز حاضرنبود به این تذکرات توجهی نشان دهد. علم در این باره میگوید:
«گفتگویم را با خانم دیبا دیشب بعد از شام با ملکه مادر بازگو کردم. او اشاراتی کرد مبنی بر این که مردها همه الواطند و من بیشتر از همه. گفتم من به هیچ وجه کوتاه نیامدم و یادآوری کردم من همین هستم که هستم و خانم علم یا مرا تحمل میکند و یا میگذارد و میرود...»
فرح دیبا همسر شاه، به رغم تمام رقابتها و کشمکشهایی که با علم داشت، در این مورد خاص در پاسخ شکایت همسر علم از اعمال خلاف قاعده وی، از علم طرفداری کرد:
«شاهنشاه اضافه کرد راستی شهبانو به همسرتان گفته که دست از نق زدن دائمی با شما بردارد، یا باید یاد بگیرد با اوضاع کنار بیاید و یا این که جامهدانش را ببندد و برود. من جواب دادم که خیلی تعجب کردهام، شهبانو طرف مرا گرفته. معمولاً زنان ترجیح میدهند بر ضد ما مردان جبهه بگیرند.»
ملکتاج قوام پیش از این نیز یک بار جهت خلاصی از دست همسر بیوفایش تصمیم به خودکشی گرفته بود. البته وی هیچگاه این فکرش را عملی نساخت و شاید هم با دستزدن به چنین تهدیدی قصد داشت از فساد اخلاقی بیشتر علم جلوگیری کند. به هر حال صرف داشتن همین فکر هم خود نشان از اوج خشم وی از همسرش میدهد. ملکتاج قوام در 19 آبان 1352 با تنظیم وصیتنامهای در این باره خطاب به دخترانش رودابه و ناز نوشت:
«نور چشمان عزیز، این چند کلمه را مینویسم که بدانید مقداری از زمینهای یافتآباد تعلق دارد به همشیره بسیار عزیزم. باید بهترین نقطه به ایشان داده شود، یعنی هر طور مایل باشد همان طور عمل بکنید، خیلی متشکر میشوم. با عزیزهای بهتر از جانم خداحافظی میکنم. امیدوارم اگر کار بدی در زندگی نسبت به شما کردهام مرا ببخشید.
رودابه و ناز عزیزم را زیاد میبوسم و قربان میروم، تقاضای دیگر من این است که نور چشمان سیاه نپوشند، اسد هم کراوات سیاه نزند و ختم هم نگذارند، بلکه همه خوشحالی بکنید. مخارج ختم را به فقیر بدهید. برای اینکه بابا بتواند بدون سرخر به زندگی خود ادامه دهد خود را از بین میبرم. امیدوارم هر روز که میگذرد بیشتر از زندگی خود لذت ببرد و کیف کند. من برای او دردسر بزرگی بودم.»
فساد اخلاقی و به قول خود علم «الواطیگریهای» او فقط منحصر به خود او نمیشد بلکه در این میان به ویژه شخص شاه شریک بزرگ او بود. بنابراین روابط و همکاری شاه و علم فقط به امور سیاسی، اقتصادی و یا احیاناً فرهنگی محدود نمیشد، بلکه از مهمترین جنبههای این روابط نزدیک را باید در مسائل خصوصی و فساد اخلاقی مشترک جستجو کرد.
علم از همان سالهای اولیه ورودش به دربار در دهة 1320 ش به جرگة مهمترین کسانی پیوست که برای شاه درجستجوی یافتن زنان بود. علم به تدریج از قبل این گونه اقداماتش با شاه بسیار نزدیک شد و در تمام دورانی که ثریا همسر شاه بود علم در نقش مهمترین واسطه ارتباط شاه با زنان بدکاره ظاهر شد. و یکبار هم ثریا از این واسطهگریهای علم سخت عصبانی شده «فوراً آقای علم را احضار مینمایند و بیمحابا سیلی جانانهای بادست لطیف و مبارکشان به صورت او مینوازند.»
حسین فردوست نیز در خاطرات خود از علم به عنوان مهمترین فردی نام میبرد که چه از داخل کشور و چه از کشورهای خارجی برای شاه معشوقه تهیه میدید. از همکاران اصلی اسدالله علم در شکار این قبیل کالاها برای شاه میتوان از اردشیر زاهدی نام برد. 14 فریدون هویدا برادر امیر عباس هویدا نخستوزیر، که خود با یکی از همین قربانیان ملاقات کرده بود، بعدها در خاطراتش در این باره چنین نوشت:
«...چند تن از همکارانم به من خبر دادند که اردشیر زاهدی و اسدالله علم مأمور ترتیب دادن مجالس خوشگذرانی برای ارباب خود هستند ولی با این حال هنوز نمیتوانستم مسأله را باور کنم تا آنکه در سال 1959 در نیویورک با یک زن آمریکایی که چند سال درتهران زبان انگلیسی درس میداد ملاقات کردم و از او شنیدم که موقع اقامتش در تهران یک شب علم او را برای شرکت در میهمانی به منزل خود دعوت کرد و در آنجا ضمن یک پذیرایی مفصل و احترام فراوانی که برایش قایل شد او را به یک اطاق پذیرایی برد که هیچکس در آن نبود و بلافاصله بعد از آنکه علم از اتاق بیرون رفت در دیگری باز شد و شاه به درون آمد...»
