همزمان با نزدیک شدن انتخابات آینده افغانستان و کثرت دید و بازدیدهای مقامات داخلی و خارجی دراین رابطه، افکارعمومی داخلی، منطقه و حتی محافل بین الملل، شاهد اظهار نظرهای رسمی و غیر رسمی، در موضوعات سیاسی ظاهراً نا متجانس اما مرتبط با تاسیس دفتر طالبان در قطر، پایگاه دائمی و مصونیت قضایی نیروهای امریکایی، می باشند.
خبرگزاری آوا در مقاله ای به قلم محجوب نویسنده افغانستانی در رابطه با کاندیداتوری زلمی خلیل زاد، نوشت: گرچه خلیل زاد در گذشته به عنوان نماینده ویژه و سفیر امریکا در کشورافغانستان فعالیت داشته و نقش تعیین کنندهای هم در حذف و ابرام برخی از مواد قانون اساسی ایفا کرده، اما در انتخابات جنجالی گذشته با اعلام ایده ایجاد تشکل سیاسی به نام "جنبش موفقیت برای افغانستان" فعالیت های پنهان درون افغانی خود را علنی ساخت و این گمانه را ایجاد کرد که می خواهد درآینده وارد کاروزار انتخاباتی شود.
چندی پیش "یکی از سایت های پشتوزبان"، از یک نماینده پارلمان افغانستان نقل قول کرده که خلیل زاد خود را در انتخابات آینده ریاست جمهوری افغانستان (فروردین ۹۳) کاندید می کند و نشست هایی هم با برخی از چهره های شمال و جنوب داشته است.
فارغ از این که این موضوع شبیه به طنز، واقعیت داشته باشد یاخیر؛ پرسش های جدی را در اذهان عمومی مطرح می سازد و آن اینکه واقعاً وضعیت سیاسی افغانستان تا این حد شبیه شهر بی دروازه است که یک چهره امریکایی مثل خلیل زاد هم میتواند، برای تصاحب قدرت سیاسی در این کشور، عرض اندام کند و کاندیداتوری خویش را برای بالاترین پست سیاسی کشور اعلام نماید؟
پرسش دیگر این است که سفر ایشان بدون هماهنگی با مقامات ارشد ایالات متحده نیست، آیا در شرایط کنونی، ایالات متحده به دنبال وارد سازی این شاه مهره در رقابت های فشرده سیاسی موجود است و می خواهد با نمایش دیگر، قدرت سیاسی افغانستان را امریکاییزه کند؟
این مقاله در ادامه با اشاره به ماده۶۲ قانون اساسی افغانستان مبنی بر اینکه، شخصی که کانددای ریاست جمهوری افغانستان می شود باید " تبعه افغانستان، مسلمان ومتولد از والدين افغان بوده و تابعيت کشور ديگری را نداشته باشد" می افزاید: خلیل زاد ۶۱ ساله، افغانی الاصل امریکایی است که از جوانی تربیت و تابعیت امریکا را گرفته و به تدریج از پلههای دهلیز قدرت امریکا بالا رفته و به قلب دستگاه حاکمه آن کشور باریافته است.
این مقاله یاد آورد شد: وی در ۱۹۸۰ و اوایل سال های ۱۹۹۰ به مشاورت وزارت خارجه و پنتاگون رسیده و در ۱۹۹۰ یعنی دوران حکومت بیل کلینتون، درست سه سال قبل از سقوط حکومت کمونیستی در افغانستان، طرحی را با نام "کتاب سفید در باره افغانستان" نوشت و خواستار دخالت مجدد امریکا برای تغییر وضع در افغانستان گردید. او یکی از طراحان تغییر منظر سیاسی خلیج فارس و آسیای میانه و از حزب جمهوری خواه است که با چندین دولت جمهوری خواه همکاری داشته و به عنوان یکی از عوامل نزدیک دیک چنی و فرد مورد اعتماد گروه معروف "بازها" در دولت بوش بوده است. وی سمت نمایندگی ویژه امریکا و سفیرآن کشور در افغانستان و نیز نمایندگی دائم ایالات متحده در سازمان ملل را داشته و عضو شورای امنیت ملی امریکا دردو دوره ریاست جمهوری بوش پسر بوده است.
براین اساس کسی که قریب به نیم قرن در خدمت اهداف جهانی و منطقه ای امریکا بوده و در بالاترین سطوح رسمی سیاسی و امنیتی یک کشور استعماری تلاش کرده و نشانه ای از هویت و حس افغانیت در او نیست؛ به نظر میرسد حتی سخن از شرکت وی در انتخابات ریاست جمهوری افغانستان، یک بدعت بزرگ سیاسی و ساختار شکنی عجیب قرن بیست و یکمی است و گمانه حاکم امریکایی بر اریکه قدرت سیاسی افغانستان را تداعی میکند. حال وقتی که شنیده میشود که یک نماینده پارلمان افغانستان برای ریاست جمهوری چنین فرد امریکایی، تبلیغ و تلاش می کند، عمق فاجعه بیشتر و بیشتر آشکارمیگردد.
این مقاله با بیان اینکه سرای سیاست افغانستان، هم چنان بی در و پیکر است؛ می افزاید: در این کشور نه تروریست مشخص است و نه خارجی و نه نماینده، نماینده است. چنانکه گزارش پناهنده شدن هفتصد تن از سفرا و کارمندان سیاسی افغانستان در خارج را در کنار درگیری ها و فحاشی های نمایندگان پارلمان بگذاریم و مسابقه کتله های سیاسی برای جلب رضایت خارجی های مستقر در این کشور را به آن بیفزاییم، بُعدی نمیتوان دید که خلیل زاد هم نامزد انتخابات ریاست جمهوری شود و انکار و اقرار مستقیم و غیر مستقیم او هم به مثابه تست واکنش ها ارزیابی شود تا اگر با واکنش جدی مواجه نگردد، این طنز را تبدیل به واقعیت کند و با صراحت و جدیت بیشتر تلاش نماید.
به نظر نمیرسد با توجه به صراحت قانون اساسی و ممنوعیت کاندیداتوری چنین افرادی، ایالات متحده امریکا تلاش طاقت فرسا و عقیمی را دنبال کند، زیرا؛ استراتژیست های امریکایی می دانند که شرایط کنونی چنین اجازه ای را برای آنها نخواهد داد و به تشدید تنش ها و توحید بیشتر صفوف مخالفان سیاسی و مسلح خواهد انجامید و یا حد اقل افکار عمومی ظرفیت بالایی در عقیم ساختن چنین پروژه هایی دارد. اما با این وجود، اگر تقرر پل برمر به عنوان حاکم نظامی امریکا در عراق پس از صدام را به خاطر بیاوریم، بعید نیست که این طنز تلخ، محالِ ممکن گردد و چهره واقعیت به خود بگیرد.
این مقاله با اذعان اینکه، ایالات متحده با کارگردانی خلیل زاد می خواهد، آینده قدرت سیاسی افغانستان را ترسیم کند، خاطر نشان نموده است: امریکا در تلاش است تا با ساخت آینده سیاسی کشورافغانستان، به صورت دلخواه و در چهارچوب سیاست های خودش رقم بخورد. حال این موضوع اتفاق خواهد افتاد یانه، امر دیگری است و به مردم و سیاستمداران ملی که به دنبال استقلال، عظمت و عزت افغانستان هستند، بستگی دارد که چنین اجازه ای را خواهند داد یا خیر.