کد خبر: ۱۲۰۹۱۴
تاریخ انتشار:

روي ديگر سكه سالمندي

خدا عزيزجان را رحمت كند، هميشه ورد زبانش اين دعا بود كه «خدايا من رو محتاج اولادم نكن.» هرچند هفت‌هشت سال آخر عمرش يعني زماني كه زانوهايش را عمل كرد، چنان زمين‌گير بود كه از روي ناچاري، اين هفته در خانه يكي از فرزندانش اتراق مي‌كرد، تا هفته بعد چمدان به دست عازم آن يكي شود، خودش مي‌گفت: «آوارگي در خانه اولاد، كفاره گناهان اين دنياي من است.»
بولتن نیوز : پدر و مادرهايي كه مثل عزيزجان اين روزها يا تنها مانده‌اند يا از بي‌كسي‌وكم تواني، به توجه فرزندانشان نيازمند شده‌اند، كم نيستند، خيلي از ما در روزهاي جواني و در سال‌هايي كه با كودكان‌مان بازي مي‌كنيم، به آنها غذا مي‌دهيم، حمامشان مي‌بريم، دعوايشان مي‌كنيم و... حتي باور نمي‌كنيم كه روزي به توجه‌شان نياز خواهيم داشت، فكر اين كه نياز خواهيم داشت تا دختر يا پسر كوچك امروز، لقمه‌اي غذا در دهانمان بگذارد، دستمان را بگيرد تا زمين نخوريم، ما را به حمام ببرد يا آرزوي اين را خواهيم داشت كه به ما لبخند بزند و مهرباني كند، خنده‌دار است، اما فرآيندي است كه براي خيلي‌ها در زندگي به واقعيت پيوسته است.

عزيزجان فقط 75 سال داشت اما فشار روزگار او را از مدت‌ها قبل پير كرده بود، تا امروز كه جسم فرسوده‌اش محتاج فرزندان بود، احتياجي كه او را بالاخره از پاي درآورد. مي‌گفت: «وقتي در خانه دخترم سر سفره‌اي مي‌نشينم كه صاحبش دامادم است، دستم از شرم به سمت غذا نمي‌رود. آنها آدم‌هاي بدي نيستند، اما در اين دوره و زمانه نان خور اضافه مي‌خواهند چكار؟» او از خانه پسر هم رضايتي نداشت، عروس‌هايش هر دو شاغل بودند، از صبح در چارديواري خانه محبوس بود بدون هيچ هم صحبتي تا عصر كه بچه‌ها از كار به خانه برسند، مي‌گفت: «خجالت مي‌كشم در يخچالشان را باز كنم و يك جرعه آب بخورم، مي‌ترسم فكر كنند مي‌خواهم در كارشان دخالت كنم. اصلا خانه خود آدم جاي ديگري است.»

اما بچه‌ها دو سال بعد از فوت آقاجان، يعني زماني كه عزيز به پوكي استخوان شديد مبتلا شد تصميم گرفتند خانه پدري كلنگي اما 350 متري را بفروشند. با اين بهانه كه عزيز به مراقبت نياز دارد، اما هيچ‌كس از او نپرسيد، چقدر از اين مراقبت رضايت دارد، مراقبتي كه عزيز جان نامش را دربه‌دري گذاشته بود.

افسردگي سالمندي

سايت پزشكان بدون‌مرز مي‌نويسد قبل از رسيدن به سن يائسگي ، در خانم‌ها به طور معمول آمار افسردگي بيش از آقايان است، اما در پي بازنشسته‌شدن يا از كار افتاده‌شدن آقايان در سنين بالاتر و با توجه به فشارهاي ناشي از موارد گوناگون كه اغلب روي آقايان بيشتر است مانند مسائل درماني يا هزينه‌هاي زندگي، تامين مسكن و... بروز افسردگي در آقايان بيشتر مي‌شود و در سنين سالمندي تقريبا آمار افسردگي خانم‌ها و آقايان برابر مي‌شود.

متاسفانه آمار بالاي افسردگي در خانه‌هاي سالمندان بيش از ۷۰ درصد است. در حالي كه افسردگي در ميان سالمنداني كه در منزل خودشان يا با اعضاي ديگر خانواده زندگي مي‌كنند، حدود ۳۰ درصد گزارش شده است.

