آقا وخانم اپوزسیون....
شکل
گیری اپوزسیون که از پیروزی انقلاب مردمی ایران آغاز شده و تا کنون که
شاهد رشد قارچ گونه شبکه ها و گروه های سیاسی هستیم ادامه داشته است، مرور
تاریخ سیاسی اپوزسیون خود مبحث طولانی است که بایستی برای آن سال ها وقت
گذاشت و کتاب ها نوشت اما در این مقاله به اصل ماجرای اپوزسیون اشاره می
کنیم.
فازغ از هر زنده و باد و مرده باد ...
فعالیت
سیاسی نیم پهلوی در سال های اخیر موجب شده تا بیشتر نام او را بشنویم و یا
در رسانه های ضدانقلاب او را مشاهده کنیم، این طفل 50 ساله که اکنون برای
خود مردی شده و دارای فرزند است در اوایل انقلاب برای آنکه از تصفیه حساب
های انقلابیون با عناصر و وابستگان رژیم پهلوی در امان باشد خود را شهروند
آمریکا معرفی می کند تا اینکه بادمجان دور قاب چین های پهلوی برای بازپس
گیری دلارهایی که محمدرضا پهلوی (پالانی) نزد بانک مرکزی آمریکا به امانت
گذاشته بود (تا به نیم پهلوی برسد) ناتوان ماندند.
بهانه دولت امريکا جور جور بود...
دولت
آمریکا پرداخت دلارهای مذکور را منوط به تاج گذاری نیم پهلوی کرد چراکه
خواست شاه مرده چنین بوده است؛ خلاصه مراسم تاج گذاری تشریفاتی نیم پهلوی
در آمریکا برگزار شد به خیال آنکه بتوانند میلیاردها دلاری که شاه مرده در
بانک آمریکا به امانت گذاشته بود باز ستانند اما دولت آمریکا زیر بار نرفت و
چوب محکمی را در چرخ تاب خورده پهلوی قرار داد! اینکه تاج گذاری بایستی در
ایران انجام شود .
طفل 50 ساله، سالها به غنیمت هایی که بیوه پهلوی از ایران به غارت برده بودبا
ثروت ملتی که هشت سال در جنگی نابرابر محکوم به دفاع بودند به عیش و نوش
پرداخت، در این میان وی حتی یک روز سر کار نرفت و همچنان با پول های
بادآورده خورد و خوابید.
سال
88 و انتخابات ریاست جمهوری نقطه عطف مبارزات سیاسی اپوزسیون بود، نیم
پهلوی نیز به مانند هر گروه دیگری اعلام حضور کرد و پشت سرهم بیانیه صادر
کرد، دبیرخانه پهلوی که تا آن روز عملا به انباری تبدیل شده بود به یکباره
شروع به فعالیت نمود.
به
نام تقلب در انتخابات هر ورشکسته ای از اپوزسیون توری و دامی پهن کرد تا
شاید در این آب گل آلود صیدی شکار کند، نیم پهلوی نیز با مچ بند سبزش اعلام
آمادگی کرد تا با اقدامات خود در این برهه تاریخی دل دولت آمریکا را به
دست آورده و ثروت شاه مرده را از مقام های آمریکایی دریافت کند.
چه خنده بازاری بود ...
گروهک
تروریستی منافقین که زخم خورده دولت اصلاحات و همین موسوی و کروبی بودند
خود را جان نثار آنها معرفی کردند و از تمام نیروهای خود خواستند به کمک
جنبش سبز بشتابند (تا دیر نشده)
نیم
پهلوی نیز در این میان خواستار وحدت ملی مابین گروه های سیاسی اپوزسیون شد
و به این منظور دست دوستی برای منافقین دراز کرد در حالی که می دانست یکی
از اهرم های سقوط دولت پدرش همین منافقین بودند! لعن و نفرین های محمدرضا
در گور دامن پسرش را گرفت و او را گرفتار اعجوبه هایی به نام فعالان حقوق
بشر کرد! حتما ماجرای معروف شکایت از آیت الله خامنه ای (امام خامنه ای) را
به یاد دارید که در جریان آن شیرین عبادی و فردی به نام محمد مصطفایی وی
را مسخره کارهای خود کردند و نتیجه این شد که شکایت به دلیل قانونی قابل
پیگیری نیست!
