مناظره مصطفی کواکبیان و کامران باقری لنکرانی که قرار بود شنبهشب در تالار فجر دانشگاه شیراز برگزار شود، به دلیل عدم حضور کواکبیان در این مناظره لغو شد و لنکرانی به احترام دانشجویان ساعاتی را با آنها به گفتوگو پرداخت.
به گزارش بولتن نیوز به نقل از رجانیوز، عليرغم آنكه جلسه مناظره تشكيل نشد اما اين موضوع از جذابيت جلسه نكاست و با وجود نزديكي به امتحانات پايان ترم با استقبال پرشور دانشجويان دانشگاه شيراز برگزار شد.
پس از سخنراني لنكراني نمايندگان طيفهاي مختلف دانشجويي به بيان ديدگاههاي خود پرداختند و در ادامه سخنگوي جبهه پايداري به پرسشهاي شفاهي و كتبي حاضران پاسخ داد.
متن كامل سخنان لنكراني به همراه پرسش و پاسخ در ادامه آمده است:
موضوع توسعه و پيشرفت،مهمترين چالشي كه در مسير روشنفكري ميبينيم
همين جا از مجريان جلسه قول ميگيرم كه حتماً دكتر كواكبيان بعداً تشريف بياورند و با ايشان صحبت كنيم. چون صحبتهاي زيادي با ايشان داشتيم و دلمان ميخواست كه اين مطالب را حضوري به صورت گفتگوي دوستانه با ايشان مطرح كنيم.
خواهشم اين است كه اين عينكهايي كه با آن به هم نگاه ميكنيم را چند دقيقه كنار بگذاريم. ممكن است حرفي را قبول داشته باشيم يا نداشته باشيم اما صحبتها را بشنويم و كلام حضرت مولا علي(عليهالسلام) را كه فرمودند به حرف توجه كنيم نه به گوينده توجه داشته باشيم.
برخوردهاي عاطفي و احساساتي يكي از آفتهاي مهمي است كه معمولاً باعث ميشود كه انسان نسبت به يك موضع كور و گنگ مواجه شود، جوانب موضوع را نبينيد، چون با احساسات و عواطف ميخواهد با موضوع برخورد كند. اين باعث ميشود كه برخي افراد هميشه در نظرش خوب باشند و بالعكس. اين آفت بزرگي است كه معمولاً باعث افراط و تفريط در موضعگيريها ميشود.
يك داستان تلخي كه در كشورمان داريم اين است كه متاسفانه ما گروهي را به عنوان روشنفكر در تاريخ يكصد و پنجاه سال اخير كشورمان ميشناسيم كه با اين عنوان خودشان را معرفي كردهاند و سعي كردهاند اين پرچم را براي خودشان قرار دهند. اين گروه در بسياري از مواقع آنطور كه بايد و شايد با انديشه ورزي با اتفاقات برخورد نكردهاند.
شايد مهمترين چالشي كه در مسير روشنفكري ميبينيم برخورد اينها با موضوع توسعه و پيشرفت بوده است. توسعه و پيشرفت در بين روشنفكران ايراني در ادبيات ابتدايي، تا اين اواخر، شبيه شدن به اروپاي غربي و آمريكايي شمالي ترجمه شده است.
برخيها اين را صريح گفتهاند؛ تقي زاده كه صراحتاً گفته ايراني بايد از فرق سر تا نوك پا فرنگي شود و برخي اين را در يك لايههايي پنهان كرده و گفته اند.
اينكه ما احتياج به پيشرفت و بالندگي داريم و بايد كشورمان وضعش از اين كه هست بهتر شود، موضع قابل بحثي نيست و اما اينكه راهش چيست محل بحث بوده است.
اينكه شما ميبينيد كه خيلي راحت بعضي افراد خودشان را مجاز ميدانند كه بروند غرب و مقيم شوند، حقوقبگير شوند. مثل كسي كه الان فيلمش را نشان داديد- كه قبلاً اسمش رجبعلي بود و نميدانم كه چه اصراري داشت كه اين رجب را بردارد!- رفته در بلژيك مقيم شده است. مدل مقيم شدنش هم اين بوده كه سرمايه قابل توجهي را برده است. حالا اين سوال براي انسان پيش ميآيد كه چطور آدمي كه ادعاي آزادي و همراهي با محرومين دارد، چطور خودش را مجاز ميداند كه در بلژيك مقيم شود و حقوق هم بگيرد!
دليل اصلياش بر ميگردد به اين نكته كه نگاه به پيشرفت يك نگاه روبنايي و احساسي بوده است. وقتي صرف شبيه شدن به غرب را هدف قرار دهند خيلي كارها برايشان مجاز ميشود.