ربابه زندگي در خانه پسر و عروسش را دوست ندارد و از يكسال قبل كه زندگي با آنان را در يك خانه آغاز كرده گوشه گيرترشده، آهسته حرف مي‌زند، از هر چيزي زود مي‌رنجد، گاهي زود عصباني و مضطرب مي‌شود، شب‌ها در خواب گريه مي‌كند و... دوشغله‌بودن پسرش از يكسو و شاغل‌بودن عروس و سروكله زدن نصف روز با نوه‌ها او را بي‌حوصله‌تر كرده است.

پاي صحبتش كه بنشيني دايم از خاطرات گذشته مي‌گويد؛ از روزهايي كه دختر جذابي بوده، موهاي بلوندي داشته و پسرهاي محله بارها به خواستگاري‌اش آمده‌اند يا روزهايي كه با غلامعلي ـ همسرش ـ براي ماموريت كاري، از اين شهر به آن شهر مي‌رفته‌اند. او حتي خاطرات دوران كودكي‌اش را به ياد مي‌آورد و به آن افتخار مي‌كند. از نبود هم‌صحبت گله مي‌كند، از نداشتن كسي كه پاي حرف‌هايش بنشيند.

مشاور به پسر و عروس ربابه توصيه كرده است كه از او بخواهند براي قدم زدن يا كارهايي چون خريد هفتگي با آنها همراه شود. اگر نمي‌پذيرد، با ملايمت تشويقش كنند.

او را به مراسم و برنامه‌هايي كه زماني علاقه داشت، ببرند، ولي از سالمند افسرده انتظار نداشته باشند در نخستين گام به همه پيشنهادهاي آنها عمل كند يا به‌عبارت ديگر به زور از او نخواهند كه همه اين كارها را در همان آغاز انجام دهد، چون ناتواني او در انجام همه اين كارها مي‌تواند به نتيجه عكس بينجامد.

از سويي هرگز او را متهم نكنند كه مشكلي ندارد و همه اين دردها غيرواقعي‌اند و انتظار نداشته باشند كه يكشبه حالش خوب شود؛ هر فرد افسرده با حمايت و گذر زمان بهبود مي‌يابد.

وقتي قرعه به نام مجردها مي‌افتد

 

اين روزها كه سن ازدواج بالا رفته در بسياري از خانواده‌ها شاهد حضور برادر يا خواهرهايي هستيم كه هنوز مجرد هستند و با فوت يكي از والدين، عهده‌دار تمام امور خانه پدري و احتمالا رسيدگي به وضع پدر يا مادر پير خود مي‌شوند.

شايد آمنه يكي از همين دختراني باشد كه40 ساله و معلم مقطع ابتدايي است اما چون هنوز ازدواج نكرده 12سال است جور شش خواهر و برادرش را در نگهداري از پدر سالخورده‌اش مي‌كشد.

زحمتي كه باعث شده تا سايرين به دليل حضور او در خانه پدري او را بيش از اين كه خواهر خود بدانند پرستار پدرشان تلقي كنند.

آمنه مي‌گويد: «من براي پدرم جانم را هم مي‌دهم، اما به دليل اين مسئوليت، بسياري از فرصت‌هاي ازدواجم را از دست داده‌ام. برادر و خواهرهايم حتي هفته‌اي يك بار هم به ما سر نمي‌زنند با وجودي كه همه آنان زندگي مرتبي دارند، اما تمام خريد خانه و بردن پدرم به دكتر و آزمايشگاه را من انجام مي‌دهم كه حتي اتومبيل شخصي هم ندارم و تمام حقوقم صرف همين امور مي‌شود.»

متاسفانه اين موضوع براي سعيد هم كه از همسرش جدا شده، هست. سعيد 35 ساله است، سه سال پيش از همسرش جدا شد، اوضاع مالي درستي ندارد و بتازگي از كارگاهي كه در آن كار مي‌كرده اخراج شده است. او مي‌گويد: «برادرها و خواهرانم مي‌دانند وضع مالي خوبي ندارم، اما هيچ مشاركتي براي تامين هزينه‌هاي زندگي مادرم نمي‌كنند. مادرم بايد داروهاي خارجي مصرف كند، وقتي از آنان كمك مي‌خواهم با منت هزينه‌ها را مي‌پردازند...»