نیم
پهلوی در این بین به رسانه های ضدانقلاب دعوت می شد و با عناصر مشخص به
گفتگو می پرداخت، رسانه ضدانقلاب بی بی سی فارسی که تا قبل از این چندین
بار با او مصاحبه کرده بود این بار نیز او را برای انجام مصاحبه دعوت کرد
اما نیم پهلوی به سبب زخم هایی که از مصاحبه با آن رسانه خورده بود دست رد
به سینه صادق صبا زد (عنوان ولیعهد سابق و یا ماجرای مستند ملکه و من) و به
صدای امریکا رفت.
نيم
پهلوی اپوزيسيون در کنار محسن سازگار (يکی از موسسين سپاه پاسداران) در
صدای امريکا می نشست و با لبخندی بر لب به مخاطبان عرض مي کرد که گذشته ها
گذشته ... غافل از آنکه ما مي دانيم کاری که پول مي کند غول نميکند ...
در هياهوی 88 ضدانقلاب پول ها به جيب زدند...
نشان
به آن نشان که تعداد شبکه های سياسی افزايش يافت و حتی شبکه های
اينترتايمنت و بشکن و باﻻ هم شده بودند مفسر سياسی! خواننده های لس آنجلسی
در به در، به دنبال شعری بودند که اسم ايران در آن باشد. خلاصه در آن بحران
اقتصادی اروپا و امريکا اين همه پول از کجا آمد ﷲ و اعلم.
اين
بازی دوست داشتنی که در آن پول، مزد فعالان ضدانقلاب از جانب دولت های
غربی بود به مزاق خیلی ها خوش آمد؛ اپوزسیون که تا آن زمان عملا بازیچه
دستگاه اطلاعاتی_امنیتی بودند و هر از چندگاهی ماجرای رسوایی آنها در بیست
وسی (بخش خبری شبکه دوم سیما)پخش می شد به یکباره فعال شده بودند و به هیچ
وجه حاضر به پیاده شدن از قطار انتخاباتی 88 نبودند.
در
اين بين رضا نيم پهلوی که مزه پول زير دندانش خوش آمده بود در ادامه
مجموعه تلاش هایش برای بازپس گیری دلارهای به امانت گذاشته شده نزد بانک
مرکزی آمریکا چند ماه قبل خود را وارد جريانی به نام «شورای ملی» که در
حقیقت نسخه ای بود از مخالفان دولت سوريه کرد !
اما
چند روز قبل 5 نفر از مهره های سرشناس اين جريان استعفا خودشان را اعلام
کردند؛ درد مشترک همه آنها این بود که مي گفتند پشت پرده اين شورا مشخص
نيست و دستورات از جايی ديگر صادر مي شود و ما به چیزی جز مترسکان اين شورا
نیستیم و هيچ نقشی در تصميم گيري ها نداريم ! از همه مهمتر اين شورا در
نهايت کارش به تجزيه ايران ختم مي شود (باز هم گلی به جمال آنها)
رضا
نيم پهلوی در اين شورا که با سرمایه صهیونیست و حامیان تجزیه ایران شکل
گرفته است همچنان بر طبل پاره اتحاد و همدلی می کوبد تا شاید صدای آن را
کاخ سفید بشنود [ تا پول این بابامرده راپس دهد!]
انتشار
يک فايل صوتی از مهدی هاشمی و نيک آهنگ کوثر هم اين روزها شده پاشنه آشيل
حکومت اسلامی ايران ما، نکته جالب آن است که همه مفسرين و تئوريسين های
سياسی اپوزيسيون تازه بعد از شنيدن اين فايل صوتی فهميده اند که نقطه ضعف
اپوزيسيون در عدم اتحادشان بوده است.
امروز
25 دسامبر رضا نيم پهلوی با حمايت از جنبش شمع های روشن که هدفش آزادی
زندانيان سياسی است خودش و اعتبارش را به ورطه آزمايش قرار داده که بفهمد
در اين بازی سياسی چند چندهست./تمام
منبع:ماهستیم