خيلي سخت است معاون رييس جمهور حالا براي جاسوسان كلاس زبان فارسي ميگذارد
من خاطره تلخي دارم كه آقاي مهاجراني در سال 58 درس اصول و فلسفه و روش رئاليسم را در همين شيراز تالار جلال آل احمد داشت و حرفهاي خوبي هم ميزد، خيلي تلخ است كه معاون رئيس جمهور يك كشور الآن در يك كشوري حقوق ميگيرد كه كلاس زبان بگذارد كه براي جاسوساني كه ميخواهند در ايران جاسوسي كنند زبان فارسي تدريس كند!
چطور چنين سقوطي پيش ميآيد؟ اين سقوط را بايد كالبدشكافي كنيم و بهراسيم از اينكه خودمان هم دچارش شويم.
دليل اين سقوط اين است كه نعقل نبوده و سياستورزي خودش به حرفه تبديل شده است. يكي از آفاتي كه دچار آن هستيم اين است كه ميگوييم شما چه كاره هستي؟ ميگويد من سياستمدار هستم! من سياستورز هستم! بخشي از حرفهايي كه ميخواستيم به آقاي كواكبيان بزنيم در همين موضوع بود. بالاخره اين خيلي بد است كه كسي زندگيش را در همين قالب دعواهاي قبيلهاي و قدرتي تعريف كند.
وقتي از غربيها ميپرسيم چطور شد كه پيشرفت كرديد، ميگويند كه ما نهادهاي مدني و بانك مركزي مستقل و تجارت آزاد و ... درست كرديم.
يك مكتبي است در تحليل وقايع اجتماعي به اسم مكتب آلمان. آلمانيها در مكتب خودشان صرفاً به حرفهاي نظري توجه نميكنند و سير تاريخي موضع را نگاه ميكنند. اينكه ميبينند ماركس سير تاريخي در بحثهايش شروع ميكند، درواقع ريشه مكتب آلمان است كه به موضوعات ازبع تاريخي نگاه ميكند.
آقايي است به اسم "فردريك ليست" كه نويسنده اواخر قرن نوزدهم و آلماني است. آن موقع توسعه آلمان نسبت به بقيه اروپا جلو نبود. عمده اين رشد مربوط به زمان بيسمارك است و بعد از آن ديگر اتفاقاتي كه رخ داد. ايشان قبل از بيسمارك اين كتاب را نوشته است. بحث ايشان اين است كه انگليسيها دروغ ميگويند كه ادعاي مقررات زدايي و تجارت آزاد و بانك مركزي مستقل و ... را كليد پيشرفت خود ميدانند. اتفاقاً اين زمان مقارن با "آدام اسميت" اقتصاددان مشهور قلم زني ميكرده است. آدام اسميت كتابي نوشته توصيه به آمريكاي شمالي كه شما دنبال محدود كردن تجارت نرويد كه ضرر ميكنيد. "فردريك ليست" ميگويد كه آدام اسميت دارد دروغ ميگويد و راه اشتباه نشان ميدهد.
انگليسيها خودشان به اين شكل پيشرفت نكردهاند و اتفاقاً واردات را محدود كردند و مقررات گذاشتند و خيلي كارها كردند و وقتي رسيدند به مرحلهاي كه توليدات صنعتي قابل رقابت با دنيا شد گفتند ما تجارت آزاد هستيم! الان بعد از 5/1 قرن همين سادهانديشي را بين خيلي از روشنفكران كه ميخواهند راه توسعه را ترسيم كنند ميبينيم!
اين مثال را زدم كه بگويم انديشهورزي در بحثهاي اجتماعي هم چيزي فراتر از احساسات صرف است. احساسات انگيزه و شور و نشاط موتور حركت است اما اگر با انديشهورزي همراه نشود ممكن است باعث سقوط شود و مورد سوءاستفاده قرار گيرد.
وقتي حرفهاي امروز برخي از شخصيتهاي بزرگ را - كه به برخي از آنها هم قبلاً خيلي احترام ميگذاشتم- ميشنوم، مثلاً شخصيت محترمي ميگويد من اگر كانديد شدم و شش ميليون راي بيشتر نياوردم من ديگر آبرو دارم؟ آيا ميشود به اين شخصيت باز هم احترام بگذاريم؟ شخصيتي كه حاضر نيست آبرويش را پاي حرفش بگذارد. اگر حرفت درست است بيا حرفت را بزن راي هم اگر نياوردي نياوردي!
يكي از گرفتاريهاي ما اين است كه خيلي از افراد آنچه را در ظاهر ادعا كردند با عملكردشان متفاوت در آمد. همه حرف اين است كه ما دنبال اسامي نرويم و با ملاك و مباني حرفها را بسنجيم. اگر يك آدمي خوب است نه اينكه چون خوش قيافه و شيك پوش است از آن تجليل كنيم بلكه ببينيم حرفش و عملكردش چه بوده است؟ در اين هم با چشم باز نگاه كنيم. با حب و بغض نگاه نكنيم.
