کد خبر: ۱۱۴۹۴۰
تاریخ انتشار:
گفتگو با حسین عبدی

زيرميزي آفت فوتبال ايران

حسين عبدي ـ كه از معدود فوتباليست‌هاي تحصيلكرده دهه‌هاي 60 و 70 فوتبال ايران به شمار مي‌رود ـ اكنون در 46 سالگي، علاوه بر دارا بودن مدرك تحصيلي كارشناسي ارشد، مدارج مختلف علمي فوتبال را نيز با‌حضور در دوره‌هاي اروپايي طي كرده است.

بولتن نیوز : تجربه دو، سه ساله عبدي در ليگ برتر و جام حذفي به همراه تيم‌هاي داماش و پرسپوليس در كنار سال‌ها مديريت در تيم‌هاي پايه فوتبال كشور امارات و از همه مهم‌تر، حضور دو دهه‌اي در تيم فوتبال پرسپوليس و كسب جام‌هاي مختلف به همراه اين تيم، حالا چهره كارشناسي زبده را از عبدي به تصوير كشيده است.

ناكامي‌هاي سال‌هاي اخير پرسپوليس، بويژه چهره ضعيف امسال اين تيم كه بي‌تاثير از بحران كلي فوتبالمان نيست، زمينه‌اي بود تا با كاپيتان و مربي پيشين پرسپوليس در روزهاي حضورش در ايران، به گفت‌وگويي بلند بنشينيم.

حسين عبدي، عالي‌‌ترين مدارج و دوره‌هاي مربيگري را پشت سر گذاشته و پس از دوره‌اي مربيگري در داماش و پرسپوليس، وجهه‌اي مناسب براي اين كار به دست آورده است، طوري كه جامعه فوتبالي ما روي او حساب مي‌كند ولي دايره مربيگري در اين فوتبال آنقدر تنگ است كه جايي براي شما باز نمي‌شود!

از تعريف شما ممنونم. مدارج فوتبال بايد پله‌پله طي شود و من هيچ وقت مايل نبوده‌ام در اين مسير با سرعت زيادي به جلو حركت كنم. من در دوران بازيگري هم پله‌پله از تيم نوجوانان به جوانان و از آنجا به تيم بزرگسالان راه پيدا كردم و در حقيقت، حدود 18 تا 20 سال براي تيم‌هاي رده‌هاي مختلف باشگاه پرسپوليس بازي كردم. در عرصه مربيگري هم دو سال با اين تيم بودم، ولي قبول كنيد بعضي جاها تحمل سخت مي‌شود چون بي‌ثباتي‌ها، كار را دچار مشكل مي‌كند. اتفاقا تنش‌هاي مختلف و فراوان موجود در اين فوتبال هم زائيده همين بي‌ثباتي است. به دليل اين‌كه تصميم‌هاي مديران ما صحيح نيست و مرتبا آزمون و خطاها تكرار مي‌شود، اين بي‌ثباتي‌ها به وجود مي‌آيد. به عنوان نمونه؛ مديري را جايي منصوب مي‌كنند و او ابتدا با بازيكناني قرارداد مي‌بندد، سپس مربي مي‌آورد و چون به نتيجه دلخواه نمي‌رسد آن مدير را تعويض مي‌كنند و جايش را به مدير ديگري مي‌دهند كه دوست صميمي خود را به عنوان مربي منصوب مي‌كنند و بعد از آن كه او هم نتيجه نگرفت، تعويضش مي‌كنند ولي دو سال بعد، دوباره آن مدير را برمي‌گردانند!

تصميم‌هاي غلط مديران صفر كيلومتر، چنين تبعاتي را براي فوتبال ما به ارمغان آورده است و متاسفانه همان تصميم‌هاي غلط‌ از سوي مديران بعدي هم تكرار مي‌شود.

البته از سوي چنين مديراني پيشنهادهايي به من شده كه به عنوان سرمربي يا عضو كارگروه علمي همكاري كنم، ولي متاسفانه شرايط لازم براي همكاري را با چشمانم نديده و آنها را پيدا نكرده‌ام. فكر مي‌كنم وجود امكانات، بودجه و برنامه، سه عامل و پيش‌شرط مهم كاركردن است. البته پيش از اين سه عامل، عوامل انساني مجرب نيز لازم است ولي هنوز جايي را نيافته‌ام كه اين عوامل را در كنار يكديگر داشته باشند. مثلا زماني كه به همراه كرانچار به پرسپوليس آمدم، زميني براي تمرين در اختيار نداشتيم. وسط راه بود كه مديرعامل باشگاه و سپس سرمربي تيم تعويض شدند و دوباره سال بعد‌ اختلاف‌ها به وجود آمد. همين بي‌ثباتي است كه محيط را نامناسب مي‌كند. در هر مكاني براي ايجاد سازمان بايد به مخاطبان توجه كنيد. مثلا در فوتبال علاوه بر آن كه بايد دانش هدايت صحيح بازيكن را داشته باشيد، بايد قدرت انتقال اين دانش و محيط مناسب براي اين انتقال را هم در اختيار داشته باشيد يا آن را ايجاد كنيد. براي ايجاد اين محيط، بايد آن سه پيش‌شرط وجود داشته باشد. شما به من بگوييد در حال حاضر در كدام باشگاه، آن سه شرط وجود دارد؟

