در نيمه دوم قرن بيستم، اكثريت كشورهاي در حال توسعه به يكي از دو قطب كمونيسم و كاپيتاليزم كه اكنون به محوريت آمريكا و شوروي در جريان بود وابسته بودند. اصولاً تصور اينكه بدون هماهنگي و حمايت يكي از اين دو قدرت مي توان حاكم بود و كشوري را اداره كرد غير معقول و ناممكن به نظر مي رسيد. از سوي ديگر از نظر انديشمندان غربي ايدئولوژي ديني سالها بود كه از جامعه رخت بربسته بود. قابل پيش بيني نبود انقلابي با وسعت انقلاب اسلامي براساس تفكر ديني رخ دهد. سازمان اطلاعاتي آمريكا (CIA) در گزارشي به كاخ سفيد درست چند ماه قبل از پيروزي انقلاب اعلام كرد حكومت پهلوي حداقل تا ده سال آينده با هيچ خطري مواجه نخواهد شد. اما انقلاب اسلامي در ميان بهت و حيرت جهانيان به پيروزي رسيد. در حالي كه به هيچ يك از قدرتهاي موجود وابسته نبود.
انقلاب اسلامي حركت جديدي بود و اهداف جهانشمولي را پيگيري مي كرد، و ضمن نفي دو قطب قدرت در جهان بر آزادي انسان در چهارچوب قانون الهي تاكيد مي كرد. به همين دليل گفتمان انقلاب اسلامي به نظريه سوم مشهور شد زيرا علاوه بر اينكه از نظر فلسفي و ماهوي با همه نظامها و مكاتب مطرح، متفاوت بود: از نظر شكلي نيز شباهت به حكومت هاي موجود نداشت. نظام حاصله از انقلاب اسلامي، نه ديكتاتوري از نوع رايج است و نه امپراطوري و يا دمكراسي غربي است و نه همانندي به نظام هاي كمونيستي دارد، بلكه نظامي است كه براي نخستين بار وحي و عقل را در سطح حكومت به هم گره زد و نوع كاملي از مردم سالاري در قالب دين اسلام ارائه نمود، كه در طول تاريخ بي سابقه بوده است در اين نظام هم مردم هم دين در شكل گيري و كار حكومت نقش اساسي دارند. مقبوليت آن توسط مردم و مشروعيت آن در قالب دين خدا، ادغام شده و نوع جديدي از حكومت را ظاهر ساخت كه شباهتي به حكومت هاي موجود نداشت و ندارد.
ماهیت انقلاب اسلامي بر اين باور است كه دين و سياست، عقل و علم، معاش و معاد، ماده و معنا، طبيعت و فراطبيعت، هيچ تضادي با هم ندارند. انسان مي تواند هم دين دار باشد و هم مدرن، هم معنوي باشد هم صنعتي، اما پيشرفت در علم تجربي . افزايش وسايل صنعتي هدف نهايي نيست بلكه وسيله اي است براي رسانيدن بشر به هدف، و هدف همان قرب الهي است. به عبارت ديگر، ماديات در زندگي انسان ضرورت دارد اما اصالت ندارد، بلكه اصالت از آن معنويت است. اين مسئله نقطه تمايز حكومت اسلامي با مكاتب بشري است. از ديدگاه اسلام انقلابي، مكاتب غير الهي غاصب حق خدا و انسان مي باشندزيرا خداوند يه عنوان خالق انسان حق حاكميت دارد و حاكميت انسان در طول نزولي حاكميت خداست نه در عرض آن. انديشه جديد انقلاب اسلامي، كه البته ريشه در متن اسلام دارد، شرق و غرب را نگران ساخت. از اين رو در سي سال گذشته، ايران به عنوان مهد انقلاب اسلامي صحنه مبارزه مخالفين داخلي و دشمنان خارجي بوده است. عمر33ساله انقلاب اسلامي بدون شك تلخي ها و شيريني هاي فراواني داشته است. اما حاصل اين زحمت 30 ساله، تثبيت انقلاب اسلامي در داخل و خارج از ابعاد مختلف سياسي، اقتصادي، فرهنگي و نظامي است. پيروزي در جنگ تحميلي و حفظ تماميت ارضي كشور پس از دويست سال براي اولين بار، تغيير چهره اقتصادي كشور از ابعاد گوناگون، افزايش توان دفاعي كشور، فقط و فقط با اتكا به ملت خود، در حالي كه كشور از هر جهت در تحريم كشورهاي غربي قرار داشته و دارد و مهمتر از همه، گسترش و اشاعه ايدئولوژي اسلام انقلابي در جهان خصوصاً بين ملتهاي مسلمان منطقه از دستاوردهاي انقلاب در اين مدت مي باشد. در اين مدت حوادثي رخ داد كه هر يك به تنهايي مي توانست يك حكومت مقتدر را از پاي درآورد: اما ملت ايران هر بار ققنوس وار سر از آتش حوادث بيرون آورد و راه خود را ادامه داد. امروز وضعيت ايران اسلامي شباهتي به سه دهه پيش ندارد دشمنان ايران گرفتار درگيري با خود شده و خونخوارترين آنان، يعني صدام به دست متحد ديروز خود به زير كشيده شده اما خود آمريكا گرفتار مشكلات فراواني در عراق و افغانستان است. ايران امروز مركز ثقل سياسي خاورميانه است. همه جهان امروز به واقعيت انقلاب اسلامي گردن نهاده اند. عقيد، نگارنده اين است كه اگر شيفتگان زرق و برق آمريكا در داخل كشور تحمل داشته باشند لازم نيست كه ايران اسلامي پشت به اصول خود كند و ذلت و تسليم به آمريكا را بپذيرد بلكه دير يا زود آمريكا نيز مانند اروپا و ديگران در برابر واقعيت انقلاب اسلامي سر فرود خواهد آورد.