روي ديگر سكه سالمندي

اما هميشه نمي‌توانيم تمام تقصيرها را به دوش فرزندان بيندازيم، گاهي والدين پير هم وقتي قصد زندگي مشترك با فرزندان دارند، بدقلقي مي‌كنند كه باعث ورود بحراني تازه به زندگي فرزندان خواهند شد.

منيره تابناك از جمله افرادي است كه در اين باره مي‌گويد:‌ «دو سال قبل مادرم فوت كرد و پدرم تنها شد. وضع زندگي و مالي ماهم تعريفي نداشت چون شوهرم مجبور بود از صبح تا شب در مكانيكي كار كند. پدرم بازنشسته ارتش است و به دليل تنهايي اتاقي به او داديم تا پيش ما بيايد اما از آن زمان خون به جگرم كرده، شوهر و پدرم هر شب با هم بحث و دعوا دارند، پدرم او را بي‌عرضه مي‌خواند كه نمي‌تواند زندگي راحتي براي من فراهم كند و شوهرم هم به پدرم بي‌احترامي مي‌كند.»

بسياري از سالمندان هم وقتي با فرزندانشان همخانه مي‌شوند، به استخوان لاي زخم بدل مي‌شوند. به عنوان نمونه، برخي از آنان از اين كه مورد ترحم قرار بگيرند، كسي آنها را وادار به رژيم غذايي خاصي كند و داروهايشان را گوشزد كنند، دل آزرده مي‌شوند چون آنها را نشانه ناتواني و عجز خود مي‌دانند.

مادرجان هر روز افسرده‌تر مي‌شود

 

خيلي از پدر و مادرها درست در سال‌هايي كه بايد از ثمره زندگي‌شان بهره ببرند و با دختر، پسر، داماد، عروس و نوه‌هايشان خوش باشند، گرفتار ترس، اضطراب و افسردگي مي‌شوند به نوعي كه ارتباط با آنها از سوي اعضاي خانواده دشوار و برآوردن نيازهاي واقعي‌شان سخت مي‌شود. معمولا به دليل نبود شناخت كافي از سوي فرزندان نسبت به اين حالات روحي ـ رواني در سالمندان گاهي عارضه‌هاي روحي‌شان تشديد و درمان آن دشوار مي‌شود.

ربابه سخايي 62 ساله از جمله مراجعان به مركز مشاوره است كه تاكنون از سوي چند روان‌شناس و روانپزشك ويزيت‌شده و همه آنان معتقدند او به افسردگي مبتلاست. گفته مي‌شود كه حدود يك چهارم افراد ۶۵ سال و بالاتر از افسردگي رنج مي‌برند و افسردگي يكي از مهم‌ترين دلايل كاهش كيفيت زندگي سالمندان است.

وقتي سايه سر مي‌رود

به سالمندي كه مي‌رسيم تمام نيازها و اشتياق‌هاي جواني رنگ مي‌بازد، ديگر خبري از اراده و سركشي و لجاجت نيست. احساسات، شكل كودكانه به خود مي‌گيرد، اشك‌ها زودتر از تصور سرازير مي‌شود، سروصدا آزار مي‌دهد، حوصله زود سر مي‌رود، زود رنجي عادت مي‌شود، چشم‌ها كم سو مي‌شود، اما مي‌بيند اشاره‌هاي ابرويي را كه از پشت سر او را نشانه مي‌رود يا پچ‌پچ‌هايي را كه درباره‌اش مي‌شنود و سكوت مي‌كند و... برخي نياز به فرزندان و توجه آنان را نتيجه از دست رفتن سايه سر مي‌دانند. سايه‌اي كه گاه تا 70 ـ 60 سال بر سر داشته‌اند و در خلأ او به دنبال جايگزين مي‌گردند.