شما به حرف يك تك خبر و يك نقل قول در سايتها موضعگيري نكنيد. بالاخره، الآن در شرايطي هستيم كه يك خبر را از يك نفر نقل ميكنيم و پس از ريشه يابي معلوم ميشود كه در خبر ميشود را نوشته نميشود! يا برعكس. بعد هم عذرخواهي ميكنند و تكذيب آن را هم چاپ ميكنند ولي آن خبر موج آفريني خودش را كرده است.
در يك چنين شرايطي خيلي بيش از گذشته بايد در برابر نقل قولها دقت كنيم. من برايم خيلي جالب بود كه از خانم كلينتون پرسيدند كه مهمترين چالشي كه در سال گذشته با آن روبرو بوديد چه بود؟ بدون تامل گفت ايران.
آمريكا الآن دولت كشورهاي محروم است؟ آمريكا طرفدار دموكراسي است؟ اگر كسي ميگويد هست كه بايد خيلي خودش را جمع كند. اين چه طرفداري است كه آمريكاييها مقاله نوشتهاند كه ما بزرگترين متحدمان در خاورميانه عربستان سعودي است. عربستان سعودي چه حكومتي دارد؟ يك آقايي بيش از يكصدسال پيش آمده يك عدهاي را زورگويانه كشته و شده رئيس. بعد هم در نسلش باقي مانده و كشوري است كه هيچ نهاد انتخاباتي ندارد و تنها انتخاباتي كه برگزار كرده انتخابات شوراي شهر بوده كه خانمها حق راي دادن و كانديدا شدن نداشتند و يك جاهايي هم كه نتايج مدنظر حاصل نشد، تعطيلش كردند! عربستاني كه در بحرين آدم ميكشد و شيخ نمر را شش ماه است كه زنداني كرده و ايشان اعتصاب غذا كرده و معلوم نيست زنده است يا مرده!
ما نبايد اين سوال برايمان پيش آيد كه آمريكا در ادعاي مردم سالارياش يا ما را خيلي ساده فرض كرده و يا دچار يك نوعي رياكاري است.
حرمت 16 آذر ماه حفظ شود
دو سال پش 16 آذر بزرگداشتي در "واشنگتن دي سي" برگزار شد توسط يك آقايي كه خيلي دلش ميخواهد به او بگويند نهاد جنبش دانشجويي! همان موقع در جايي عرض كردم كه بابا خجالت بكشيد! 16 آذر شكل گيرياش چه بود؟ 108 روز پس از كودتاي 28 مرداد براي اينكه نشان بدهند كه يك فضاي حاكميت آمريكايي بوجود آمده و ميخواستند به نيكسون رئيس جمهور وقت آمريكا دكتراي افتخاري بدهند در دانشكده فني دانشگاه تهران كه دانشجويان اعتراض كردند. خيلي خجالت آور است كه اين ماهيت ضد استكباري 16 آذر را كلاً از تاريخ حذف كردند و بزرگداشت 16 آذر را در آمريكا بگيرند! يكي از اسپانسرها هم انستيتو نيكسون بوده است! من نميگويم چه نتيجهاي بگيريم ميگويم كه فكر كنيم و به صرف ادعاها نه كسي را قبول و نه كسي را تكذيب كنيم.
"گروه حاشيه ساز دولت" اداي نظريه پردازي در ميآورد
در ادامه متن كامل پرسش و پاسخ دانشجويان با سخنگوي جبهه پايداري آمده است:
شما سخنگوي جبهه پايداري هستيد. شما چگونه آقاي احمدي نژاد و آقاي مشايي را جدايي پذير ميدانيد؟
ما اينجا دو موضوع را بايد از هم تفكيك و با دقت تامل كنيم. من قائل به عنوان جريان انحرافي از اين جهت نيستم. وقتي ميگوييم جريان، كه يك پشتوانه عظيم نظري داشته باشد يا يك جنبش اجتماعي باشد كه اين خصوصيات در آن چيزي كه مشهور به جريان انحرافي شده وجود ندارد. من ترجيح ميدهم از عنوان گروه حاشيه ساز و دولت استفاد كنم. بيشتر حركتهايي كه از اين گروه سر ميزند، اداي نظريه پردازي است. اما در حقيقت حركتهايي است در چهارچوب معادلات قدرت و ماندن در قدرت و برخي از اقداماتي كه از اين دست بروز و جلوه پيدا ميكند و مباني نظري ندارد. به همين دليل هم وقتي ما در برابر دولت قرار ميگيريم دو بحث را طرح ميكنيم. يك بحث اين است كه دولت مسئول امور اجرايي كشور است و ما در زمان دولت آقاي خاتمي هم كه به ايشان راي نداديم، اما هيچ زماني تلاش نكرديم به نوعي در اداره امور ا ختلال كنيم و بلكه در برخي جاها هم كه خواستند كار كنيم، مثل مدير گروه آموزشي و كمك به اداره بيمارستانها - كه آن موقع كار سختي هم محسوب ميشد- وظيفه خودمان دانستيم، چون مملكت مال همه ما است.