بله درست است ؛ نيروي انساني در باشگاه سرمايه اصلي است. مثلا زماني نام‌هاي حسين عبدي، حميد درخشان، فرشاد پيوس و... هويت باشگاه پرسپوليس را به ذهن متبادر مي‌كردند.

يا برعكس، نام پرسپوليس هم اين نام‌ها را به ذهن مي‌آورد...

منظورمان اين است كه در حقيقت بحث تعصب و هويت كاملا جدي بود و وقتي بازيكني مثل عبدي، تيم خود را عقب مي‌ديد براي جبران ‌آن از جان‌مايه مي‌گذاشت در حالي كه الان به جز يكي دو بازيكن نظير علي كريمي، كدام بازيكن اين‌طور است؟

واقعا اعتقاد من هم همين‌ است. در باشگاه‌هاي بزرگ، چون كارهاي اصولي فني و حرفه‌اي دنبال و احترام‌ها رعايت مي‌شوند چنين حس حميتي موج مي‌زند ولي در پرسپوليس از چند سال پيش و درست از زماني كه مصادف با رفتن من شده بود، اين رعايت‌ها رنگ باخت و رفته‌رفته همه‌چيز به قهقرا كشيده شد. رفتن من از پرسپوليس هم به آن دليل بود كه نمي‌خواستم خود را به اين تيم تحميل يا حاشيه‌اي برايش ايجاد كنم. در حالي كه در سال‌هاي اخير هر كس از باشگاه رفته، حاشيه‌اي براي آن ساخته است. شايد بپرسيد چرا اين قضيه براي من به وجود نيامد؟ چون از ابتدا زندگي خود را تنها بر پايه فوتبال بنا نكرده بودم و از اول پيش‌بيني مي‌كردم كه شايد ده سال از زندگي‌ام را اين ورزش بگيرد. به همين دليل، روي پيگيري تحصيلات و كارهاي اقتصادي هم برنامه‌ريزي كرده و خود را وابسته صرف به فوتبال نكرده بودم. من سال‌هاي 79 و 80 كه انتهاي فوتبالم در پرسپوليس بود، حتي بازوبند كاپيتاني بر دستم نمي‌بستم مگر در مواقعي كه به اجبار داوران، اين كار را مي‌كردم. چون معتقد بودم همه بايد احساس مسئوليت كنند. آن زمان در تيم ما عابدزاده مدعي بود، علي دايي، پيرواني و سايرين هم بودند كه شايد نمي‌خواستند بازيكن بزرگ‌تر حضور داشته باشد و كم‌كم بازيكنان قديمي را پس زدند تا جايي كه بعد از فصل 86 ـ 85 كه رهبري‌فر و سپس شاهرودي از پرسپوليس رفتند، ديگر شايد تنها ساعت عقد قرارداد، معيار تعيين كاپيتان پرسپوليس مي‌شد!

مهدوي‌كيا كه قبلا دو سه سال در پرسپوليس بازي كرده بود، بعد از سال‌ها دوري از اين تيم، از همه با سابقه‌تر و قديمي‌تر است! به نظرم اين اصلا خوب نيست و در ساختار تيم‌هاي ديگر دنيا ديده نمي‌شود.

بازيكنان بزرگ بايد در تيم حل شوند، نه اين‌كه تيم در بازيكنان خود حل شود...

بله، زماني كه به پرسپوليس آمدم اين تيم با بازيكنان كهنه‌كاري مثل پروين، مايلي‌كهن، پنجعلي و... چه وزني داشت؟ و موقع رفتنم چه وزني؟ اين روند به مرور تا به الان ادامه داشته و نه‌تنها بار فني، بلكه تجربه و كسوت هم پايين آمده است.

گاهي در سيستم اداري، جزيره‌اي رفتار مي‌شود. متاسفانه اين حالت بعضا به تيم‌هاي ورزشي هم تسري پيدا كرده است و تيم را از وحدت دور مي‌كند. در حالي كه قبلا جايگاه‌ها مشخص بود و هر كس به تيم مي‌آمد، مي‌دانست بايد چه زحماتي بكشد تا فيكس شود و چه زحماتي تا كاپيتان. در حقيقت، كاپيتاني يك رويا بود ولي الان به خاطر از بين‌رفتن چارچوب‌ها، از طرفي بسياري از بازيكناني كه سال‌ها مي‌توانستند بازي كنند از بين رفته‌اند و از طرف ديگر، پرسپوليس هم در حال از بين‌رفتن است.