آقا حجت بازنشسته 78 ساله‌اي است كه 34 سال در شركت مخابرات تهران خدمت كرده و شش سال پيش همسرش را از دست داد، با وجودي كه خودش ادعا مي‌كند به كسي نياز ندارد، اما دو دخترش هر روز به او سر مي‌زنند كه اگر به او سركشي نكنند، سينك ظرفشويي خانه از ظروف نشسته پر مي‌شود و آقا حجت، غذا از بيرون سفارش مي‌دهد كه براي چربي خونش مضر است. داماد بزرگ او اصرار دارد آقا حجت خانه‌اش را بفروشد و در آپارتمان 67 متري با آنان زندگي كند تا همسرش مجبور نباشد هر يك شب در ميان تا صبح پيش پدرش بماند، اما آقا حجت زير بار نمي‌رود.

مشكلات بسياري از سالمندان از زماني آغاز مي‌شود كه همسرشان را از دست مي‌دهند و اگر فرزند مجردي در خانه نداشته باشند، احساس تنهايي و ترس از بي‌كسي فشار رواني مضاعفي بر آنان وارد مي‌كند. زيبا امين‌پور، جامعه‌شناس در اين زمينه مي‌گويد: گاهي سالمندان به عنوان مادربزرگ يا پدربزرگ وارد خانواده دختر يا پسر خود مي‌شوند و روابط جديدي برقرار مي‌شود، بنابراين آنها وارد سيستمي شده‌اند كه بايد خود را با اين سيستم هماهنگ كنند، كاري كه براي آنان دشوار است. در نتيجه ناسازگاري‌ها و ناهماهنگي‌ها باعث بروز بيماري روحي در ضعيف‌ترين و آسيب‌پذيرترين عضو خانواده يعني همان سالمندان مي‌شود. البته اين وضع برحسب الگوهاي فرهنگي به شكل بيماري واقعي يا احساس كسالت ظاهر خواهد شد.

بسياري از سالمندان پس از فوت همسر قدرت انطباق با شرايط جديد را ندارند و به دليل وابستگي زياد به همسر دچار افسردگي‌هاي حاد مي‌شوند در اين صورت حتي حضور فرزندان هم نمي‌تواند جاي خالي همسر را برايشان پر كند. شايد باورش كمي دشوار باشد، اما خودكشي‌هاي موفق در دوره سالمندي از تمام دوره‌هاي سني ديگر بيشتر است. همچنين اقدام به خودكشي‌هاي منفعلانه به دليل كم‌بودن اميد به زندگي در اين افراد با انجام كارهايي مثل مصرف‌نكردن داروها يا رعايت‌نكردن پرهيز غذايي در ميان پدران و مادران تنهاي ما قابل توجه است.

رقابت مشکل​ساز

مادر همسرم با ما زندگي مي‌كند، از زمان ورودش به زندگي ما خلق و خوي همسرم تغيير كرده، از صبح پاي حرف مادرش مي‌نشيند، ديگر زني قانع و صميمي نيست، به خواسته‌ها و علايق من توجه نمي‌كند، همين باعث مي‌شود تا نتوانم حضور مادرش را در خانه‌مان تحمل كنم. او در نزديك‌شدن به همسرم با من رقابت مي‌كند، از لباس‌هايي كه براي همسرم مي‌خرم ايراد مي‌گيرد، از وسايل زندگي‌مان ايراد مي‌گيرد، به سطح درآمد و نوع كار من انتقاد مي‌كند، خلاصه اين كه از شش ماه قبل كه به اصرار همسرم، پايش به خانه ما باز شده و هر يك هفته در ميان به خانه ما مي‌آيد عرصه را بر من تنگ كرده است، طوري كه حتي از شيوه تربيتي من نسبت به پسرم خرده مي‌گيرد!

خيلي از پدر و مادرهاي مسن، شايد به دليل علاقه زياد به فرزندانشان وقتي به عنوان عضوي از خانواده وارد زندگي آنان مي‌شوند، شايد از سر دلسوزي به نفع فرزندانشان موضع مي‌گيرند در حالي كه باور نمي‌كنند تمام اعضاي آن خانواده حكم فرزندشان را دارند.