درست است كه ما آمد و شد و سلائق مختلف داريم، ولي مملكت مال همه ماست و هركسي كه مسئول دولت باشد، وظيفه داريم كه براي اجراي امور به او كمك كنيم. از اين جهت ما وظيفه خود ميدانيم كه براي پيشبرد امور كمك كنيم و از جمله به قوه مجريه. اما از جهتي كه كسي بخواهد موضوع را برعكس كند و مثلاً طراحي براي ماندن در قدرت كند و يا اداي نظريه پردازي در بياورد، در حالي كه معونه اين كار را ندارد اين را ما قبول نداريم. اين نظر جبهه پايداري است كه بين اين دو موضوع تفكيك قائل شويم.
من اگر جاي اصلاحطلبان بودم ..
آيا اصلاحطلبان غير از حرف و شعار كار ديگري بلدند ؟
همان حرفي كه در عرايضم گفتم نسبت به همه است. وقتي هم ميخواهيم در مورد كساني كه اصلاح طلب شناخته ميشوند، صحبت كنيم، بايد برخورد منصفانهاي داشته باشيم. برخي افراد هستند كه من هنوز هم با آنها ارتباط دوستانه كاري داريم. هفته آينده سمينار قطب الدين شيرازي داريم. برخي مدعوين ما در اين تقسيمات سياسي، اصلاح طلب محسوب ميشوند اما چون كارشان را عالمانه انجام ميدهند، به علمشان احترام ميگذاريم. اما يك اشكالي كه پيش آمده كه ظلمي است در حق نسل جوان، اين است كه برخي كاسبانه از اين عنوان استفاده ميكنند كه اخبار ميگفت آقاي مجتبي واو رفته واشنگتن. ايشان را اصلاً واشنگتن راهش ميدادند! ايشان معامله كرده و گفته من همانم كه آنجا اينجوري بودم و بعد هم فرار كردم آمدم پيش شما و حقوق ميگيرم. در گزارش ديشب اين بود كه ايشان در صحبت با بي بي سي فارسي حمله آمريكا به ايران را تئوريزه كرده است! بعد اين ميگويد كه من اصلاح طلب هستم.
من اگر جاي دوستان اصلاحطلب بودم يكبار براي هميشه تكليفم را با خارجنشينها روشن ميكردم. ميگفتم كه ما اصلاح طلب هستيم و در اين كشور زندگي ميكنيم و آرمانهايمان را به هر كسي نميفروشيم و فكر ميكنم كه اگر اصلاح طلبها چنين موضعي بگيرند حتماً مورد تشويق عموم قرار ميگيرند.
براي فرار از يك كار عميق اينگونه طراحي كردند/اسلامي شدن دانشگاهها به اين ظاهرسازيها نيست
كارهايي در دانشگاه به اسم اسلامي شدن دانشگاه انجام ميگيرد و گاهي اساتيدي اخراج ميشوند آيا اين كار درست است؟
خيلي تشكر ميكنم كه اين موضوع را مطرح كرديد. من فكر ميكنم كه كساني كه اسلامي شدن دانشگاه را اينطور طراحي كردند، براي فرار از يك كار عميق بوده است. اگر ما در عمق اين معنا برويم قطعاً اسلامي شدن دانشگاه اين ظاهرسازيها نيست. اخيراً حضرت آيتالهه جوادي آملي سخنراني خيلي زيبايي داشتند و بحث فرمودند كه ما كه ميگوييم اسلامي شدن دانشگاه، حتي اين نيست كه در دانشگاه مسجد بسازيم. دعاي كميل در دانشگاه بخوانيم. اسلامي شدن به محتواي آموزش ارتباط دارد. اين موضوع روشن باشد. رهبر عزيزمان (روحي فداه) هم اخيراً مثال زدند كه يادم هست كه اوائل انقلاب عدهاي دنبال اين كارها بودند، من مخالفت كردم. يك عدهاي در دولت فشار ميآوردند كه اين كارها انجام شود (كه حالا نميخواهيم بگوييم چه كساني) و فرمودند آن موقع من از جانب امام رئيس شوراي انقلاب فرهنگي بودم. از امام پرسيدم ايشان فرمودند كه غلط است. اين واقعاً غلط است كه وسط كلاس كسي ديوار بكشد. چادر بكشد و امثال آن.
