ضمیمه اتمام حجت ـ روزنامه جوان: همه چيز
از مصاحبه مطبوعاتي (و بيانيه) شامگاه جمعه 22 خرداد 88 آغاز شد؛ جايي كه روزنامهنگاراني
هيجانزده از زبان نامزد شكستخورده انتخابات ميشنيدند كه او خود را رئيسجمهور آينده
ايران ميداند. پندار تفوق توطئه در فضا موج ميزد؛ توطئهاي كه بتواند به شيوه مهندسيشده
و نظاممند، جلوي چشم هزاران ناظر نامزدها و رسانهها و مردم رخ دهد و افزون بر آن،
10 ميليون رأي را جابهجا كند. تقلبي كه دلايل ارائهشده بعدي نشان داد توهمي بيش نبوده،
اما اين توهمْ هم اصليترين سامانه مقبوليت جمهوري اسلامي را مخدوش ساخت و هم وجاهت
كشور را در سطح جهاني بسيار تضعيف كرد. اول:
تهران، همه ايران نبود و اين نكتهاي است كه بسياري آنرا نميفهميدند (و هنوز هم نفهميدهاند)،
چراكه براي نخستينبار در تاريخ جمهوري اسلامي هم رئيس مجلس و هم رئيس دولت، منتخب
تهرانيها نبودند و به شكلي غريبتر، رئيسجمهور جديد، در تهران نيز رأي اول را كسب
نكرده بود. اين را ميشد از رنگ و رخ تبليغات انتخاباتي در تهران، نوع مواجهه هواداران
طرفين در ميادين مركزي شهر و تقسيمبندي طرفداران و حجم آنها در شمال و جنوب پايتخت،
به وضوح دريافت. اما نامزد پيروز توانسته بود تا دوردستترين نقاط را از آن خود كند
و خبرهاي رسيده از شمارش اوليه صندوقهاي رأي كوچك، در شامگاه سخت جمعه انتخابات، گواهي
ميداد كه او با فاصلهاي باورنكردني از همه رقبايش پيش افتاده است. بسياري از چهرههاي
اصلي هوادار نامزد شكستخورده نيز اين موضوع را باور داشتند و هم در آن روزها اين نكته
را (بهصورت در گوشي و غيرعمومي) گفتند و هم در اين ماهها آن را تكرار كردهاند،
اما جرئت بيان علني نداشتند. چرا؟ چون هژموني پديد آمده در پشت سر اين ابهام، موتور
حركت جنبشي شد كه اگرچه ظاهري مخلمين داشت، اما زير آن دستي چدني بهدنبال در همريختن
همه نظام بود و آنها يا آن را ميديدند يا نميديدند، اما نهايتاً سكوتي همراه با
رضايت داشتند. دوم: تقلب، شائبه مهمي است و
ميتواند هر انساني را با خود درگير كند تا آنجا كه حتي برخي رأيدهندگان به نامزد
پيروز هم، در شوك ناشي از ادعاي مطرحشده، سؤالدار شدند و حتي در گردشي ناباورانه
در صف معترضان جاي گرفتند. دال مركزي اتهامزني به رئيسجمهور منتخب، دروغ بود و رقيب
اصلي وي نيز از بيان علني چنين اتهامي، ابايي نداشت؛ تقلب مؤيد و تأييدكننده همين دروغگويي
بهشمار ميرفت. دروغ را «سخن ناراست، خلاف حقيقت و كذب» گفتهاند و تقلب را «در كاري
به سود خود و به زيان ديگري تصرف كردن». ماجراي مناظره ناخوشايند 13 خرداد، نامه سرگشاده
سهشنبه قبل از انتخابات، شعار «ادب مرد، به ز دولت اوست» و... همه در چارچوب يك مفهومسازي
قابل شناسايي است و (نه اينكه فرد پيروز به تمامي از هر اتهامي مبرا باشد، بلكه) اين
هماهنگي، توقعي مساوي پيروزي را به همراه داشت. توقعي كه برآورده نشد و چهرههاي افسرده
اجتماعكرده در خيابانهاي شمالي تهران در شنبه پس از انتخابات، آن را تأييد ميكرد.
تقلب، قلب حركت اعتراضي عليه نظام بود و در تركيبي ديگر، تغيير دادن و قلب كردن هر
آنچه جمهوري اسلامي در سي ساله عمرش درباره اتكا به آراي عمومي و اعتماد به اين فرآيند،
گفته و ساخته بود. چيزهاي محكمي كه به راحتي در حال دود شدن بودند؛ درست مثل اتوبوسهاي
آتشزده شده در عصر همان روز در خيابانهاي مركزي شهر. سوم: تحرك فراگير در هشت ماهه پس از انتخابات، روي
يك پايه بنا شده بود؛ تقلب. اما اين سنگ بناي اوليه بود و بعدها آنقدر پايين و پايينتر
رفت كه از مقابل ديدگان محو شد: مدعيان تقلب بايد ادلهشان را اثبات كنند و به حداقلهاي
ورود در بازي انتخابات، تن بدهند؛ اصلاً فراموش شد كه همه شكايتهاي واصله (از هر سه
نامزد)، درباره كمتر از 5 درصد صندوقهاي رأي بوده است و حتي در فرض ابطال تمام آن
صندوقها و اعمال قانوني به شيوه مسابقات فوتبال (سه بر صفر به نفع طرف مدعي!)، باز
هم تغييري در نتيجه كلي حاصل نميشد؛ اصلاً از يادها رفت كه اگر تقلبي نبود، تجمع و
درگيري و اغتشاشي نبود تا نظام مجبور به دفاع از خود شود و در اين گيرودار، تيري از
سلاحي مخفيشده شليك شود؛ اصلاً از خاطرهها زدوده شد كه اگر بازداشتشدگان كهريزك
ذيل يك بيدرايتي جان خود را از دست دادند، آنكه آنها را با توهم خود به خيابانها
كشانده چرا نبايد پاسخگو باشد؛ اصلاً از ذهنها رفت آن همه گربهرقصاني ارتجاع عرب
در هنگامه آتشبازيهاي سياسي در خيابانهاي تهران، هيچ جايش ربطي به انتخابات و تقلب
نداشت و به تمامي اصل شيعي ولايت فقيه را زير سؤال ميبرد و...
اينها و
دهها پرسش ديگر در حافظه تاريخ باقيمانده است؛ تاريخي كه گواهي خواهد داد مرداني
بودند كه ميدانستند در انتخابات خرداد 88 تقلبي نشده و چشمان و گوشهايشان را بستند،
حتي بعدها پيشنهاد همهپرسي درباره ميزان اعتماد عمومي به نظام را دادند، براي بازگشت
به چرخه سياست پيششرط نهادند و خود را سمبل ميانهروي معرفي كردند، اما حاضر نشدند
مقابل توهم تقلب بايستند و دين خود را به انقلاب ادا كنند. همانهايي كه تكميلكننده
بازي رسانهاي جريان سلطه شدند و در پروژه سرنگوني جمهوري اسلامي، جانب احتياط را گرفتند
و كوشيدند تا ادعاي مركزي تقلب، از يادها برود و رنگي از ظلم و جور و نامردمي بر ذهنها
بماند. اما تاريخ، سنگ محكي است كه همپالگي امروزين بسياري از مدعيان تقلب (از وطن
گريخته) با سلطهگران، آن همه خدعه و خيانت را هويدا ميكند.
موسوی خودش هم میدونست که اول نمیشه ...