با والدين سالمندمان چه كنيم؟

همه مي‌دانيم كه سالمندان عزيزند و چشم و چراغ خانه‌هاي ما هستند، همه به اين فرهنگ بومي كه احترام سالمندان واجب است معتقديم، همه باور داريم كه وجودشان، مغتنم است و اگر روزي از دستشان بدهيم، جامه مي‌دريم و مجلس ختم مي‌گيريم و روزها و شب‌ها گريه مي‌كنيم و... اما تا وقتي هستند گويي آنها را نمي‌بينيم، سالمندان در خانه‌هاي ما عزيزند تا وقتي به عنوان مهمان بيايند و بروند و اگر روزي نيازشان را به خودمان ببينيم، دلخور مي‌شويم، تحمل‌مان كم مي‌شود، از ياد مي‌بريم نيازهايي را كه آنها برآورده كرده‌اند و حالا طلبكار ما هستند و موظفيم بدهي‌شان را بپردازيم آن هم نه با غيظ كه با عشق.

اين وظيفه نيازمند آموزش است. بسياري از كشورهايي كه از ارزش‌هاي ملي و ديني ما ايرانيان تهي هستند، قدر سالمندانشان را چنان دانسته‌اند كه خدمات و قوانين تامين اجتماعي، دست‌كم خلأ عاطفي آنان را پر مي‌كند، اما در ايران اگر سالمندان در تامين معاش به تنگنا بيفتند، نه از حمايت دولت خبري است و نه از احترام اجتماعي. تغيير اين نگاه به سالمندان و كاهش سوءرفتار با آنان در خانواده و جامعه تمرين و تربيت مي‌خواهد؛ همان نكته‌اي كه جايش در كتاب‌هاي آموزشي خالي است.

من در اين خانه اضافي‌ام

آرام و بي‌صدا گوشه نيمكت چوبي پارك نشسته، او هر روز همين جا مي‌نشيند، درست روبه روي فواره آب، صداي آب او را آرام مي‌كند. «خدا بيامرز وقتي رفت، يك هل پوك هم برايم نگذاشت، هيچ وقت به فكر عاقبت من نبود، فقط به خودش فكر مي‌كرد. ديگر حقوق 500 هزار توماني‌اش كفاف اجاره خانه را نمي‌داد و مجبور شدم به خانه گلنوش دخترم بيايم تا او هم حقوق ماهانه اندك من را خرج كند و هم من از تنهايي دربيايم.» مي‌گويد: «روزهاي اول خوب بود، اما وقتي قرار باشد براي هميشه جايي بماني ديگر مهمان نيستي، دامادم وقتي با دخترم دعوا و بحث مي‌كند، پيش چشم من به او بدوبيراه مي‌گويد، دخترم گريه مي‌كند، بچه‌هايش گريه مي‌كنند. فكر مي‌كنم همه اين‌ها به خاطر زندگي‌كردن من در خانه آنهاست، راضي نيستم به زحمت بيفتند، براي دو پسرم كه در ايران نيستند نامه نوشتم كه كمي پول برايم بفرستند تا بتوانم آپارتماني اجاره كنم، اما آنها هم در مملكت غريب مشكلات خودشان را دارند، نمي‌توانند كمكم كنند، احساس مي‌كنم در آن خانه اضافي‌ام، به همين دليل صبح‌ها بيرون مي‌زنم و در پارك مي‌نشينم و عصرها برمي‌گردم.»

گروهي از متخصصان روان‌شناسي چهار سال قبل پژوهشي در ايران انجام داده‌اند كه ميزان سوءرفتار با 400 سالمند مراجعه‌كننده به بوستان‌هاي شهر را در خانه و بيرون آن مورد بررسي قرار داد. نتايج اين پژوهش بسيار تاسف‌انگيز بود چرا كه بيش از 87 درصد سالمندان در اين تحقيق انواع سوءرفتار عاطفي، مالي و خانگي را تجربه كرده بودند. در حالي كه اين رقم در آمريكا فقط 10 درصد، در استراليا 4.6 درصد، در كانادا 10 درصد و در چين 35 درصد عنوان شده است.