عبدي از معدود مربيان ما است كه تسلط خوبي هم بر زبان انگليسي دارد و اين تعجب ما را بيشتر مي‌كند كه چرا از او استفاده نمي‌كنند!

استفاده نمي‌شود چون وحشت دارند. متاسفانه در همه تيم‌هاي ما اين باب شده است كه افراد، تنها بر اساس ارتباط‌هاي خود به كاري منصوب شوند و اگر بر اصول صحيح و ضوابط پايبند باشند با مقاومت‌هاي مخرب روبه‌رو مي‌شوند.

مگر چيزي كه امروزه در فوتبال ما وجود دارد چيست؟

در ابتداي مسير ورود براي كسب مدارج مربيگري، اين كار را بسيار سخت تصور مي‌كردم چون استرس مربيان پرسپوليس را ديده بودم ولي وقتي در فصل 2006 ـ 2005 به انگليس رفتم و در دوره مربيگري B يوفا نفر اول شدم، انگيزه‌هاي زيادي به دست آوردم و متوجه شدم فوتبال هم دانشي جدي است و كلمه دانش به‌واقع تنها در رياضي، فيزيك يا شيمي خلاصه نمي‌شود. در حالي كه، برخي‌ها ـ كه هنوز پايه‌هاي اين دانش را هم نياموخته‌اند ـ نگرشي علمي به فوتبال ندارند وحتي مدعي هدايت تيم ملي هم مي‌شوند! در مرحله بعدي؛ از بين 70 تا 80 نفر، جزو سه نفر قبولي در دوره‌A يوفا شدم. بعد از آن هم در پرسپوليس بودم كه با من تماس گرفته شد و اطلاع دادند از بين 500 نفر، جزو 16 نفري هستم كه براي اخذ Pro Licence برگزيده شده‌ام؛ بنابراين به انگليس رفتم و آن مدرك را هم دريافت كردم تا مفيدتر باشم ولي بعد از آن مشاهده كردم از هر‌جايي مقاومت مي‌شود و زمينه كار صحيح و موفق وجود ندارد. ‌به هر جايي دعوت به همكاري مي‌شوم، مي‌گويند بيا و اين كار را بكن ولي فلان امكانات را در اختيار نداريم يا بودجه كافي نداريم. واقعا اگر بودجه كافي وجود نداشته باشد چگونه بازيكن بگيرم؟ يا اگر امكانات وجود نداشته باشد، اطلاعات و تجربه من چه كاربردي خواهد داشت؟! مي‌گويند حالا بيا دور هم هستيم و كارهايي مي‌كنيم؛ اين بدترين حرف ممكن است. براي موفقيت در تيم‌هاي ما بايد تغييراتي دوساله انجام دهيم كه در اين فعاليت دوساله لازم است ارتباطات و نظرهاي شخصي را دور بريزيم و تنها بر مبناي لياقت‌ها انتخاب‌هايمان را انجام دهيم. در چنين صورتي، تيمي خواهيم داشت كه سال اول خيلي خوب بازي خواهد كرد و در سال دوم، استانداردهايي فراتر از آسيا نشان خواهد داد. ولي آيا اگر كسي بيايد و چنين كاري را انجام دهد و با بودجه‌اي كمتر در مسير موفقيت قرار بگيرد در مقابلش مقاومت نمي‌كنند؟

عبدي: اگر امكانات وجود نداشته باشد، اطلاعات و تجربه من چه كاربردي خواهد داشت؟! مي‌گويند حالا بيا دور هم هستيم و كارهايي مي‌كنيم؛ اين بدترين حرف ممكن است

تا كنون چقدر هزينه اشتباهات‌مان را پرداخت كرده‌ايم؛ دو ميليارد به اين داده‌ايم، يك ميليارد به آن، دنيزلي، استيلي و...؟ زماني در امارات بودم و با توجه به بودجه‌اي كه در اختيارمان قرار گرفته بود، چهار تيم ليگ برتري را به آن كشور دعوت كرده بوديم. در صحبت‌هايي كه با مدير عامل‌هاي آن باشگاه‌ها انجام دادم، پيشنهاد كردم به جاي پنج ميليارد تومان، سه ميليارد تومان هزينه تيم‌هاي دولتي خود كنند و آن دو ميليارد ديگر را در زيرساخت‌ها به مصرف برسانند. جالب است كه هر‌چهار مديرعامل در پاسخ من گفتند چنين كاري امكان‌پذير نيست و ما تنها به فكر ازدياد بودجه خود هستيم. در حالي كه خود مي‌توانستند با هماهنگي با يكديگر، جلوي اين مسابقه در پرداخت‌هاي غيرمتناسب به بازيكنان را بگيرند. اينها نمونه‌هايي از مقاومت‌هايي است كه معتقدم هميشه در برابر كارهاي صحيح و لازم صورت مي‌گيرد.

از همين منظر، خيلي از زماني نمي‌گذرد كه شما در پرسپوليس مربي بوده‌ايد و مي‌توانيد راجع به مسائل آن اظهارنظرهاي روشني كنيد. با آمدن رويانيان، او براي پرسپوليس زمين، بازيكن و مربي‌اي كه دست‌كم از نگاه خودش طراز اول بود براي باشگاه فراهم كرد، ولي تيمش به بن‌بست خورد و ما فكر مي‌كنيم اگر يك مربي درجه 3 هم در پرسپوليس حضور داشت نتايج ژوزه را به دست مي‌آورد حال آن كه قريب به اتفاق امتيازهاي اين فصل پرسپوليس هم از زماني به دست آمده كه يحيي گل‌محمدي به كادر فني آن اضافه شده است. به نظر شما مشكل در كجاست؟

تصميم‌هاي اشتباه و عدم كنترل روابط، زمينه اين مشكلات بوده است. به هر حال، نمي‌توان گندم بكاريد و جو درو كنيد.

به هر دليلي بود، تيم دو سال پياپي قهرماني (جام حذفي) را به دست آورد. نمي‌گويم عملكرد آن زمانش عالي بود، ولي شايد با تصحيح برخي اشتباهات‌مان مي‌توانستيم دوم يا سوم ليگ هم باشيم ولي در ادامه، اتفاقاتي افتاد كه هنوز جمع‌كردن آنها امكان‌پذير نشده است. اين اتفاقات با ايجاد تنش به بدنه تيم ضربه زد. اگر بخواهيم خوب عمل كنيم و نتيجه بگيريم بايد به نتيجه معقول برسيم، ولي نه با آدم‌هاي تكراري؛ مگر اين‌كه آنها تغيير جهتي بدهند نه اين‌كه از كميته فني باشگاه، 30 حرف متفاوت بيرون بيايد و دوباره تنش ايجاد كند. من هنوز نمي‌فهمم چرا امسال رويانيان، ژوزه را براي پرسپوليس برگزيد كاري كه نتيجه آن، اين بوده كه از پرسپوليس فقط و فقط نامي باقي مانده است.

ژوزه طي 16 هفته از 48 امتياز ممكن، فقط 21 امتياز گرفته است در حالي كه اگر عبدي اعلام مي‌كرد از 48 امتياز اول، 35 امتياز خواهد گرفت آنها نمي‌پذيرفتند و مي‌گفتند اين كاري عادي در شأن پرسپوليس نيست.

بايد مربي‌اي بياوريد كه با خود برنامه بياورد، نه آن كه هنرپيشه باشد. من با مربيان خارجي حاضر در فوتبال ايران كار كرده‌ام. آنها هنوز در فضاي فوتبال سال‌هاي 1993 تا 1997مانده‌اند. البته ايويچ بهترين آنها و واقعا قابل احترام بود. حتي استانكو هم مربي خوبي بود و وقتي نخستين بار به ايران آمد دانش فوتبال ما در حد پنجم ابتدايي بود در حالي كه دانش او به نسبت ما در حد ديپلم قرار داشت. ولي وقتي دومين بار به ايران آمد او در ديپلم باقي‌مانده بود در حالي كه ما به ليسانس رسيده بوديم. اوج هنر ژوزه، پيروزي پرگل بر پيكاني بود كه واقعا در برابر پرسپوليس بسيار ضعيف به ميدان آمده بود. حتي كار پرسپوليس به جايي كشيده شده بود كه تساوي 2 ـ 2 با ملوان، خيلي باارزش تلقي مي‌شود! من واقعا نمي‌فهمم با اين همه بازيكن و هزينه، بايد كيفيت پرسپوليس و ديگر تيم‌هاي ما همين باشد؟ من فقط سپاهان را در بازي خود با داماش در حد و اندازه‌هاي خوب و آبرومندانه‌اي از فوتبال ديدم.

تماشاگران هم اين موضوع را درك مي‌كنند و استقبال چنداني از بازي‌ها نمي‌كنند. در زمان بازي‌هاي شما 60 هزار نفر از هر بازي‌تان استقبال مي‌كردند، ولي الان 12 هزار نفر هم نمي‌آيند.

بايد به صداي اهالي فوتبال گوش داد. اگر آنها به ورزشگاه نمي‌آيند به اين دليل است كه لذتي از اين فوتبال نمي‌برند. چون در آن چيزي جز استرس براي نتيجه‌گرايي وجود ندارد.

كسي كه صاحب ايده باشد حتي اگر دو روز يك جا برود تاثيرش را مي‌گذارد. شما حدود يكي دو فصل در پرسپوليس حضور داشتيد پس چرا اثر چنداني از ايده‌هاي مثبت در اين تيم ديده نمي‌شود؟

اين به خاطر همان مقاومت‌هايي است كه گفته بودم. براي بازترشدن اين موضوع بد نيست مروري بر برخي رويدادهاي دوره حضورم در كادر فني پرسپوليس كنيم.

فكر نمي‌كنم ديگر كسي ترديد كند كه كرانچار، مربي باشخصيت و تاثيرگذاري است. ولي حضور او نيز در پرسپوليس، يكباره كات شد طوري كه خود او هم نفهميد چگونه بركنار شده است. يعني در تعطيلات تاسوعا و عاشورا، بعد از تساوي يك بر يك با صبا و در حالي كه در رده سوم جدول قرار داشتيم كرانچار را كنار گذاشتند و دايي را جايگزين كردند. اتفاقا با دايي هم كار پيش مي‌رفت ولي باز هم همان اتفاق افتاد.

مقاومت‌هاي آن دوره از بابت سوءتفاهم‌هايي كه در بدنه تيم بود، رخ مي‌داد. البته بعدها همه فهميدند كه همگي با صداقت كار مي‌كرديم.

آن سال بعد از قهرماني جام حذفي، قرارداد كادر فني تمديد شد و شش ميليون تومان پاداش به من دادند در حالي كه متاسفانه الان، وضع آنقدر خراب شده است كه به هريك از بازيكنان، بابت هر مساوي، شش ميليون تومان پاداش مي‌دهند. اتفاقا در آغاز فصل گذشته، براي تمديد قراردادم مبلغ پاييني را مطرح كردند كه مورد موافقت من واقع نشد و يادآور شدم براي من به طور مطلق، پول مهم نيست ولي اگر معيار ارزشيابي هر فرد، پول باشد درست نيست در چنين شرايطي به كار ادامه دهم. البته با برنامه‌ريزي من، تيم سال گذشته كارش را شروع كرد چون در عين حال كه برايم چارچوب‌ها مهم بود ولي احساس مي‌كردم تا جايي كه ابزار استفاده شخصي هر‌كسي نشوم، ساختن پرسپوليس برايم از همه راحت‌تر است.

مربي‌اي مي‌تواند موفق باشد كه از چينش‌هاي درستي استفاده كند. شما هافبك دفاعي بوده‌ايد و در كنارتان بازيكني بازي به نام محسن عاشوري مانور مي‌كرد كه يكي از دلايل موفقيت‌هاي پرسپوليس آن دوره، همين زوج بود؛ زوجي كه مشابه آن، ‌الان ديده نمي‌شود و ديگر اين كه پرسپوليس كنوني پلي به گذشته خود نزده است.

وقتي در هر باشگاهي، داشتن فلسفه الزامي مي‌شود به مفهوم آن است كه بايد تعريفي در زمينه طرز تفكر، احترام‌ها و... وجود داشته باشد و بر آن قاعده رفتار شود. در دوراني كه در تيم‌هاي پايه پرسپوليس بازي مي‌كردم، روزي يكي از بازيكنان تيم بزرگسال از نزديك ما عبور كرد و متاسفانه متوجه حضورش نشديم. به خاطر دارم كه به همين دليل، همه ما توبيخ شديم. پرسش من اين است كه آيا پرسپوليس سال‌هاي اخير، طرز تفكري از خود نشان داده است؟ تغييرات جهتداري انجام داده است؟ و آيا اين همه مدير توانسته‌اند فلسفه يا ثباتي در آن ايجاد كنند؟!

شايد در اين زمينه‌ها عابديني موفق‌تر بوده است.

عبدي: بايد مربي‌اي بياوريد كه با خود برنامه بياورد نه آن كه هنرپيشه باشد. من با مربيان‌خارجي حاضر‌در فوتبال ايران كار‌كرده‌ام. آنها‌هنوز در فضاي فوتبال سال‌هاي 1993 تا‌ 1997 مانده‌اند

بله، هر چه جلوتر مي‌رويم مي‌بينيم در گذشته عملكردهايمان بهتر بوده است. مثلا در بعد فني، پرسش من اين است كه آخرين بازيكناني كه از تيم‌هاي نوجوانان و جوانان پرسپوليس به تيم بزرگسال راه پيدا كرده و در آن خودي نشان داده‌اند كدام‌ها بوده‌اند؟ فكر مي‌كنم آخرين بازيكني كه از تيم ب پرسپوليس آمده بود رضا سيف‌الهي بود كه البته مي‌توانست خيلي بهتر باشد در حالي كه به ياد مي‌آورم در دوره ما، من به همراه جمشيد شاه محمدي، مرحوم فريبرز مرادي، رضا عابديان و حميد صالح‌زاده از تيم جوانان به تيم اصلي آمديم.

اشتباه بزرگ ما در زمينه بازيكن‌سازي، نتيجه‌گرايي صرف و نفهميدن فلسفه برگزاري ديدارهاي تداركاتي است. به عبارت ديگر، اشتباه ما اين است كه خود را وادار مي‌كنيم بازي‌هاي تداركاتي را هم ببريم در حالي كه آن بازي‌ها، جايي است كه بايد كارهاي واقعي خود را به آزمايش و مرور بگذاريم. در حقيقت، بازي‌هاي تداركاتي آزمايشگا‌هي است كه در آن، جوانان تيم اعتماد به نفس مي‌گيرند.

اجازه مي‌خواهم به بحث فلسفه ورود مستقيم‌تري كنم و بگويم لازم نيست فلسفه تازه‌اي بياوريم. همان كه بتوانيم به روح دهه‌هاي 60 و 70 برگرديم هنر بزرگي است، آن زمان كه پول آنقدر پررنگ نبود. البته چه كسي بدش مي‌آيد پولي خرج شود تا ساختار درست شود، ولي نه در حد اين بريز و بپاش كنوني، طوري كه براي يك مساوي شش، هفت ميليون پول بگيرند! اشكالي ندارد بازيكن پول بگيرد به شرطي كه بيش از پول دريافتي‌اش براي موفقيت تيم خود عرق بريزد.

به خاطر مي‌آورم در فصلي كه پرسپوليس چهار جام قهرماني به دست آورده بود كلا 100، 150 هزار تومان پول گرفتيم. آن زمان، تيم كشاورز به من و مجتبي محرمي پيشنهاد سه، چهار ميليون توماني داد. آن زمان، تيم‌هاي ديگري مثل بهمن، پورا و بانك تجارت هم بودند كه پول‌هاي زيادي به بازيكنان مي‌دادند ولي ما حاضر نشديم از پرسپوليس تكان بخوريم در حالي كه برخي بازيكنان، حتي به استقلال هم رفتند. ما نرفتيم، چون مي‌خواستيم فردايش بتوانيم در خيابان راه برويم و در چشم مردم نگاه كنيم. اين فلسفه پرسپوليسي‌بودن است. فرقي نمي‌كند؛ در استقلال هم همين‌طور بود و آنها هم فلسفه داشتند.

خود را در كجاي آينده پرسپوليس مي‌بينيد؟

كسي نيست كه نداند چقدر پرسپوليس را دوست دارم. بنابراين مشتاق كمك به تيم خود هستم؛ هر چند آدم‌هايي هستند كه در اين مورد مقاومت مي‌كنند. مشاوراني كه با حرف‌هاي غيرمنطقي، مديران را به بيراهه مي‌فرستند. وقتي با دايي هم همكاري مي‌كرديم، معتقد بوديم پرسپوليس خيلي بزرگ است و بايد در مرتبه‌هاي خيلي عالي‌تري قرار بگيرد، ولي براي اين منظور ابتدا بايد ساختار فوتبال اصلاح شود؛ چون ساختار فوتبالمان ايرادهاي بزرگي دارد. حضور در اين فوتبال، باتلاقي براي مربيان است، بنابراين وقتي چنين فضايي را ديدم ترجيح داده‌ام به پيشنهادهاي تيم‌هاي ليگ برتري و ليگ يكي پاسخ مثبتي ندهم و در آنها فعاليتي نكنم. بنابراين احتمال زيادي مي‌دهم كه براي دوره بعدي عمر حرفه‌اي خود، كار در تيم‌هاي زير 16 سال انگليس را برگزينم. البته اگر روزي واقعا پرسپوليس و مردم بخواهند اينجا باشم مي‌آيم. معتقدم اگر كسي را بخواهند او مي‌تواند هر كاري بكند، ولي اگر بخواهد به زور بيايد اين مقاومت‌ها و ارتباط‌ها او را ويران خواهند كرد. همان‌طور كه اگر كسي با استفاده از ارتباط‌ها جايي برود يا نمي‌تواند كاري از پيش ببرد يا آن كار مقطعي پيش مي‌رود. من خود را مي‌شناسم و بعيد مي‌دانم براي تصميم‌هايي كه كارشناسي و فوتبالي نيست و صرفا از بالا گرفته مي‌شود، بتوانم عمرم را تلف كنم. من براي مملكتم هر خدمتي را انجام خواهم داد، ولي نه با هر شرايطي.

طي دو سه دهه اخير، پيشرفتي را در فوتبال‌مان ديده‌ايد‌؟

البته معتقدم از جهت بودجه پيشرفت كرده‌ايم، ولي در ساير ابعاد فقط با پسرفت مواجه بوده‌ايم.

چرا اين پسرفت به وجود آمده است؟ شما در نگاه به تيم ملي هم اين پسرفت را مي‌بينيد؛ تيمي كه كره را برد، ولي به ازبكستان باخت. اساسا نگاه شما به عملكرد تيم ملي و كرش چيست؟ آيا ظرف و مظروف، تناسبي با يكديگر دارند؟

وقتي كرش به ايران آمد من خوشحال شدم كه يك مربي علمي آمده تا به ما كمك كند ولي هر چه جلوتر رفتم با اين پرسش مواجه شدم كه او بازيكنان مورد نيازش را بايد از كجا بياورد؟ البته در ظاهر، جواب به اين پرسش ساده است چون او بازيكنانش را از باشگاه‌ها مي‌گيرد ولي آيا اين باشگاه‌ها مي‌توانند بازيكناني آماده و هماهنگ تحويل او دهند؟ البته همين مشكل را هم كاپلو در تيم ملي انگليس داشت. او تنها سه روز پيش از بازي ملي، بازيكنانش را از باشگاه‌ها مي‌گرفت و بعد از بازي، پس مي‌داد ولي شما چطور مي‌توانيد شرايطي كه مربيان ليگ برتري انگليس براي بازيكنان به وجود مي‌آورند را با شرايطي كه مربيان ليگ برتري ما به وجود مي‌آورند، مقايسه كنيد؟ كرش كار سختي دارد ولي مي‌تواند كار سهلي براي خود آماده كند به شرطي كه نوع بازي تيم ملي ايران را به فرهنگ ما نزديك‌تر كند. اگر ما در بازي با لبنان و ازبكستان، در شرايطي كه كاملا سرتر از حريف بوديم برنده مي‌شديم از حالا در جام جهاني قرار داشتيم. چنين موفقيتي، شدني بود به شرطي كه كرش، كمي ظريف‌تر و دقيق‌تر عمل مي‌كرد. او بايد گاهي با مربيان جلسه بگذارد و آنها را با خود همسو كند. واقعا تاسف‌آور است كه برخي مربيان ليگي ما، فاصله زيادي با دانش اوليه كار دارند همان مربياني كه وقتي از آنها برنامه خواسته مي‌شود، تقويم ليگ را روي ميز مي‌گذارند! واقعا اين برنامه يك مربي است؟ پس جزئيات كار كجا مي‌رود و اين كه آن مربي براي ابتداي فصل، نيم‌فصل و... چه فرآيند‌ها و تغييراتي را در نظر گرفته است؟! واقعا نمي‌فهمم چنين مربياني چه كمكي مي‌توانند به فوتبال ما بكنند و عجيب اين كه آنها هميشه هم هستند!

هر تيمي براي موفقيت نيازمند برنامه است. به فرض يك مربي خوب بايد برنامه خروج دروازه‌باني مثل شهاب گردان را از شرايط بد امسالش بلد باشد و اجرا كند.

بخوبي مي‌دانيد براي نيفتادن يك تيم، بايد اين چهار جنبه تقويت شود: 1 ـ جنبه فيزيكي تيم بايد مورد توجه قرار گيرد. به اين منظور لازم است شش تا هشت هفته پيش از شروع فصل، كار بدني و به موازات آن، برنامه‌هاي تقويت رواني تيم آغاز شود. 2 ـ تكنيك، 3 ـ تاكتيك و 4 ـ ذهن بازيكنان تيم بايد ساخته شود. در اين قسمت، بايد اعتماد به نفس ايجاد شود و روحيه موفق شدن را به تيم القا كنيد، ولو اين كه بازنده باشيد. مثلا اگر يك بر صفر عقب هستيد دليل نمي‌شود كه باخت 4 بر صفر را هم بپذيريد بلكه بايد بتوانيد در بازي بمانيد و مقاومت كنيد. البته در اين بعد بايد به جنبه اجتماعي تيم هم توجه شود؛ به اين مفهوم كه در هنگام گل‌خوردن، همان احساسي به مهاجم دست دهد كه به دروازه‌بان دست مي‌دهد همان‌‌طور كه در هنگام گل زدن، همان احساسي را كه بازيكن گلزن داشته است بايد دروازه‌بان و حتي بازيكنان ذخيره هم داشته باشند.

الان گردان هم از اين فرآيند جدا نيست، دروازه‌باني كه در ذوب‌آهن فوق‌العاده بود و من ناراحت بودم چرا در تيم ملي، رحمتي آنقدر عالي عمل مي‌كرده است كه نتوانيم از دروازه‌بان خيلي خوب ديگري مثل گردان هم بهره ببريم.

در دوره‌اي وقتي پرسپوليس حتي 9 نفره شده بود، علي پروين باز هم مي‌گفت اگر پنج نفره هم شويم بايد برنده بيرون بياييم... .

اين جزو فرهنگ ماست كه از تجربه بهره بگيريم، همان تجربه‌اي كه سال‌هاست در دنياي مدرن هم جايگاه بسيار بالايي پيدا كرده است. دانش فوتبال از تجربه صدها سرمربي جذب شده، ولي نمي‌شود گفت يك مربي باتجربه، همه‌چيز را مي‌داند يا هرمربي بادانشي تجربه كامل دارد بلكه نوع اجرا مهم است. برخي دوستان كه در فوتبال ايران، كلي تجربه و افتخار دارند آن طرف مرز شايد نتوانند يك تيم ساده را بگيرند يا يك مربي پرتجربه چيني شايد نتواند كاري در فرهنگ ما انجام دهد. كرش و دستيارانش هم از فرهنگ ما كاملا دور هستند. من نديده‌ام آنها سريعا با فوتبال ما سازگار شوند. مربيگري خوب، مديريت است. يك مربي خوب، كسي است كه الفباي فوتبال را به صورت پيشرفته بلد باشد و نه مسائل مهم فوتبال را در حدي ابتدايي.

برخي مربيان فوق‌العاده هستند، ولي فرصت به آنها داده نمي‌شود كه اين به ضعف مدير مافوق او برمي‌گردد. مديري كه به يك باشگاه مي‌آيد اول به جاي آن كه بگويد باشگاه و تيم را درست مي‌كند، مي‌گويد مي‌خواهم قهرمان شوم بعد از آن كه موفق به اين كار نمي‌شود، مي‌گويد جنبه اقتصادي باشگاه را سامان مي‌دهم و وقتي در اين زمينه هم موفق نمي‌شود، مي‌گويد تيم‌هاي پايه را درست مي‌كنم كه در آن كار هم ناموفق مي‌ماند تا نفر بعدي بيايد و دوباره همين چرخه غلط را تكرار كند.

ماحصل صحبت‌هاي شما اين است كه فوتبال ما به شومن‌هايي نياز دارد كه عبدي از آن دسته نيست!

بله، اين فوتبال به شومن‌هايي نياز دارد كه من از آنها نيستم. من در زمان بازي هم به چشم نمي‌آمدم، ولي وقتي نبودم خلأ نبودم حس مي‌شد. هميشه فقط خودم بوده‌ام، نه اين كه مثل بعضي‌ها بيايم و بگويم ال مي‌كنم و بل مي‌كنم تا كارشان راه بيفتد. البته من آنهايي كه چنين مربياني را مي‌آورند مقصر مي‌دانم. وقتي مي‌بينم فدراسيون ما در آسيا بهترين شده در حالي كه همه تيم‌هاي ما ناموفق بوده‌اند اين پرسش را مطرح مي‌كنم كه اگر خوب بوده‌ايم چرا همه تيم‌هايمان ناموفق بوده‌اند و اگر بد بوده‌ايم چرا انتخاب شده‌ايم؟! حالا متوجه مي‌شويد چرا نمي‌خواهم در اين فوتبال بمانم؟

ولي شما مي‌توانيد بمانيد، مقاومت كنيد و در سايه دانش و برنامه‌ريزي خود موفق شويد.

ايران به مثابه باغ سيب پردرختي است كه هر چقدر بكوشيم فقط مي‌توانيم بخشي از آن سيب را جمع‌آوري كنيم. واقعا استعدادها در اين مملكت موج مي‌زنند. در اين كشور لزومي ندارد به مانند ديگر كشورها از شش سالگي كار را روي بچه‌ها آغاز كنيم، بلكه اگر از 13 يا 14 سالگي آنها هم شروع كنيم به نتايج درخشاني خواهيم رسيد و طي تنها سه تا چهار سال، همان نوجوان‌ها به بازيكناني عالي تبديل مي‌شوند. اگر فردي با موقعيت هدايتي، دست به چنين كاري زده بود الان تيم‌هايي قدرتمند و سرمايه‌هاي انساني گرانقيمتي در اختيار داشت، ولي اشكال ما اين است كه برخلاف خارجي‌ها از ابتدا بر سر ديدگاه‌هاي خود دعوا پيش نمي‌گيريم تا در انتها به جمع‌بندي موثر، صلح و تعامل سالم برسيم بلكه ما در ابتدا بگو و بخند مي‌كنيم و مسائل مهم را به شوخي و سادگي مي‌گيريم ولي متاسفانه بعدش وكيل مي‌گيريم و وارد دعوا مي‌شويم. يعني هر چقدر كارهاي ما زيرميزي و نهان باشد فوتبالمان مشكلات جدي‌تري را تجربه مي‌كند و اساسا همين پديده زيرميزي، آفت فوتبال ايران است و آن را در باتلاق گرفتار كرده است. پس به من اجازه بدهيد در اين باتلاق وارد نشوم.
 
منبع جام جم آنلاين:

شما می توانید مطالب و تصاویر خود را به آدرس زیر ارسال فرمایید.

bultannews@gmail.com

نظر شما

آخرین اخبار

پربازدید ها

پربحث ترین عناوین