به گزارش بولتن در سال 1924 میلادی، امپراتوری عثمانی رسما از مسئولیتهای خود در اداره
کشورهای تحت سلطهاش، کنارهگیری کرد و درنتیجه آن کشورها، به دایره نفوذ و
اشغال و یا حمایت کشورهای استعماری انگلیس و فرانسه درآمدند.
فروپاشی
عثمانی که بر اغلب کشورهای عربی و شمال آفریقا مسلط بود ، با موجی از بهت
و حیرت و اعتراض مردم و حتی علمای این کشورها مواجه شد.
مصر تحت
حاکمیت افرادی از والیان مانند محمد علی پاشا به نوعی از عثمانی مستقل شده
بود و حاکمان بعدی مصر هم حکومت را بهصورت موروثی و بدون اینکه سلاطین
عثمانی آنها را تعیین کنند، عهدهدار میشدند. با این حال، نوعی ارتباط
نمادین بین آنها و باب العالی در اسلامبول وجود داشت.
اما در این
میان ارتباط معنوی میان مردم و عثمانی، بهعنوان پشتوانه حاکمیت اسلام، قوت
بیشتری داشت؛ لذا فروپاشی عثمانی، ضربه سهمگینی به احساسات و عواطف مردم و
علمای دینی زد. از این رو میتوان تشکیل جماعت اخوانالمسلمین را نتیجه
طبیعی فروپاشی عثمانی تلقی نمود.
اما به همان اندازه که مصر، خود
را شاخهای از عثمانی میپنداشت، جماعت اخوان هم خود را موظف به احیای
حکومت «خلافت اسلامی» میدانست. اما این تعهد، در شرایط جدید فاقد توان
«همآوردی» با کشورهای مقتدر غربی بود و از همینجاست که راهبرد «تربیت
افراد» وسپس «تربیت خانواده» را انتخاب کرده است
اما این روش به
آسانی نمیتواند به ایجاد تغییراتی در حکومت منجر شود و ممکن است افراد از
طولانی شدن راه تغییر حکومت و اعاده «خلافت اسلامی» خسته شوند و یا بعضا به
اقدامهای زودهنگام مبادرت نمایند. لذا جماعت اخوان به ایجاد ساز و
کارهای محکم و آهنین تشکیلاتی دست زد.
در این تشکیلات، جماعت اخوان مرشدی را در «شورای عمومی» انتخاب میکنند. این شورا حکم مجلس سیاسی تشکیلات را دارد.
فعالیتهای
سیاسی، اجتماعی و فرهنگی جماعت با احکام شریعت اسلامی، از سوی «دفتر عمومی
ارشاد» صورت میپذیرد. هیچگونه اقدام تکروانه از سوی اعضاء مورد پذیرش
قرار نمیگیرد و افراد خاطی بلافاصله از جماعت اخراج میشوند.
همین
رویه باعث شد تا اخوان در مصر و در سایر کشورها ( حدود 72 کشور ) از
استحکام درونی و سلسله مراتب تشکیلاتی برخوردار باشد. هماکنون تشکیلات
حماس در فلسطین به نوعی امتداد اخوانالمسلمین است.
در عراق هم افراد دانشمندی مانند محمود الصواف از سران و مسئولین این تشکیلات بودند.
در لبنان، ترکیه و اردن نیز تشکیلات وابسته یا نزدیک به اخوانالمسلمین به جریانهای مؤثری در روند سیاسی کشورشان تبدیل شدهاند.
ایران و اخوان
سید
نواب صفوی در ابتدای تشکیل جماعت اخوان طی سفری به مصر با رهبران آن
تشکیلات دیدارهایی داشت و در مجامع مختلف مصری به ایراد سخنان حماسی در
مورد فلسطین پرداخت. از همان موقع مراوداتی میان اندیشمندان و علمای ایرانی
و اخوان برقرار شد و حمایت از فلسطین و مبارزه با استعمار در دستور کار دو
طرف قرار گرفت.
تعدادی از کتابهای مهم رهبران اخوان هم به فارسی ترجمه شده است.
علمای
ایرانی همواره به حرکت اخوان به دیده احترام نگاه میکردند اما از تعلل و
درنگ آنها در تصدی امور سیاسی بهصورت مستقیم انتقاد داشتند.
این
مراودات تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی در ایران تداوم داشت و نمایندگان
اخوانالمسلمین از مصر و همچنین از تشکیلات بینالمللی با سفر به ایران این
پیروزی را تبریک گفتند.
اما در تحولات سوریه، چه در زمان حافظ اسد
و چه در دوره فعلی، اختلافنظر و انتقادهایی میان مسئولین ایران و اخوان
مصر در جریان بوده است. البته در شرایط فعلی این انتقادها از سوی
اخوانیها گستردهتر شده وحتی اخوانیهای اردن نوعی قهر هم از خود نشان
دادهاند.
ایران در دوران عبدالناصر با وجود حمایت از اقدامات ضد
استعماری و ضد اسراییلی وی، نسبت به رفتار خشن با رهبران اخوان معترض بوده
و حتی واسطههایی برای اعدام نکردن برخی سران اخوان نزد عبد الناصر گسیل
داشته بود.
در دوران انور سادات که خود گرایش اخوانی داشت، مسأله مهمی اتفاق نیفتاد.
اما
در دوران حسنی مبارک این نگرانی از سوی وی همواره وجود داشته است که مبادا
ایرانیان از طریق تماس با اخوان، به تقویت آنها مبادرت نمایند.
دوران جدید
با
پیروزی اخوان در انتخابات مجلس ملی و شورا و همچنین در انتخابات
ریاستجمهوری، دو گرایش علنی شد؛ نخست نگرانی غربیها از تسلط اخوان بر
کلیه قوای حاکمه مصر و حرکت بهسمت نوعی خوداتکایی در اداره امور و کاهش
اتکاء به آمریکا و احیانا تعدیل روابط با اسراییل و دوم احساس غرور و نخوت
نزد اخوانیهای مصر به دلیل پیشتازی در حرکتهای اسلامی منطقه.
از این
منظر، در تعدادی از کشورهای عربی منطقه هم تحرک اخوانیها آغاز شد و حتی
به صورت تشکیلات سیاسی وگاه شبه نظامی ظهور و بروز پیدا کرد.
البته
عکسالعمل دولتهای عربی خلیجفارس و تبلیغات و اقدامات سیاسی آنها علیه
مصر، حکومت فعلی را به نوعی واقعگرایی سوق میدهد؛ چراکه حدود سه میلیون
مصری هماینک در این کشورها مشغول کار و فعالیتاند.
ضعف و
نابسامانی اقتصادی و بروز برخی آشوبها در مصر نیز به اختلال صنعت توریسم و
کاهش شدید درآمدهای اقتصادی انجامیده و سادگی ذهنیت برنامهریزی اقتصادی
اخوان را برملا کرده است.
تلاش مصر برای بازیابی جایگاه خود در
معادلات منطقهای و حل و فصل مسائلی مانند فلسطین و سوریه، در مواردی ناکام
بوده و در جاهایی نیز با توفیقات ظاهری همراه بوده است. البته قانون
اساسی جدید مصر و سایر فرایندها همچنان این کشور را آبستن حوادث نگه خواهد
داشت.
*صباح زنگنه/ کارشناس مسائل خاورمیانه و رایزن فرهنگی سابق ایران در قاهره
منبع: پنجره