اسدالله علم برای انجام هر چه بهتر و بیشتر این مأموریت برای شاه در سالهای بعدی حیات سیاسیاش باند وسیعی از دوستان و آشنایان خود را در گوشه و کنار ایران و سایر کشورهای اروپایی و آمریکا سازماندهی کرد. علی شهبازی که خود به رغم رتبه پایین نظامیاش از محافظان شخصی شاه بود دربارة این مأموریت باند اسدالله علم توضیح کاملتری ارائه میدهد:
«باند علم کارشان این بود که خانمهای شوهردار و دختران بخت برگشته و یا همسران و دختران کسانی را که میخواستند مقامی بگیرند برای شاه بیاورند. عدهای مأموریت داشتند که در خارج از کشور در هنگام مسافرت برای او قبلاً همه چیز را آماده کنند. البته در اکثر مسافرتها اردشیر زاهدی و حسین دانشور و سرهنگ جهانبینی و مصطفی نامدار «سفیر شاه در اطریش» عهده دار آوردن خانمهای متعدد بودند. از همه فعالتر محمود خوانساری بود که دختران دانشجوی ایرانی را میآورد. در مسافرت سوئیس دولو قاجار و خانم او مأمور این کار بودند.
در مسافرتهای داخلی، آقای امیرقاسمی از ساواک و هرمز قریب و خسرو اکمل، داماد قریب، این مأموریت را انجام میدادند. در تهران که هفتهای چهار روز این برنامه اجرا و انجام میشد.
کامبیز آتابای و افسانه اویسی «رام» و خانم آراسته که مستقیماً با افسانه اویسی در دفتر کار علم کار میکردند و سلیمانی و عباس و حسین حاج فرجی مسئول پذیرایی بودند. این برنامه گاهی در کاخ شهوند انجام میشد که مسئول آن ابوالفتح آتابای یا سلیمانی و جهانبینی مسئول تعیین مسیر و محافظت بودند و برنامه دور کردن سربازان و مأمورین را آنها طراحی و اجرا میکردند.»
علی شهبازی در جایی دیگر از خاطراتش، درباره این فعالیت واسطهگرانه باند علم توضیحات بیشتر و روشنگرانهتری میدهد و ضمن بررسی نقاط جغرافیایی فعالیت هر یک از آنان از فعالیت دستهای دیگر که همکاری نزدیکی با همین باند داشتند پرده بر میدارد:
«او سلیمانی اهل بیرجند و از نزدیکان اسدالله علم بود که به پشتیبانی او نماینده مردم بیرجند در مجلس شد. سپس از این شغل استعفا داد و وارد دار و دسته علم در دربار گردید و بساط عیاشی و شهوترانی برای محمدرضا مهیا میکرد.
عده زیادی در این باند فساد فعالیت میکردند، از جمله سیروس پرتوی که از اسرائیل خانمهای زیبا میآورد که اینها در واقع جاسوسههایی بودند، افسانه اویسی که در تهران فعالیت میکرد، امیر متقی که در دانشگاه شیراز بود، کامبیز آتابای از انگلیس خانم میآورد، محمودخوانساری در سطح اروپا فعالیت میکرد و مصطفی نامدار که در اطریش سفیر بود از آنجا خانم میفرستاد، حسین دانشور و خانم دولو و ... هم بودند، اما سلیمانی وظیفهاش این بود که اینها را با هم هماهنگ کند.
محلهایی که اسدالله علم برای عیاشیهای شاه در نظر گرفته بود اینها بودند: منزل خودش، منزل ابوالفتح محوی در فرمانیه، کاخ شهوند،کاخ فرح آباد، خجیر، باغ ارم شیراز، منزل علم در بیرجند، جزیره کیش و باغ ملکآباد مشهد. به باند علم باید کسانی چون ایادی و دکتر رام و محمود منصف و هرمز قریب و خسرو اکمل را نیز افزود.»
درباره چگونگی شکار زنان خارجی که به منظورهای فرهنگی ـ هنری وارد ایران میشدند، یکی از مأموران شکارگر علم روش جالب توجهی را به وی پیشنهاد میکند:
«محترماً به عرض عالی میرساند در هر ماه تعدادی هنرمندان خارجی برای اجرای برنامههای هنری در کابارههای «باکارا» و «شکوفهنو» به کشور شاهنشاهی ایران مسافرت مینمایند که در بین آنها افرادی وجود دارند که قابل پذیرش و جالبند و میتوان قبل از آنکه با ایرانیها آشنا شوند به آنها تماس گرفت و ترتیب شرفیابی آنان را داد تا چنانچه مورد پسند قرار گیرند بهر نحو که امر و مقرر فرمایند دربارهشان عمل شود.