ذكر اين نكته ضروري است كه انقلاب اسلامي تفكري است برخاسته از اسلام و به طور طبيعي مختص سرزمين ايران نيست و جمهوري اسلامي ايران را مي توان نخستين فرزند انقلاب دانست و اكنون اين پرسش مطرح است كه با توجه به تثبیت انقلاب در داخل و گسترش تشعشعات آن در خارج،اکنون ادامه مسیر در کدام حوزه است ؟ بدیهی است علوم انسانی و نوع نگرش به انسان و جهان است که زیر بنای یک تمدن را پایه ریزی میکند وادامه مسیر را بر روی آن زیر بنا ،ممکن میسازد و گرنه اتفاقات و تحولات اجتماعی ،اگر بر یک بنیان مستحکم فلسفی و فکری استوار نگردد پابر جا نخواهد بود و خوشبینانه ترین حالت این است که از محتوا خالی شده و بر قشریت متکی خواهد شد. از این رو، پس از گذشت بیش ازسه دهه از انقلاب اسلامی اکنون ضرورت تحول در علوم انسانی که زیربنای هر جامعه ای را تشکیل میدهد احساس میشود . انقلاب اسلامی علی رغم موفقیت های پیش گفته ،اگر زیربنای فکری خود را به حوزهای اجتماعی و سیاسی گسترش ندهد و بخواهد با ابزار او مانیسم به جنگ او مانیسم برود نقض غرض خواهد بود. به عبارت بهترانقلاب اسلامی بر اساس خداگرایی شکل گرفت در برابر او مانیسم و انسانگرایی ،اما این خدا باوری باید از سطح ذهنی رهبران و نخبگان به کل جامعه علمی که قاعده هرم جامعه را شکل میدهد گسترش یابد و تا بتواند بنیان گذار تمدن جدید اسلامی باشد . البته این نکته به معنی طرد هر چه غربی است نیست ،بلکه مهم تغییر در باورها بر اساس ایدولوژی انقلاب اسلامی است ؛تا که این باور، عمومی شود که راهی جز آنکه تجربه انسانی شرق و غرب نشان داده اند و جود دارد.بنا بر این تحول در علوم انسانی به طور اعم وعلوم سیاسی به گونه ای اخص لازم است. اگر علوم سیاسی را به سیاست نظری (چرایی حکومت ، منشاءحاکمیت،مشروعیت حکومت،حق حکومت کردن ، چرایی فرمان بردن از حکومت )و سیاست عملی(چگونگی حکومت کردن ،ساختار حکومت ، شکل حکومت ، اجرای حاکمیت و..)تقسیم کنیم. لا زمه تحول در درجه اول شامل سیاست نظری خواهد بود و سیاست عملی در مرحله بعدی قرار دارد.بنا بر این،در درجه اول لازم است اساتید . به تحول و امکان تحول باور و اعتقاد داشته باشند ودر وحله دوم ،سر فصل دروس دارای اهمیت خواهد بود. زیرا اگر استاد به متن و سر فصلها باور نداشته باشد هیچ نتیجه ای حاصل نخواهد شد؛یا نتیجه،بسیار اندک خواهد بود . بیاد دارم در مقطع ارشد در دانشگاه تهران سمیناری با عنوان تاثیر انقلاب اسلامی بر جنبشهای اسلامی داشتیم استاد محترم با اینکه از لحاظ شخصی فردی مومن به احکام اسلامی بود و حتی افتخار سیادت داشت اما باوری به اندیشه سیاسی اسلام به عنوان مبنای اداره جامعه نداشت و لذا در طول یک ترم حتی یک سطر در مورد تاثیر انقلاب اسلامی بر جنبشهای اسلامی گفقته نشد !وهمه وقت،به انتقاد گذشت.علوم سیاسی در کشور ما به دلیل ماهیت وارداتی آن،مثل اکثر رشته ها- البته با شدت بیشتر -بیش از دیگر رشته ها،نیازمند تحول است . به نظر میرسد مهمترین مانع بر سر راه آن ، ساختار فکری دانشمندان این رشته در دانشگاههاست؛که که علی رغم این که انسانهای پاک و مومنی میباشند اما در غرب تحصیل کرده اند و بر اساس آن باور ها شاکله فکری آنها شکل گرفته است و براحتی قابل تغییر نیست . کما اینکه تالیفات آنها با همان اسلوب است،که هنوز تعیین کننده است و منبع دکتری وکارشناسی ارشد می باشد و دانشجو نیز مجبور است همانها مطالعه کند وآزمون بدهد و گرنه... پس میتوان گفت مشکل علوم سیاسی در ایران مشکلی مضاعف است واز این رو راهی طولانی در پیش است که که اساتید باور مند به تحول و...تر بیت شوند و این اساتید بتوانند محتوای علمی رشته را -بر اساس منابع خامی که در فرهنگ ایرانی اسلامی فراوان نیز هست-تولید کنند.البته گرچه این کار مشکل است اما شدنی است و باید همه دلسوزان نظام در این مسیر قدم بردارند
*عضو هیات علمی دانشگاه بو علی سینا
شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.
bultannews@gmail.com