اما از اين طرف من هم يك نكتهاي را چون دانشگاهي هستم به شما بگويم، چرا كه بايد مستند حرف بزنيم. تحقيقاتي در دنيا شده است كه بعضي از آموزشها اگر كلاس پسر و دختر مختلط باشند اين كلاس مختلط بهره آموزشي كمتري دارد. اما در برخي رشتهها امكان ندارد. مثلاً در رشته پزشكي عملاً در آموزشهاي باليني اين يكي از اركان است كه كسي كه ميخواهد طبابت كند بايد بداند كه در بالين بيمار چه اقداماتي بايد انجام دهد. اين تحقيق هم تحقيقي نيست كه ما انجام داده باشيم اين تحقيق دهها بار روي آن مقاله چاپ شده است. به نظرم افراط و تفريط بد است و بايد عاقلانه با موضوع برخورد كنيم.
پس از 30 سال استادياري بازنشسته شده حالا ميگويد به خاطر عقايدم كنار گذاشته شدهام!
در مورد اخراج اساتيد بايد بگوييم كه برخي جاها تندرويهايي شده از جنس همان تندرويهايي كه اوايل انقلاب انجام شد. منتها برخي هم با دانشجويان دارند بازي ميكنند. مثلاً ما آقايي داريم كه 30 سال است استاديار است. طبق قانوني كه در سال 64 ابلاغ شده اگر كسي 10 سال استاديار باقي ماند بايد به دليل ركود علميبازنشسته شود. دانشگاه با دبيرستان فرق ميكند و كسي كه 30 سال استاديار بوده بازنشسته ميشود چون الزام استادكاري دانشگاه 3 كار است: آموزش، پژوهش و ارائه خدمات كه اركان ارتقاء است و هركسي كه در اينها لنگ بزند دچار مشكل ميشود.
ما بايد حواسمان جمع باشد كه اگر انتقادي ميكنيم به بازنشستگي بايد ببينيم كه كدامشان است. آن كسي كه پس از 30 سال استادياري بازنشسته شده حالا ميآيد ميگويد من به خاطر عقايدم كنار گذاشته شدهام! و بدين صورت با دانشجويان بازي ميكند.
دقت كنيم كه مثل آقا گاف نشويم!
اين سوال من از آقاي كواكبيان بود كه ظاهراً سران اصلاح طلب اهميتي براي شعارهاي خودشان هم قائل نشدهاند و در جلسه حضور پيدا نكردند. در كليپي كه پخش شد آقاي خاتمي گفتند نميتوان به مردم اهميت نداد. اما سوالم از آقاي خاتمي است كه شما سال 88 ميخواستيد راي مردم را بدزديد. آقاي آغاجري گفتند به شعور مردم توهين شده آيا به شعور مردم چه كسي توهين كرد؟ آقاي رجبعلي مزروعي كه گفتند مردم لشكر قابلمه به دست هستند! سوال بعد اينكه حداقل حسن آقاي احمدينژاد اين است كه از آمريكا نميترسد اما آقاي رمضانزاده علناً گفتند كه از آمريكا ميترسند. اينها كه از آمريكا ميترسند چطور ميخواهند از حقوق مردم دفاع كنند؟
(تشويق دانشجويان ...)
آيا شما كه به تفكر و تعقل اهميت قائل هستيد و به شيخ محبوس در عربستان فكر ميكنيد، ميدانيد كه محسن روح الامين زنده است يا مرده؟
بايد بگويم كه من با دوست عزيزم جناب آقاي دكتر روح الاميني دوست قديميهستيم و در آن زمان كه آن اتفاق افتاد شايد يكي از اولين كساني كه به ايشان مراجعه كرد و با ايشان صحبت كرد بنده بودم. اين يك واقعه بسيار دردناكي بود و همينطور كه رهبري معظم انقلاب اسلامي هم فرمودند بايد نظام در برابر اين نمونه وقايع يك برخورد كاملاً هوشمندانه داشته باشد كه چنين وقايعي ديگر تكرار نشود و كسي جرات نكند كه مجدداً همچين وقايعي را در آينده انجام دهد.
اين اتفاقي هم كه مثلاً براي اين وبلاگ نويس افتاد به نظرم يكي از ريشه يابي هايش اين بود كه نسبت به آن واقعه قبلي خوب برخورد نشد و بايد حتماً اين برخورد انجام شود و اين مطالبهاي است كه رهبري معظم (روحي فداه) هم تاكيد دارند و مسئوليني كه متولي اين امر هستند بايد اين كار را انجام دهند.
اما من ميخواهم يك تفكيكي قائل شوم بين محسن كه با صداقت و با اعتقاد و براي آن چيزي كه باور داشت در صحنه آمده بود (چون من محسن را ميشناختم) با كسي كه جور ديگري در ميدان ميآمد. من يادم ميآيد كه موقعي آقاي گاف كه الآن آمريكاست اعتصاب غذا كرده بود و ريش بلندي به هم زده بود اما همان موقع مطلع شديم كه غذا هم ميخورد اما در منظر عمومي وانمود ميكند كه اعتصاب غذا كرده است. بعد كه از زندان آمد بيرون به خارج فرار كرد و بعد هم كه معلوم نيست الآن كجاست؟
خيلي سخت است بازيچه نشدن در اين انفجار اطلاعاتي كه با آن روبرو هستيم. خانم ع كه جايزه نوبل گرفته است به عنوان يك دانشگاهي خجالت ميكشم كه ايشان يك ليسانس حقوق داشتهاند و برخي از اساتيد ايشان در قبل از انقلاب كه با من آشنايي داشتند اظهار ميكردند كه ايشان يكي از ضعيفترين شاگردان ما بوده و به سختي يك ليسانس به ايشان داديم كه برود! بعد هم كه قبل از انقلاب با يك برنامه ريزي كه معلوم بود مورد حمايت است قاضي بعضي جاهاي خاص بوده است.
مثل اعطاي جايزه صلح نوبل كه به اتحاديه اروپايي داده كه در جنگ 8 روزه اخير مسئولش به تلاويو رفت و گفت كه اين فلسطينيها را واقعاً بايد كشت و با خاك و خون يكسان كنيم. خواهشم اين است كه دقت كنيم كه مثل آقاي گاف نشويم.
قبول ندارم كه احمدينژاد معضل نظام شده است
آقاي احمدي نژاد الآن تبديل به معضل نظام شده است، چه پاسخي داريد؟
من اين صحبتهايي كه برخيها كردهاند، مثلاً همين چند وقت پيش يكي از آقايان نماينده گفته است كه من اگر فلان طور بشود، انتحاري در خصوص رئيس جمهور عمل ميكنم، اينها را حرفهاي درستي نميدانم. اصلا در اين حرفها امنافع ملي و جامع نگري نيست. اين را قبول ندارم كه احمدي نژاد الآن معضل نظام است. اين را قبول ندارم كه الان ما در برابر احمدي نژاد بايد بنشينيم كه ايشان هر كاري دلش خواست انجام دهد و ما هم چيزي نگوييم كه چند صباحي بگذرد. نه! احمدي نژاد يك واقعيتي در تاريخ ايران است و طرفداراني دارد. ممكن است در اين سالن هيچكدام از شما طرفدارش نباشيد. من هم به ايشان انتقادات جدي داشتم و دارم ولي دليل نميشود بگويم ايشان طرفدار ندارد.
دليل نميشود كه با ايشان غيرمنصفانه برخورد كنم. به برخي سياستهاي ايشان به ويژه سياستهاي اقتصادي و فرهنگي، انتقاد جدي دارم اما دليل نميشود كه نقاط قوتش را نبينم. دليل نميشود كه انكار كنم كه ما در طي مدت گذشته در برخي شاخصها وضعمان بهتر شده و در برخي شاخصها وضعمان بدتر! آن خوبها را بايد بگوييم. من عرضم اين است كه منصفانه بايد برخورد كنيم.
آقايي كه منقدش را 8 ماه زندان انداخت حالا سخن از آزادي ميكند
آيت اله مصباح بعد از رفتن خاتمي گفتند كه اطاعت از رئيس جمهور واجب است. چرا؟
اين صحبت جزو همان صحبتهايي است كه گفتيم در فضاي رسانهاي برخي حرفها تقطيع ميشود و درست گفته نميشود. زماني يكي از روزنامهها يك موجي سر اين صحبت راه انداخت، در همان زماني كه ما هم مسئوليت داشتيم، اين ادعا را روزنامه كرد. صحبت حضرت آيت الله مصباح -كه بعداً صوت آن را هم گذاشتند- اين بود كه اگر ما مثلاً ميگوييم كه از رئيس جمهور بايد اطاعت كرد، اين اطاعت تعريف شده است در حدود قانوني. يكي از اصول فقهي شيعه اين است كه مثلاً يك نفر ميشود فرمانده سپاه و جنگ، در زمان حضرت رسول صلياللهوعليهوآله اين فرمانده سپاه يك لشكري را ميبرده است. اين خيال ميكند كه چون حضرت ايشان را فرمانده كرده هركاري ميتواند بكند، يك آتش درست ميكند و اعلام ميكند كه شما سربازان من از آتش رد شويد برويد! خب بحث ميشود كه اين شايد مثل داستان طالوت و جالوت باشد و امتحان باشد ولي كسي از اين آتش رد نميشود. بر ميگردند از وجود مقدس حضرت رسول (صليالهدوعليهوآله) كه ما كارمان درست بوده است؟ حضرت فرمودند من كه ايشان را صاحب ولايت تامه بر شما نگذاشتهام. اين فرمانده سپاه بوده براي اينكه برويد بجنگيد و كار بيشتر از اين نبايد از شما ميخواست. داستاني كه در آن روزنامه آمده بود هم ضدمطلب اصلي آورده بودند. بعداً هم تكذيبيه چاپ كردند ولي بعد كه موج ايجاد شده بود!
اين كه ميگويم حواستان باشد فريب نخوريد همين است. ما نبايد عقلمان را دست كسي بدهيم. اگر كسي ادعايي كرد ببينيد خودش چه كاره است. مثلاً در تيرماه شما (انجمن فرهنگ و سياست دانشگاه شيراز كه متولي جلسه است) ديداري با يكي از آقايان داشتيد كه انعكاس كشوري هم پيدا كرد. در آن ديدار آن آقاي بزرگوار مفصل در مورد آزادي صحبت كرد. من يادم ميافتد كه اين آقا وقتي كه مسئول بود اولين منتقد از خودش را 8 ماه زندان كرد. اتفاقاً منتقد ايشان هم همين آقاي عباس عبدي بود. جرمش اين بود كه از آن آقا انتقاد كرد! بعد تيرماه شما ميرويد پيش ايشان و ايشان درباره آزادي صحبت ميكند.
ما تعجب ميكنيم چرا كه اين جور در نميآيد. نكند امروز نان وارد آزادي شده! مثلاً يك نفر ميخواهد براي انتخابات رياست جمهوري كانديدا معرفي كند و امروز نان در صحبت دوباره آزادي است! نميتوانم بپذيريم كه ايشان به آزادي اعتقاد دارد. دلم ميسوزد كه چرا جوانهاي ما به اين حرفها بسنده كنند و تحليل نكنند و در پازل ديگران بازي كنند و پياده نظام ديگران شوند.
خاوري جزو بانكيهاي قبيلهاي بود/ اصولگرايي براي برخي دكان شده است
در باره عدهاي از طرفداران اصولگرايي مثل تابعيت آقاي خاوري صحبت نماييد. چرا فقط از اصلاح طلبان انتقاد ميكنيد؟
اتفاقاً آقاي خاوري خيلي مورد جالبي است. در اين دقت كنيد. آقاي خاوري در زمان اصلاحات رئيس بانك سپه بودند. يعني جزو بانكيهاي قبيلهاي بودند. در دوران كارگزاران هم مسئوليت داشتند. در اواخر دولت هشتم يعني ارديبهشت سال 88 ميشود رئيس بانك ملي. همان موقع برخي دلسوزان و حزب اللهيها و كساني كه دغدغه اصول به معناي واقعي داشتند، - چون امروز اصولگرايي براي برخي دكان شده و من اين را اعلام ميكنم كه برخي با اصولگرايي هم دكانوار برخورد ميكنند چون الان فكر كرده اند كه در اصولگرايي نان است - همان موقع يك عدهاي منتقد جدي بودند و اظهار ميكردند كه چه اتفاقاتي افتاده كه ايشان بيايند و آن آقايي كه مسئوليت دارد هم بيايد و از ايشان به عنوان بهترين رئيس بانك ياد كنند! در همين اواخر فرار كرد و رفت و فرار ايشان هم داستاني است. ميگفتند كه ايشان بهترين رئيس بانك ماست!
خيلي از افراد هستند كه حضورشان در صحنههاي سياسي براي منافع خودشان است و ما بايد حواسمان جمع باشد و بازي نخوريم. من از اينكه در مورد اشخاص صحبت ميكنم هدفم اين است كه شما فكركنيد و هركسي هر ادعايي كرد به سادگي ادعايش را قبول نكنيد.
بنده چهار سال وزير بودم، خيلي ديگر از وزرا هم مثل من بودند كه در دوره وزارتشان مجبور شدند داراييهايشان را بفروشند. مثلاً ماشينشان را بفروشند كه چهارسال بگذرد!خيليها هم وزير بودند، معاون وزير بودند و پولدار شدند.
خوب يك چنين كسي نميتواند بيايد و درباره پاكدستي صحبت كند. نميشود كسي كه خودش مصداق رانتخواري بوده بيايد و درباره پاكدستي صحبت كند.
بعضيها از جنبش دانشجويي نان و آب خوردند
لطفا ً در مورد جنبش دانشجويي و اينكه دانشجويان قبل از ما چه ابهتي داشتند و كسي نميتوانست به دانشجو زور بگويد اما الان اينچنين نيست و علل اين روند نزولي و علت اينكه دانشجو نميتواند اعتراض كند صحبت بفرماييد؟
اجازه بدهيد خاطره اي از سال 69 بگويم. در سال 69 بنده دانشجويي رزيدنتي بودم. تا آن موقع در دانشگاه شيراز و علوم پزشكي يك تشكل بيشتر نداشتيم كه آن هم انجمن اسلامي دانشجويان بود و خيلي هم مقتدرانه برخورد ميكرد. تعداد محدودي همان موقع آمار گرفتيم، اعضا كمتر از يك درصد دانشجويان بودند. ما تلاش كرديم در آن تشكل حضور پيدا كنيم كه راهمان ندادند و گفتند كه نميتوانيد بياييد. ما تصميم گرفتيم جامعه اسلامي دانشجويان را آن سال راه اندازي كنيم.