سپيده كيان، دانشجوي كارشناسي ارشد مشاوره مدتي است روي پروژه مشكلات سالمندان كار مي‌كند و به همين منظور بيشتر به مراكز مشاوره سر مي‌زند. او بزرگ‌ترين اشتباه فرزندان را تلاش براي اقامت والدين پير ـ بخصوص آنها كه هنوز از سلامت نسبي برخوردارند ـ در منزل خود مي‌داند و مي‌گويد: «خيلي از پدر و مادرها از ترس اين كه نكند فرزندان از آنها دلخور شوند به دليل نياز عاطفي به آنان، وقتي همسرشان فوت مي‌كند به فروش اموال و منزل شخصي خود و سپردن اين دارايي به فرزندانشان تن مي‌دهند، بدون اين كه از عواقب اين كار آگاه باشند.»

او اضافه مي‌كند: «بچه‌ها با اين بهانه‌ اين كه ما قادر نيستيم هر روز به شما سركشي كنيم، هرروز به خانه شما بياييم، شايد شب حالتان به هم بخورد، شايد به پزشك نياز پيدا كنيد، نمي‌توانيد براي خودتان خريد كنيد، قادر به مراقبت از خودتان نيستيد، اگر دزد بيايد مي‌خواهيد چه كار كنيد و... پدر يا مادر تنهاي خود را مضطرب مي‌كنند تا آنها استقلال خود را فدا كنند در حالي كه اين مسأله مشكلاتي را براي هر دوطرف بخصوص با گذشت زمان ايجاد مي‌كند كه كوچك‌ترين آن از بين رفتن خودكفايي و اعتماد به نفس در افراد سالمند است.»

به عقيده او، والدين در هر شرايطي از اين كه بچه‌هايشان در هر سني به آنان نياز داشته باشند، احساس خوشايندي به دست مي‌آورند كه نبايد به بهانه اين كه به دليل مشغله روزانه نمي‌توانيم به آنها رسيدگي كنيم اين حس خوب را از آنها بگيريم.

چندي پيش روزنامه‌اي در مورد نحوه حمايت مالي از والدين پير نوشت: «وقتي مي‌خواهيد به پدر و مادر خود در ارتباط با امور مالي ياري برسانيد، اولين قدم آن است كه بفهميد وضع مالي كنوني آنها دقيقا به چه نحوي است. اگر پدر و مادر شما در نزديكي شما زندگي مي‌كنند، اين مساله ساده‌تر است. در نظر داشته باشيد كه ساده‌ترين راه هميشه بهترين راه نيست.

شايد برايتان ساده‌تر باشد كه همه چيز را به نحو مستقيم از آنها سوال كنيد، اما اين مساله ممكن است سبب ناراحتي آنها شود يا اين كه آنها از ارائه پاسخ‌هاي صريح و اطلاعات درست خودداري كنند. سعي كنيد از طريق ارتباط دائمي با آنان از جزئيات زندگي مالي آنها مطلع باشيد.

مثل اينكه در آن مقطع زماني، چه صورتحساب‌‌ها يا قبض‌هايي را بايد پرداخت كنند يا بتازگي پرداخت كرده‌اند؟ آيا درگير بازپرداخت اقساط يك وام هستند؟ يا اقساط عقب‌مانده دارند؟ ميزان هزينه‌هاي ماهانه آنها چقدر است؟ هزينه‌هاي پيش‌بيني نشده تا چه حد براي آنها رخ مي‌دهد؟ شما براي جبران اين هزينه‌ها چه كمكي مي‌توانيد بكنيد؟ به طور دائمي از وضع درآمد و پس‌انداز آنها اطلاع كسب كنيد.

اگر اوضاع منظم باشد، نيازي به مراقبت دائمي نيست. تنها در مقاطع زماني منظم و تعيين‌شده، دوباره اطمينان حاصل كنيد كه همه چيز بر وفق مراد است.

با اين حال اگر پدر و مادرتان مشكلي مالي دارند، نوع اين مشكل را به بهترين نحو شناسايي كنيد و در جستجوي يك راه‌حل باشيد فكر كنيد. آيا اين مشكل به جريان وجوه نقد مرتبط است يا به پرداخت صورتحساب‌ها و مسائل مديريتي؟ اين دو، مسائل متفاوتي هستند و راه‌حل‌هاي متفاوتي مي‌خواهند. (جام جم - ضميمه چارديواري)

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین