دولت میتواند کاری کند تا مردم به کمتر خوردن تشویق شوند؛ اما کار خیلی زیادی از دست دولت بر نمیآید
به گزارش
بولتن نیوز به نقل از دنیای اقتصاد : در سال 1937 جورج اورول نوشته بود که شاید «تغییر رژیم غذایی» از «تغییر سلسله پادشاهی یا حتی مذهب» مهمتر باشد. امروز این نظر او به گونهای که خودش هم انتظارش را نداشت به اثبات رسیده است. نوع بشر که یک هزاره را با این نگرانی گذراند که شاید به غذای کافی دسترسی نداشته باشد، اکنون نگران آن است که بیش از حد نخورد.
داستان سلامت بشر در چند دهه گذشته به داستانی جذاب بدل شده است. از سال 1970 تا سال 2010 امید به زندگی در زنان تا 12 سال و در مردان تا 11 سال، افزایش یافته است. اما عمر طولانیتر به معنای آن است که افراد سالهای بیشتری را با بیماری سپری میکنند و در این میان چاقی اوضاع را بدتر میکند؛ چون خطر بالا رفتن قند خون، بیماریهای قلبی، سکته و برخی از انواع سرطان را افزایش میدهد. در اغلب کشورهای جهان چاقی بیش از حد تنهاترین و بزرگترین عامل بیماریها است.
در سال 2008 نرخ چاقی نزدیک به دو برابر نرخ چاقی در سال 1980 بود. از هر سه بزرگسال یک نفر اضافه وزن داشت. شاخص توده بدنی (BMI) او 25 واحد یا بیشتر بود. (وزن حداقل 77 کیلوگرم برای یک مرد 1 متر و 75 سانتیمتری)، 12 درصد از افراد هم دچار چاقی بودند؛ یعنی شاخص توده بدنی آنها دست کم 30 بوده است. در آمریکا که همیشه در چاقی مردمانش رتبه نخست را داشته است، در حدود دو سوم بزرگسالان در سال 2008 اضافه وزن داشتهاند. بریتانیا با فاصله کمی بعد از آمریکا قرار داشت و شش نفر از هر ده بزرگسال آن بیش از حد چاق بودند. مشکل، فقط به کشورهای ثروتمند مربوط نیست. به مدد رشد اقتصادی، مردمان سرتاسر جهان غذای بیشتری میخورند. کارکنان نسبت به گذشته که در مزارع کار میکردند، امروز پشت میزهایشان کالری کمتری مصرف میکنند. حتی در چین در سال 2008 یک نفر از هر چهار بزرگسال بیش از حد چاق بودند. در برزیل بیش از نیمی از بزرگسالان بیش از حد چاق بودند. نرخ چاقی در مکزیک، ونزوئلا و آفریقای جنوبی با نرخ چاقی در آمریکا مطابقت داشت. جزایر اقیانوس آرام و کشورهای حوزه خلیج فارس چاقترین افراد را در خود جای دادهاند.
برای آنهایی (از جمله نشریه اکونومیست) که معتقدند حکومت نباید در موضوعات خصوصی مردم سرک بکشد، چاقی، موضوعی گیجکننده است. اورول گفته است: «یک میلیونر از خوردن آب پرتقال و بیسکوییتهای رایویتا برای صبحانه لذت میبرد اما یک فرد بیکار چنین لذتی را تجربه نمیکند... شما دلتان میخواهد چیزی بخورید که کمی خوشمزه باشد.» اما اگر افراد از زیادهخوری چیزی که برایشان خوب نیست لذت فراوان میبرند، باید از افراط آنها جلوگیری کرد؟ گذشته از همه اینها هزینههای گزاف چاقی بر آنها تحمیل میشود. آنها همچنین در کار هم متحمل رنج و عذاب میشوند: معمولا دستمزد این افراد نیز کمتر است و در آمریکا برخی از کارفرمایان، کارکنان چاق خود را مجبور میکنند که هزینه بیشتری را برای بیمههای درمانی خود بپردازند.
اما در اغلب کشورها، دولت بخشی یا شاید بخش اعظم از هزینههای بهداشت و درمان را پوشش میدهد؛ بنابراین افراد چاق بر هزینههای همه میافزایند. به عنوان مثال در آمریکا، به تازگی یک نشریه برآورد کرده است که چاقی علت اصلی یک پنجم از کل هزینههای بخش بهداشت و درمان است که از این میزان در حدود نصف آن را دولت فدرال پرداخت میکند. چاقی، هزینههای اجتماعی گستردهتری را هم در پی دارد. پنتاگون اعلام کرده است که چاقی موجب کاهش تعداد سربازان آن شده است. علاوه بر این چاقی بهرهوری نیروی کار را هم کاهش میدهد. در چنین شرایطی است که مداخله دولت برای نجات افراد از یک آسیب جدی، آن هم با هزینه کمی که برای خود میکنند، قابل توجیه است. فقط افراطیون هستند که قید و بندهای قانونی را به عنوان مانعی بر سر راه آزادیهای فردی تلقی میکنند. سیاستهای ضد استعمال سیگار، که در ابتدا مناقشه برانگیز مینمود، اکنون در اذهان عمومی به عنوان یک موفقیت محسوب میشود.
مقصر چاقی کیست؟
چاقی در وهله نخست محصول بسیاری از تصمیمات شخصی است. اما افزایش چاقی در سرتاسر جهان و سرایت آن به فقرا نشان دهنده آن است که نمیتوان اشتباهات فردی را مقصر چاقی دانست. میلیونها نفر از همه فرهنگها معتقدند که تنها پرخورهای تنبل مقصر نیستند. نیروهای گستردهتری در این موضوع دخیلند. دولت میتواند سعی کند پرخورها را از خوردن بیش از حد بازدارد؛ اما چگونه؟
برای موارد چاقی شدید میتوان از دارو و جراحی کمک گرفت. اما اینها برای مشکل گستردهتری که وجود دارد راه چاره نخواهد بود. اقتصاددانان با رفتارهایی مواجهند که آنها را دوست ندارند و آن تمایل به وضع مالیات برای «گناهان» است. واقعیت این است که خوردن غذاهای چرب و شیرین یک «گناه» محسوب نمیشود و برعکس سیگار، همه انواع غذاهای چاقکننده ناسالم نیستند. علاوه براین به دلیل آنکه فقرا نسبت به ثروتمندان سهم بیشتری از درآمد خود را صرف غذا میکنند، وضع چنین مالیاتی نتیجه عکس خواهد داشت. علاوه بر این چنین کاری به لحاظ اجرایی یک کابوس خواهد بود؛ چون میزان چاقکنندگی هر یک از اقلام غذایی باید اندازهگیری شود. دانمارک که در سال 2011 بر اقلام چاقکننده مالیات وضع کرده بود یک سال بعد، آن را ملغی کرد.
در شرایطی که تنها یک راهکار بزرگ برای حل مشکل چاقی وجود ندارد، دولت باید چندین راهکار کوچک را امتحان کند. دولتها که برخی از آنها از همان ماههای نخست زندگی افراد مداخلات زیادی از خود نشان میدهند، باید اطمینان حاصل کنند که والدین به تبعات خوراندن غذای بیش از حد به کودکان خود واقفند. مدارس باید ناهارهای مغذی به بچهها ارائه کنند و به بچهها یاد دهند که چگونه تغذیه سالم داشته باشند و به آنها زمان دهند تا بدوند. برنامهریزان شهری باید خیابانها و معابر را برای عبور و مرور دوچرخهسواران و افراد پیاده مناسبسازی کنند. آنها باید بر نوشابههای گازدار شیرین که برعکس غذاهای چرب هیچگونه ارزش غذایی ندارند، مالیات وضع کنند و کوچکسازی اندازه ظرفهایی که آنها در آن فروخته میشوند، میتواند مفید واقع شود. به عنوان مثال شهرهای فیلادلفیا و نیویورک طیفی از این راهکارها را به کار بستند و شاهد کاهش چاقی کودکانشان بودهاند.
اما به هر حال آنچه که دولت میتواند انجام دهد یا باید انجام دهد، محدود است. در نهایت مسوولیت و توان تغییر بر عهده خود افراد است. انتخاب اینکه افراد تا حد خفگی غذا بخورند یا خود را با یک زندگی سالمتر و اندامی لاغرتر وفق دهند، میتواند تاثیری بیشتر بر آینده نوع بشر داشته باشد تا تصمیمات سنگینی که دولتها اتخاذ میکنند.
مترجم: شادی آذری