خوب در اولين جلسه پس از كسب مجوزهاي قانوني اين دوستان لشكركشي كردند و اجازه ندادند ما وارد سالن بشويم. بعد هم دوستان ما را كتك كاري كردند! شما اگر از اقتدار جنبش دانشجويي اين مدنظرتان است و با آن موقعيت خودتان را مقايسه كنيد، من فكر نميكنم خيلي اقتدار شيريني بود. يك تك صدايي خاصي در دانشگاه حاكم بود و ابداً اجازه نميدادند كس ديگري حرف بزند.ما خودمان اين را حس كرديم با كتكهايي كه گفتم خدمتتان!
من ميخواهم بگويم كه در عمق مطلب برويم كه بعضيها از جنبش دانشجويي نان و آب خوردند و به آلاف و الوف رسيدند! ميخواستند دانشجوي بيسوادي كه مثلاً سال 76 چند ترم مشروط شده بود را اخراج كنند، چون ديدند من نمره نميدهم، با فشار سياسي بردندش در يك دانشگاه چهارمحال بختياري نمره اش را جور كردند و فارغالتحصيلش كردند!
اينها اقتدار جنبش دانشجويي نيست. اينها رانتخواري است. اينها ويژهخواري است كه فكر نميكنم شما هم اينها را تاييد كنيد.
اما بنده قبول دارم كه جنبش دانشجويي به معناي صحيح آن دچار آفت و افت شده است. بخش مهمي از اين آفت و افت مربوط به عملكرد بدگذشتگاني است كه اين جنبش را آلوده كرده اند. ميديدم كه در سال 80 كه اين آقا اين حرف را ميزند ميدانستم كه ميخواهد شش ماه ديگر اين را بهانه كند كه برود خارج كشور و يا بشود فرماندار فلان جا و ميرفت و ميشد! هردوتاش اتفاق ميافتاد.
بنده فكر ميكنم در درك مسئولين نسبت به جنبش دانشجويي هم ضعف مهمي وجود دارد. جنبش دانشجويي نبايد به عنوان رقيب مديريت تلقي شود. بايد به عنوان همكار مديريت براي بهبود اوضاع باشد. ديد منتقدانه ميتواند شرايط را بهبود دهد.
تشكيل نشدن دادگاه براي برخي نوعي ملاطفت با آنها بود
شما از شيخ زنداني در عربستان صحبت كرديد اما از شيخ اصلاحات كه بدون محاكمه در حصر خانگي هستند صحبتي نفرموديد؟
اگر براي برخي از افراد دادگاه تشكيل نشد، از جهت يك نوع ملاطفت بود. كسي كه تهمت عمل منافي عفت به برخي زد و بعد هم نتوانست اثبات كند، اين حدش در شرع مبين روشن است. اگر دادگاهي تشكيل ميشد نتيجه دادگاه خيلي بدتر از اين بود كه الان انجام شده است.
من نميخواهم كه مثل هم فكر كنيم اما عرضم خدمت دوستان اين است كه اگر در مورد برخي افراد مثالهايي زديم صحبت سر اين است كه اگر كسي ادعا ميكند بايد با عملكردش سنجيد و اگر خلافشان بود به آن محل نگذاريد.
حاشيهها:
وقتي مجري از لنكراني خواست كه به دليل كمبود وقت و تعدد سوال، جوابها خلاصهتر باشد از سخنگوي جبهه پايداري شنيد: پس به جاي سوال تشريحي سوال چهارجوابي بپرسيد كه اين شوخي لنكراني با خنده دانشجويان همراه شد.
اظهار لنكراني در پاسخ يكي از دانشجويان مبني بر « من اگر جاي اصلاح طلبها بودم تكليفم را با خارج نشينها روشن ميكردم» با تشويق ممتد دانشجويان همراه شد.
بردن اسامي برخي اشخاص با حروف اختصاري توسط سخنگوي جبهه پايداري با خنده دانشجويان و تشويق آنها روبرو ميشد.
لنكراني در پاسخ به درخواست يكي از دانشجويان مبني بر حضور سيدمحمدخاتمي در انتخابات گفت كه دنبال منجيان فردي نباشيد و خودتان براي مملكت كاري كنيد كه اين پاسخ با تشويق ممتد دانشجويان همراه شد.
کد خبر:145306 -