به منظور رعایت اصول حفاظت و برای آن که افراد مورد نظر متوجه نشوند به حضور چه مقامی شرفیاب خواهند شد، میتوان به آنها اظهار داشت که ترتیب ملاقات آنان با یکی از معاونان وزارت دربار شاهنشانی داده میشود تا هرگاه مورد پسند واقع نگردیدند، ملاقات یک امر عادی و طبیعی جلوه کند.
درباره کسانی که مورد پسند قرار میگیرند به هر نحو که اراده فرمایند عمل خواهدشد و هرگاه شایسته بدانند مطالبی که صلاح باشد به آنها گفته میشود. با اجرای برنامه معروضه چنانچه با تأکیداتی که خواهد شد احیاناً مطلبی را بازگو نمایند، انجام ملاقات با یکی از معاونان وزارت دربار شاهنشاهی که آن هم نام و شهرت و مشخصاتش معلوم نیست، در پیش هیچ کس جلب توجهی نمیتواند بکند. اخذ هرگونه تصمیم بسته به نظر عالیست.»
بدین ترتیب اسدالله علم از مأموریتها و وظایف اصلیاش در به اصطلاح سفر و حضر شاه به وجود آوردن شرایطی بود که شاه بتواند از هرگونه امکان تفریحی و عیاشی استفاده کند. اسدالله علم در نوشتههای خصوصیاش بارهابه این اقدامات خود اشاره میکند.
فرح پهلوی از مهمترین مخالفان علم در روابط نزدیکش با شاه بود. فرح از برنامههای خلاف اخلاق این دو آگاهی کاملی داشت و به ویژه از نقش واسطهگرانه علم در شکار زنان و دختران برای شاه مطلع بود. به همین دلیل روابطش با علم همواره سردو گاه خصمانه بود. علم بارها در نوشتههایش به این قضیه اشاره میکند. وی در 14 مهر 1348 در این باره مینویسد:
«شهبانو اصلاً به دستگاه دربار بدبین هستند... شهبانو مرا خیلی به شاهنشاه نزدیک میدانند و همین طور هم هست. بنابراین به من خوشبین نیستند.»
اسدالله علم برای اینکه فرح کمتر برای او و شاه به اصطلاح دردسر درست کند به انحاء مختلف سعی میکرد برای او ترتیب برخی سفرهای داخلی و خارجی را بدهد و یا اینکه خود شخصاً به بهانههای مختلف شاه را در سفرهایش همراهی کند تا بتوانند بدون هیچگونه مزاحمتی به عیاشی بپردازند. 21 علم در 6 آبان 1353 با اشاره به یکی از همین سفرهای فرح مینویسد:
«شهبانو عازم سفری به شمال شرقی ایران شد و از شهرهای حاشیه کویر دیدن خواهد کرد. بعد رفتم میهمانی را که قرار است شاه امروز بعد از ظهر ملاقات کند ببینم. به نظرم آمد دخترک یا خل وضع است یا درست و حسابی مایه دردسر، شاید هم هر دو. به شاه هشدار دادم که مواظب باشد. سر شام مرا به کناری کشید و به من اطمینان داد که خیلی با احتیاط رفتار کرده.»
و یا در جایی دیگر مینویسد:
«امشب فقط من شام در پیشگاه شاه بودم. بسیار خوب بود، به ما خوش گذشت. میهمان خصوصی داشتم. خیلی شوخی کردیم.»
آنچه در این میان جالب توجه مینماید توجیه علم از انجام چنین اعمال ضد اخلاقی است. چنانکه وقتی یک بار شاه به دنبال اعتراضات و شکایتهای فرح در نزد علم اعتراف کرد که اعمال آنها چندان هم منطقی نیست، علم در پاسخ اظهار داشت که این به اصطلاح خوشگذرانیها لازمه زندگی اوست تا بتواند با تأسی بر آن عوارض منفی ناشی از انجام امور کشور در امان بماند. علم در 2 خرداد 1351 در این باره مینویسد:
«... شاه گفت: خود ما هم که آخر قدری خوشگذرانی میکنیم، عرض کردم شاهنشاه هر هفته یکی دو ساعت وقت به این کار میدهید، غیر از آن است که فکر و ذکر شما همین باشد. اگر این کار را نکنید با این بار و فشار روحی تلف میشوید.»
علاوه بر امکانات اقتصادی و رفاهی، معشوقههای علم به ویژه از یک نوع مصونیت قضایی و نظایر آن نیز برخودار بودند، چرا که هرگونه اقدام و اعمال خلاف قانون آنها به رغم پیگری دستگاههای مختلف قضایی و نظامی کشور، از سوی علم وزیر دربار خنثی میشد.
چنانکه وقتی یکی از معشوقههای علم در طی یک رانندگی اتومبیل با یک عابر پیاده تصادف کرد و او را به قتل رسانید، پیگیریهای رئیس شهربانی کل کشور جهت مجازات وی به جایی نرسید و با اعمال فشار علم «دوست عزیزم دربار شاهنشاهی پاسی از نیمهشب گذشته با احترام به خانه اش یا به پیش آقای علم بدرقه شد و پرونده در بوته فراموشی افتاد.»
منبع: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی